عصرایران؛ احسان محمدی- دوران دانشجویی تصمیم گرفتیم به نمایندگی از دانشجویان به عملکرد رئیس دانشگاه اعتراض کنیم. شورای چند نفرهای جمع شدیم که چطور بعد از سخنرانی رئیس، ما از فرصت استفاده کنیم و در تریبون آزاد حرف بزنیم. یکی از اعضای شورا که الهه محافظهکاری زمانه بود گفت:
- به نظرم به جای حرفزدن در تریبون آزاد، بریم توی سالن ساکت بشینیم، رئیس که سخنرانی کرد و بعدش کیک و ساندیس آوردن برای پذیرایی، به عنوان اعتراض لب نزنیم و از سالن بیاییم بیرون! اینطور پیاممون رو رسوندیم!
بزرگوار البته خودش را در مبارزه همطراز چهگوارا میدانست و احتمالاً به واسطه همین شجاعت و جسارتش است که سالهاست به عنوان یکی از مدیرانکشور از این نهاد به نهاد دیگر میرود و پُست میگیرد!
اعتراض کردن همیشه تاوان دارد. اما تقلیل سطح اعتراض و مبارزه مدنی به متلکپرانی و کنایهزدن در ایران شگفتانگیز است. روزی نیست که در رسانهها از «متلک سنگین» فلان مقام به بهمان مسئول نشنویم و نخوانیم. انگار این حضرات در جزیرههای دور از هم زندگی میکنند و امکان تماس مستقیم و رساندن اعتراضشان به هم را ندارند و در رسانه ها تکهپرانی میکنند!
یک مقام مسئول بیرون از جلسهای که خود یکی از اعضای تصمیمگیر آن بوده، گفتگو میکند و با «کنایه» زدن همان تصمیم را به چالش میکشد. اهل رسانه هم غش و ضعف میکنند و با هشتگ #متلک_سنگین دست به بازنشر آن می زنند انگار در نبردی سلحشورانه نه به چشم که به قلب اسفندیار روئینتن تیر زدهاست!
اینکه در ادبیات فارسی «کنایه» زدن جنبه هنری و خیالپردازنه دارد و نمونههای بسیار را در آثار مولوی و سعدی و حافظ میتوان ردیف کرد، امر عجیبی نیست اما زمینِ سختِ سیاست با بسترِ نرمِ ادبیات تفاوت دارد و وقتی میتوان صریح و مستقیم حرف زد، چه نیازی به کنایههایی است که عموماً کینه میشود؟
این ادبیات بیشتر مصرف داخلی و دل خوشکنک دارد اما چه سودی به حال مردمی دارد که زیر بار فشارها کمرشان شکسته؟ شما میتوانید تا ابد به سوی هم کنایههای رندانه پرتاب کنید اما مگر گرهی از زندگی باز می شود؟
یا پذیرفتهاید در این سیستم کار کنید یا نه. اگر پذیرفتهاید، کار کنید و نقدتان را مستقیم و حتی در خفا به تصمیمی که نمیپسندید بیان کنید و اگر نه با صراحت و جسارت کنار بکشید و تن ندهید که بعد با یک کنایه رقیق احساس کنید مبارز سلحشور و فدایی خلق هستید و ملت باید برایتان شتر قربانی کنند!
کشف رمز این کنایهزدن ها هم برای خودش به شغلی تبدیل شدهاست! هرکسی از ظن خود یار آن میشود و رمزگشایی میکند که منظور فلان مقام این است و چون نخواسته مستقیم حرف بزند کنایه زده! شما که جسارت ایستادن شجاعانه پای حرفتان را ندارید، چطور باور کنیم که در روز سختی، پای تصمیم و کردهتان می ایستید و جا نمیزنید و شانه خالی نمیکنید؟!
دست از این گفتاردرمانی ها بردارید. کمتر حرف بزنید. صندلی که رویش نشستهاید کلاس انشا نیست. اندکی روزه سکوت بگیرید و به جایش دل بدهید به کار. حرفزدن و پرحرفی را به اهل شعر و رسانه بسپارید.
این حرفها و کنایههای بیحاصل «درمان» نیست، برای شقیقههای پردرد مردم دیگر «مُسکن» هم نیست. کار کنید. کار کنیم برای این کشور کار کنید. برای این کشور کار کنیم. پیش از آنکه نه از تاک نشان بماند و نه از تاک نشان....
در حالیکه داریم: دوصد گفته چون نیم کردار نیست.