کیفیت پایین
کیفیت خوب
عصر ایران؛ محسن ظهوری - مردی همراه با پسرش کتک میخورند و کیف دستیشان را میدزدند؛ این تصویری ایت از فیلم «تجارت» که «مسعود کیمیایی» در اوایل سالهای هفتاد، از کشوری غربی در سینمای ایران نشان داد؛ جایی ناامن و پرخطر. مکانی که هر آن ممکن است بیگانهستیز یا دزدی، خودمان را مجروح و تمام داراییمان را با خود ببرد. کیمیایی اولین و آخرین کسی نبود که این تصویر از غرب را در سینمای ایران نشان داد؛ سینمای داستانی ایران در طول حدود ۹۰ سال فعالیتش پر است از این تصاویر.
مثلا فیلم «یک اصفهانی در نیویورک» که پیش از انقلاب ساخته شده و همانطور که از نامش پیداست، ماجرای سفر یک ایرانی به آمریکاست. موضوع این فیلم هم مثل فیلم «تجارت» کیمیایی درباره دزدیدن مال و اموال یک ایرانی در دیار غرب است. اینکه ایرانیها در غرب امنیت ندارند. این فیلم در زمان خودش مورد استقبال تماشاگران قرار گرفت و بازیگر آن «نصرتالله وحدت»، پنج سال بعدش سعی کرد تا فیلمی شبیه به آن بسازد.
او اینبار در فیلم «یک اصفهانی در سرزمین هیتلر» یک ایرانی را در آلمان نه گرفتار غربیها، که گرفتار ایرانیان مقیم آنجا نشان داد. ماجرای یک ایرانی بیشیلهپیله، ولی به گفته خودش باغیرت که میخواهد «منیژه» را از دست کسانی نجات دهد که او را با وعده کار به آلمان آورده ولی در کابارهها مشغولش کردهاند. این فیلم گرچه موفقیت فیلم اول را در گیشه نداشت، اما داستانش تا همین امروز چندباری در سینمای ایران تکرار شده؛ مثلا «آدم برفی» که در آن، «دنیا» یک زن ایرانیِ در غربت، همچون «منیژه»ی فیلم «وحدت»، گرفتار عدهای هوسران در غربت شده و میخواهد به وطن برگردد و یا فیلم «لاتاری» که «نوشین» را به بهانه کار و برای تنفروشی به خارج فرستادهاند و با خودکشی او، دو ایرانی برای انتقام به آنجا میروند. یا حتی «رد کارپت»ِ «رضا عطاران» که در آن یک عشق فیلم گرفتار دزدی ایرانی در فرانسه میشود.
بیشتر ببینید:
تروریست، مهربان یا شترسوار؛ تصویر ایران در سینمای غرب کدام است؟ (فیلم)
سینما شبیه به صداوسیما
معمولا خیلیها فکر میکنند فقط تلویزیون ایران است که غرب را جایی ناامن و خطرناک نشان میدهد و سینمای ایران اینطور نبوده، اما تصویر غرب در سینمای ایران هم تقریبا همین بوده و تفاوت، تنها در شدت و حدت این دو است. صداوسیما در این کار افراط میکند و ارائه تصویری ناامن از غرب را حتی در بخشهای خبری خود هم گنجانده و باعث شوخیهای زیادی شده است.
ارائه اینطور تصاویر، نه با اغراق صداوسیما، ولی تقریبا با همان مفاهیم، در سینمای ایران هم دیده میشود. مثلا فیلم «بهشت پنهان» ساخته «کامران قدکچیان»؛ داستان «علیرضا» جوانی ایرانی دلباخته به دختر یک سیاستمدار فرانسوی که مخالف ازدواج آنهاست و برای کشتن «علیرضا» آدمکش اجیر میکند. آدمکش هم یک ایرانی دیگر است که با همسر مبتلا به ایدزش در فرانسه سرگردان شده.
