قربانیان خشونت يا شرایط ناعادلانۀ اقتصادي در بسیاری از دورههای تاریخی طرد و سرزنش میشدهاند و زندگی آنقدر به آنها سخت میگرفته که کسی هوس نمیکرده حتی یک لحظه جای آنها باشد.
به گزارش عصرایران به نقل از ترجمان علوم انسانی، اما حالا دو جامعهشناس از ظهور فرهنگ جدیدی میگویند که روزبهروز رایجتر میشود: «فرهنگ قربانیمدار». روزگاری توصیه میکردند که قربانی را طرد نکنیم، اما امروز چنان او را میستاییم که رقابتی اجتماعی راه افتاده بر سر اینکه چه کسی بیشتر قربانی است. حالا اگر همه بخواهند قربانی باشند، چه میشود؟
نیمهشب در شیکاگو
سهشنبه ۲۹ ژانویۀ ۲۰۱۹ سایتهای خبری آمریکا از اتفاقی هولناک و تکاندهنده خبر دادند: جاسی اسمالِت، بازیگر سیاهپوست و همجنسگرا، قربانی حملات نژادپرستانه و همجنسگراستیزانه شده است. نیمههای شب دو مرد بهطرز وحشیانهای به جاسی اسمالت حمله کرده و او را بهشدت مجروح کرده بودند.
به گفتۀ نزدیکان جاسی، او شب قبل، یعنی دوشنبه، دیروقت و چند ساعت قبل از این اتفاق، از نیویورک به شیکاگو میرسد؛ نیمههای شب گرسنه میشود و از خانه بیرون میرود تا غذا بگیرد که دو مرد سفیدپوست به او حمله میکنند. آنها چهرهشان را با ماسک پوشانده بودند و علیرغم مقاومت جاسی او را تا میخورد میزنند؛ در بعضی گزارشها آمده که دندههایش را میشکنند، بعد هم طنابی به گردنش میاندازند و مایع سفیدکننده رویش میریزند و درحالیکه آنجا را ترک میکردند فریاد میزدند «اینجا یک کشور ماگا۱ است». جاسی اسمالت را نیمههای شب به بیمارستان نورث وسترن مموریال رساندند و صبح روز سهشنبه از بیمارستان مرخص کردند.
گویا یک هفته پیش از این ماجرا نیز جاسی نامهای تهدیدآمیز و حاوی محتوای نژادپراستانه دریافت کرده بود. پلیس شیکاگو همان نیمههای شب سر صحنۀ ماجرا حاضر شد و بلافاصله تحقیقاتش را آغاز کرد.
ماجرای جاسی اسمالت بهسرعت در رسانههای آمریکایی پخش شد و موجی از واکنشهای همدلانه را برانگیخت. سیاستمداران، ورزشکاران، هنرمندان و بسیاری از چهرههای مشهور و تأثیرگذار سیاسی و فرهنگی۲ آمریکا در شبکههای اجتماعی و رسانههای دیگر با اسمالت ابراز همدردی کردند و این اتفاق را توهین به انسانیت و نمونهای عینی از سیاستهای تنفربرانگیز ترامپ دانستند.
چند هفتۀ بعد اما شوک خبری دیگری از راه رسید. پلیس شیکاگو اعلام کرد حمله به جاسی اسمالت ساختگی بوده و خود او دو برادر نیجریهای-آمریکایی را برای این کار اجیر کرده است. چند روز بعد، در ۲۱ فوریۀ ۲۰۱۹، پلیس شیکاگو اسمالت را برای ارائۀ گزارش دروغ به پلیس بازداشت کرد.
پلیس همچنین آن نامۀ تهدیدآمیز را جعلی تشخیص داد. وکلای جاسی ادعای پلیس و هرگونه مشارکت او در صحنهسازی علیه خودش را رد کردند. نهایتاً اسمالت در ۲۶ مارس ۲۰۱۹ با تعیین جریمۀ نقدی از ادامۀ محاکمه تبرئه شد، اما دادگاه اعلام کرد همچنان معتقد است حملۀ مذکور ساختگی بوده است.۳
ظهور فرهنگ قربانیمدار
بردلی کمبل، استاد جامعهشناسی دانشگاه کالیفرنیا، و جیسون منینگ، استاد جامعهشناسی دانشگاه ویرجینیای غربی، در مقالۀ تأثیرگذاری که در سال ۲۰۱۴ در ژورنال جامعهشناسی تطبیقی۴ منتشر شد سیر تحول «اخلاق فرهنگی»۵ در جامعۀ مدرن، بهویژه جوامع غربی، را بررسی کردند. کمبل و منینگ ادعا میکنند جامعۀ مدرنِ امروز درحال تجربۀ دومین گذار در فرهنگ اخلاقی است.
