«چراغاني است و صداي بزم و سور ميآيد. هرجايي از جزيره که پا ميگذاري، انگار وارد جشن شدهاي. صداي هياهو و خنده و تفريح و تفريح؛ پاساژهايي که راهروهاي برقي آنها را به يکديگر وصل ميکنند و راهروهاي پيچدرپيچشان معماري مدرن را به رخ ميکشند. ميتواني ساعتها از تميزي، زيبايي و تنوع مثالزدني موجود در جزيره براي تفريح و شاديکردن حرف بزني، خاطرات تجملي بسازي و غرق در امکانات توريستي جزيره کيش خوش بگذراني. هتلهاي سفيد و رؤيايي که در خطهاي ممتد در تمامي جزيره رديف شدهاند و هرکدام شبيه يک باغ است؛ گلهاي سرخ آويزانشده از شاخهها روي سنگهاي سفيد مرمر».
به گزارش عصر ایران، روزنامه شرق در گزارشی به قلم مرضیه امیری به زندگی بومیان جزیره کیش پرداخت و در ادامه نوشت:
صداي مردم بومي را از خاک زير يکي از همين هتلها ميتوانيم بشنويم؛ اولين هتل کيش؛ هتلي که سال ۵۴ در زميني به مساحت ۵۵ هزار مترمربع افتتاح شد و حالا يکي از بهترين نقطههاي جزيره به حساب ميآيد. براي ساخت اين هتل و محوطههاي اطراف آن زمينهاي بوميان را ميخرند و درمقابل خانههاي ۴۰ تا ۵۰ متري براي آنها ميسازند؛ خانههايي که اکنون محله صفين کيش را شکل داده و به قول خود بوميان منطقه محل تبعيد آنهاست.
در اين محله صاحبان اصلي جزيره کيش؛ يعني بوميان آن زندگي ميکنند و کارگران مهاجر همنشين آنها هستند. کمتر مسافري به کيش حتي اسم اين محله به گوشش ميخورد و اصلا نميداند که چنين فضايي در «نگين خليجفارس» وجود دارد؛ محله و مردماني که بزرگي، زيبايي و عظمت مدرن پاساژها و هتلها مخفيشان کرده است.
کوچ اجباري بوميان
راننده تاکسيای که ما را به صفين ميبرد، از تاريخ کوچ اجباري مردم بومي به اين محله ميگويد. پيش از تأسيس سازمان عمران کيش، بيشتر مردم جزيره در چهار آبادي ماشه، ديهو، باغو و صفين ساکن بودند که با شروع پروژه عمراني در سال 1352، سازمان عمران تمام ساکنان ماشه را که بزرگترين و اصليترين آبادي اين جزيره بود، از محل زندگيشان به شهرک جديد صفين کوچ داد تا توريستها و میهمانان خارجي هيچ تماسي با اين افراد نداشته باشند. سازمان مرغوبترين زمينها، مغازهها و باغات ساکنان و تقريبا سهچهارم جزيره را هم تصاحب ميکند. حمايت همهجانبه دربار بهعنوان سرمايهگذار اصلي پروژه نميگذارد صداي اعتراض مردم به جايي برسد. اولين هتل و معروفترين ساختمانهاي کيش روي همين زمينها بنا ميشود.
در اسناد بهجامانده از آن سالها آمده تا پيش از پيروزي انقلاب، پنج دستگاه واحد نمکزدايي براي شيرينکردن آب دريا هر يک به قدرت دوهزار مترمکعب در روز در جزيره فعال بودند و دو دستگاه ديگر هم هرکدام با ظرفيت 500 مترمکعب در روز توسط سازمان خريداري شد که در انبار باقي ماند. درمجموع از زمان شروع پروژه عمران کيش در سال 1352 تا پاييز 1357 که مديرعامل وقت سازمان و شرکتهاي خارجي طرف قرارداد از کشور خارج شدند، آبادانيهاي جزيره براي مردم دستاوردي نداشت. بعد از آن هم هرروز به تعداد کارگران مهاجر منطقه افزوده شد که حالا همنشين بوميان منطقه در محله صفين هستند.
