عصر ایران؛ مهرداد خدیر- امروز سوم شهریور، هفتاد و نهمین سالروز اشغال ایران یادآور یکی از تلخترین اتفاقات تاریخ معاصر است.
79 سال قبل در سوم شهریور 1320 خورشیدی نیروهای اتحاد شوروی و بریتانیا وارد ایران شدند و مردم ما که تصور می کردند از آتش جنگ جهانگیر دوم دور ماندهاند از خواب که برخاستند ناگهان خود را در وسط معرکه دیدند و در شهرهایی هم با غرش هواپیما بیدار شدند.
سوم تا 25 شهریور 1320 را می توان 22 روزی دانست که مسیر بعدی ایران را تغییر داد.
نکته عجیب این که قوای روس و انگلیس وارد ایران شده و پیشروی می کردند و در بعضی شهرها مانند تبریز و بندر انزلی حتی اقدام به بمباران شهرها کردند هر چند بعضی جاها فقط اعلامیه ریختند در حالی که نه پادشاه و نه نخست وزیر در تهران در ساعات اولیه هیچ خبر نداشتند.
ساعت 4 بامداد (نیمه شب) روز دوشنبه سوم شهریور 1320 خورشیدی سفیران انگلیس و شوروی به خانۀ رجبعلی منصور نخست وزیر مراجعه کردند تا ورود نیروهای نظامی خود به خاک ایران برای مقابله با آلمان را به دولت ایران اطلاع دهند.
رجبعلی منصور در خاطرات خود می نویسد:
« شب سوم شهریور ساعت 4 مستخدم خانه مرا صدا کرد و گفت: سفیران انگلیس و شوروی درِ خانه آمده اند و تقاضای ملاقات فوری با شما را دارند. با عجله از تخت خواب پایین آمده دستور دادم آنها را به سالن راهنمایی کنند و چون حضور آنها در آن موقع شب غیر عادی به نظر می رسید با لباس خواب به طرف تالار مهمانخانه رفتم. در این موقع مستخدم خانه اطلاع داد مهمانان ناخوانده، به طور جداگانه تقاضای ملاقات دارند.
دستور دادم هر یک از آنها که می خواهند اول به دفتر بیایند. پس از چند دقیقه اسمیرنوف سفیر روسیه و ایوانوف مترجم سفارت وارد دفتر من شدند. وقتی اسمیرنوف وارد اتاق شد به سردی سلام کرد و سپس ایوانوف مترجم ،یادداشتی را که به زبان فرانسه و حاکی از ورود قوای شوروی به کشورمان بود شروع به خواندن کرد.
وقتی قرائت یادداشت به پایان رسید شفاهاً وضعیت مملکت را برای اسمیرنوف به زبان فرانسه توضیح دادم و دلایل خود را مبنی بر حفظ بی طرفی بیان کردم و توضیح دادم که ما بالاخره آلمان ها را اخراج کردیم...
اسمیرنوف در تمام مدت ساکت و سرش پایین بود و به نقشۀ قالی نگاه می کرد. مثل این که شرم داشت به صورتم نگاه کند. هیچ نگفت. حتی یک کلمه.
من به او گفتم این عمل شما شبیخون زدن بر خلاف قانون و منطق است و من به عنوان نخست وزیر مملکتی که از روز اول جنگ تا کنون سعی در بیطرفی داشته به عمل اعتراض می کنم. اسمینوف باز هم یک کلمه حرف نزد و جواب هم نداد و از اتاق خارج شد...
او که رفت به مستخدم دستور دادم سر ریدرز بولارد سفیرانگلستان در ایران را خبر کند. بولارد وارد اتاق شد و یادداشتی که به فارسی ترجمه شده بود به من داد و پس از قرائت یادداشت شروع به صحبت کرد و گفت: علت حملۀ قشون انگلیس به ایران وجود کارشناسان آلمانی است.
گفتم ما که به خاطر شما 400 آلمانی را که تحت کنترل شدید پلیس بودند اخراج کردیم... این کار دیگر چه لزومی داشت؟ بولارد پاسخ داد: این تصمیم شورای جنگی بریتانیاست ولی می خواهم دولت شاهنشاهی ایران را مطمئن کنم نگران حق الامتیاز نفت جنوب نباشید. شرکت نفت انگلیس و ایران کماکان حقوق ایران را می پردازد.»
نخست وزیر تا ساعت 6:30 بامداد با بولارد انگلیسی به فرانسه صحبت می کند و بلافاصله تا او می رود به خانه جواد عامری کفیل وزارت خارجه زنگ می زند که خود را آماده کند تا با هم به سعد آباد بروند و ساعت 7 صبح به سعد آباد می روند تا خبر را به رضا شاه برسانند.
