عصرایران؛ نظام بهرامي كميل / محمد رضا خطيبينژاد - آخرين روزهاي زمستان مستند-سريال تلويزيوني است كه تلاش دارد دلاوريهاي شهيد بزرگوار حسن باقري را در فاصله شروع جنگ تا زمان شهادت ايشان در تاريخ 9/10/61 به نمايش بگذارد.
كارگردان اين سريال محمد حسين مهدويان، تهيه كننده حبيبالله والينژاد و برخي از حمايت كنندههاي مالي و معنوي اين سريال، موسسه حفظ آثار شهيد باقري، موسسه حفظ آثار و نشر دفاع مقدس و صدا و سيماي جمهوري اسلامي هستند.
هرچند اين مجموعه
به شهيد بزرگوار سيد مرتضي آويني تقديم شده؛ اما با «روایت فتح» شهيد آويني تفاوتهاي
زيادي دارد و اتفاقا اين تفاوتها موجب جذابيت اين سريال شده است. براي مثال به
جاي سكوت و آرامش كارهاي آويني بيشتر از صدا و حركت استفاده شده است و به جاي
مشاهده روايتي یکنواخت و كمهيجان، بيننده با روايتي روان و هيجاني روبرو است.
اما هدف اين مقاله پرداختن به ويژگيهاي ساختاري و تكنيكي سريال، يا مقايسه آن با ساير فيلمهاي مستند دربارة دفاع مقدس و يا حتی صرفا داوري درباره مستندات تاريخي آن نيست. اذعان می کنیم که نويسندگان دانش و توان چنين كاري را هم ندارند. آنچه در حيطه تخصص نويسندگان است، پرداختن به ابعاد آسيبشناسانه سريال آن هم از بُعد اجتماعي و با رويكرد جامعهشناسانه است. اميدوارم خوانندگان، دست اندركاران اين سريال و مسئولان امر اگر احتمالاً نكات درستي را در اين آسيبشناسي ديدند در راستاي اصلاح آنها از هيچ كوششي كوتاهي نكند كه اين كمترين حقي است كه شهدا و رزمندگان عزيز بر گردن ما دارند. بهنظر میرسد مهمترين ضعفهاي اين سريال به شرح زير است:
1. اين سريال نقش و جايگاه ارتش را كمرنگ و حتي
بيرنگ كرده است. البته اين ضعف در ساير برنامهها نيز ديده ميشود، بطوريكه اكثر
ارتشيان از چنين برخوردهاي ناراحت و گلهمند هستند. دليل ناراحتی نیز خيلي روشن و
ساده است. نخست اينكه در سالهاي اول جنگ هنوز سپاه به اندازة كافي نيرو و تجهيزات
سنگين و مهمتر از آن دانش و تجربه جنگهاي كلاسيك را نداشت.
دوم اينكه آمار رسمي درباره تعداد شهداي كل دوران دفاع مقدس هم نشان از مشاركت بسيار قوي ارتش در جنگ دارد؛ آمار كل شهداي جنگ تحميلي به تفكيك شغل به شرح جدول زير است:
|
همانطور كه مشاهده ميشود بيشترين تعداد شهدا متعلق به شهداي بسيجي يعني رديف 4 تا 10 (100 هزار شهيد) و پس از آن سربازان وظيفه ارتش (37 هزار شهيد) است.
در اين سريال
نقش نيروهاي ارتش تنها به سپهبد صياد شيرازي و سرلشگر حسني سعدي محدود شده و
متاسفانه در برخي صحنهها و ديالوگها نقش اين دو بزرگوار تا حد سياهيِ لشگر پايين
آورده ميشود. اين درحالي است كه حداقل در اوايل جنگ نقش ارتش به خصوص در طراحي و
پشتيباني عملياتها غيرقابل انكار است.