وارد صفين ميشويم. از جزيرهاي که «عروس جزاير» نامش را گذاشتهاند، خيلي دور شدهايم. اينجا هيچ شباهتي به جايي که از آن آمديم ندارد.
روي يک مبل زهواردررفته جلوي خانهاي با ديوارهاي سيماني نشسته است. پيرمرد ۸۰ ساله دشداشه بر تن دارد و با مرد ديگري در حال صحبت است. پيرمرد از بوميهاي کيش است و مرد ديگر اهل بلوچستان. پيرمرد تعريف ميکند که صياد بوده و چندسالي است ديگر روي دريا نميرود. مرد بلوچ هم ميگويد، کارگر خدمات شهري است. ۵۵ سال دارد و ۳۰ سال است همين کار را انجام ميدهد. «پيروش» به دوچرخه و جارويش اشاره ميکند و ميگويد از دار دنيا من همين را دارم، اگر بميرم کفن ندارم من را گور کنند.
از گراني بنزين ميگويد و اينکه پيمانکارش دستمزد آنها را به بهانه گراني بنزين و اينکه براي او نميصرفد با اين قيمتها بخواهد بيشتر حقوق بدهد، بالا نميبرد. توي همين محله زندگي ميکند، يک خانه ۴۰ متري با اجاره يک ميليون و 200 هزار تومان. «شهرداري کار را داده دست پيمانکار. او هم هرموقع دلش بخواهد پول بيمه ما را ميريزد و هرموقع نخواهد هم نميريزد. ۳۰ سال است که دارم کار ميکنم، ولي چندسال است پيمانکار به همين شکل پول بيمه را ريخته يا پيمانکار عوض شده مدتي بيمه رد نکرده، کل سابقه بيمه من شده ۲۳ سال.
اگر يک روز مريض شويم، برايمان غيبت رد ميکند. آخر سال هم که اگر يک ماه مرخصي داشته باشيم، از کل سال کم ميکند و سنوات و عيدي به ما نميدهد. البته بستگي به پيمانکارش هم دارد. پيمانکار قبلي سنوات و عيدي را نميداد، اما پيمانکار فعلي درست است که از اول و آخرش ميزند، ولي پرداخت ميکند».
محذوفان قانون کار
محمد ۱۷ساله هم کارگر خدمات شهري است، اهل بندرعباس است. ۱۵ سال پيش پدرش براي کار به اينجا آمده و محمد و مادر و برادرهایش هم پنجسالي است که آمدهاند پيش او. همگي در يک اتاق زندگي ميکنند، در خانهاي که همراه يک خانواده ديگر اجاره کردهاند. براي همان اتاق ماهانه ۷۰۰ هزار تومان اجاره ميدهند. محمد تا کلاس پنجم درس خوانده و ميگويد در بندر کاري پيدا نميکرديم. آمديم اينجا خودم و برادرم توي خدمات شهري سوپور شديم. ماهي يک ميليون تومان به ما حقوق ميدهند و بيمه هم نيستيم.
در صفين در ميان صحبت با بيشتر کارگران مهاجر به اين موضوع برميخوريم که آنها از بيمه و قرارداد کار برخوردار نيستند. اکثر آنها کارگران بيثبات به شمار ميآيند که هر دورهاي در يک خيابان و محله جارو ميکشند، خانهدار يک هتل هستند و بار يک باربري را بر دوش ميکشند. اين کارگران که در کيش بهعنوان منطقه آزاد کار ميکنند از شمول قانون کار خارج هستند و تحت پوشش مقررات جداگانهاي بهعنوان «مقررات اشتغال نيروي انساني در مناطق آزاد» فعاليت ميکنند که اين قانون خاص، فاقد حمايتهاي قانوني قانون کارِ مصوب ۱۳۶۹ است. در اين مقررات نفع کارفرما اولويت دارد و کارگر از حق تشکليابي محروم است.
