بهمن که میشود من یاد دسته و گروهان هایی میافتم که در دل سیاهی شب،نیم خیز و دولا بین کانال های خاکی با کلی دلهره و استرس و البته ایمان پیش میرفتند تا دشمن را از دشت شلمچه پس بزنند و به بصره نزدیک شوند یا حتی اگر بشود فتحش کنند.
اما این دسته و دسته های دیگر جایی در میانه دشت گیر میکنند و به سفت و سخت دشمن میخورند و باران آهن داغ و برنده و سوزنده بر سر و رویشان باریدن میگیرد. و این قدر حجم آتش به سمت جهنم کشیده میشود که داغ های خمپاره و گلوله بر بالای سر آدم ها بهم میخوردند.
نبرد کربلای 5 چند ماهی در جایی پونصد متری گره خورده بود و ایران کمی در خاک عراق پیش رفت،اما به بصره نرسید. عراق مقاومت سختی کرد و رینگ دفاعیش نشکست.
نبرد شلمچه در سال 65 تقریبا نمایه ای از کل جنگ است که هر دو طرف نسبت به خاک خودشان سخت تر میجنگیدند و خاک به همین راحتی نمیدادند و جنگ در محدوده ای مشخص سالها فرسایشی ادامه داشت و برنده به معنای فاتح خاک نداشت.
فردای همه ی عملیات ها هم، رادیوی دو کشور خودشان را پیروز عملیات معرفی میکرند و اعلام شکست در تبلیغات جنگ جایی نداشت. تا سالهای سال صحبت در مورد والفجر مقدماتی و رمضان و کربلای چهار ممنوع بود. تا سالها هم دفاع از مدافعین وطن و خاک ایران با قرائت مرسوم رسمی و حکومتی در جریان بود که شهدا کلا در خدمت یک فکر و ایده ی خاصی بودند و برای آن جان عزیزشان را فدا کرده بودند.
هر روز هم دایره ی شمول آن ایده تنگ تر میشد و کسانی به دلیل خیانت به ارزش ها اخراج میشدند و بر شهدا و دلیران جنگ مهر و حک محکم تری میخورد و به نام خودشان سند میزندند. کار به جایی رسید که قاطعانه میتوان گفت پروسه تمجید از دلیران وطن از فرم ملی خارج شد و کاملا جناحی و خطی شده بود.
منادیان این روش هیچ در مخیله شان نبود مادران و فرزندان و همسران آن مردان نیم خیز در دل شب، آن مردان پر از استرس و اضطراب نبرد اما ایمان مندان، چرا باید حق شان این طور ادا شود؟ مگر آنها برای برتری این خط سیاسی بر خط دیگر به نبرد رفته بودند؟ مگر اینکه این کت شلواری یا آن آخوند نماینده یا رییس سازمان یا حتی رییس جمهور باشد برایشان فرقی میکرد که این طور دستمایه هر رقابت و نزاع سیاسی شدند؟ هنوز هم این خط پررنگ است.تمجید از دلاوران جنگ طوری ادامه دارد انگاری خود جنگ چیز مبارکی است.انگاری بدون جنگ نمیتوانیم فضایل ملت را برجسته کنیم و انگاری جنگ نباشد، ما هیچ نیستیم.
از سوی دیگر هم، در جبهه روشنفکری هنوز هم خط تفکیک درست و دقیقی بین تمجید از دلاوری دلیران وطن در ودفاع از کشور با نفی جنگ وخشونت، کمتر دیده میشود. دفاع از کشور در مقابل تهاجم که تمجید و استقبال از جنگ نیست. مبارزه برای صلح است،مبارزه برای پاسداشت آرامش شهر و دیار است. دنبال سرجوخه رایان رفتن، برای آرامش مادری است که یک فرزند در راه وطن داده است ونیاز به پسردومش دارد و چه بسیار ما مادر داریم که نه یک فرزند که دو یا حتی سه پسر شهید داده اند وکسی یادی از اینها نکرد ونمیکند.
اصولا تمجید و پاسداشت دلیران شلمچه،مردان خیبر، شهدای طلاییه ،شهدای فکه، مردان بیت المقدس،شکست حصر آبادان و فتح المبین در بین دو پاردایم نفی و تمجید جنگ گیر کرده بود و سالها حق مادران و فرزندان و همسران دلاوران خاک، نادیده گرفته میشد،تحریف و وارونه نمایش داده میشد.
حقیقت مطلب این است بهمن که میشود ما به کربلای پنج، دی ماه به کربلای چهار، اسفند به خیبر و بدر،اردیبهشت به بیت المقدس بدهی داریم. ما کمتر از ناله های پسر بچه های ده ساله حرف زدیم که در خانه شان را زدند و گفتند از این به بعد تو مرد خانه ای. ما بدهکار مادرانی هستیم که هنوز چراغ اجاق خانه شان روشن است تا برای عزیر سفر کرده شان غذای مورد نظرش را بپزند و به همسرانی بدهکاریم که در جوانی و جلوه گری زنانه شان هم مادر شدند و هم پدر و هم باید بر تمام نیازهایشان خاک سرد میپاشیدند .
موج ستایش از شهدای غواص کربلای 4 و ماجرای سوزناک دستهای بسته شان در وقت شهادت یک حرکت اصیل مردمی است. بین دو روایت (نفی و تمجید جنگ) غالب جای خود را در این سالها باز کرده است. تولیدات خود را شروع کرده، ادبیات، فیلم و نشانه های دیگر.
ما نیاز داریم از تنگ نظری به دربیاییم. خیلی مصیبت کشیدیم بر سر افراط گرایی.بر سر روایت های قلدر و تک صدا. اجحاف کردیم در حق بسیاری. آدم های مظلوم را رنجانیدم که حرف و خط خودمان را برتری دهیم. دست برداریم. بهمن است و ماه پرداخت بدهی به شهدای شلمچه.
در کشوری که همیشه مساله امنیت و خاک و مرز داشته است و دارد، تکه تکه کردن مردم و دو قطبی سازی بر سرهرچیزی بلای خانه سوزمان است. به احترام دلیران بهمن ماه 65 بیایید از شهدا شروع کنیم که عزیز هر سفره و طاقچه ای در این کشورند. بیایید یاد کنیم از مردانی که این شبها نیم خیز در دل سیاهی شب به پیش میرفتند تا امنیت و آرامش خلق کنند.