يكي از بينندگان اين سريال ميگويد: « درست
که شهید باقری در جنگ از خود رشادت زیادی به خرج داد اما
باید قبول کرد که کسی که هیچ دوره خاص نظامی ندیده نمیتواند
یک عملیات حساس مانند ثامنالائمه را طراحی کند. متاسفانه نام طراحان
اصلی این عملیات و عملیات بیتالمقدس که افرادی چون صیاد شیرازی
و تیمسار بختیاری و تیمسار شهابالدین جوادی بودهاند اصلا
برده نمیشود و نقش یگانهای ارتش نادیده گرفته میشود و از
رشادتهای سرهنگ منوچهر کهتری چیزی گفته نمیشود. فقط کافی است یک
لحظه تصور کنید که اگر هوانیروز و نیروی هوایی و پدافند ارتش
در این عملیاتها نبودند چه سرنوشتی دچار این عملیاتها میشد.»
http://alef
البته هيچ عقل سليمي منكر شهامت و شجاعت بيبديل نيروهاي سپاه يا بسيج نيست؛ سخن اين است كه براي نشان دادن اين شجاعت و شهامت نيازي به تحريف، تقلیل یا تخفیف نقش ديگران نيست.
شهيد
باقري متولد 25 اسفند 1334 است. او در زمان شروع جنگ 25 سال سن داشته و 16 ماه بعد
يعني در 27 سالگي به درجه رفيع شهادت رسيده است. باقري تا 25 سالگي تحصيلات و
تجربيات مرتبطي با نقشهكشي و طراحي عملياتهاي جنگي نداشته است. بنابر اين منطقي
است كه فكر كنيم در كنار اين شهيد بزرگوار و نابغه جنگ، افراد ديگري به خصوص از طراحان
و مهندسان ارتش نيز حضور داشتهاند كه متاسفانه در اين سريال نام و نشاني از آنها
ديده نميشود.
در ادامه چنين رويكردي است که راوي بهگونهاي عمليات طريقالقدس را
روايت ميكند كه گويي كل رزمندگان فقط شامل نيروهاي سرداران رحيم صفوي از شمال؛
عزيز جعفري و مرتضي قرباني از جنوب ميشده است. اين درحالي است كه در جبهه شمال
عمليات كه بيشترين پيروزي را داشته علاوه بر نيروهاي سپاه، نيروهاي ارتش شامل تيپ
3 لشگر زرهي 92؛ تيپ 1 از لشگر پياده 77 و تيپهاي 1 و 2 از لشگر 16 زرهي و گردانهاي
توپخانه حضور داشتهاند.
به طور حتم نتيجه چنين روايتهايي چيزي جز شكسته شدن دل
عزيزان ارتشي نيست و با شعار بسیار دقیق و استراتژیک «ارتشي، سپاهي يك لشگر الهي»
هم سازگار نيست.
2. ايراد بسيار
مهم ديگر به روايت سريال از نقش يگانهاي عملياتي مربوط ميشود. راوي در بخش هفتم و
در تفسير و توضيح عمليات طريقالقدس و نشان دادن نقش نيروها به گونهاي عمل ميكند
كه نوعي غیر واقع بینی و شاید بی انصافی در آن ديده ميشود.
حتي اگر در اين عمليات
بخشي از يگانها و فرماندهان ضعف و قصوري داشتهاند دليل بر آن نيست كه راوي مدام
از گيجي و سردرگمي و بينظمي آنها بگويد و حكايت گم شدن سردار مرتضي قرباني و غفلت
او از ديدن دشمن در نزديكي پل سابله را با آن آب و تاب بيان كند و داستان بهخواب
رفتنش و پيدا شدنش را با آن وضعيت تمسخر آميز روايت كند.
