۰۲ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۰۷:۳۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۶۸۸۵۴۶
تاریخ انتشار: ۱۲:۴۹ - ۲۱-۰۶-۱۳۹۸
کد ۶۸۸۵۴۶
انتشار: ۱۲:۴۹ - ۲۱-۰۶-۱۳۹۸

اجاره‌نشینی چه حسی دارد؟

یک‌بار بیرون انداخته شدن از خانه باعث می‌شود که یافتن آپارتمان بعدی دشوارتر شود. بی‌خانمانی به کودکان هم آسیب می‌رساند، چراکه همیشه در حال تغییر مدرسه و ازدست‌دادن دوستان، اسباب‌بازی‌ها و حیوانات خانگی خود هستند و با خستگی و افسردگی والدینشان روزگار می‌گذرانند.

ظاهراً اجاره‌نشین‌ها اجاره‌نشینی می‌کنند چون پول ندارند خانه‌ بخرند. اما در واقعیت، محدودیت‌هایشان بیشتر از این حرف‌هاست. آن‌ها مجبورند مرتباً زندگی خودشان را با معیارهای دلبخواهانه‌ای تنظیم کنند که صاحب‌خانه‌ها وضع کرده‌اند: اگر بچۀ کوچک دارید، یا مادری مجرد هستید، یا هر چیز دیگری که به مذاقشان خوش نیاید، به شما خانه نمی‌دهند. یک قوم‌نگاری جدید دربارۀ کسانی که صاحب‌خانه‌ها در به درشان کرده‌اند، نشان می‌دهد فشار اجاره‌بها، تخلیه، جابه‌جایی و بی‌درکجایی چطور زندگی آن‌ها را تلخ و رنج‌آور کرده است.

به گزارش عصرایران به نقل از ترجمان علوم انسانی، کاتا پالیت در گاردین نوشت:

اگر کلِ گفتمان غالب امروز دربارۀ فقر سراپا نادرست باشد چه؟ اگر مسئله به عادت‌های اخلاقی آدم‌های فقیر، تنبلی آن‌ها، بی‌فکری و فقدان ارزش‌های خانوادگی یا نداشتنِ مهارت‌ها و زیرکی متناسب با اقتصاد قرن بیست‌ویکم هیچ ربطی نداشته باشد چه؟ چه می‌شود اگر بدانیم که موضوع فقط این است که فقر برای گروهی دیگر از انسان‌ها سودآور است؟

این‌ها پرسش‌هایی است که متیو دزموند در پژوهش قوم‌نگارانۀ فوق‌العاده خود، دربه‌درشده به آن‌ها پرداخته است. این قوم‌نگاری روی اجاره‌نشینان کم‌درآمدی انجام شده که در شهر متوسط و صنعت‌زدایی‌شدۀ میلواکی در ایالات ویسکانسین زندگی می‌کنند.

احتمالاً تصور نمی‌کنید که پارکینگی مخروبه که محل سکونت خانه‌به‌دوشان شده، یا محله‌ای سیاه‌پوست‌نشین با «خانه‌های روی هم ساخته‌شدۀ نیمه ویران، نقاشی‌های دیواری و مراکز نگهداری ۲۴ ساعته» قابلیت پول‌سازی زیادی داشته باشد، اما این تصور چندان درست نیست. تابین چرنی در طول یک سال، ۴۰۰ هزار دلار از ۱۳۱ تریلر مسکونی به دست آورد که برخی از آن‌ها اندکی از یک چادر محقر بزرگ‌تر بودند.

شرنا تارور نیز به عنوان معلم سابق مدرسه، یکی از معدود مالکان زن سیاه‌پوست شهر است که با اجارۀ خانه‌های قابل سکونت و اغلب ویرانۀ خود، به اندازۀ کافی پول به جیب می‌زند تا برای تعطیلات به جامائیکا برود یا در همایش‌های املاک و مستغلات شرکت کند.

