عصر ایران؛ مهرداد خدیر- اگر خبرگزاری حوزه نامۀ سرگشاده یا سرگشودۀ آیتالله شیخ محمد یزدی به آیتالله سید موسی شبیری زنجانی از مراجع تقلید را منتشر نکرده بود، این تصور که نامه واقعی نباشد و مانند برخی از اخبار فضای مجازی ساخته و پرداختۀ کسانی با هدف اختلافافکنی باشد دور نبود اما حال که صحت نامه روشن شده جای طرح چند نکته هست.
قضیه از این قرار است که آیتالله شبیری زنجانی از مراجع تقلید قم به تهران آمده بوده و شماری از شخصیتهای سیاسی از جمله رییس جمهوری اسبق ایران، وزیر کشور دولت های سازندگی و اصلاحات، دادستان کل کشور در دهۀ 60 و منصوب امام خمینی در شورای سرپرستی صدا و سیما و امور حج و دبیر کل حزبی که عضو ارشد آن معاون اول رییس جمهوری است و چند چهرۀ روحانی دیگر به دیدار ایشان رفتهاند و این تصویر در فضای مجازی انعکاس یافته و خبرگزاری جمهوری اسلامی هم در گفت و گوی تازه خود با محمد رضا خاتمی جزییات این دیدار را جویا شده و او هم گفته در حد دیدار شاگردان سابق با استاد و مرجع تقلید بوده است نه بیشتر. دیگران هم در سطوح مختلف البته رفته اند و امری کاملا معمول و مسبوق است و معلوم نیست آقای یزدی چرا تا این حد خشم گرفته و متعجب شده اند.
آقای یزدی اما افراد گروه اول را «مسألهدار» و کسانی دانسته که «برای نظام جمهوری اسلامی و مقام معظم رهبری احترامی قایل نیستند» در حالی که چنین اتهامی را تاکنون هیچ شخص دیگری به آنان وارد نساخته بود و حتی روزنامۀ کیهان نیز -که منتقد صریح این شخصیت هاست- هیچگاه چنین ادعایی را علیه آنان مطرح نمیکند و به موضوعات دیگر میپردازد.
چند نکته اما از این قرار است:
1. آقای یزدی نوشتهاند «این موضوع ناراحتی و تعجب مقلدان و حوزویان را در پی داشته است.» ایشان که خود فقیه و مجتهدند طبعا در زمرۀ مقلدین آقای شبیری نیستند اما آیا مقلدین آیتالله شبیری به آقای محمد یزدی برای ابراز چنین اعتراض یا شگفتی، وکالت دادهاند و آیا میتوانند از جانب «همۀ حوزویان» سخن بگویند؟ تازه مگر غالب دیدارکنندگان خود حوزوی و ملبس به لباس روحانی نیستند؟
چگونه دیدار چند روحانی با یک مرجع تقلید باعث ناراحتی همۀ حوزویان میشود؟ (چهرۀ غیر روحانی و غیر ملبسشان هم یک چند در لباس روحانیت بوده). درستتر این بود که مینوشتند «ناراحتی من» و اگر در جامعۀ مدرسین مطرح شده از جانب تشکل متبوع سخن می گفتند نه قاطبۀ حوزویان و مقلدین.
نکته اصلی اما این است که نامه، شبیه نامۀ یک روحانی یا شخصیت سیاسی به یک مرجع تقلید یا حتی غیر مرجع نیست. شبیه نامۀ یک مقام بالاتر اداری به فردی پایینتر است در حالی که مرجعیت و روحانیت شیعه از این چهارچوبها رها بوده است. تا بوده خوانده و شنیدهایم که از مراجع سؤال می پرسند. لحن آمرانه و دستوری از جانب روحانی یی که با حساب عناوین فقهی مرتبهای فروتر دارد سابقه نداشته مگر آن که آقای محمد یزدی خود را در مقام رییس یک اداره ببیند که حق دارد به دیگران دستور بدهد.