بهتر است شرح ماجرا را از
كتاب «در كمين گل سرخ» و از زبان شهيد صياد شيرازي بشنويم:«محور جنوب، تلاش و پشتوانهاي
براي عمليات محسوب ميشد. تلاش اصلي ما از شمال بود و تلاش و پشتيباني آنها
از پايين. دشمن سه خاكريز داشت. بچهها خاكريزهاي اول و دوم را گرفتند ولي
در خاكريز سوم بريدند. توان از دست رفت و عصر شد. تا جايي كه كه فرماندهي آن
محور را احضار كرديم؛ برادرمان عزيز جعفري از سپاه و سركار سرهنگ جمشيدي فرمانده
تيپ يكم لشكر 16 زرهي. در حين اينكه برايشان ميگفتيم: اگر امشب تك نكنيد،
وقت تلف ميشود، از خستگي و فرسودگي به خواب رفتند. بعد هم كه رفتند، ديده
بودند بچههاي خودشان در خط خوابيدهاند. عراقيها هم در خط خوابيده بودند. شب
دوم در محور پايين يك گلوله هم شليك نشد. از زور خستگي و فرسودگي، دو طرف
از پا درآمده بودند.»
حال اينكه چرا در فيلم فقط مرتضي قرباني به خواب ميرود و
اساساً روايت اين موضوع به آن شكل چه ضرورتي داشته است؛ پرسشي است كه كارگردان
بايد پاسخ دهد.
شنيدن روايت ماجرا از زبان سردار غلامعلي رشيد فرمانده عمليات طريقالقدس نيز جالب است. «بدين ترتيب عقبه دشمن در شمال كرخه بسته شد و در حقيقت رده هاي دوم و سوم دشمن در عمق دور زده شدند. متاثر از اين تاكتيك، 19 قبضه توپ سنگين 152 ميلي متري به محاصره رزمندگان اسلام درآمد. فقط فرمانده تيپ موفق به فرار شد و مقر تيپ 26 زرهي كه فرماندهي جبهه شمالي منطقه عمليات را در نزديكي شهر بستان بر عهده داشت، به تصرف درآمد. البته در اين محور نيرويي از سپاه ميجنگيد كه از قويترين يگانهاي سپاه بود. تيپ امام حسين (ع) با كادر قوي و كارآمد چون شهيد مصطفي ردانيپور، شهيد حسين خرازي، شهيد عباس كردآبادي، شهيد احمد فروغي در دو محور به استعداد 2 تيپ در كنار يك تيپ از ارتش حركت كردند. از درون رملها، روانه چزابه و بستن عقبه دشمن شدند و توانستند به خوبي و قدرتمندانه عقبه دشمن را ببندند و در ساعت 9 صبح 8 آذر 1360 رزمندگان ما بستان را آزاد كردند.» http://serajnet
جالب است كه در روايت سريال از عمليات طريقالقدس هيچ نامي از سردار شهيد حسين خرازي نيست و فقط از نيروهاي شمال به فرماندهي سردار رحيم صفوي صحبت ميشود. البته اين درست است كه صفوي به علت پيشكسوتي به همشهريانش از جمله خرازي، ردانيپور، قرباني و احمد كاظمي و ساير بسيجيهاي اصفهاني سر ميزده و نگران حال آنان بوده است؛ اما خود او درباره اين عمليات ميگويد: «...در عملیات طریقالقدس برای نخستین بار تا عمق بیش از 20 کیلومتر به سمت دشمن پیشروی صورت گرفت. از سپاه پاسداران سه تیپ امام حسین (ع) به فرماندهی حسین خرازی، کربلا به فرماندهی مرتضی قربانی و عاشورا به فرماندهی عزیز جعفری به عنوان گردانهای خطشکن و رزمنده در این عملیات شرکت کردند.» http://www.ibna.ir