دادگاههاي تشخيص و حل اختلاف براي احقاق حق کارگر وجود ندارد و درصورتيکه کارگر اخراج شود، دستش به هيچ جا بند نيست. تعداد روزهاي مرخصي سالانه کارگران در مناطق مختلف کشور ۲۶ روز است اما تعداد روزهاي مرخصي در مناطق آزاد و ويژه فقط ۲۰ روز است. در حالي تعداد مرخصي کارگران مناطق آزاد و ويژه اقتصادي شش روز کمتر است که با توجه به فاصله زياد اين مناطق با محل سکونت خانوادههاي کارگران و حضور آنها در محل کار دور از خانواده، بايد تعداد روزهاي مرخصي کارگران اين مناطق بيشتر باشد.
به گفته ناصر آقاجري، سخنگوي اتحاديه کارگران پروژهاي ايران اگر کارگران مناطق آزاد دست به اعتراض و تجمع صنفي بزنند، کارفرما آنها را در ليست سياه يا همان «بلکليست» وارد ميکند. بعد از پايان مدت قرارداد، نه پيمانکارِ قبلي و نه هيچ پيمانکار ديگري که در مجموعه مشغول به کار است، به کارگر قرارداد موقت و معترض که حالا اسمش در ليست سياه وارد شده، کار نميدهد. اين يعني کارگراني که به سختي در کمپهاي مجتمع با بدترين شرايط رفاهي مشغول به کار هستند و از حق مرخصي هم بيبهرهاند، نميتوانند کوچکترين اعتراضي به شرايط داشته باشند.
هرچند طبق مفاد «مقررات اشتغال نيروي انساني در مناطق آزاد» اجراي مقاولهنامهها و توصيهنامههاي سازمان بينالمللي کار در مناطق آزاد الزامي است اما مقاولهنامههاي ۸۷ و ۹۸ سازمان جهاني کار درخصوص حق آزادي تشکلها و حق اعتراضات و اعتصابات صنفي در اين مناطق اجرا نميشود. درحاليکه کارگران تحت پوشش قانون کار، اين حق را دارند که يکي از سه تشکل رسمي (شوراها، انجمن صنفي يا نمايندگان کارگر) را داشته باشند؛ اين حق ابتدايي از کارگران مناطق آزاد دريغ شده است.
کوچههاي صفين همه باريک هستند و به اندازه عرض بدن دو نفر بيشتر جا ندارند. جوانترها روي ديوارها تنگ هم و روبهروي هم شعارنويسي کردهاند و براي عشقهايشان از آرزوهايشان نوشتهاند. هانيه دختر بلوچ که در همين محله بهدنيا آمده، ۱۶سالش است؛ خوشخنده و شاد.
در هنرستان گردشگري ميخواند و دوست دارد به دانشگاه برود ولي ميگويد پدرومادرش نميگذارند. مادرش ميگويد «من خودم ۱۵سالگي ازدواج کردم. از خدايم است دخترم زندگياي مثل من نداشته باشد. همين الان براي هنرستانرفتن هرروز بايد پول به مدرسه بدهيم. به هربهانهاي برايمان خرجي ميتراشند. اينکه مدرسه است، ديگر حساب دانشگاه را بکن که چقدر خرج دارد».
سه مدرسه در اين محله است و هر کلاس آن بين ۳۰ تا ۴۰ دانشآموز. کسي هزينه فرستادن فرزند خود براي مدرسه به مرکز کيش را ندارد اما همه از کيفيت پايين آموزش و هزينههاي بالايي که مدارس در سال دريافت ميکنند، شکايت دارند. معصومه مادر پنج بچه است و ميگويد هر روز دستم تنگتر از قبل است و از پس هزينههاي مدرسه بچهها برنميآييم. پسرم تا پنجم دبستان بيشتر درس نخواند و الان با پدرش که کارگر ساختمان است، کار ميکند.
اجارهخانههاي سنگين جزيره کيش، مهاجران را به صفين پس ميزند اما اينجا هم پرداخت اجارهخانه بيشترين درآمد آنها را ميبلعد، براي خانههايي که به سختي از امکانات اوليه رفاهي برخوردار هستند. کوچههاي صفين آسفالت شده اما حياط خانههايي که مهاجران در آن ساکن هستند، اکثرا از خاک است. چند روز ممتد باران آمده و حالا کف حياط خانهها آب گلآلودي جمع شده است.
