محمد جلالی
دوم تیرماه 1395 یک تراژدی در ایران رقم خورد و قلب بسیاری را به درد آورد.
سربازان سرمست از پایان دوره آموزشی پادگان 05 کرمان با اتوبوسی نه چندان ایمن به مقصد شیراز حرکت کردند و در میانه راه عکس یادگاری گرفتند اما ارابه مرگ که به گردنهای مرموز و پر پیچ و خم لایرز که رسید همه چیز سیاه شد. گردنهای نزدیک شهر تاریخی نیریز ؛ شهری که به مسجد قدیمی و استاد احمد نیریزی نسخ نویس جهان اسلام شهره است اما چند سالی است که اینها در حادثه غمبار سربازان گم شده اند.
45 سرباز به همراه راننده، دو نفر کمک راننده، شاگرد و 8 مسافر قاچاق که زیر اتوبوس مخفی شده بودند با این ارابه به دره لایرز سقوط کردند و یک فاجعه آفریدند.
21 کشته سبب شد تا این مسئله به یک حادثه ملی مبدل شود. راه و شهرسازی، پایانه مسافربری و راننده مقصران اصلی این حادثه شناخته شدند. در فضای مجازی هم هشتگ «# سرباز» دست به دست شد و مردم با تجمع های فیزیکی و مجازی یاد سربازان قربانی را گرامی داشتند.
نیریزیهای بسیاری هم به گردنه لایرز رفتند و به یاد کشته شدگان به ویژه سربازان ناکام شمع برافروختند. در این مراسم بقایایی از وسایل و اشیای به جا مانده از سربازان مثل دمپایی و لباس خونین و ساکهای دریده شده زیر فولادهای اتوبوس در چیده شدند تا شاهدی باشند بر سوگواری و عزاداری مردم نی ریز بر سر سربازانی که سرخوش آمدند اما به مقصد نرسیدند.
مردم نام گردنه «لایرز» را به «سرباز» تغییر دادند تا تراژدی همیشه به یادگار بماند اما حالا در دومین سال این حادثه هنوز سؤالهای زیاد بیجوابی باقیمانده است:
1- چرا باند دوم این گردنه هنوز پس از دو سال و علیرغم بودجههای ویژه به پایان نرسیده است؟ البته ایمنسازی لاین نخست انجام گرفته اما اگر این گردنه بخواهد جان بگیرد، هنوز هم میتواند.
2- امکانات اورژانسی و درمانی هنوز هم در نیریز به حدی نیست که بتواند جوابگوی اینگونه حوادث باشد. بیمارستان شهر 40 ساله است و بیمارستان جدید در حال ساخت آن روی نوار «در حال ساخت» قرار دارد.
3- هنوز هم اتوبوسهایی که به جای مسافر، کالا را که بعضاً به صورت قاچاق میباشد، حمل میکنند. هنوز بوی انبههای قاچاقی که با لباس سربازان آمیخته شده بود به مشام میرسد.
4- قاچاق انسان (نیروی کار افغانستانی) به ویژه در مسیر سیستان و بلوچستان، کرمان و فارس کم شده اما صفر نشده.
5- معاینه فنی اتوبوسها هنوز که هنوزه با استانداردهای جهانی فاصله دارد و میشود از لاستیکهای سائیده شده آنها در ترمینالها به عمق این فاجعه پی برد و هنوز هم سربازان با همین اتوبوسها جابجا میشوند.
6- گویا در ایران رانندگی سن و سال و سلامت جسمی نمیشناسد.
پس از این حادثه که منجر به فوت راننده 65 ساله شد سختگیریها بیشتر شد اما هنوز هم برخیها علیرغم نداشتن شرایط مشغول به رانندگی خودروهای سنگین هستند.
البته یک سؤال در پس این ماجرا مطرح میباشد که چرا نباید حداقل امکانات برای زندگی یک راننده در 65 سالگی مهیا باشد تا بتواند طعم بازنشستگی را بچشد؟
و در نهایت سربازانی که تنها و تنها برای دو سال قرار بود زیر پرچم جمهوری اسلامی ایران خدمت کنند برای ابد زیر پرچم ایران به خاک سپرده شدند. دومین سالگرد عروجشان تسلیت باد و یادشان گرامی
فرزندبنده هم درهمان پادگان آموزش دید ودو سال خدمت گرد وآمد.اما۸ ماه بعد دریک تصادف همراه دوستانش فوت کرد ومارا تنها نهاد