دزموند سرنوشت در‌هم‌تنیدۀ هشت خانواده و شماری از شخصیت‌های فرعی را در کتاب خود پی گرفته است. آرلین بل و دورین هینکستون مادران سیاه‌پوستی که در حاشیۀ پایینی مشاغل کم‌درآمد گرفتار شده‌اند؛ کریستال و تریشا زنان جوان و آسیب‌پذیر سیاه‌پوستی که در خشونت و آشوب بزرگ شده‌اند؛ لامار پدری سیاه‌پوست و مهربان که هر دوتا پایش را در حادثۀ ریزش یک خانۀ متروک از دست داده؛ اسکات پرستارِ سفید پوستی که پس از دزدیدن داروهای آرام‌بخش از بیمارانش گواهینامۀ کاری خود را از دست داده؛ و لارین که او هم سفیدپوستی است شیرین عقل، با روحیه‌ای مهربان و دلنشین. پیگیری داستان این کتاب گاهی دشوار است و درون متن و خارج از آن در هم تنیده می‌شود؛ اما این دشواری هیچ اهمیتی ندارد.

نکتۀ مهم این است که دزموند مردمانی را که به طور معمول بی‌ارزش قلمداد می‌شوند (و حتی ساکن یکی از این تریلرها که اسمش را سوزی هروئین گذاشته‌اند) مورد توجه قرار می‌دهد و انسانیت و مبارزۀ سخت آن‌ها برای حفظ شأن و اصالت انسانی خودشان را در کنار شوخ‌طبعی و مهربانی‌شان تصویر می‌کند. مبارزه‌ای که در شرایط دشواری انجام می‌گیرد که پیوسته در حال پایین‌تر کشیدن این آدم‌هاست.

بر اساس استدلال دزموند، عامل اصلی و مانع پیشرفت این افراد اجاره‌ بها است. معیار استاندارد اجارۀ خانه مسکونی این است که نباید از ۳۰ درصد درآمد هر خانواده بیشتر باشد؛ اما این درصد برای فقرا ممکن است به ۷۰ درصد یا حتی بیشتر برسد. لامار پس از پرداخت ۵۵۰ دلار از چک رفاهی خود بابت اجاره، برای بقیۀ ماه فقط ۲ دلار و ۱۹ سنت داشت و زمانی که مجبور به بازپرداخت چکی سنگین شد که به اشتباه در اختیار کسی قرار داده بود، ناچار شد برای تهیۀ اجارۀ عقب‌‌افتاده‌اش کوپن‌های غذای خود را به نصف قیمت بفروشد و آپارتمان طبقۀ بالایی را رنگ بزند؛ هرچند که در نهایت این کارها نیز کافی نبود. آدم‌هایی مثلِ لامار با بدهی‌های تلمبارشده به صاحب‌خانه‌ها زندگی می‌کنند و به همین دلیل صاحب‌خانه هر زمان که بخواهد، برای مثال اگر مثل دورین تقاضای تعمیرات خانه را داشته باشند، یا مستأجر بهتری پیدا شود، آن‌ها را پرت می‌کنند بیرون.

شرنا مایل است خانه‌های خود را به مشتریان یک آژانس تجاری اجاره بدهد که در ازای دریافت مبلغی، امور اسکان افراد معلولی را بر عهده می‌گیرد که خود قادر به انجام این کار نیستند. به این ترتیب پول اسکان این افراد از برنامه‌های دولت برای کمک به فقرا (بودجه رفاهی، حمایت از معلولان و اعتبارات ناشی از مالیات بر درآمد)، مستقیماً وارد جیب صاحب‌خانه می‌شود و به نحو کنایه‌آمیزی موجب افزایش هزینۀ مسکن می‌گردد. از سوی دیگر، خانه‌های عمومی و یارانۀ مسکن نیز به ندرت ارائه می‌شود و از هر چهار فرد نیازمند و واجد شرایط برای دریافت خدمات اسکان، سه نفر هیچ کمکی دریافت نمی‌کنند.

حتی در دوران رکود بزرگ، تخلیۀ خانه‌ها و بیرون‌انداختن مستأجران به ندرت اتفاق می‌افتاد؛ اما در حال حاضر، هر ساله صدها هزار و شاید میلیون‌ها نفر به خیابان‌ها فرستاده می‌شوند. حتی مستأجری که اجارۀ خانۀ خود را پرداخت می‌کند نیز ممکن است خانۀ خود را از دست بدهد. آرلین یک آپارتمان را تنها به این خاطر از دست داد که پسرش یوری گلولۀ برفی به یک ماشین در حال عبور پرتاب کرد و رانندۀ عصبانی به در جلویی خانه لگد ‌زد. او آپارتمان دیگری را نیز پس از آنکه پلیس در تعقیب پسرش وارد خانه شد، از دست می‌دهد.