سفیران به نخست وزیر خبر می دهند و نخست وزیر به کفیل وزارت خارجه و هر دو به شاه و در آن سیستم عریض و طویل که مراقب هر فعالیت سیاسی داخلی و نوشته هر روزنامه نگاری بودند انگار کسی نبود که که خبر اشغال را به عالی ترین مقامات بدهد!
این در حالی بود که 5 صبح همان روز مردم تبریز با صدای غرش هواپیماهای جنگی از خواب برخاسته بودند. دو هواپیما «مشکان» و «باغمیشه» را بمباران کردند و 5 هواپیمای دیگر بمب های خود را به دامنۀ کوه «عونعلی» و اطراف فرودگاه فرو ریختند.
مردم تبریز به پشت بام ها رفته بودند و توپ های ضد هوایی به طرف هواپیماهای متجاوز تیراندازی می کردند.
بمباران تا ساعت 8:30 ادامه داشت اما بیشتر بمب ها در طول سه ساعت به اطراف شهر ریخته شد و هیچ هواپیمای ایرانی هم برای مقابله برنخاست. هواپیماهای دشمن اعلامیه هایی هم که در قطع وزیری در سه فرم و به سه زبان فارسی و ترکی و ارمنی چاپ شده بود ریختند. عصر سوم شهریور هم باز حمله کردند و این بار بمب ها را به مرکز شهر ریختند.
ستاد ارتش در اعلامیۀ شمارۀ یک تصریح کرد: «شهرهای تبریز، رضاییه، اردبیل، خوی، اهر، میاندوآب، ماکو، مهاباد، بناب، رشت، اهواز و بندر پهلوی بمباران شدند. معذلک تلفات نسبتا کم بوده و یک هواپیمای مهاجم در ناحیۀ تبریز با تیراندازی توپخانۀ ضد هوایی سرنگون شده است».
بند 6 اطلاعیه هم جالب است. در حالی که هیچ خبری از مقاومت نمیرسید و مردم شوکه شده فقط تماشا میکردند در این اطلاعیه ادعا شد: «در کلیۀ مناطق شمالی و باختری، روحیۀ اهالی بسیار خوب است و عموما تقاضای دخول در صفوف ارتش و حرکت به جبهه را برای دفاع از میهن مینمایند».
رضاشاه که احساس می کرد نه مردم را دارد و نه نخبگان و سیاست مدارانی را که خانه نشین یا حذف کرده و نه فرماندهان ارتش را و به چشم می دید که قوای روس و انگلیس وارد ایران شده اند، یگانه چاره را در این دید که دست به دامان روزولت رییس جمهوری آمریکا شود.
یک هفته اما طول کشید تا به تلگراف او پاسخ دهد و به طعنه نوشت: «اگر میل دارید استقلال کشورتان را حفظ کنید در این مجاهده عظیم و مشترک شرکت کنید تا مثل کشورهای اروپایی غرق اندوه نشوید». به عبارت روشنتر «راهی ندارید جز این که در کنار متفقین قرار گیرید».
سوم شهریور 20 آغاز پایان سلطنت رضا شاه بود و 22 روز بعد با تدبیر محمد علی فروغی سلطنت به پسرش منتقل شد. فروغی پس از نخست وزیری به توصیه روزولت عمل کرد و ایران سیاست بی طرفی را کنار گذاشت تا دیگر سرزمین ما اشغال شده به حساب نیاید و چه بسا ایگر این سیاست اتخاذ نشده بود و ما را دشمن فرض می کردند از بخش هایی از خاک ما بیرون نمی رفتند.
در این باره باز هم میتوان نوشت و عجالتا در هفتاد و نهمین سالگرد شروع اشغال ایران از این مناسبت یاد کردیم.
این نکته را هم میتوان افزود که برخی تقصیرها را متوجه رجبعلی منصور میدانند که جدیت هشدار انگلیسیها برای اخراج کارشناسان آلمانی را به شاه منتقل نکرد یا خودش درنیافته بود و وقتی تصمیم گرفتند که دیگر دیر شده بود.
شاید دلیل گرایش فرزندش حسنعلی منصور به آمریکا در دوران نخست وزیری و 20 سال بعد نیز به خاطر همین تجربه و اعتماد نکردن به انگلیسیها بود. (نقل میکنند بعد از ترور منصور و وقتی روی تخت بیمارستان با مرگ دست و پنجه نرم میکرد همسر منصور به وزیر و رفیق او -هویدا - که جانشین منصور و نخست وزیر شد، گفت: آن قدر آمریکاییبازی درآوردید که این بلا سر ما آمد و نشان میداد خانوادۀ منصور همچنان به انگلیسیها بدبین است).
اهمیت خاطرات منصورِ پدر را هنگامی می توان دریافت که بدانیم فروغی دربارۀ آن 22 روز – سوم تا 25 شهریور- هیچ ننوشته است.
