عباس عبدی در رورنامه اعتماد نوشت:
۱- یک شب پیش از انتخابات آمریکا گفتگویی تلویزیونی داشتم و در برابر این نکته که از میان بایدن و ترامپ کدام یک برای ایران بهتر هستند، گفتم که مسأله ایران در داخل باید حل شود، ولی در هر حال بایدن و رویکرد او به برجام یک فرصت است و نه بیشتر.
از سوی دیگر از زمان روی کار آمدن ترامپ بارها و به طور مکرر میگفتم و مینوشتم که گفتگو در باره برجام با ترامپ بیمعنی است. گرچه از اصل گفتگو دفاع میکنم، ولی ترامپ دنبال نمایش است و از همه مهمتر اینکه ریشهایترین قاعده اخلاقی که وفای به عهد است را نقض کرد. بدون اینکه اتفاقی که متضمن یا توجیهگر نقض عهد شود رخ داده باشد، و با چنین فردی نمیتوان گفتگو کرد.
اتفاقاً چهار سال حضور او در کاخ سفید، نشان داد که جز چند کشور گوش به فرمان که دستورات او را اجرا کردند، مثل عربستان، بحرین و امارات، با هیچ کشور دیگری نتوانست وارد یک گفتگوی دیپلماتیک شود، چون اساساً به چنین چیزی باور نداشت، همچنان که در سیاست داخلی نیز در نهایت وارد هیچ گفتگویی نشد و تنها در برابر زور و قدرت طرف مقابل عقب نشست و تا آنجا که توانست خرابکاری نیز کرد.
این را نوشتم تا مواضع قبلی خود را برای عدهای افراد یادآوری کنم. هر چند آنان بینیاز از این یادآوری هستند. آنانی که سنگ سردار سلیمانی را به سینه میزنند و زیر عکس ایشان مینشینند و در عین حال طرفدار پروپا قرص ترامپ قاتل سردار بودند و برای انتخاب مجدد او نذر کرده بودند و هیچ خجالتی هم از آن عکس نمیکشیدند.
۲- گرچه اطلاعات دقیق ندارم. حتی به لحاظ تحلیلی هم سخت است که قاطعانه اظهار نظر کرد، ولی اجمالاً گمان کنم که آمریکا به برجام برمیگردد، شاید زود شاید هم قدری طولانیتر. ولی در هر حال حتی اگر برگردد دیر یا زود دو باره با مشکل مواجه خواهیم شد.
این را نیز پیشتر بارها متذکر شدهام که برجام قالبی بود برای حل مسایل دیگر منطقهای. اگر برجام بد است، که هیچ، بهتر است آن را لغو و باطل کنند، ولی اگر خوب و قابل دفاع است، چرا آن را به دیگر موضوعات منطقهای تعمیم نمیدهیم؟ اتفاقاً برجام سختترین موضوع برای توافق بوده و موارد دیگر به نسبت راحتتر هستند.
هنگامی که از تصمیم به گفتگو و توافق در مسایل دیگر منطقهای سخن میگوییم نه به معنای کوتاه آمدن است و نه به معنای سلطهطلبی است. هر توافقی مبتنی بر موازنه قوا است. مگر قطعنامه ۵۹۸ جز این بود که ناشی از موازنه قوای طرفین بود؟ توافق به معنای حداکثر کردن بهرهمندیها است.
اگر ادامه تنشها به نفع ما است خوب ایرادی ندارد این راه را ادامه دهیم. اگر دنبال افزایش قدرت و سپس رسیدن به توافق هستیم، باز هم ایرادی ندارد این کار را انجام دهیم. در غیر این صورت در چارچوب قدرت موجود باید توافق کرد. ولی فراموش نکنیم که درستی دو حالت اول را باید ثابت کرد و نشان داد که با ادامه وضع موجود قوی میشویم نه ضعیف.
واقعیت این است که مولفههای قدرت کشور در حوزه اقتصاد و سیاست و انسجام ملی و... نشانهای از اینکه در حال تقویت هستند ندارند، اثبات این ادعا کار سختی نیست. حتی میتوان با اعداد و ارقام در تمام زمینهها توضیح داد که شاخصها رو به افول و حتی سقوط است.
۳- نکته مهمتر اینکه اگر دولت بایدن گامی به پیش بگذارد، و در عین حال سایر اختلافات در مسیر حل یا مدیریت شدن حرکت نکند، دیر یا زود دچار بحران در روابط خواهیم شد. مسأله فقط ایالات متحده نیست. فراموش نکنیم که ترامپ در خصومت با ایران تنها ماند، زیرا مسأله ما فقط ایالات متحده نبود.
خطری که نباید به آن تن داد تقابل با نظام بینالمللی است، مشابه آنچه که در دوره احمدینژاد رخ داد و قطعنامههای شورای امنیت علیه ایران صادر شد. این حرفی است که در همان زمان ابتدای آمدن ترامپ هم نوشتم و معتقد بودم اگر به جای ترامپ، کلینتون هم میآمد، باز هم به مشکل برمیخوردیم و چه بسا از طریق سازوکار ماشه برجام را دچار سکته میکردند و اکنون هم گمان میکنم همین وضع میتواند رخ دهد.
۴- مشکل چیست؟ مشکل فقط ایالات متحده نیست، گرچه در این قالب بازنمایی میشود. مشکل نگاه ما به نظام بینالمللی با وضعیت موجود است. نظام موجود هم مورد حمایت چین است و هم روسیه و اروپا و هند و... و آمریکا.
بازی این کشورها برای حفظ منافع ملی خودشان نیز در چارچوب این نظام است. اگر میگوییم که باید در این چارچوب کار کرد، به معنای تسلیم نیست، همچنان که دیگرانی هستند که تسلیم نمیشوند. به معنای پذیرش کلیت اصول حاکم بر آن است. شورای امنیت و نهادهای مهم سازمان ملل، کنوانسیونهای اصلی بینالمللی. اگر نمیپذیریم، خیلی صریح بگوییم و دیگر دنبال احیای برجام هم نباشیم.
برجام فقط در چارچوب این پذیرش معنادار است اگر این را متوجه نبودید، مشکل از توافقکنندگان است و نه از ذات برجام.