عصرایران؛ احسان محمدی- عادل فردوسیپور کینگ کُنگ فوتبال ماست. مثل او میتواند در چند دقیقه شهری را بههم بریزد، مثل او میتواند روی آسمانخراش امپایر استیت یا میلاد برود و قدرتش را به رخ همه بکشد.
مثل او میتواند تا سرحد محبوبهای تمامعیار پیش چشم دوربینها دلبری کند. مثل او میتواند ویران کند یا بسازد. همان که محسن چاوشی میخواند: ترکیبی از دو چیزی؛ آبادی و خرابی!… فقط بستگی دارد شما کدام طرف ماجرا ایستاده باشید!
او از برج لغزندهی فوتبال ایران بالا رفته است. 20 سال است که از این برج ـ که بسیاری از سلطانها و ژنرالها و امپراتورهای فوتبال از آن سقوط کردهاند ـ بالا رفته و در بدترین حالت چند بار لیز خورده است. درست مثل فیلمهای سینمایی. لیز خورده اما در آخرین لحظه، مردم دستش را گرفتهاند، رسانهها طنابی شدهاند که او را نگهدارند یا خودش آنقدر باهوش بوده که جایی، گوشهای از این برج یخی ریسمان نجاتی برای روز مبادا پنهان کرده باشد.
نوشتن در مورد مردی که به عنوان یک مجری و گزارشگر در تلویزیون ایران کارش را آغاز کرد و حالا به تنهایی به یک برند تبدیل شده است کار آسانی نیست. او برخلاف اینکه تلاش میکند چراغ قوه به تاریکخانهها بیندازد اما ترجیح میدهد خودش در قسمت کمنور ماجرا بایستد. تن به مصاحبه نمیدهد، به ندرت در برنامههایی غیر از آنچه خودش تولید میکند حاضر میشود و آنقدر درگیر کارهای مختلف است که انگار وقتی برای دیگران ندارد.
نوشتن در مورد او آسان نیست چون تنها ستارهی تاریخ لیگ برتر ایران است که مثل قالی کرمان ـ زادگاهش ـ هرچه بیشتر عمر میکند و پا میخورد قیمتیتر میشود. علی دایی، خداداد عزیزی، احمد مومنزاده، حامد کاویانپور، محرم نویدکیا، علیرضا واحدی نیکبخت، عبدالجلیل گلچشمه، ادموند بزیک، جواد نکونام، محمود کریمی و دهها بازیکن دیگر که در تاریخ لیگ برتر فوتبال ایران به واسطهی بازیهای با کیفیتشان خوش درخشیدند و سر انجام، کفشهایشان را آویختند، اما عادل فردوسیپور همچنان با لبخندهای دنداننما، موهای مجعد و خودکاری که لای انگشتهایش ژیمناستیک بازی میکند ستارهای است که نشانهای از افول در او دیده نمیشود.
حتی تیمهایی مثل «شیرینفراز» کرمانشاه، «گهر درود»، «پیام» مشهد و «شهید قندی» یزد در دوران او ظهور، صعود و سقوط کردند و دیگر کسی از آنها در سطح اول فوتبال ایران نامی نمی شنود اما عادل فردوسی پور هنوز هم یک رفرنس به شمار می رود. آیا او از تیم های فوتبال هم بزرگتر است؟
او البته منتقدان خودش را دارد. کسانی که بر این باورند عادل ـ برخلاف نامش ـ هرگاه اراده کند می تواند ظلم را در جلد شکلات آنقدر شیرین به خورد مردم بدهد که کسی تلخی آن را حس نکند. آنها می گویند اگر حمایت عادل فردوسیپور نبود حتی «کارلوس کی روش» هم دوام نمی آورد. تخصصش به جان هم انداختن آدمهاست، درست وقتی خودش روی صندلی تکیه زده و لبخند می زند یا روی کاغذ خطهای بی معنی می کشد و …
او مثل علی دهباشی ـ که می شود مجلهی «بخارا» را فرزندش عنوان کرد ـ پدر معنوی برنامهی ۹۰ است. پرمخاطبترین برنامهی تلویزیونی پس از انقلاب که توانسته است نزدیک به 20سال، انبوهی از ایرانیان را جادو کند. وقتی این برنامه آغاز به کار کرد سعید عزتاللهی هافبک تیم ملی فوتبال ایران تنها دو سال داشت و مهدی قائدی و الهیار صیادمنش بازیکنان استقلال اصلاً به دنیا نیامده بود!