وارد خانهاي ميشويم که دو طرف آن چند اتاق است، ته حياط هم سينک ظرفشويي و آشپزخانه کوچکي که فقط يک اجاق گاز روميزي روي آن گذاشته شده است. سه خانواده با هم در اين خانه زندگي ميکنند؛ هر کدام با چهار فرزند. شهلا زن ۴۰ساله اهل بندرعباس به همراه شوهر و فرزندانش ساکن اين خانه است. شوهرش خانهدار هتلهاي مرکز شهر است و ماهي دو ميليون تومان حقوق ميگيرد. يک ميليون تومان حقوقش را بابت اجارهخانه ميپردازد و با بقيه آن روزگار ميگذرانند. شهلا ميگويد از زندگي در کيش راضي نيستم اما چارهاي نداريم. بندرعباس شوهرم بيکار بود و براي کار ۱۵ سال است به اينجا آمدهايم.
با دست به منظره حياط و اتاقشان اشاره ميکند و ميگويد: «اين زندگي ماست. هر سال در يکي از همين خانهها که تنها شباهتشان در داشتن سقف است. خانه قبلي ۴۰ متر بود اما يک هال و يک اتاق خواب داشت. اجاره را براي امسال گرانتر کرد و از پس آن برنميآمديم. اين شد که اين اتاق را اجاره کرديم. شش نفر آدم کوچک و بزرگ در همين اتاق غذا ميخوريم، مينشينيم و ميخوابيم».
سرپناههايي بدون رفاه
سيهسر، مرد بلوچ ديگري است که ساکن همين خانه است. او کارگر باربري است. با شانههايي خميده و گردني کشيده. ۲۰سالي است که به کيش آمده و ميگويد بعد از ۲۰ سال کارکردن در اينجا هيچ ندارم جز احساس گرسنگي. چمدان سبک مسافرها را در فرودگاه از دستشان گرفته و در ماشينها گذاشتهام و چمدانهاي سنگينشان را از هتل به فرودگاه بردهام.
چمدانهايشان بعد از هر چندروزي که اينجا ميمانند خيلي سنگين است و فشار ميآورد. بيمه هم ندارم که خرج اين کمر بهجامانده کنم. او از گراني بنزين ميگويد که الان نرخ همه چيز را بنزين تعيين ميکند به جز نرخ دستمزد آنها را. «الان چند سال است، هر سالي را که در کيش گذراندم، زندگيام سختتر شده، بچههايم گرسنهتر و خانهمان داغانتر. اما همين را هم در بلوچستان ندارم، آنجا کار نيست.
اينجا کار هست اما فقط در حدي که زنده بمانيم». به اتاقشان دعوتمان ميکند و ميگويد: «ببينيد. اين ۱۲ متر کل جايي است که سهم من و خانوادهام از زندگي است که تازه اين هم به ما تعلق ندارد و نميدانيم سال ديگر ميتوانيم اجارهاش را بدهيم يا نه. دولت کجاست؟ سواره کي خبر دارد از حال پياده. ما پيادهايم و فقط خوشيهاي سوارهها را ميبينيم و ميدانيم ميتوان جور ديگري غير از اين زندگيای که ما داريم، هم زندگي کرد».
او باز هم از گراني بنزين ميگويد: «جاهاي ديگر ميتوانند بگويند اين چه بلايي است سر ما ميآيد، ما حتي همين را هم نميتوانيم، صدايمان به جايي بيرون از صفين نميرود و نميرسد. گفتند بنزين را گران ميکنيم و به جايش به شما يارانه ميدهيم. کو؟ ۱۵ هزار تومان گذاشتند روي چندرغاز قبلي. اين کدام يک از صد تا درد ما را دوا ميکند؟».
ويس ۶۰ سالي سن دارد و روي پله يک خانه زير آفتاب نشسته است. همزماني که با ما صحبت ميکند، لابهلايش چرت ميزند. باربر است و تنهايي به کيش آمده و خانوادهاش در سيستان هستند. بههمراه پنج کارگر ديگر يک خانه اجاره کردهاند و سهم او از اجاره ۵۰۰ هزار تومان است.