یا فیلم «عشق بدون مرز» ساخته «پوران درخشنده» که موضوع آن گرفتار شدن همسر و فرزند «بیژن» در آمریکاست. اعضای یک باند مواد مخدر، «بابک» را گروگان گرفتهاند و «بیژن» برای حل مشکل خود را به آمریکا میرساند و او را نجات میدهد. گرچه نیت این فیلمسازان، از این دست موضوعات به وجود آوردن صحنه های پرتنش و مهیج بوده، اما چرا در بیشتر مواردی که موضوع فیلمی ایرانی در غرب اتفاق میافتد، باید ناامنی یا خطر حرف اول را بزند؟
این نوع تصویر را در یکی از فیلمهای «امیر نادری» هم میبینیم؛ فیلمساز مهم ایران که «ساخت ایران» را سال ۵۷ در نیویورک ساخت. «سعید راد» در این فیلم بوکسوری است در آرزوی قهرمانی جهان، که گیر دلالانی افتاده با قراردادهای غیرمنصفانه. البته موضوع فیلمهای «نادری» اغلب درباره تلاش آدمهایی است برای رسیدن به یک هدف که چه کوچک باشد و چه بزرگ، همیشه موانع زیادی بر سر راهش وجود دارد. پس میشود «ساخت ایران» او را هم از همین زاویه دید،
دهه هفتاد و لوکیشنهای خارجی
بعد از انقلاب و سالهای جنگ با عراق، دستورالعملها برای فیلمسازان تغییر کرد، سانسور ابعاد وسیعتری در سینمای ایران پیدا کرد. بودجه سینمای ایران هم چه در بخش خصوصی و چه دولتی کاهش چشمگیری داشت.
سینمای ایران دهه شصت را با موضوعهای اجتماعی و جنگی از سر گذراند و با ورود به دهه هفتاد، ناگهان موج جدیدی از ساخت فیلم در کشورهای خارجی آغاز شد؛ ترکیه (دیدار در استانبول)، آذربایجان (آلما)، ژاپن (مرد آفتابی)، روسیه (تاواریش) و آلمان که داستان «تجارت» مسعود کیمیایی در آن میگذرد. فیلمهایی با این حالوهوا که غرب جایی برای زندگی یک ایرانی نیست؛ انگار که دستورالعملی صادر شده باشد برای جلوگیری از موج مهاجرت ایرانیان.
اما در ابتدای دهه هفتاد فیلم مهم دیگری هم در آلمان ساخته شد؛ «از کرخه تا راین» ساخته «ابراهیم حاتمیکیا»؛ فیلمی درباه پیامدهای جنگ، و حال و روز رزمندهای که شیمیایی شده. حاتمیکیا این فیلم را در کشور ساخته که آن را یکی از بانیان زخمهای همین رزمنده میداند، اما تصویری سیاه و ناامن از آن نشان نمیدهد. و برعکس؛ در این فیلم، ایرانی و آلمانی همکناری صلحآمیزی با هم دارند. تصویری جدید از غرب، آن هم در سالهای پس از جنگ.
در سالهای اخیر هم فیلمهایی زیادی در خارج از کشور و بهخصوص در غرب ساخته شده؛ آن هم در سه کشور پرطرفدار برای فیلمسازان ایرانی؛ یعنی آلمان (زادبوم)، فرانسه (بید مجنون) و آمریکا (صدای آهسته). اما آن نگاه ناامن و خطرناک به غرب، کمکم از بین رفته و بهجایش فیلمسازان مکانی غریب را بستری میکنند تا قصههایشان را تعریف کنند. درست مثل برخی فیلمهایی که فیلمسازان ایرانی (عباس کیارستمی، اصغر فرهادی و...) با سرمایههای خارجی و در کشورهای غربی ساختهاند. نگاهی منصف که از سفر و تجربه آن کشورها حاصل شده. یعنی برعکس آنچه درباره تصویر ایران در سینمای غرب و به خصوص هالیوود رخ داده و در اکثر فیلمهای آنها تصویری ناخوشایند و اشتباه از ایران نشان داده میشود.
دعوای تاریخی شرق و غرب
اما چرا سالهاست که شرق و غرب عالم با هم در این تقابل و کشمکشاند؟
برخی پژوهشگران، شروع این تقابل بین شرق و غرب را از رویدادی میدانند که ۲۵۰۰ سال پیش در این دشت افتاده؛ روزی که سپاه داریوش هخامنش در نبرد ماراتن به مصاف یونانیان رفت. «لیندزی آلن» در کتاب «تاریخ امپراتوری ایران» میگوید: «پس از آنکه یونانیان سپاه داریوش را در ماراتن شکست دادند، ایده هویت یونانیها و تفاوتشان با آسیا گسترش یافت. آنها حکومت ایرانیان را دیکتاتورگونه و خود را منادی آزادی نامیدند. از اینجاست که تقابل دو فرهنگ «غرب» و «شرق» در جهان شکل گرفت.»