محسن رضایی هم درباره خاطراتش از شهيد خرازي ميگويد: «حسین خرازی از اولین چهرههای بزرگواری بود که در جنگ من با او آشنا شدم. در عملیات ثامنالائمه که گزارش او را از شهید بزرگوار کلاهدوز، قائم مقام فرماندهی سپاه در فرماندهی عملیات ثامنالائمه، شنیده بودم؛ تصمیم گرفتم که اطلاعات بیشتری از ایشان به دست بیاورم و همین تحقیق و آشنایی باعث شد که حسین خرازی به عنوان یکی از سه فرمانده عملیات طریق القدس، آزادسازی شهرستانهای بستان و مناطق اطراف هویزه، به عنوان یکی از فرماندهان سه تیپ سپاه که تازه در همین عملیات تاسیس شده بودند، قرار بگیرد. ایشان فرمانده یک تیپ شد. آقای عزیز جعفری که الان فرمانده کل سپاه پاسداران است و آقای مرتضی قربانی هر کدام فرمانده یک تیپ شدند. تیپی که ایشان راه اندازی و فرماندهی کرد، تیپ امام حسین (ع) بود. در آن عملیات بیشترین موفقیت را تیپ ایشان توانست کسب کند و قابلیت، لیاقت و شایستگیهای خودش را در آن عملیات توانست نشان دهد. بعد از آن، پاتکهایی که در چزابه شروع شد. ایشان و شهید ردانیپور که همکار ایشان بود، وقتی من به تنگه چزابه رفتم و آتشهای دشمن را مشاهده کردم، دیدم که شهید خرازی، شهید ردانیپور را در آنجا مستقر کرده و او به خوبی جبهه را اداره میکند.» http://old.maslahat.ir
اينكه چرا
كارگردان محترم رحيم صفوي را ديده؛ اما حسين خرازي را نديده و كوچكترين اشارهاي
به او نميكند تاسفآور است؟ آيا ضرورتي دارد كه براي تقدير از شهيدي از كنار شهيد
ديگري بگذريم؟ اگر قرار باشد هر موسسهاي به دلخواه خود تاريخ جنگ را به گونهای
خاص روايت كند؛ تا جایی که واقعیت در روایت بیان شده نادیده گرفته شود، واقعیت
دفاع مقدس تحریف نمیشود و دل مردم و به خصوص خانواده شهدا نميشكند؟ باید توجه
داشت که بخشی از تاریخ دفاع مقدس را این سریالها میسازند و عامه مردم از این
طریق با تاریخ جنگ تحمیلی آشنا میشوند. بنابراین باید امانتدارانه روایت کرد.
در قسمت بعدي
سريال همين بلا به سر تيپ 7 وليعصر(ع) دزفول ميآيد. روايت فيلم كه اين تيپ كار
خودش را بلد نبوده و به اهداف از پيش تعيين شده نرسيده و نيروهاي تيپ محمد رسول
الله را دچار مشكل كرده به اندازهاي يكطرفه و غيرمنصفانه است كه برخي از مسئولان آن
زمان تيپ مذكور را وادار به واكنش ميكند. حبیب سعیدفر، جانشین اطلاعات تیپ7 دزفول
در اعتراض به تحريفات اين سريال ميگويد: «روزهای قبل از عملیات بود. من جانشین اطلاعات
تیپ 7 ولیعصر بودم. حسن باقری از نحوه شناساییها ناراحت بود و رفته بود پیش احمد
سوداگر، حاج احمد گفته بود مسئول شناساییها آقای سعیدفر است. حسن باقری آمد و خیلی
عصبانی به من گفت چرا شناساییهایتان را تمام نمیکنید؟ بچههای لشکر 27 تمام کردهاند.
گفتم ما شیوه خودمان را داریم. اینجا با منطقه کردستان فرق میکند. دشمن روی دشت تسلط
دارد. نمیشود به شیوه کردستان عمل کرد، مواضعمان لو میرود، ما اینها را تجربه کردهایم.
درحالی که باقری قانع نمیشد گفت شیوه شما برای شناسایی چیست؟
گفتم ما هر شب فقط بخشی از کار را شناسایی میکنیم. مثلا امشب 30 درصد فرداشب 60 درصد و شب دیگر 100 درصد. اما دو شب قبل از عملیات به هیچ وجه شناسایی نمیکنیم. حسن گفت آمدیم عراق در این دو شب مواضعش را تغییر داد. گفتم یک شب قبل از عملیات تعداد محدودی میرویم فقط مواضعمان را چک میکنیم.