ميگويد: «کار ما ثابت نميشود. يک موقعي هست و يک موقعي نيست. الان يک هفته است خانه خوابيدهام، کار نيست. اگر کار بهم بخورد، براي هر بار که به دوش ميکشم، ۵۰تومان به من ميدهند. سالي يکبار بيشتر نميتوانم پيش خانوادهام بروم، رفتوآمد گران است؛ ندارم. اما هر دفعه کار بهم بخورد، جمع ميکنم برايشان ميفرستم؛ ۴۰۰، ۵۰۰ هزار تومان؛ هر چه بشود».
احمد هم بههمراه پنج همولايتي خود از افغانستان براي کار به کيش آمدند. دو سالي در شيراز به صورت «قاچاقي و غيرقانوني» بوده و کار ميکردند. بعد آنها را ردمرز کرده و به کمپ ميفرستند. بعد از آن توانستند پاسپورت بگيرند. حالا به عنوان کارگران افغانستاني با پاسپورت در کيش کار ميکنند. ميگويند هر شش ماه يکبار بايد دوونيم ميليون تومان بابت دفترچه کار و اقامت پرداخت کنند. با هم يک خانه در صفين اجاره کردهاند، ماهي دو ميليون تومان. بوي بدي در حياط خانه به مشام ميخورد و ميگويند به خاطر لجنهاي کف زمين است که در حياط بعد از بارندگي جمع شده است. اين خانه و دهها خانه اطرافش آب شيرين ندارند.
بيشتر اوقات بچهها در اثر مصرف آب اين منابع اسهال ميشوند. بيماريهاي عفوني در اينجا بسيار به چشم ميخورد. ميگويند، ما کارهايي را انجام ميدهيم که ايراني انجام نميدهد. در کانالهاي برق و کانالهاي فاضلاب کار ميکنيم. احمد با خنده ميگويد: «من اينجا نميمانم. بالاخره يک روزي آنقدري پول جمع کردهام که بتوانم به کابل بازگردم».
جلوي در هر اتاق دهها لنگه کفش جا گذاشتهاند. آمدهاند که ١٠دقيقهاي بين روز چرت بزنند و دوباره سرکار بروند. همهشان ميگويند، مهاجران «کار» هستند و براي يک لقمه نان بيشتر به جزيره آمدهاند. «لباسهايمان را در دريا ميشوييم تا پول آب کمتري بدهيم». اين جمله را «چمن» ميگويد که سر کوچه «گرزه» نشسته و سيگار ميکشد. چمن کارگر ساختماني است و درحالحاضر مشغول ساخت يک هتل نيمهکاره است.
بهاي سنگين آب و برق
عبدالله کارگر مهاجر افغانستاني ديگري است که در محله صفين زندگي ميکند. او ميگويد ما حدود ۵۰ خانوار هستيم که اينجا زندگي ميکنيم و با هم در ارتباطیم. افغانستاني در کيش زياد است، اما فقط همينها را ميشناسيم. يک خانه ۴۰متري به همراه همسر و دو فرزندش اجاره کرده و ماهيانه يک ميليون و ۵۰۰تومان هم اجاره ميپردازد. حقوق ثابت ندارد و با چک کار ميکند. ميانگين که باز هم به فصلش بستگي دارد، اگر کار ساختمان به او بخورد، سه ميليون تومان برايش درآمد دارد. عبدالله ميگويد: «من پاسپورت دارم اما بيمه حوادث هستم و خانوادهام نميتوانند از اين بيمه استفاده کنند. فقط اگر حين کار برايم اتفاقي بيفتد، بيمه هزينه درمان را پرداخت ميکند. آن هم خيلي از موارد پيش آمده که کسي حادثهاي برايش پيش آمده اما کارفرما پولش را نپرداخته و بيمه هم جوابش را نداده است».
