عصر ایران؛ محسن ظهوری ـ محمدشاه، پادشاه سلسله گورکانیان در شمال هند، حتی تصورش را هم نمیکرد کسی بتواند سپاه بیشمار او را با آن همه ادوات جنگی و فیلها و تجهیزات در هم بکوبد، چه برسد به اینکه دهلی، پایتختش را فتح کنند. او نادر را نشناخته بود. پس فراریان هوتکی را به او تحویل نداد و بر سر این قمار، تمام ثروتش را باخت. از جمله جواهری را که از بزرگترین و زیباترین الماسهای جهان است. جواهری گرانبها که حالا در خزانه جواهرات ملی زیرنظر بانک مرکزی ایران قرار دارد و داستان این قسمت از «ایران به روایت آثار» است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در قسمت قبل منتشر شد:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۵ اسفندماه سال ۱۱۱۷: نادرشاه، سپاه گورکانیان را در جنگ کرنال در هم میکوبد و راهی دهلی میشود. شاه گورکانی که عاقبت تلخ خود را دید، مذاکره با ایران را آغاز کرد. نتیجه مشخص است؛ نادرشاه فقط فراریان را نمیخواهد، حفظ سلطنت گورکانی در ازای گرفتن خراج.
وقتی سپاه ایران از هند خارج میشد، محمدشاه گورکانی فقط تاجش را بر سر داشت؛ تخت و جواهرات و ثروت خزانهاش را به نادرشاه بخشیده بود. داستان ورود الماس دریای نور به ایران از اینجا آغاز میشود. جواهری بیهمتا که نادر آن را به بازوی خود میبست؛ رسمی شاهانه بود. الماسی صورتیرنگ و زیبا. سنگی که سالها قبلش در جنوب هند پیدا شده بود ولی با قدرت گرفتن گورکانیان، به «شاهجهان» رسید که میگویند بر تخت طاووسش نصب شد. «شاهجهان» را پسرش از پادشاهی خلع کرد و پس از او تا زمانی که نادرشاه دهلی را فتح کند، هفت پادشاه گورکانی صاحب دریای نور بودهاند که همهشان یا به قتل رسیدند یا با بیماری بدخیمی از دنیا رفتند.
نادرشاه را هم شبی فرماندهانش به قتل رساندند و جانشینان او هم یکییکی کور شدند. آخرین آنها شاهرخشاه به دست «امیرعلمخان خزیمه» حاکم سیستان کور شد و خود امیرعلمخان را هم کشتند.
الماس مدتی به «محمدحسنخان قاجار» رسید که داعیه پادشاهی ایران داشت. اما سرش را به همراه جواهرات برای «کریمخان زند» فرستادند که در شیراز بر تخت سلطنت نشسته بود. جانشینان کریمخان یکییکی کشته و برکنار شدند تا الماس به «لطفعلیخان زند» رسید که حریف «آقامحمدخان» نشد و جانش را در این راه باخت. حالا دریای نور بر بازوی آقامحمدخان قاجار پادشاه ایران بود که بعدها او را هم شبی در چادرش کشتند.
دومین شاه قاجار، «فتحعلیشاه» نام خود را بر دریای نور حک کرد، آن را به بازو بست و مثل کریمخانزند سالهای سال حکمرانی کرد؛ همچون «محمدشاه قاجار» جانشینش که در بستر بیماری مرد. نوبت که به «ناصرالدینشاه» رسید، الماس را با ۴۵۷ برلیان و چهار یاقوت در قابی زرین گذاشتند و بر تاج پادشاه نشست. ناصرالدینشاه را در حرم عبدالعظیم ترور کردند و جانشینش «مظفرالدینشاه» هم آنقدر بیمار بود که فقط توانست فرمان مشروطه را امضا کند و از دنیا برود. پس از او «محمدعلیشاه قاجار» همراه الماس نور از دست مشروطهخواهان به سفارت روسیه پناهنده شد و گرچه خودش توانست فرار کند، اما آزادیخواهان الماس را پس گرفتند و به خزانه دولتی سپردند.
دریای نور بعدها به همراه دیگر جواهرات سلطنتی به بانک ملی ایران سپرده شد و پس از آن به خزانه جواهرات ملی رفت که تا امروز همانجاست. الماسی که میگویند در اصل دو تکه شده؛ تکهای از آن با نام «نورالعین» بر نیمتاجی قرار گرفته که فرح پهلوی در عروسی خود بر سر گذاشت.
دریای نور از قدیمىترین جواهرات شناخته شده جهان است با ۱۸۰ قیراط وزن که معلوم است در طول سالیان کوچکتر شده. سنگی زیبا که برخی از شاهان آن را برای سلامت جسمی و تقویت مزاج مفید میدانستند و از نظر برخی پژوهشگران هم بدشگون و بدآمد توصیف شده. سنگ بیجانی که جنگها و خونهای بسیاری را از سر گذرانده و حالا زیر نگاه مشتاقانی است که برای دیدنش میآیند.