آن روز دعوا با حسن
باقری تمام شد و حسن قانع نشد. من هم به حسن گفتم ما شیوه بچههای تیپ27 محمد رسول
الله را قبول نداریم. آنها با نحوه عملکردشان مواضع ما را لو میدهند و دشمن از تحرکات
ما با خبر میشود. من به حسن گفتم این کار را نکنید بچهها را به کشتن میدهید. دشمن
متوجه تحرکات نیروهای اطلاعات عملیات تیپ 27 محمد روسول الله شده بود و هیچ واکنشی
از خود نشان نداده بود. به همین خاطر مواضع خودی لو رفته بود و نیرویهای تیپ 27 متوجه
نشده بودند.
عراق شب عملیات سر خاکریزش تیربار کاشته بود و بچههای اطلاعات تیپ 27
متوجه نشده بودند. لذا روز عملیات یک گردان از تیپ 27 که در سمت چپ محور عملیات عمل
میکرد توسط همان تیربار در سطح دشت زمینگیر شد و تقریبا تمام گردان منهدم شده بود.
لذا عراقیها از خلاء ناشی از این تلفات استفاده کرده و از سمت چپ به نیروهای تیپ
7 ولیعصر حمله میکند طوری که ما مجبور شدیم موقتا 2 کیلومتر عقب نشینی کنیم. اما نهایتا
دوباره حمله کردیم و خودمان را سر جاده اهواز خرمشهر رساندیم. نیروهای اطلاعات تیپ 27 از همان ابتدا شناسایی خود
را تمام کرده بودند و هر شب نیروهای عمل کننده را جهت توجیه روی جاده میبردند که این
موجب لو رفتن معابر میشد. این موضوع را ما به حسن باقری تذکر دادیم ولی عدم آشنایی
با اصول حرفهای اطلاعات و شناسایی در دشت موجب لو رفتن معابر سمت چپ تیپ 7 دزفول شده
بود. نتیجه این نوع عملکرد را مصرانه به حسن باقری تذکر میدادم ولی به نظر میرسید
خود حسن هم تحت تاثیر بچههای تهران بود. به همین خاطر در صبح عملیات با ملاقاتی که
در کنار جاده با حسن داشتم، نتیجه نحوهی غلط شناسایی بچههای تیپ 27 را به او نشان
دادم. یک گردان از تیپ 27 تهران که بنا بود با تیپ 7 دزفول الحاق کند تماماً زمینگیر
شدند و دلیل آن چیزی نبود جز شناسایی غلط و تیربارهای دشمن و نه دیر رسیدن بچههای
تیپ 7 دزفول. اساساً نرسیدن تیپ 7 دزفول به هیچ وجه واقعیت ندارد و نحوه عملکرد بچههای
تهران موجب این اتفاق شد.» http://www.alefdezful
مجددا تاکید میشود که هدف اين مقاله آن نيست كه نشان دهد حق با اين تيپ است يا با آن گردان. همانطور که در سطور بالا بیان شد تفاوت اصلي این گونه مستند با گونههای دیگر در بیان امانتدارانه از واقعیت است. برای ماندن در گونه مستند ضروری بود تا كارگردان محترم همانطور كه با سردار محسن رضايي و سردار رحيم صفوي مصاحبه كرده و نظر آنها را جويا شده، نظر فرماندهان ديگر حاضر در همان عملیاتها مانند مرتضي قرباني يا حبيب سعيدفر را هم جويا ميشد.(براي آگاهي دقيقتر از اين عمليات نگاه كنيد به: «نبرد طريقالقدس» نوشته امير رزاقزاده)
3. آخرين آسيب به نحوة شخصيتپردازي و اسطورهسازي
اين سريال برميگردد. قدرداني از يك شهيد بزرگوار اگر به قيمت شكستن دل خانوادة
شهدا و دل ساير سربازان باشد، ارزش كه ندارد هيچ، ضد ارزش و بياخلاقي هم محسوب ميشود.
