عصر ایران؛ مصطفی داننده- این روزها بسیاری از کسانی که هشت شان گرو نه شان است، بسیاری ازکسانی که چرخ زندگیشان درست نمیچرخد، بسیاری ازکسانی که کمرشان زیر بار قرض شکسته است، همان هایی هستند که در بلبشوی اقتصاد ایران درست زندگی کردند. دلار نخریدند، سکه روی سکه نگذاشتند، برای سود بیشتر ملک و ماشین نخریدند، نفروختند و تنها و تنها زندگی کردند.
خیلیها در الاکلنگ فیمت دلارسرمایهشان را به بازار ارز نریختند و سعی کردند دلالی نکنند. آنها نمیخواستند سهمی در گرانی اجناس داشته باشند.
خیلیها وقتی سایت ثبت نام خودرو باز شد، ثبت نام نکردند تا بازار دچار شوک نشود. خیلیها برای اینکه پول بیشتر در بیاورند خانه دوم و سوم نخریدند تا قیمت خانه سر به فلک نگذارد.
خیلیها به سخنان مسؤولان کشور اعتماد کردند و دلار، سکه و طلا نخریدند تا بازار به آرامش برسد.
حالا همین آدمها که سعی کردند در این جامعه پر گرگ، انسان باشند، بیش ازهمه مشکل دارند. به نظر میرسد جامعه این روزهای ایران، آدمهای خوب را پس میزند و همه را ترغیب میکند به بد بودن و به دغل بودن.
امروز آنهایی که فروختند، خوردند و بردند، سرکوفت خانواده را نمیشنوند. نگران شام شب خودشان نیستند،نگران بالا رفتن قیمت پوشک نیستند و پا را روی پا گذاشتهاند و از زندگی در ایران لذت میبرند.
سبک زندگی در ایران به گونهای شده است که آدم خوب بودن و خوب ماندن راحت نیست. آدمهای خوب معمولا ضرر میکنند و هزینه درست زندگی کردن خود را میپردازند.
باید از خودمان بپرسیم چرا جامعه امروز ایران به اینجا رسیده است؟
چرا انسانهای خوب برای خوب بودن مجبور به سرکوفت شنیدن هستند و آدمهای بد تشویق میشوند؟ پول، وجدان جامعه ایران را خریده است.
به نظر میرسد بخشی از مردم وجدان خود را جلوی خانه خوب در شمال شهر و ماشین آخرین مدل قربانی کردهاند.
این سبک زندگی کم کم باعث میشود تعداد آدمهای خوب و با وجدان در کشور کم شود. چون آنها هم مجبور هستند برای ساختن زندگی خود، چشم خود را بر روی وجدان ببندند و آجر روی آجر بگذارند.
جامعه بی وجدان بیشتر شبیه جنگل است. هر کسی برای رسیدن به هدف خود زندگی میکند و کاری به دیگران ندارد.
واقعا باید دست به دست هم بدهیم و وجدان جامعه را بیدار کنیم. به مردم یادآوری کنیم که کم فروشی، گران فروشی، پارتی بازی و ... در زمانهای نه چندان دور در همین جامعه زشت و پلید بود. خانوادههای سعی میکردند پول کم فروشی به سر سفره نیاید.
باید فرد فردمان کلاهمان را قاضی کنیم و از خود بپرسیم چه بلایی سر وجدانمان آوردهایم؟ چرا وجدان ما که روی کوچکترین کارهای بد هم حساس بود حالا خود را به کوچه علی چپ زده است و انگار نه انگار.
فکری به حال خودمان کنیم تا اوضاع از این بدتر نشده است.
کسانی که به حرف مسئولین گوش کردند که میگفتند دلار گران نمیشود...سکه پایین می آید...ضرر کردند و ارزش داراییشان نصف و حتی یک سوم شد.در کشور ما خوب بودن و خوب زندگی کردن معنایی ندارد..