فرهنگ اخلاقی هر جامعه بیانگر حدود و مرزهایی است که مشخص میکنند چه چیزهایی توهینآمیز و مناقشهبرانگیز است و چه واکنشهای خاصی در اختلافات و موقعیتهای توهینآمیز ضروری و پذیرفتنی است.
در هر دورۀ تاریخی، تلقی متفاوتی از توهین و تعارض۶ وجود داشته و بر این اساس افراد جامعه، هنگام مواجهه با آنچه توهینآمیز یا غیراخلاقی تلقی میشده است، به شیوههای گوناگون واکنش نشان میدادهاند.
اولین دورۀ گذار در قرن هجدهم و نوزدهم میلادی رخ داد؛ در این دوره جوامع غربی از فرهنگی که بر مدار شرافت۷ میچرخید به سوی فرهنگی عزتمدار۸ حرکت کردند. در فرهنگ شرافتمدار، افراد پیوسته در جستوجوی اعتبار و آبرو بودند و باید آن را کسب میکردند. به همین دلیل، اشخاص به توهینها بسیار حساس بودند و گویی هر توهینی ممکن بود دارایی معنوی فرد را بر باد دهد.
در وضعیتی که نهادهای قانونی مقتدر وجود نداشت، افراد شخصاً وارد عمل میشدند و تلافی میکردند تا مبادا لکۀ ننگی بر دامانشان بنشیند. نیاز به چنین واکنشهای پرخطری باعث میشود که شجاعت و بیباکی در فرهنگ شرافتمدار اهمیت پیدا کند؛ همچنین در این فرهنگ تمسک به دیگران برای احقاق حق نوعی ضعف شمرده میشود و مذموم است. تلافینکردن و انتقامنگرفتن بهخودیخود نوعی ضعف اخلاقی است، بنابراین در فرهنگ شرافتمدار فرد نه برای انتقام سخت که برای پرهیزکردن از آن ملامت میشود.
در این فرهنگ، آستانۀ تحملِ پایینْ نوعی فضیلت است نه رذیلت، تا جایی که اغلبِ اوقات توهینهای بیاهمیت که ناظران بیرونی آن را ناچیز میدانند با خشنترین واکنش روبهرو میشود. اگرچه خلأ نهادهای قانونی در شکلگیری این فرهنگ مؤثر است، اما در جایی که فرهنگ شرافتمدار رواج پیدا کرده باشد، افراد حتی در صورت وجود مراجع قانونی و مقتدر هم برای رفع اختلافاتشان به قانون مراجعه نمیکنند، زیرا شجاعت و تهور تبدیل به ارزش شده است و اتکا به دیگران برای حل مشکلات نوعی بزدلی تلقی میشود و جایگاه اجتماعی را متزلزل میکند.
نمونههای متعددی از فرهنگهای شرافتمدار در نقاط مختلفی از دنیا و در زمانهای گوناگون جریان داشته است. مثلاً بخش اعظمی از تاریخ اروپای پیشامدرن یا تاریخ آمریکا تا زمان جنگهای داخلی را میشود در قالب فرهنگ شرافتمدار متوجه شد. سرآمدان و بزرگزادگان اروپایی و آمریکایی تا مدتها در دوئلهایی مرگبار از شرافتشان پاسداری میکردند و گاهی اوقات، برای پاسداشت شرافت، چند گروه یا قبیله برای مدتی طولانی درگیر نزاعهای خونی میشدند.
رفتهرفته، با افزایش اقتدارِ دولتها و نظم و اتکا به مراجع قانونی و همچنین رشد تجارت و نیاز به اخلاق رواداری، فرهنگ شرافتمدار در غربِ مدرن و در میان طبقات متوسط و بالای جامعه به فرهنگ عزتمدار تغییر شکل یافت. در فرهنگ عزتمدار فرض بر این است که همۀ افراد پیشاپیش منزلت و شأنی انسانی دارند و بنابراین نیازی نیست که برای تلافی رفتار توهینآمیز، شخصاً، در پی کسب عزت و آبرو باشند؛ در این فرهنگ وقتی به کسی توهین میشود، یا چشمپوشی و گذشت میکند یا در مواقع لزوم احیاناً دست به دامان قانون میشود.