متاسفانه روايت كارگردان سريال از عملياتها بيشتر به فيلمهاي هاليودي شبيه است.
براساس روايت فيلم در بيشتر عملياتها نيروها سردرگم، نااميد، خسته و حتي تنبل هستند؛
اما با حضور فيزيكي سردار باقري ناگهان همگي نظم و سروسامان ميگيرند و به هوش ميآيند.
راوي؛ منطقة عملياتي را با پراكندگي هزاران نفر در منطقهاي گسترده آن هم زير آتش
شديد دشمن با محيط مدرسه و كم كاري چند معلم و شلوغي چند كلاس درس اشتباه گرفته و
ميخواهد با دادن نقش مدير يكهتاز به شهيد باقري، سرو ته داستان را هم بياورد.
اين
چه روايتي است كه به خواننده القاء ميكند پيروزي در عملياتهاي موفق مانند طريقالقدس
فقط بخاطر رشادتهاي شهيد باقري و گوش دادن به فرمانهاي او و عدم پيروزي در
عمليات ناموفق مانند عمليات رمضان؛ بهدليل كمكاري فرماندهان گردان و گوش نكردن به
نصيحتهاي شهيد باقري است؟
متاسفانه اين نوع قهرمانپروري با سخنان برادر شهيد باقري كامل ميشود و ايشان به دفعات از برق نگاه و عصبانيت سردار و داد زدن او بر سر ديگران و سكوت مطلق ديگران حكايت ميكند. كارگردان فيلم آقاي مهدويان در مصاحبهاي با افتخار ميگويد: پدری تعریف میکرد پسرش پس از مستند آخرین روزهای زمستان، عکسهای خوانندههای راک را از دیوار اتاقش کنده بود و یک عکس تمامقد از حسن باقری پیدا کرده بود و زیرش هم به فینگلیش نوشته بود «عشق من، سلطان حسن باقری» http://www.mashreghnews
اين قهرمانپروري
هاليودي در بخشهاي مختلف فيلم ديده ميشود. براي مثال عمليات بيتالمقدس و
آزادسازي خرمشهر به گونهاي روايت ميشود كه گويي سردار باقري خرمشهر را آزاد كرده
است. همين پروژه در فضاي اينترنت و توسط گروهي با نام مستعار «گردان وبلاگي كميل»
نيز دنبال ميشود. اين گروه مجازي در وبلاگي با نام «سردار شهيد حسن باقري» مطلبي
با عنوان «فاتح بزرگ خرمشهر» منتشر ميكنند كه در آن آمده است: «اينگونه بود كه در
ساعت 13:50 دقيقه روز سوم خرداد ماه يكهزار و سيصد و شصت و يك، سرانجام پس از چند روز
نبرد سخت، خرمشهر شهر لالههاي خونين به دست
پرتوان رزمندگان مخلص و جان بر كف اسلام فتح شد و آنها با آب و جارو كردن مسجد جامع
نماز شكر را در آن به جاي آوردند.
خبر فتح خرمشهر در ساعت 16:30 دقيقه همان روز از
راديو جمهوري اسلامي پخش گرديد و سراسر ميهن اسلامي غرق شادي و سرور و تبريك با شربت
و شيريني ميان مردم گرديد. نام سردار بزرگ اسلام «حسن باقري » تا ابد به عنوان فاتح
بزرگ خرمشهر در تاريخ انقلاب اسلامي و دفاع مقدس در ثبت است.» http://www.afshordi.blogfa.com
در اين سريال علاوه بر حذف خرازي از عمليات طريقالقدس، سردار شهيد احمد كاظمي هم از عمليات بيتالمقدس حذف ميشود. سردار قاليباف در يادآوري آن دوران ميگويد: «خاطرم هست در منطقه اهواز مستقر بودیم. من اولین باری که رفتم آبادان، فعالترین جبهة آن جا فیاضیه بود؛ جایی که اگر عراقیها یک تنه حمله میکردند آن جا را میگرفتند؛ میتوانستند محاصره را کامل کنند و موجب سقوط آبادان شوند. وقتی که رفتم آن جا، دیدم یک تعداد از بچههای اصفهان آن جا مستقر و برای اولین بار مرتضی قربانی را دیدم و هم چنین احمد کاظمی را که از فعالترین نیروها بود. کم کم ارتباط ما درگلف بیشتر شد. در گلف احمد کاظمی، حاج آقا اسدی، حسن باقری، آقای صفار، رستمی و خیلی از بچههای دیگر رفت و آمد میکردند. میتوانم بگویم اوج دوستیام با احمد بعد از عملیات ثامن الائمه(ع) بود که جبههها مدیریت خوبی پیدا کرد. یگانها سر و سامانی گرفتند.