اغلب ساکنان کيش از تعرفههاي بالاي آببها شکايت دارند. ميگويند، يک خانواده چهار، پنج نفره در يک دوره ٤٥روزه بين ۳۰۰ تا ۴۰۰هزار تومان بابت آببهاي شهري پول ميدهد. شرکت آب و برق کيش خصوصي است و تعرفهها را هيئتمديره تعيين ميکند. البته هزينه تأمين آب آشاميدني در کيش گران تمام ميشود و شرکت آب منطقه ناچار است آب شور دريا را براي کيشوندها شيرين کند که هزينه سنگيني در بردارد. بهجز اين، آب لولهکشي در کيش زياد قطع ميشود و اهالي ميگويند، تقريبا بيشتر عصرها چند ساعتي دسترسي به آب لولهکشي غيرممکن ميشود. کارگرها ميگويند، وقتي خسته از کار روزانه به خانه ميآيند، آب قطع است و مجبورند براي رفع تشنگي و گرما هر غروب به دريا بزنند.
اهالي کيش بهطورکلي از آب لولهکشي شهري بهعنوان آب آشاميدني استفاده نميکنند و مصرف شربشان را با آب بستهبندي تأمين ميکنند. اما کارگران ساکن صفين توان پرداخت هزينه خريد آب آشاميدني را ندارند. آنها از همان آب لولهکشي براي آشاميدن استفاده ميکنند و براي تشنهنماندن در ساعاتي که آب قطع است، آب را در ظرفهاي پلاستيکي ذخيره ميکنند. تانکرهاي سيار فروش آب هم زياد در شهر و البته در صفين ميچرخد. هر مترمکعب آب با قيمت ۲۰ تا ۳۰هزار تومان به فروش ميرسد.
صياداني که بنزين بيکارشان کرد
بوميان صفين بيشتر صياد هستند و از دريا و ماهي معاش ميگذرانند و البته پول خانههايي که اجاره ميدهند. يکي از آنها ميگويد: «سالها پيش زماني ما بوميان كيش در بهترين منطقه جزيره ساكن بوديم؛ در جايي كه درحالحاضر اولين هتل کيش در آن مكان ساخته شده است. پيش از انقلاب، شاه زمينهاي ما را خريد و در قبالش خانههايي با متراژ ۳۰ و ۴۰ متر برايمان ساخت. از آن زمان به بعد ما مانند تبعيديها هستيم. نزديك به سه دهه است كه ما به اينجا كوچانده شديم».
ولي از اين ميگويد که صفين برايشان حکم وطن را دارد و ميخواهند آن را حفظ کنند. ميگويد: «روزي همه جزيره را از آن خود ميدانستيم، ولي اکنون سهم ما از جزيره همين صفين است. هر چقدر هتل و پاساژهاي بيشتري ميآيند و ميسازند، سهم ما از جزيره کمتر ميشود. اندکشمار ميبينيد بومي که در مرکز جزيره کار کند، اکثرا از تهران و شهرهاي ديگر هستند. کار ما روي درياست».
بيشتر بوميان منطقه صياد هستند و حالا از افزايش قيمت بنزين شکايت ميکنند. عدنان توضيح ميدهد: «هر يکبار که قايق روي آب ميرود براي ماهيگيري، صد ليتر بنزين بايد بزند. بيشتر صيادها سه، چهار روزه ميروند و توي قايق ميخوابند و روز و شب را ميگذرانند. براي آنها نميصرفد هر روز برای بنزين بروند و بياند. هر دور چهار روز روي آب هستند و هر سري بايد ۴۰۰ ليتر بنزين بزنند. الان سهم بنزين را هنوز درست مشخص نکردند و خيلي از صيادها با گراني بنزين نميدانند چطور به کار خود ادامه بدهند. بعضيها هم فعلا روي دريا نميروند چون توان پرداخت پول بنزين را ندارند».
عُمَر يكي از همين ماهيگيران است، او در بازار ماهي در صفين قديم مشغول كار است. او كه يك خانواده هفتنفري را اداره ميكند، با انتقاد از وضعيت ماهيگيران، ميگويد: «همه هزينهها چند برابر شده؛ هزينه بنزين قايق، برق، آب و ...، اين قايق هم اجاره است و هر ماه بايد اجارهاش پرداخت شود. درآمد ما نيز بسيار كم است. اين در حالي است كه منطقه آزاد اعلام كرده نيمي از هزينه آب و برق بوميان كيش را پرداخت ميكند. اما بسياري از بوميان كه توانايي پرداخت نيمه ديگر را ندارند، در وضعيت نامناسبي به سر ميبرند».