در اینجا افراد نوعی ارزش و منزلت درونی دارند، بنابراین پیشاپیش از آبرو نزد عموم بهرهمندند و نیازی به کسب آن ندارند و دیگران با توهینهایشان نمیتوانند بهراحتی آن را ازبین ببرند. در فرهنگ عزتمدار، توهین همچنان اهانتآمیز است اما دیگر بهعنوان شیوهای برای بیاعتبارکردن افراد چندان اهمیت و تأثیر ندارد. عموماً مردم حرف را باد هوا میدانند و به افراد توصیه میکنند که با چشمپوشی و گذشت از کنار توهینهای ناچیز بگذرند. درمجموع، نوعی اخلاقِ صبر و خویشتنداری حکمفرما میشود و در مواقعی که تعرضات و مناقشههای تحملناپذیر پیش میآید افراد به شیوهای غیرخشونتآمیز مشکلاتشان را حل و فصل میکنند. برخلاف فرهنگ شرافتمدار، در فرهنگ عزتمدار کمکخواستن یا مراجعه به طرف ثالث برای رفع و رجوع مشکلات نشانهای از ضعف و بزدلی نیست.
البته مراجعه به مراجع صاحبنفوذ لزوماً اولین و تنها راهکار اعضای فرهنگ عزتمدار نیست. آنها غالباً توهینهای ناچیز و بیاهمیت را نادیده میگیرند و در چنین مواقعی مراجعه به قانون را سبکسرانه تلقی میکنند. اما اگر موفق نشدند مسائل را از طریق چشمپوشی یا مذاکره و گفتوگو حل کنند، بدون شرمساری از بیآبروشدن به پلیس یا دادگاه مراجعه میکنند. حتی وقتی پای پلیس و قانون به میان میآید، اخلاق عزتمدار توصیه میکند این کار در سکوت و آرامش و بهندرت اتفاق بیفتد.
کمبل و منینگ توضیح میدهند که چطور در زمانۀ ما فرهنگ عزتمدار در حال تغییر شکل بهسوی فرهنگ اخلاقی جدیدی است. وضعیت کنونی از نظر آنها سرآغاز «فرهنگ قربانیمدار»۹ است. با افزایش تنوع اجتماعی در دورۀ جدید، اهمیت برابری و عدالت برجستهتر میشود و از طرفی نهاد قدرتمندی که مسئول احقاق حق بود دیگر نمیتواند بهنحو خودکار وارد عمل شود. در چنین شرایطی افراد نیاز دارند تا، برای رسیدن به موقعیت برابر، قربانیبودن خود را هرچه بیشتر ابراز کنند.
شبکههای اجتماعی و تکنولوژیهای نوین موجب میشود قدرت افراد برای این ابرازگری بیشتر شود. فرهنگ قربانیمدار ترکیبی از ویژگیهای موجود در فرهنگ شرافتمدار و عزتمدار است. افراد در این دوره همچون فرهنگ شرافتمدار نسبت به توهینها و تعارضات و مناقشات حساسیت بالایی دارند. آنها بسیار زودرنجاند و نسبت به توهین هوشیارند، تا جایی که حتی توهینهای ناچیز و غیرتعمدی نیز میتوانند آتش نزاعی را برافروخته کنند. بنابراین کمبل و منینگ از اصطلاح «خردهپرخاشها»۱۰ استفاده میکنند و آن را یکی از عناصر اصلی فرهنگ جدید میدانند.
البته در این فرهنگ، همچون فرهنگ عزتمدار، عموماً از انتقامجویی شخصی پرهیز میکنند تا کار به مداخلۀ قانون یا طرفهای ثالث بکشد. آنها گاهی شکایتشان را مستقیم نزد مراجع قانونی صاحب اقتدار میبرند و گاهی نیز، بهعنوان استراژیای برای تأثیرگذاری بر مراجع، شکایتشان را به افکار عمومی میکشانند. در فرهنگ قربانیمدار تأکید بر ویژگیهای قربانی روشی است برای جلب همدلی. افراد بهشکل روزافزونی کمک و حمایت دیگران را طلب میکنند و با نشاندادن ستمی که بر آنها رفته شواهدی ارائه میکنند که شایستۀ احترام و حمایت بیشتری هستند.
کمبل و منینگ این فرهنگ را قربانیمدار میدانند چراکه در آن برخورداری ازموقعیت و منزلتِ اجتماعی قربانی، بر خلاف فرهنگ شرافتمدار و عزتمدار، پیشاپیش ارزشی اخلاقی تلقی میشود و هویت قربانی با استحقاق برای مراقبتها و ملاحظههای ویژه گره میخورد.