2. نوشته اند «چگونه فرصت ملاقات با هیأت رییسۀ مجمع عمومی اساتید را پیدا نمیکنید اما فرصت ملاقات با این آقایان را پیدا میکنید؟»
آخر این دیگر چه سؤالی است؟ هر فردی ممکن است فرصت یا علاقۀ ملاقات با فردی یا گروهی را داشته باشد و با دیگری نداشته باشد یا پیش نیاید.
مگر خود آقای یزدی به هر درخواست ملاقاتی پاسخ می دهند؟ در خاطرات ایشان که یک بار در مجلۀ نسیم بیداری چاپ شد و کتاب آن هم منتشر شده آمده است اوایل تصدی ریاست قوۀ قضاییه مهندس بازرگان و دکتر یزدی تقاضای ملاقات کردند تا دربارۀ وضعیت نهضت آزادی صحبت کنند و ایشان پذیرفت اما هماهنگ کرد گفت و گوها ضبط شود. در حالی که ظاهرا به میهمانان اطلاع نداده بودند. هر کس برای ملاقات آدابی دارد و یک مرجع سنتی شاید مایل نباشد زیر بار شکل و فرم اداری جدید برود.
میتوان یک مقام اجرایی را این گونه مورد سؤال قرار داد که چرا با فلانی ملاقات کردی با دیگری نه چون با بودجۀ بیتالمال وظیفۀ رسیدگی به همه را دارد اما با دیگران نمیتوان و نشاید.
در پایان خرداد سال 1356 مرحوم مطهری در لندن در خانه دکتر سروش بود و در همان زمان دکتر علی شریعتی درگذشت اما در مراسم تشییع جنازه شریعتی شرکت نکرد. در حالی که مرحوم دکتر مفتح تا دمشق هم رفت و زیر تابوت دکتر را گرفت. می توان بر مطهری خرده گرفت که چرا مفتح رفت و شما نرفتید؟ هیچ کس اما خرده نگرفت. چون نوع روابط روحانیون با دکتر شریعتی متفاوت بود. مثلا آیتالله خامنهای بسیار علاقهمند بودند و در مشهد به منزل پدر او رفتند و تسلیت گفتند و برخی اما همچنان منتقد بودند.
حال، آقای شبیری به هر دلیلی به تهران آمده بود و در خانۀ علاقهمندی یا دوستی مستقر شده و دیگران هم به دیدار رفتند. کجای این کار عجیب است؟
3. جملۀ پایانی آیتالله یزدی بسیار شگفتآور است و بی سابقه: «لازم است احترام و شئون مرجعیت را رعایت و ترتیبی اتخاذ فرمایید این گونه مسایل دیگر تکرار نشود».
این لحن نه با جایگاه این دو سازگار است و نه با اقتضائات حوزوی و مگر مراجع شیعه در استخدام نهادی هستند که مثل کارمندان به آنان تذکر داده شود؟
اگر آقای شبیری مرجع است آقای یزدی که در مقام مرجعیت و افتا نیست چگونه امر میکند و اگر تکرار کند چه میشود؟ چگونه برخورد می کنند؟
این جمله هم قابل تأمل است: « مقام و احترام شما در سایۀ احترام به نظام اسلامی حاکم، رهبری و شأن مرجعیت است.»
وقتی خود نظام و رهبری در ذیل دین و مذهب تعریف میشوند چگونه می توان مرجعیت را این گونه توصیف کرد و مگر بی احترامی یی از کسی سر زده است؟
4. برخی اتفاقات در تاریخ انقلاب اسلامی در این چهل سال بعضی را به این اشتباه انداخته که استثنا را تعمیم و تسری دهند و به قاعده تبدیل کنند.
مثلا این که جامعۀ مدرسین در سال 61 آیت الله سید کاظم شریعتمداری را از مرجعیت خلع کرد نباید این تصور را ایجاد کند که این استثنا یک قاعده است و این رویه را الیالابد ادامه دهند یا این که اولین رییس جمهوری ایران عزل شد استثنا بود و قاعده اتمام دوره است مگر مورد دومین رییس جمهور که با شهادت به دو ماه هم نرسید.