همچنین جالب است بدانیم هرچند سوم شهریور برای ما یادآور واژۀ «اشغال» است، در اسناد بین المللی به عنوان «توافق» ثبت شده است:Countenance
جک استراو وزیر خارجۀ پیشین بریتانیا در کتاب «کار، کار انگلیسی هاست» از همین لفظ استفاده می کند و می نویسد:
« بریتانیا و شوروی در ژوییۀ 1941 ( مرداد 1320) به شاه ایران، اولتیماتوم دادند اما او سیاست وقت کُشی در پیش گرفت و به اشتباه مهلکی افتاد. سوم شهریور 1320 (25 اوت 1941) روز آغاز عملیاتی است که در اسناد بین المللی نام آن را «توافق» گذاشتند.
باز هم روس ها از شمال آمدند و بریتانیایی ها از جنوب. در آغاز نیروی دریایی ایران و ارتش شاهنشاهی مقاومتی کردند [احتمالا اشاره به فداکاری ناوسروان یدالله بایندر در بندر انزلی] اما زود درهم شکست و پیشروی ادامه یافت. در این زمان شاه ایران، انگار هنوز خواب بود و پیام تندی برای روزولت فرستاد با این مضمون که به تجاوز پایان دهید. حرف او را به کلی نشنیده گرفتند و کار ادامه یافت....
25 شهریور به نفع پسر 22 سالۀ خود کناره گیری کرد و روز بعد نیروهای بریتانیا و شوروی تهران را گرفتند. »
جالب این که جک استراو که به جزییات اشاره می کند قاعدتا می داند که انتقال سلطنت از پدر به پسر به جای برانداختن شاه یا اعلام جمهوری ایدۀ فروغی بود اما به او اشاره نمی کند چون می داند به قدر کافی متهم به هماهنگی با انگلیسی ها بوده است.
اگر فروغی نبود شاید رضاشاه با کودتایی برافتاده بود اما به تدبیر یا هماهنگی فروغی سلطنت از پدر به پسر منتقل شد و در روزی که پادشاهی به او رسید که پدر از ترس تهدید روسها ( پوستت را میکنیم) از تهران داشت خارج می شد با این امید که تبعید را در بمبئی هندوستان بگذراند اما حضور او در هندوستان به مصلحت تشخیص داده نشد و به جای بمبئی او را به جزیرۀ موریس بردند و از آنجا به آفریقای جنوبی و سه سال بعد همان جا درگذشت.
تدبیر مهم تر فروغی اما اعلام خروج ایران از بی طرفی و پیوستن به متفقین بود که هر چند بهای آن را با سنگی که یک تماشاگر مجلس ( محمد علی روشن) به سوی او پرتاب کرد پرداخت اما ایران را از کشوری اشغال شده به «پل پیروزی» تبدیل کرد چنان که در خاطرات چرچیل هم آمده است.
*بخش های تاریخی را در یادداشت دو سال پیش هم آورده بودم و نکاتی تازه خصوصا موارد مربوط به کتاب جک استراو و اصطلاح توافق در این یادداشت افزوده شده است.
---------------------------------------------------------------------------
بیشتر بخوانید:
*سوم شهریور؛ آغازِ پایانِ پهلویِ اول/ روس و انگلیس در خاک ایران
ترکمانچای هم توافق است.
برجام هم توافق است.
این درست نیست وبه واقع نیروهای ایرانی در مقابل این حمله غافلگیرانه که به طور ناجوانمردانه صورت گرفته بود مقاومت شدیدی کردند و شهدای بسیاری تقدیم شد از جمله شهیدان تیمسار بایندر فرمانده نیروی دریایی و ناخدا نقدی و سایر پرسنل ناوهای جنگی ببر و پلنگ
قابل توجه آن دسته از افرادی که پهلوی رو مثل بت ستایش میکنن
واقعا با این همه خفت و خواری ججوری برخی ها به پهلوی مینازن!!
قضیه پل پیروزی شدن هم همین است اگر تدبیر قوام السلطنه و تقابل آمریکا و شوروی نبود همین تمامیت ارضی که شما می گویید حاصل کار فروغی است هم نبود
شاید گفته شود در کنقرانس تهران تعهد دادند از ایران خارج شوند اما استالین داشت زیرش می زد همان طور که ترامپ زیر میز برجام زد
علاوه بر استالین چرچیل هم پتانسیل این کار را داشت اما به خاطر مسائل داخلی نتوانست و در واقع خدا (به رسم همیشگی) به ما رحم کرد
ما دو سه قرنی است فقط به موهبات الهیمان می نازیم ( موقعیت جغرافیایی، معادن زیاد و ...) و از خودمان چیز زیادی نداریم
امیدوارم هرگز آن روزها تکرار نشود.