در فرهنگ قربانیمدار شرایط بهگونهای رقم میخورد که تمایز میان نابرابریهای بزرگ و مناقشات کوچک کمرنگ میشود. در این وضعیت با قربانیان زیادی طرف هستیم که سعی میکنند خود را یک قربانی بزرگ جا بزنند. کمبل و منینگ نهتنها موقعیت اخلاقی قربانی را بهکلی نفی نمیکنند که حتی کنش بر مبنای موقعیت قربانی را نیز مذموم نمیشمرند.
مثلاً آنها معتقدند که کسانی که بهواسطۀ «جنبش من هم»۱۱ در موقعیت قربانی قرار گرفتند نمونههایی تمامنما از اعضای فرهنگ قربانیمدار نیستند، چراکه آنجا ما با قربانیانی روبهرو هستیم که واقعاً قربانی تجاوز و خشونت بزرگی شدهاند و اینها مناقشات کوچکی نیستند. آنچه از نظر آنها برای صورتبندی فرهنگ قربانیمدار اهمیت دارد این است که کنش قربانی بر مبنای توهینهای کوچک باشد یا افراد، بهواسطۀ پیشزمینه و ذهنیتهای موجود جامعه، جایگاه قربانی را دستاویزی برای اعمال قدرت نامتوازن و ناعادلانه برطرفهای دیگر درگیر ماجرا قرار بدهند. از این لحاظ، «جنبش من هم» اگرچه نمایندۀ فرهنگ قربانیمدار نیست، زمینهساز تشدید و تقویت آن شده است.
مطالعۀ اصلی کمبل و منینگ بر روی پردیسهای دانشگاهی و رفتار دانشجویان و استادان بوده است. آنها گزارشهای متعددی از افشای خردهپرخاشها و اعتراضات گسترده از سوی دانشجویان جمعآوری کردند. البته آنها معتقدند که تأکید بر پردیسهای دانشگاهی و فعالان دانشجویی نباید این شبهه را ایجاد کند که فرهنگ قربانی صرفاً پدیدهای متعلق به اردوگاه چپ سیاسی و دانشگاه است، چراکه وقتی فردی علیه طرفهای دیگر از موقعیت قربانی بهرهبرداری کند، دیگران نیز به این تاکتیک روی میآورند. در چنین شرایط پاسخ کسانی که مسبب نابرابریها هستند نیز بهصورت طبیعی این خواهد بود که «ما خودمان نیز قربانی هستیم».
عملیات معروفشدن
ماجرای جاسی اسمالت برای آمریکاییها صرفاً یک صحنهسازی یا تقلب ساده نبود؛ تا مدتها پس از روشن شدن ماجرا هنوز عدۀ زیادی از روزنامهنگاران، چهرههای فرهنگی و مردم عادی میخواستند بدانند که چه اتفاقی افتاده است. چرا باید بازیگری نسبتاً محبوب که نقشهای خوبی گیرش میآید و اوضاع مالی خوبی هم دارد دست به چنین کاری بزند؟ چرا باید کسی تمنای آن را داشته باشد که قربانی باشد؟ روشنفکران و صاحبنظران این اتفاق را در کنار موارد مشابه دیگری قرار دادند و از ظهور فرهنگ قربانیمدار حرف زدند.
در این میان نویسندهای در جوییش ژورنال نوشت اسمالت بسیاری از ویژگیهای یک قربانی را داشت، اما مشکلی درمیان بود: او قربانیای واقعی نبود بلکه فقط بازیگری معمولی بود که کار میکرد. بازیگری معمولی بودن یک چیز است و تبدیلشدن به یک سلبریتی واقعی با میلیونها هوادار جدید چیزی دیگر. او بیشتر از آنچه داشت نیاز داشت. او به موقعیت ومنزلت یک قربانی نیاز داشت.
اخباری که میگفت اسمالت خودش این صحنهسازی را انجام داده اولین بار در همان سه چهار روز بعد از حادثه از پلیس شیکاگو به بیرون درز کرد، اما این خبر هرگز باعث نشد دوستان و هوادارن اسمالت در قربانیبودن او تردید کنند و خشمشان نسبت به مهاجمان کمتر شود. آن زمان همه برآشفته بودند و احساساتشان جریحهدار شده بود و یا از لزوم قانونهای سفت و سختتر برای جلوگیری از این اقدامات میگفتند، یا از اقدام متقابل! حتی وقتی خبری مبنی بر همکارینکردن اسمالت با تحقیقات پلیس منتشر شد نیز اوضاع تغییر چندانی نکرد و یکی از فعالان جنبش «جان سیاهان مهم است»۱۲ خطاب به میلیونها دنبالکنندۀ توییترش نوشت خبرنگاری که در درز اخبار پلیس نقش داشته همان کسی است که با دادن اطلاعات نادرست بارها پلیس شیکاگو را در این تحقیقات سردرگم کرده است. در ادامه، یک فعال حقوق بشر هم بر آن توییت صحه گذاشت و گفت این دقیقاً همان برخوردی است که «قربانیان نفرت» از آن واهمه دارند و اغلبِ آنها را به سکوت میکشاند.
۱۴ فوریه، چند روز پیش از دستگیری، جاسی اسمالت برای اولین گفتوگوی تلویزیونیاش بعد از این ماجرا به برنامه صبح به خیر آمریکا رفت. مجری برنامه با رویکردی همدلانه بیشتر از احساسات اسمالت پرسید و خیلی پیگیر جزئیات ماجرا نشد. اسمالت در آن برنامه گفت احساس میکنم اگر گفته بودم مهاجمانْ مسلمان، مکزیکی یا سیاهپوست بودند، آنهایی که به اصل ماجرا شک دارند راحتتر قانع میشدند. گویا برای جاسی و مجری آن برنامه قضیه کاملاً روشن بود: یا این ماجرا را قبول میکنی، یا انگیزههای نژادپرستانه داری.
اختلافنظرهای عمیق میان هواداران و مخالفان این اتفاق نشان میداد که قربانیبودن یک فرد به نحوی احساسات جامعه را جریحهدار میکند که فرصت قضاوت منصفانه را از میان میبرد. گروههای مختلف جامعه چه آنها که تجربهای عمیق و تاریخی از نابرابری را تجربه کردهاند و چه آنها که صرفاً به پیشفرضهای جامعه دربارۀ نابرابری دستدرازی میکنند همه و همه درگیر چرخۀ بیپایانی از رقابت برای بهدستآوردن موقعیت قربانی میشوند و در چنین شرایطی خویشتنداری و بردباری و گفتوگو نایاب خواهند شد. محصول نهایی چنین وضعیتی این خواهد بود که افراد ضعیف اجتماع، قربانیان حقیقی و آنهایی که غالباً توانایی تجهیز یا جلب حمایت طرفهای ثالث پرنفوذ و تأثیرگذار را ندارند همچنان صدایشان بهجایی نخواهد رسید.
پلیس شیکاگو پس از دستگیری جاسی اسمالت انگیزۀ او از این صحنهسازی را نارضایتی از درآمدش اعلام کرد و گفت او برای معروفشدن و بهبود آیندۀ شغلیاش از رنج و خشم ناشی از نژادپرستی سوءاستفاده کرده است. یکی از فرماندهان پلیس همچنین گفت چنین کاری ممکن است باعث شود که در آینده ادعاهای قربانیان واقعی به دیدۀ تردید نگریسته شود.
پینوشت:
• این مطلب سرمقالۀ مرتضی منتظری مقدم در چهاردهمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی است و برای نخستین بار با عنوان «ملت قربانی» منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ؟؟؟ آن را با عنوان «وقتی همه میخواهند قربانی باشند، چه میشود؟» بازنشر کرده است.
•• مرتضی منتظریمقدم سردبیر سایت و فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی است.
••• عنوان این یادداشت در فصلنامۀ ترجمان، «ملت قربانی»، برگرفته است از کتاب چالز سایکس با نام کشور قربانیان (A Nation of Victims). برشی از این کتاب با عنوان «جامعۀ دلخورهای نالان» در پروندۀ اختصاصی چهاردهمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی ترجمه و منتشر شده است.
[۱] ماگا سرواژههای شعار معروفِ «Make America Great Again» به معنی «آمریکا را دوباره باعظمت کنیم» است که در کمپین انتخاباتی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال ۲۰۱۶ محبوب شد.
[۲] بهویژه افراد نزدیک به حزب دمکرات آمریکا.
[۳] برای گزارش ماجرای جاسی اسمالت از منابع خبری و غیرخبری متعددی استفاده کردم اما بیشترین برداشت را از مطلبی با عنوان «Hate-Crime Hoaxes Reflect America’s Sickness» داشتم که در تاریخ ۱۸ فوریۀ ۲۰۱۹ در سایت نشنال ریویو منتشر شده است.
[۴] Campbell, Bradley, and Jason Manning. "Microaggression and moral cultures." Comparative sociology 13.6 (2014): 692-726
[۵] moral culture
[۶] Conflict
[۷] honor culture
[۸] dignity culture
[۹] victimhood culture
[۱۰] microaggressions
[۱۱] MeToo movement#
[۱۲] Black Lives Matter
_______________________
بیشتر بخوانید؛