آنطور که خبرها حکايت ميکنند، براي هر قايق صيادي ۴۰۰ليتر بنزين سهميهاي در نظر گرفته شده، يعني دقيقا ميزاني که صياد فقط براي يکبار روي دريارفتن نياز دارد. يعقوب دوجي، رئيس اتحاديه صيادي کل کشور، نيز اين سهميه را بسيار کم ميداند. به گزارش ايلنا، در حال حاضر حدود ۱۲ هزار فروند شناور مجاز در ايران فعاليت دارند که از اين تعداد نزديک به هشت هزار فروند بنزين ميسوزانند. در يک ماه اخير که از گراني بنزين ميگذرد، اتحاديههاي صيادي پيگير دريافت بنزين سهميهاي بودهاند. در روزهاي اخير اعلام شد شنبه ۲۳ آذر سهميه بنزين قايقهاي صيادي مشخص ميشود.
عبدالکريم گراوند، استاندار بوشهر، اعلام کرده به هر قايق صيادي ۴۰۰ ليتر بنزين سهميهاي اختصاص يافته است. يعقوب دوجي، رئيس اتحاديه صيادي کل کشور، در واکنش به اين خبر با بيان اينکه هنوز به صورت قطعي چيزي مشخص نشده، به ايلنا گفته است: يک قايق صيادي به صورت ميانگين ماهانه دو هزار ليتر بنزين مصرف ميکند و سهميه ۴۰۰ليتري درواقع تأمينکننده يکپنجم نياز صياداني است که از شناورهاي بنزيني استفاده ميکنند.
او ادامه داد: ما قطعا به چنين سهميهاي اعتراض داريم، چون اين ميزان بنزين عملا به کاهش هزينههاي صيادي که با گرانشدن بنزين بالا رفته است، منجر نميشود. دوجي با بيان اينکه بسياري از صيادان در مناطق محروم هستند و با مشکلات معيشتي دست و پنجه نرم ميکنند، تأکید کرد: انتظار داريم به وضعيت صيادان توجه شود و با درنظرگرفتن سهميه مناسب بنزين، هزينه صيادي را کاهش دهند. در غير اين صورت، شاهد گراني ماهي و متضررشدن صيادان و مردم خواهيم بود.
حالا براي بوميان صفين، کار روي دريا و صيادي سختتر از قبل شده و براي امرار معاش ميشود حدس زد که در ادامه به منبع دوم درآمد خود يعني دريافت اجارهخانه رو بياورند. همين موضوع به افزايش اجارهخانهها بيشتر از قبل منجر خواهد شد.
عليرضا مقدم (حقوقدان و وکيل دادگستري) ميگويد: در قانون اشتغال مناطق آزاد، حقوق حداقلي کارگر رعايت نشده و اين قانون هر جور هم اجرا شود، با اين حقوق حداقلي در تعارض است؛ اينجا يک واقعيت تلخ وجود دارد؛ تا زماني که ديدگاه کلان اقتصادي کشور، نارسا و به نفع سودجويان باشد و تا وقتي که تصميمگيرندگان اقتصادي با رويکرد منافي حقوق نيروي کار، تصميمسازي کنند، گسترش مناطق آزاد عجيب نيست.
ايجاد مناطق آزاد و ويژه اقتصادي نه تنها توليد را افزايش نداده، بلکه باعث ايجاد فساد و رانت گسترده شده است؛ به طوري که کساني که به دنبال فرار از ماليات و قاچاق کالا هستند، در اين مناطق سرمايهگذاري ميکنند. اين مناطق از منظر «عدالت اجتماعي» نيز ناموفق هستند و باعث ايجاد عدم توازن در زمينه عدالت ميشوند؛ فرض کنيد در يک منطقه آزاد يک خودروي گرانقيمت را ميتوانيد با n تومان خريد کنيد، در پايتخت بايد براي همين خودرو چند برابر اين مبلغ هزينه کرد؛ پس اين نابرابري، عدالت را مخدوش ميکند.