ما در آستانۀ چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و تحت شدیدترین هجوم تبلیغاتی و رسانه ای و اقتصادی قرار داریم. آن گاه باید اردوگاه خودمان را هم برهم بزنیم و گمان کنیم استثنای 36 سال قبل را می توانیم دوباره معیار قرار دهیم آن هم به صرف یک ملاقات؟ مگر مرجع، مورد مراجعۀ آحاد شهروندان و مقلدین و ارادتمندان نیست؟ آیا باید از آقای یزدی اجازه می گرفتند؟
در نامۀ آقای یزدی اما این احساس وجود دارد که میل به تسری استثناها به قاعده وجود دارد.
5. آیت الله یزدی در انتخابات هفتم اسفند 94 از راه یابی به مجلس خبرگان رهبری بازماند. دیدار کنندگان با آیتالله شبیری از فهرست رقیب حمایت کرده بودند. لحن تند این نامه این شایبه را ایجاد میکند که از فهرست مورد حمایت مرحوم هاشمی رفسنجانی و رییس جمهوری اسبق ناراضیاند و این زیبنده نیست. در حالی که رقابت در ذات انتخابات نهفته است و مگر کاندیداهای مورد حمایت خود اصولگرایان با هم رقابت نمی کردند؟ در این که آقای یزدی علاقه ای به رییس جمهوری اسبق ندارد تردیدی نیست. اما چرا این مناسبات را وارد روابط حوزوی کرده اند؟
6. جای این سؤال هم هست که چرا شاهد چنین نامههایی با چنین لحنی به رییس جمهور سابق مورد حمایت که بعدتر سرکشی کرد نبودیم و حالا یک مرجع تقلید را این گونه مخاطب قرار می دهند؟
7. این گونه واکنش ها مسبوق نیست کما این که آیت الله یزدی حتی در مقام پاسخ به جانشین خود در قوۀ قضاییه در سال 78 برنیامد که در همان ابتدا گفت «یک ویرانه را تحویل گرفته است». از این سخن آیت الله هاشمی شاهرودی البته تعابیر مختلفی صورت پذیرفت و برخی گفتند منظور به لحاظ اداری و امکانات است اما به هر رو پاسخی ندادند یا اگر دادند با این لحن نبود.
8. مرجعیت و روحانیت تشیع یک نهاد دیرپا و از سرمایه های اجتماعی اند و به تعبیر آقای دکتر صالحی وزیر ارشاد که خود نسبتی وثیق با حوزه دارد « پشتوانۀ حفظ هویت شیعی» به شمار می آیند. پس همان گونه که ایشان در توییت شامگاه شنبه پنجم آبان خود تصریح کرده است «مواظب باشیم مراجع پاک زیست را با تابلوی دغدغۀ حفظ نظام، موهون نکنیم و میراث تاریخی تشیع را به تاراج نسپاریم.»
9. اگر خشم آقای محمد یزدی ناشی از رویکرد مردم در انتخابات اسفند 94 تفسیر شود در این صورت از نظر ایشان لابد همۀ کسانی که در استان تهران ترجیح دادند با رأی به دیگران مانع راه یابی ایشان به خبرگان شوند «مسأله دار» هستند و آیا این توهین به مردم نیست؟ مردمی که به ندای رهبری برای شرکت در انتخابات پاسخ مثبت دادند و موجب قوام و دوام نظام شدند؟
10. اشاره آیت الله یزدی به مجمع اساتید یادآور زمزمه هایی است که پس از مهاجرت حجت الاسلام سید علی خمینی به نجف درگرفت و این شایعه پیچید که نوادۀ امام احساس می کند برای تدریس در حوزه ناگزیر از عدول از سنت های حوزوی و ورود به پاره ای ساز و کارهای تازه است که تنوع و آزادی فکر حوزه را مورد سؤال قرار می دهد یا این گونه به نظر می رسد ولو چنین نباشد. آیا لحن تند رییس جامعۀ مدرسین خطاب به یک مرجع تقلید پاسخی به پرسش کسانی نیست که از مهاجرت نوادۀ امام به نجف متعجب بودند؟