ویژگیهای احمد کاظمی در هر عملیات با شهید خرازی و شهید باکری در روحیه، نوع تصمیمگیری و نوع طراحیشان بود؛ مثلاً در آزادسازی خرمشهر انصافاً باید گفت احمد بین فرماندهان، مهمترین نقش را داشت. احمد کاظمی بود که از محور دژ بالای شلمچه عمل کرد و از سمت پل عرایض، پل نو و شهرک ولیعصر(ع) عقبة عراقیها را به طرف شلمچه و به عراق بست. اگر بگوییم احمد فاتح خرمشهر بود، هرگز حرف گزافی نگفتهایم و حق احمد است. یا در عملیات فتح المبین؛ دور بزرگی به طول سی کیلومتر پشت دشمن زد و توپخانههایشان را محاصره کرد. یادر عملیات والفجر چهار همین طور.» http://www.havadar
در پایان بر دو نکته بايد تاكيد كرد:
نخست؛ اساسا
میان قهرمان واقعی و قهرمان هالیودی تفاوتهای بسیاری است. رزمندگان ایرانی از جنس
مردم بودند و قهرمانیشان از این بابت نبود که توانایی نابود کردن دشمن را یک تنه
(مانند رمبو) داشتند. رزمندگان ما ریشه در واقعیت تاریخ ایران و مردم دارند. قهرمانند
به دلیل نوع کنشهایشان و نه صرفا نتیجه کنشهایشان. برای مثال مرحوم تختی نامش
ماندگار نشد بدین خاطر که در تمام مسابقات پیروز میدان بود بلکه بخاطر منش و
کردارش پهلوان ایران ماند. تمام رزمندگان ما بخاطر عادی بودنشان و مردمی ماندشان
در تاریخ ماندگار هستند و نه بخاطر فرا انسانی بودنشان. شهید باقری درست به همین
دلیل ماندگار است و نه آن گونه که این مجموعه از وی یاد میکند. آسیب آن است که
رزمندگان را از صورت واقعی و مردمیشان به صورت اسطورهای و شکست ناپذیری تحویل
نماییم. ما هیچ نیازی به قهرمانان فرا انسانی نداریم چرا که از واقعیت فاصله دارند.
بنابراین اشکال کانونی این مستند در روایت قهرمانگرایانه است.
برای روشنتر شدن
موضوع فرض کنید همین موسسه بخواهد با محوریت شهید خرازی یا کاظمی یا سردار قربانی
از عملیات آزادسازی بستان و خرمشهر بگوید، آن وقت مخاطب با دو واقعیت کاملا مجزا
روبرو میشود که هر یک از روایتها دارای قهرمانی فراانسانی است ولی نمیتواند تک
تک این روایتها را با واقعیت تطبيق و پیوند دهد. لازمه روایت قهرمانانه، ارایه یک
قهرمان اسطورهای یا هالیودی و در ذیل آن رزمندگانی غیر اسطورهای است که معمولا
اشتباه میکنند. به بیان دیگر با این سبک از روایت مستندگونه، فقط یک مجموعه را میتوانید
ارایه کنید. مجموعهای که از واقعیت رخ داده، فاصله دارد. اما در روایت واقعیتگرایانه
همه عناصر در یک بسامد عادی حاضر هستند و راوی میتواند از زاویه هر یک از عناصر
روایت را ارایه کند و مخاطب نیز با پیگیری روایت از زاویههای مبتنی بر عناصر
مختلف از واقعیت رخ داده فاصله نمیگیرد.