آن هم به این دلیل که پسرش معلم مدرسه‌شان را می‌زند و سپس به خانه فرار می‌کند. در واقع هر نوع مشکلی که پلیس را وارد ماجرا کند، ممکن است به اخراج مستأجر منتهی شود. به این ترتیب، زنان در صورت مواجهه با خشونت همسر و تماس با شمارۀ ۹۱۱، در معرض بی‌خانمانی قرار می‌گیرند. این گونه است که بسیاری از زنان در برابر شریک زندگی خشن خود از پلیس درخواست کمک نمی‌کنند.

همان‌طور که دزموند نشان می‌دهد، قربانیان اصلی اخراج از خانه‌ها زنان هستند؛ اما چرا؟ زنان در مقایسه با مردان برای انجام کاری مشابه دستمزد کمتری می‌گیرند. به علاوه زنان برای کنارآمدن با صاحب‌خانه که تقریباً همیشه یک مرد است و انجام کار یدی برای تأمین بخشی از اجاره توانایی کمتری دارند. بااین‌حال مسئلۀ اصلی این است که زنانی که مادر مجرد هستند، کودکان خود را هم بزرگ می‌کنند. آن‌ها نه‌تنها همۀ هزینه‌ها و بار پرورش فرزند را بر دوش دارند، بلکه به آپارتمان‌های بزرگ‌تری هم نیاز دارند که به سبب عدم تمایل مالکان به اجارۀ خانه به خانواده‌هایی با کودکان خردسال، تأمین آن روز به روز سخت‌تر می‌شود.

به طور مثال، جامعه‌شناسان دیگری از جمله کاترین اِدین دریافته‌اند که مادران مجرد اغلب به صورت پنهان از پدر فرزندان خود پول دریافت می‌کنند، اما ارلین، دورین و دختر بزرگ‌سال او پاتریس، اغلب در اثر ارتباط با مردانی خشن، معتاد، ناپدیدشده یا زندانی دچار مشکل شده‌اند.

لحظه‌های غم‌انگیز کتاب فراوانند، در یکی از آن‌ها، ارلین می‌گوید نگهداری از کودکانش را پذیرفته است تا در برابر صاحب‌خانۀ آینده‌نگر خود باثبات و محترم به نظر برسد. ولی در واقع، هیچ‌چیز نصیبش نشده است.

دزموند در پژوهش خود به نقش محوری فرایند تأمین مسکن در ایجاد و تقویت برتری سفیدپوستان هم اشاره کرده است. در میلواکی، یکی از شهرهای مواجه با مسائل نژادی در ایالات‌ متحده، تمام سیاه‌پوستان تحت تبعیض مرتبط با مسکن هستند و همۀ سفیدپوستان دستکم تا حدی از برتری نژادی خود سود می‌برند.

به‌عنوان مثال یکی از صاحب‌خانه‌ها ملک خود را به سفیدپوستان اجاره می‌دهد، اما به سیاهان نمی‌دهد یا برای سفیدها آپارتمان‌های بهتری در دسترس است. سیاه‌پوست‌ها بدترین خانه‌ها را در بدترین محله‌ها اجاره می‌کنند و ترس از آدم‌های ساکن در تریلرها که همگی سفید هستند، موجب می‌شود که در نهایت از بخش سیاه‌پوست‌نشین شهر سر در بیاورند. بی‌خانمان شدن به زنان سیاه‌پوست بیش از همه ضربه می‌زند و نیمکت‌های دادگاه‌های مسکن که به اختلافات میان صاحب‌خانه‌ها و مستأجران رسیدگی می‌کند، پر است از زنان سیاه‌پوست و فرزندانشان.

در واقع «اگر حکم حبس زندگی مردان محله‌های فقیر را تعریف کند، بی‌خانمانی زندگی زنان این محلات را شکل می‌دهد. مردان فقیر سیاه‌پوست در اتاق‌های زندان حبس شده‌اند و زنان سیاه‌پوست بیچاره به زندان بزرگ بی‌خانمانی پرتاب شده‌اند».

هزینه‌های اجتماعی بی‌خانمانی چیست؟ این شرایط باعث ایجاد تنشی باورنکردنی در خانواده‌ها می‌شود و افراد را از پس‌انداز مناسب برای تثبیت زندگی خود باز می‌دارد. چنین مردمانی همیشه از صفر شروع می‌کنند، دارایی خود را در هرج‌ومرج ناشی از بی‌خانمانی از دست می‌دهند یا آن‌ها را در انبار می‌گذارند و در ادامه با ناتوانی در پرداخت هزینه‌های مرتبط با نگهداری، به ناچار دارایی خود را به مالک انبار واگذار می‌کنند.

به‌علاوه، یک‌بار بیرون انداخته شدن از خانه باعث می‌شود که یافتن آپارتمان بعدی دشوارتر شود. بی‌خانمانی به کودکان هم آسیب می‌رساند، چراکه همیشه در حال تغییر مدرسه و ازدست‌دادن دوستان، اسباب‌بازی‌ها و حیوانات خانگی خود هستند و با خستگی و افسردگی والدینشان روزگار می‌گذرانند.

در کتاب دزموند تصویری از یوری به ما نشان داده می‌شود که از برادری بزرگ‌تر، مهربان و حمایتگر به پسری خشمگین، عصبی تبدیل شد که چیزی به اخراجش از مدرسه نمانده بود.

در کنار این موارد، بی‌خانمانی رسیدن به جلسات ضروری و پرتعداد دادگاه‌ها و سیستم پرپیچ‌وخم رفاهی آمریکا را نیز دشوار می‌کند. به‌عنوان نمونه چندین شخصیت این کتاب مزایای خود را صرفاً به دلیل ارسال به آدرس‌های نادرست از دست می‌دهند. بی‌خانمانی اجتماعات را نیز نابود می‌کند؛ چرا که وقتی افراد به طور پیوسته جابجا می‌شوند، فرصتی برای شکل‌دهی به پیوندهای اجتماعی و انسجام جمعی، برای حفاظت از گروه و حمایت از هم‌محله‌ها باقی نمی‌ماند.

دزموند در پایان نتیجه می‌گیرد که «در این سرزمین ثروتمند، حجم انبوهی از درد و فقر وجود دارد». بیان چنین سخنی آسان است و بسیاری از کتاب‌های منتشرشده توسط روزنامه‌نگاران و دانشگاهیان این کار را انجام داده‌اند. با این حال، دزموند با بررسی شهر با لنزی میکروسکوپی و متمرکز بر مسئلۀ مسکن، به ما نشان می‌دهد که نظام مولد این درد و فقر چگونه ایجاد می‌شود و به چه شیوه ادامه می‌یابد.

من شخصاً به یاد نمی‌آورم که پژوهشی قوم‌شناختی درک مرا از زندگی آمریکایی تا این حد ژرفا بخشیده باشد.

اطلاعات کتاب‌شناختی:

Desmond, Matthew. Evicted: Poverty and profit in the American city. Broadway Books, 2016

پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را کاتا پالیت نوشته است و در تاریخ ۷ آوریل ۲۰۱۶ با عنوان «Evicted by Matthew Desmond review – what if the problem of poverty is that it’s profitable to other people» در وب‌سایت گاردین منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۳ شهریور ۱۳۹۸ با عنوان «اجاره‌نشینی چه حسی دارد؟» و ترجمۀ علی حاتمیان منتشر کرده است.
•• کاتا پالیت (Katha Pollitt) شاعر، منتقد و جستارنویس آمریکایی است. مقالات و شعرهای او در نیشن، هارپرز، نیویورک تایمز و دیگر مطبوعات منتشر می‌شود. آموزش رانندگی و داستان‌هایی دیگر از زندگی (Learning to Drive: And Other Life Stories) یکی از کتاب‌های اوست. پالیت هم برای شعرهایش و هم برای کار روزنامه‌نگارانه‌اش برندۀ جایزه‌های متعدد شده است.

ارسال به دوستان