پسر 20 سالهی عادل فردوسیپور گرچه در سایهی حمایتهای مدیران تلویزیون بزرگ شده است اما هویتی مستقل دارد. گاهی لوس میشود، دعوا راه میاندازد و قهر میکند اما هنوز قابل اعتماد است.
برنامهی ۹۰ علیرغم همهی نقدهایی که برخی به آن وارد می کنند به شدت به عادل فردوسیپور وابسته است و با حذف او می شود حدس زد که تا سرحد یک برنامهی معمولی سقوط میکند. این گرچه نقطهی قوت فردوسی پور به شمار می رود اما پاشنهی آشیل برنامه هم است.
برنامهای که حتی در سالهای قهر مردم با رسانهی ملی، تاج سر تلویزیون بود. رسانهای که البته چندان به پسرانش وفادار نیست و بارها به راحتی آنها را در اوج شهرت کنار گذاشته است. کافی است فرزاد حسنی، علی ضیا، رضا رشیدپور و … را به یاد بیاورید.
اما حتی وقتی روزنامهی پرقدرت کیهان به فردوسیپور تاخت که چرا در شب میلاد حضرت فاطمه زهرا(س) در سوگ ناصر حجازی سیاه پوشیده و برنامه را در چنان شبی به سمت یک سوگواری هدایت کرده است، یا وقتی او با علیآبادی و دار و دستهاش یا نمایندگان پرهیاهوی مجلس وارد کارزار شد حمایتش کردند و تنهایش نگذاشتند و به قول خودش ماند تا از « حق و حقیقت» دفاع کند.
در فوتبال ایرانی خیلیها به عادل فردوسیپور مدیون هستند. از مدیران و تماشاگران و فوتبالیستها گرفته تا پسر جوانی که مرتکب قتل شده بود و تنها با وساطت فردوسیپور او، خانوادهی مقتول راضی به گذشت از حکم قصاص شدند. چند مجری دیگر تلویزیون را می توانید مثال بزنید که توانسته باشند جان یک نفر را به او بازگردانند؟
عادل فردوسیپور خوشبخت است چون کاری را انجام می دهد که برایش لذتبخش است. فوتبال میبیند، فوتبال میخواند و فوتبال گزارش میکند. مثل باغداری که عاشق انگور است و حالا تاکستانی دارد که میتواند در آن غوطهور شود.
او بیش از هر مجری دیگری در تلویزیون در این سالها تحسین شده و مدال و تندیس گرفته است. اگر هزاران سال پیش در یونان به دنیا میآمد ممکن بود به یکی از خدایان المپ تبدیل شود. چیزی در مایهی «آرس» خدای جنگ، «هفائستوس» خدای آهن و آتش یا «آپولون» خدای روشنایی و موسیقی. البته به احتمال زیاد، اسمش را می گذاشتند «عادلوس» خدای شبهای دوشنبه!
این نوشتار در پی تحسین یکسرهی عادل فردوسی پور نیست. مردی که کمتر کسی از زندگی خصوصیاش چیزی میداند. همان جایی که ممکن است یک ابرمرد شکستناپذیر را در بیرون از خانه، به مردی تنها و در هم فشرده تبدیل کند. آیا عادل فردوسیپور در تنهاییاش به همان اندازه خوشبخت است که از دریچهی چشم علاقمندانش دیده میشود؟
آیا روح پریشان و بازیگوشش ـ که هنوز مثل کودکی دهساله دنبال هر توپ فوتبالی میدود ـ به او کمک خواهد کرد که همیشه در اتوبانهای پرتردد و خطرناک ایرانی گل کوچک بازی کند و جان به سلامت ببرد یا یک روز، یک وقت و در یک لحظه کامیونی با بار سیاست، اقتصاد یا هر چیز هولناکی از راه می رسد که رانندهاش خبر ندارد «دنبال هر توپ، همیشه کودکی می دود؟!»
حتی اگر عادل فردوسیپور را دوست نداشته باشید باز هم نمیتوانید او را انکار کنید. او یکی از ستارههای فوتبال ایران است که هرچه سنش بیشتر می شود باهوشتر، بذله گوتر، مشتاقتر و البته خوشتیپتر می شود!
*فرهنگستان فوتبال