افسوس
بدون شک گرفتاری اصلی جامعه امروز ما همین است انسان باشی متضرر میشوی و غیرانسانی رفتار کنی برنده ای.خدایا عاقبت ما را ختم به خیر کن چون در هیچ کجای دنیا سازو کارها و اهرم های مدیریتی ، جامعه را به سمت حیوانیت سوق نمی دهد و اینکه برعکس در ایران این اتفاق در مقیاس بالا می افتد واقعا نگران کننده تر از هر آمار گرانی،تجاوز،اختلاس و .. است.
عنوان را لطفاً تغییر بدهید. جامعه جنگل شده است.
خود غلط بود انچه ميپنداشتيم
آدم های خوبی رو میشناسم که حاضر نیستن توی رابطه هاشون دروغ بگن برای همین تنها موندن در حالی که کافی هست یکم نگاه خودخواهانه به دیگران داشته باشن و ...
بحث های مالی فقط نیست تو همه زمینه ها زندگی توی ایران برای آدم های خوب سخت شده.
امیدوارم روزی نیاد که آدمهای خوب به عنوان برده ها (Slaves) ذکر بشن
تو جاده شمال خود پلیس به همه میگه بندازین تو خاکی!
الان به ادم های ناجور بیشتر احترام میگذارند چون ازشون می ترسند و آدام های بی آزار را بی احترامی میکنند چون بی خطر حساب میشن
این نتیجه اینکه رابطه جای ضابطه و قانون را گرفته و داشتن پارتی حکم داشتن حکم زور گویی را پیدا کرده
و جالب اینکه ادعای الگوی دنیای اسلام و جهان را داریم و ادعای فرهنگ چند هزار ساله داریم ولی عملا یک طبل تو خالی هستیم که هر چند وقت یکبار با یک ضربه نه چندان محکم پاره میشه ودرون مان نمایان میشه مثل ضربه اقتصادی اخیر که همه رو آوردن به خرید ارز و طلا و پیش خرید پراید و احتکار جنس و.....مردمی که کلیپ و.جوک و... ترجیح میدن به کتاب خواندن فیلم کمدی و دلقک بازی را ترجیح میدن به فیلم هنری و فکری
و البته این چیزی هست که خود حاکمان خواستار آن هستند بعد از انقلاب نهج البلاغه را از دست مردم گرفتند و کتاب مفاتیح دادن دستشان
سیل مهاجرت از ایران شروع شده و جامعه داره تهی میشه از ادم هایی که بودن شان تو یک کشور حکم گنج داره ولی تو ایران هیچ ارزشی ندارند
خدا بخیر کنه
بهترین متن و نقطه نظر ۲۰ سال اخیر
من خودم در یکی از بهترین دانشگاه های کشور تحصیل کرده ام.
برق فوق لیسانس. دکتری قبول شدم اما به خاطر سرکار رفتن منصرف شدم از ادامه تحصیل.
رفتم سرکار دولتی(متاسفانه).
دوره ی اقای احمدی نژاد وارد این قضایا نشدن چون دون شان خودم میدونستم و احساس میکردم با این کارم لطمه به اقشار اسیب پذیر میزنم.
اما نتیجش شد خونه دار نشدن و دور شدن هر چه بیشتر خونه از دسترس من.
تو این دوره اما همون اول سکه خریدم الانم احساس متناقضی دارم از یک طرف خوشحالم ک تو وضع بوحود امده متضرر نشدم و از طرفی ناراحتم ک خودمم از مسببین وضع فعلی هستم. سوال اینه که آیا من مرتکب کار غیر اخلاقی در حق جامعه ام شدم یا اینکه با وارد نشدن به این بازار مرتکب بی مبالاتی در حق خانوده ام میشدم.(مثل دوره ی قبل که کلی از جهت مالی عقب افتادم؟
خیلی بهش فکر میکنم ولی نتونستم راه درستو تشخیص بدم.