وحيد شقاقي (اقتصاددان و استاد دانشگاه) درباره پيشينه مناطق آزاد و ويژه اقتصادي و تجاري و تأثيرات آن بر رشد و رونق توليد ميگويد: من به عنوان يک کارشناس اقتصادي مخالف گسترش مناطق آزاد و ويژه هستم؛ مخالفت من هم از اين منظر است که اين مناطق بعد از گذشت بيش از 20 سال از شکلگيري، نتوانستهاند به آن اهداف اوليه که صادرات-محوري و اشتغالزايي بود، دست پيدا کنند. من سالها به عنوان مشاور حوزه برنامهريزي منطقه آزاد قشم کار کردهام و برداشت من اين است اين مناطق به جاي اينکه به سکويي براي صادرات تبديل شود، به سکويي براي واردات بيرويه و قاچاق تبديل شده است.
وي به موضوع از منظر ديگري ميپردازد: اتفاقا «فرهنگ کار» نيز در مناطق آزاد تغيير کرد؛ شايد در ابتدا هدف ايجاد اشتغال مولد بود که با گذشت زمان به «اشتغال غيرمولد» تبديل شد و در نتيجه نارضايتي نيروي کار در مناطق آزاد بيشتر از جاهاي ديگر رشد کرد.
به اعتقاد شقاقي، گسترش مناطق آزاد در شرايط فعلي اقتصاد ايران جز افزايش هزينه و افزايش نارضايتي، هيچ نتيجهاي دربر نخواهد داشت. او ادامه ميدهد: قبل از تلاش براي گسترش، بايد مناطق آزاد فعلي را آسيبشناسي کرد و دريافت مشکل کجا بوده که اين پروسه به هيچکدام از اهداف مورد نظر نرسيده است.
بايد بررسي کرد آيا در اين شرايط، گسترش مناطق آزاد به صرفه اقتصادي هست يا نه، بهتر است همين مناطق آزاد و ويژه فعلي را سر و سامان بدهيم. همين الان مناطق آزاد موجود، مشکلات بسياري دارند و به جاي اينکه نرخ توسعه آنها از ميانگين کشوري بيشتر باشد، شاخصهاي توسعهيافتگي آنها از ميانگين هم پايينتر است.
پس به جاي توسعه کمي مناطق، بايد مشکلات موجود را سامان دهيم. در سي و اندي سال اخير از اين نوع اقدامات زياد انجام شده؛ کلي پروژه نيمهتمام در سراسر کشور داريم و باز پروژه جديد کليد ميزنيم. همه اينها نشان ميدهد ما به «آمايش سرزميني» معتقد نيستيم و همچنين چيزي نداريم. ته همه اين تصميمات چيزي جز بدهبستانهاي سياسي، منافع منطقهاي و سودجويي گروهي نيست. خود نمايندگان ذينفع هستند و گروههاي ذينفع نيز به آنها فشار ميآورند تا اين اتفاق بيفتد و همه اينها دست به دست هم ميدهد تا عليرغم ناکامي در مناطق آزاد باز هم علاقهمند زياد باشد.
شقاقي تأکيد ميکند: همه اينها دال بر وجود پررنگ لابيگري و گروههاي فشار در پشت پرده تصميمات اقتصادي است که با نقشآفريني، منافع ملي را به خطر مياندازند. جالب اينجاست که حتي يک نفر از همين خيل مشتاقان، حاضر به دفاع از عملکرد مناطق آزاد نيستند چون در واقع چيزي براي دفاع وجود ندارد. ايجاد مناطق آزاد و ويژه در دهه 70 با هدف رونق اشتغال و توسعه صادرات انجام گرفت اما به غير از مناطق آزاد نفتخيز، عملا ساير مناطق آزاد تجاري و ويژه اقتصادي به محلي براي قاچاق کالا و واردات بيرويه تبديل شده و هيچ رونقي براي اقتصاد ملي ايجاد نکردهاند.
صفين نشان ميدهد منطقه آزاد شدن کيش و توريستيشدن آن نه به بوميان وفايي داشت و نه آوردهاي براي مهاجران بر سر سفرههايشان داشت. هر روز زيست آنان سختتر از قبل و توان ادامهدادنشان ناممکنتر شده است.
عکسها: مرضیه امیری
لعنت به طرفداران دولت
لعنت به هر کسی که به روحانی رای داد وبراش رای جمع کرد