عصرایران؛ احسان محمدی- ساعت 7:40 دقیقه صبح شنبه توی دفترم نشسته ام و می خواهم یک هفته کاری را شروع کنم. یکی از همکاران آمد و دقیقاً 35 دقیقه یک نفس در مورد اینکه یکی از روسای قبلی حقش را ضایع کرده حرف زد. البته گفت که انسان خوبی بود و کارهای بزرگی کرد اما حق من را نداد. حق من را ضایع کرد. گله پشت گله.
من رئیس قبلی نیستم. اطلاع و اشرافی هم به ماجرا ندارم. معمولاً در چنین مواردی اصلاً قضاوت نمی کنم و بعید است حتی یک نفر در مجموعه اداری پیدا بشود که بگوید یک روز پشت سر یک نفر به نیت تخریب حرف زده ام. از این زیر آب زنی های معمول اداری و چاپلوسی ها برای زمین زدن دیگران و نشستن روی صندلی شان. تهوع آور و مضحک.
گوش دادم و گوش دادم و فقط گفتم: روزهایی که با رئیس وقت نرد عشق می باختی و از او راضی بودی و پُست بهت داد مگر اومدی اتاق من بهم بگی چقدر پاداش گرفتی که حالا گله هایش را پیش من می آوری؟ ... ناراحت شد. رفت!
این خلاصه دین و دنیای ماست. ما همه چیز را با منافع فردی خودمان می سنجیم. رفسنجانی برای «من» چکار کرد؟ خاتمی برای «من» چکار کرد؟ احمدی نژاد برای «من» چکار کرد؟ روحانی برای «من» ...
فقط و فقط «من». همه چیز را با منفعت فردی متر می کنیم اگر نانی گیرمان آمده باشد فلانی خوب است، اگر هزار نان به دیگران بخشیده و به ما نرسیده باشد بد است...
«من» مهم است اما کشورهای پیشرفته را کسانی ساخته اند که کمی هم برای «ما» قدم برداشته اند.
هر کس توی این کشور رئیس جمهور و وکیل و وزیر شود، تا یاد نگیریم که بهتر شدن روز و روزگار «من» وابسته به «ما» است این کشور رو به جلو نمی رود.
درک می کنم که هزار مشکل داریم و غم نان نمی گذارد اما به جز قدم برداشتن برای «من» در طول روز چه کاری برای «ما» انجام می دهیم؟ برای بهتر شدن حال مردم.