با گذشت 39 سال از آن روزها و بهرغمعبور هر روزه از اتوبان باقری برای تردد میان منزل ومحل کار، هنوز«سردارحسن باقری» برای من همان «غلامحسین افشردی» خبرنگار است. جوان پرجنب و جوشی که ضرورت انقلاب پای او را به تحریریه روزنامه جمهوری اسلامی باز کرد.
به گزارش عصرایران، اسماعیل علوی در روزنامه ایران نوشت:
بنای روزنامه جمهوری اسلامی از ابتدای انتشار، روزنامهای متفاوت بود. با هم قرار گذاشته بودیم کلیشههای معمول را بشکنیم وطرحی نو در حوزه روزنامهنگاری دراندازیم.
به نوعی داعیه تأسیس روزنامهنگاری با سبک وسیاقی هم تراز ظرفیتهای انقلاب، همینطور تربیت نیروهایی که قبل از روزنامه نگاری، نسبت به آرمانهای مردم و انقلاب متعهد باشند. برای همین نه تنها سراغ حرفهایها نرفتیم، بلکه کسانی را هم که سابقه کار- ولو به مدت کوتاه - در یکی از روزنامهها را داشتند،همراه نکردیم.
تنها استثنا مرحوم «محمد صحت» بود که قبلاً در بخش حوادث روزنامه اطلاعات کار کرده و مایل بود کارش را با ما ادامه دهد. حوادث کار زمین ماندهای بود که کسی رغبت به راهاندازی آن نداشت. شاید همین هم موجب شد تا صحت از این قاعده مستثنی شود. از این جهت هرکدام از بچهها که درآن مقطع به تحریریه جمهوری اسلامی پاگذاشتند، داستان مستقلی از پیوستن خود به جمع تحریریه جمهوری دارند. غلامحسین را چند ماه بعد از اینکه روزنامه کارش را شروع کرده بود، عبدالحسین طالعی آورد و به سردبیر معرفی کرد.
رسم روزنامه هنگام بستن قرارداد این بود که موارد؛ تعیین میزان حقوق و قسمت مربوطه برای همکاری را خود داوطلب نظر میداد. این رسم به درخواست مهندس میرحسین موسوی برقرار و آقای آقازاده بهعنوان مسئول کارگزینی به آن وفادار بود. اغلب افراد وقتی متوجه میشدند دریافتی سردبیر 3600تومان است سعی میکردند زیر این مبلغ را بهعنوان حقوق درخواست کنند.
به این ترتیب غلامحسین افشردی با ماهی 2400 تومان و با عنوان خبرنگار به استخدام روزنامه درآمد و از همان روزهای اول قابلیتهای خود را بروز داد و خیلی زود شد لیدر میز خبر، علاقهمندی عجیبی به کارش داشت و لحظهای آرام نمیگرفت. صبحها قبل از همه میآمد وغروبها هم خیلی دیر میرفت.
با آمدن او بخش خبر روزنامه جان تازهای گرفت و از بازتابهای آن میشد فهمید که مخاطبان صفحه خبر بیشتر شده است. روزی نبود که 20 الی 30 تلفن به دفتر روزنامه نشود و از خبرهای منتشر شده تشکر یا انتقاد نکنند. دو ویژگی غلامحسین او را از بقیه متمایز میکرد، یکی آنکه اهل ابداع ونوآوری بود و دیگر اینکه خوب بلد بود از دیگران کار بکشد و اطرافیان را مدیریت کند. مدیریت در ذاتش بود.
آن روزها یکی از کانونهای خبری جلوی دانشگاه تهران بود. غلامحسین نظر چند نفر از کسبه آنجا را جلب کرده بود تا خبری شد به او زنگ بزنند و باخبرش کنند. شماره میزش را داده بود حتی تعدادی هم سکه دوریالی دراختیارشان گذاشته بود تا کار را جدی بگیرند.علاوه برآنان از همکاران هم کار میکشید. من و موتورم بهرغم مسئولیت در بخش دیگر در خدمت او بودیم، تا زنگ میزدند و خبر میدادند جلوی دانشگاه درگیری شده یا جای دیگری خبری هست، سریع میآمد سراغم و میگفت آتیش کن بریم که دیر شد.
موتورسواری بلد نبود والا حرفی نداشت موتوری بخرد و خودش را بموقع سر صحنه خبر برساند. روزی به او خبر دادند در هتل کنتینانتال که بعدها هتل لاله نام گرفت، مشروب سرو میشود.چون مشغول تنظیم خبری بود از من خواست به جای او برای تهیه خبر بروم. وقتی مراجعه کردم به داخل هتل راهم ندادند و ناچار بدون تهیه خبر برگشتم. دوباره از من خواست برگردم و با هماهنگی فردی که خبر داده بود و از خدمه هتل بود از طریق راهی که از حیاط کانون پرورش فکری در همسایگی هتل بود داخل شوم. رفتم وعکس و خبر تهیه کردم اما سردبیر اجازه چاپ نداد و گفت اول خبر را با مستندات خود برای آقای میناچی - سرپرست وقت اداره فرهنگ – بفرستید، اگر ترتیب اثر نداد بعد خبر را منتشر کنید.
غلامحسین افشردی عمیقاً به ایران و ایرانی مهر میورزید، وقتی آشوبهای ترکمن صحرا پیش آمد به این خطه از میهن شتافت و با نگاهی متفاوت و هوشمندانه موضوع مطالبات مردم عادی و گروههای قدرتطلب را ضمن گزارشی خواندنی از یکدیگر متمایز کرده و متن جامعتری را نیز برای مسئولان واعضای شورای انقلاب تنظیم کرد.
او همچنین سرشار از نبوغ و خلاقیت بود و خیلی زود کاری را که تا آن زمان بلد نبود یاد میگرفت. حوادث لبنان یکی از سوژههای داغ خبری درآن ایام بود. غلامحسین داوطلب اعزام به لبنان شد و گزارش جذاب و پر نکتهای از آنجا تهیه کرد تا آنجا که تحسین اعضای تحریریه بویژه بخش بینالملل را برانگیخت.
وقتی یورش سرتاسری عراق به کشورمان آغاز شد آرام و قرار نداشت. همزمان با دو خط تلفن پیگیر اخبار شهرها و مناطق گوناگون کشور بود. تا غروب آن روز چندین قطعه خبر تهیه و برای حروفچینی فرستاد. فردای آن روز با هم راهی جنوب شدیم. در اهواز سراغ «گلف» را گرفت گویا قبل از آن با یکی از اعضای دفتر سیاسی سپاه هماهنگ کرده بود تا در گلف به آنان بپیوندد. مقابل گلف ساعتی منتظرش شدیم، بعد از مدتی طولانی آمد و گفت شما بدون من بروید خرمشهر هنگام برگشت بیایید دنبالم.
ما نیز در خرمشهر ماندنی شدیم تا آنکه خرمشهر خونین شهر شد و ما تصمیم گرفتیم برگردیم. در بازگشت وقتی به گلف مراجعه کردیم پس از آنکه به سختی پیدایش کردیم به ما گفت که دیگر به تهران و روزنامه برنمی گردد و از ما خواست تا سلاماش را به مهندس و سایر دوستان برسانیم و حلالیت بطلبیم.
من تردید ندارم اگر جنگ در نمیگرفت غلامحسین افشردی نامش در فهرست روزنامه نگاران موفق و برجسته کشور میدرخشید و یکی از نامآوران این حوزه میشد.
_________________
بیشتر بخوانید: