عصر ایران؛ مصطفی داننده- کودک کار است. برای خرج زندگی گل میفروشد. او فکر میکند شاخه، شاخه به مردم محبت میفروشد. او فکر میکند با گلهایش حال خوب به مردم میبخشد. او فکر میکند مرد قهر کرده با زنش را با گلی آشتی میدهد.
او اما اشتباه میکند. گل فروشی در چهارراه جرم است. مهم نیست که نان ندارند بخورند. مهم نیست که پدرش مریض است. مهم نیست که خرج یک زندگی بر دوش اوست. گل فروشی جرم است.
کودک گل فروش باید گلهای خود را بخورد چون مجرم است. چون کارمند پیمانکار شهرداری کرمان این حکم را داده است.
آنها مجرم هستند و باید تن به این حکم بدهند. باید گلها را بخورند و فحش هم بشنوند.
یکی از کودکها استوار چشم در چشم کارمند پیمانکار شهرداری گلهای نرگس را میخورد و دیگری با اشک و اکراه تن به این حکم میدهد.
فیلم این گل خوری دست به دست میشود. مردم گل فروشها را دوست دارند. دیدن این صحنه آنها را آزار میدهد. نرگس همیشه زینت طاقچه خانهشان بوده و حالا غذای اجباری دو کودک!
به همه بر میخورد. رگهای گردن باد میکند. شهردار کرمان، کارمند پیمانکار را اخراج میکند. دادستان کرمان، کارمند پیمانکار شهرداری را بازداشت میکند اما غرور شکسته این بچهها را چه کسی بند میزند؟
این مرد، غرور این بچهها را شکسته است و تلخ ترین اتفاق برای یک نوجوان شکسته شدن غرور است. نفرت را میشد در چشم این کودک کار دید. او میخورد و نفرت چشمهایش ...
این اولین بار نیست که اهالی شهرداری، قلبها را زخمی میکنند. این اولین بار نیست که از اهالی شهرداری مینویسیم.
این همه بیرحمی از کجا میآید؟ برخورد با دستفروش. کتک زدن پیرزن سبزی فروش و حالا خوراندن گل به دو کودک کار.
به خدا مشکلات کشور به خاطر حضور دستفروشها نیست. آنها عامل اختلاس و فساد نیستند. لازم نیست همه بغضی که از جامعه دارید سر اینها خالی کنید.
گاهی همه زندگی یک دستفروش همان چرخ دستی است که به پشت وانت پرتاب میشود. او با همان چرخ، خرج زندگی میدهد. با همان چرخ پسر داماد کرده به دختر جهاز داده.
با آنها مهربان باشیم. زندگی به اندازه کافی به آنها سخت گرفته ما دیگر نمک زخم نشویم.
کاش شهردارها سفر خارجی زیاد میرفتند. زیاد میدیدند. کاش میدیدند آنچه بهترین خیابان ها را در بزرگترین شهرهای جهان متفاوت کرده است همین دستفروشان هستند که به خیابان های مادی و مرده، حس می دهند و برای گردشگران خارجی جذابیت ایجاد می کنند.
شوربختانه نمیبینند یا بهتر بگوییم دوست ندارند ببیند. درشهرهایی که گُل فروشها درآمدی میلیاردی دارند و با جان مردم بازی میکنند ( گل، ماده مخدر)، با گلفروش سر چهارراه برخورد میکنند.
ولی انسانیت مرده باشه هیچ ارزشی نداره
وقتی گرسنه باشی هرکاری برات توجیه پیدا میکنه.
قبل از فرهنگ باید شکم سیر باشد، ما مردم ایران به جبر روزگار ته هرم مازلو گرفتاریم....
دوما ، آدم آهنی!!! اینها انسانند و مال این مملکت. سعدی علیه الرحمه می فرماید:
بنی آدم اعضای یکدیگرند ...
اگه بنی آدم بودی این تفکرو نداشتی
بر کور و کر ار نکته نگیری، مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتادهای بگیری، مردی
عصر ایران لطفا تا آخرش پیگیری کن.اون کارمندها باید به سزای کارشون برسن.
شما باز هم سوار بر موج خبر شدی و داری میتازی.از آنجایی که نام فامیل محترمتان داننده هست شاید این امر بر شما مشتبه شده که واقعا خبری هست و داننده ی کل هستید ؟ عزیز دل برادر ، اینقدر موضوعات رو لوث نکنید.هر کسی در گوشه ای از ایران یه کاری کرد شما فی الفور قلم بدست آماده ای تا چهار جمله را بهم بچسبانی و بعله.... مثلا تحلیل میکنید.
عجب موج سواری حرفه ای هستید شما که در خشکی هم میتوانید بدون تخته شنا موج سواری کنید. جل الخالق