خلاصه آن که در این مجموعه، واقعیت در جاهایی نادیده یا تحریف شده است. علت این تحریف یا نادیده انگاشتن باز میگردد به روایت قهرمانانه از شخصیت اصلی مستند. روشن است این نوع از روایت باوجود جذابيت فراوان براي نسل جوان، که البته در جنگ حضور نداشته است، آسيبزاست.
دوم؛ پرسش اين
است كه با كمرنگ كردن نقش ارتش و نقش بخشي از نيروهاي سپاه چه عایدمان می شود؟ اگر
قرار است فاتح بزرگ خرمشهر شهيد بزرگوار حسن باقري باشد؛ پس تكليف دل شكستة ساير
خانوادة شهدا چه ميشود؟ تكليف شهداي استان كرمانشاه، مركزي، سمنان و... كه سر قبر
خيليهاشون نوشته شده «عمليات بيتالمقدس» چه ميشود؟ اگر اصفهانيها با 27 درصد
شهداي كل اين عمليات به درستي نگفتهاند و نخواهند گفت خرمشهر را ما آزاد كرديم؛ دليل
بر اين نيست كه كسان ديگري مستقيم و غيرمستقيم چنين ادعايي بكنند. تمام كساني كه به
جبهه رفتهاند با خدا معامله كردهاند و البته ما را تا ابد شرمنده و مديون خود
كردهاند. اينكه امروز كسي مدعي سهم آنان شود كار پسنديدهاي نيست و بايد هرچه
زودتر جلوي چنين آسيبهايي گرفتهشود.
بهراستي اگر شهيد باقري زنده بود دربارة اين سريال چه ميگفت؟ شهيد سردار باقري همرزم شهيداني مانند شهيد سردار قربانعلي عرب، قائم مقام لشگر 14 امام حسين (ع) است. برادر اين شهيد بزرگوار ميگويد: «در منطقه بودم که خبر مجروح شدن قربانعلی را برایم آوردند. خود را به بیمارستان رساندم و چند روزی کنارش ماندم...در یکی از روزها استاندار اصفهان همراه هیأتی برای عیادت از او به بیمارستان آمدند و در مورد حماسه آفرینیها و فداکاریهای قربانعلی صحبت کردند و او را مورد تکریم و تمجید قرار دادند. پس از رفتن آنها، دیدم که چشمان قربانعلی پر از اشک شده و او به شدت گریه میکند. پرسیدم: چرا گریه میکنی؟ مگر فراموش کردی که گریه برای بخیههایت مضر است؟ پاسخ داد: من با چشم خود شهادت و رشادت رزمندگان را در شب عملیات دیدهام و بسیاری از آنها در کنار خودم به شهادت رسیدند. کار اصلی بر دوش آنهاست آن وقت نام و افتخارش را به من میدهند. آخر فردای قیامت چگونه جواب شهدا را بدهم؟!» http://mokhaberat14.
شهدا فقط متعلق به خانواده و شهر خود نيستند آنها
متعلق به همه هستند و همه مديون آنها هستيم. خدا كند كه با رفتن زمستان پيش آنها
رو سياه نشويم.
http://alef.ir/vdcgqz9x3ak9zz4.rpra.html?200016
http://www.alefdezful.blogfa.com/post-65.aspx
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/233941
http://serajnet.org/userfiles/defaaa/khatereh/new_page_5.htm
http://www.ibna.ir/prtfmxdm.w6d1yagiiw.html
http://old.maslahat.ir/Printable.aspx?p=1cb86a3a-beac-44e9-8626-c41252ab7384
http://www.afshordi.blogfa.com
http://www.havadar.ir/content/detail_20894.html
http://mokhaberat14.blogfa.com/1392/04/4