۰۶ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ۱۷:۱۲
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۵۹۳۴۰۱
تاریخ انتشار: ۱۱:۲۳ - ۲۸-۱۱-۱۳۹۶
کد ۵۹۳۴۰۱
انتشار: ۱۱:۲۳ - ۲۸-۱۱-۱۳۹۶

حال و هوای خانواده ستایش پس از اعدام امیرحسین

چند هفته‌ای می‌شود که خانواده ستایش تحت درمان هستند تا راحت‌تر با ماجرای تلخ دخترشان کنار بیایند. در طول این یک‌سال اما تنها بودند و کسی سراغی ازشان نگرفت ولی از زمان ابلاغ حکم اعدام امیرحسین تا اجرای حکم، گروهی همراهشان شدند و درست یا غلط، با هدف یا بدون هدف ادعای حمایت کردند و بعد از اعدام امیرحسین آنها هم رفتند.

نیایش، امید جدید خانواده قریشی است. نوزادی که ۵،۶ ماه بعد از نبودن ستایش همدرد تلخی‌های مادرش شد و ۱۶‌ام بهمن به دنیا آمد. کودکی که ۹ ماه با استرس، ترس، ناامیدی و غم بزرگ شد و حالا شده امید. امیدی برای صفیه، نفیسه، منیر احمد، الیاس و پدرش. دختربچه‌ای که حال و هوای خانه را تغییر داده و خنده را مهمان دائمی لب‌های صفیه کرده است: «از وقتی نیایش به‌دنیا اومده، الیاس خیلی خوشحاله. دیگه غر نمی‌زنه و بداخلاقی نمی‌کنه. نفیسه هم که دائم مراقبشه و دلش نمیاد ازش جدا شه. حال هممون خوبه.»

خبرآنلاین در ادامه نوشت: حالا آرام و قنداق‌پیچ شده کنار صفیه خوابیده است. «وقتی بیدار می‌شه که گشنه‌ش بشه. سیر که باشه همش خوابه.»

چشم‌هایش را سرمه کشیده‌اند و بالای سرش هم دعا گذاشته‌اند. فضای خانه، فضای مراقبت و پرستاری است؛ مراقبت از صفیه که تازه زایمان کرده و درد زیادی دارد، مراقبت از نیایش و مراقبت از منیراحمد. «دیروز سر ساختمون که بوده پاش لیز می‌خوره و از دو طبقه می‌افته زمین. دستش شکسته و پهلو و پاهاش هم زخمی شده. تا صبح از درد ناله می‌کرد و خوابش نمی‌برد.»

خواهر صفیه از خیرآباد آمده و هوایشان را دارد. بیشتر از یک ماه است که صفیه با همسر و بچه‌ها به تهران آمده‌اند و خیرآباد را با خاطره تلخش فراموش کرده‌اند. «اینجا خوبه ولی با به‌دنیا اومدن نیایش، نگرانی‌های من بیشتر شده.» مهرِ نبودن ستایش، بر دل صفیه مانده و نگرانی‌هایش را به نیایش منتقل کرده است. «الان که ۱۰ روزش بیشتر نیست و همه‌ش تو بغل خودمه، نگران اینم که یک وقت طوری نشه. دائم ضربان قبلش رو چک می‌کنم و وقتی می‌بینم بیشتر از قبل خوابیده ترس برم می‌داره. بزرگ‌تر که بشه نمی‌دونم باید چیکار کنم؛ نذارم هیچ‌جا بره؟ همه‌جا باهاش برم؟ دائم کنترلش کنم؟ نمی‌شه که. ولی می‌ترسم.»

یک نگاهش به نیایش است و نگاه دیگرش به منیراحمد. «می‌خوای قنداقش رو باز کنم ببینیش؟ تو رو هم حتما قنداق می‌کردن.» آرام و با وسواس پارچه‌های پیچیده دور نیایش را باز می‌کند و به پاهایش دست می‌کشد. «به دنیا که اومد ۳ کیلو بود. موقع زایمان هیچ بیمارستانی قبول نمی‌کرد. می‌گفتن تو ۹ ماهت نیست و بچه به محض زایمان باید بره تو دستگاه. شکمم اصلا بزرگ نشده بود و خودم تا ۵ ماهگی نمی‌دونستم باردارم. نیایش رو خدا نگه داشت. با اونهمه استرس و ناراحتی و غم، چجوری این بچه تو شکم من رشد کرد؟ همش خواست خدا بود.»

چند هفته‌ای می‌شود که خانواده ستایش تحت درمان هستند تا راحت‌تر با ماجرای تلخ دخترشان کنار بیایند. در طول این یک‌سال اما تنها بودند و کسی سراغی ازشان نگرفت ولی از زمان ابلاغ حکم اعدام امیرحسین تا اجرای حکم، گروهی همراهشان شدند و درست یا غلط، با هدف یا بدون هدف ادعای حمایت کردند و بعد از اعدام امیرحسین آنها هم رفتند. انگار که با اعدام امیرحسین همه چیز حل شد و خانواده ستایش هم به رویه سابقش بازگشت. «بعد از اینکه امیرحسین اعدام شد دیگه هیچ‌خبری از هیچ‌کس نشد. ما فکر می‌کردیم با اعدام امیرحسین آروم می‌شیم؛ اما روز اعدام برای ما مثل همون روزی بود که فهمیدیم ستایش به اون شکل مرده و دیگه نیست. حال هممون بد بود و حتی ذره‌ای هم آروم نشدیم. شاید اگر به عقب برمی‌گشتیم و می‌دونستیم که با اعدام‌شدن امیرحسین چیزی درست نمی‌شه، می‌بخشیدیمش و اعدام نمی‌شد. همون یک بار که اعدام امیرحسین عقب افتاد کلی به ما تهمت زدن که جون ستایش رو با پول خریدین.»

خواهر صفیه از کمدی داخل اتاق کیسه‌ای را بیرون می‌آورد و لباس‌ها را روی زمین به ترتیب می‌چیند. «اینارو مادرم برای نیایش دوخته و از افغانستان فرستاده. انقدر دوست دارن نیایش رو ببینن ولی نمی‌تونن. ما خیرآباد زندگی می‌کنیم و خونمون نزدیک خونه صفیه بود. حالا که اومدن تهران از هم دور شدیم؛ ولی به‌خاطر نیایش هم که شده میام و حواسم بیشتر از قبل بهشون هست.» وسط حرف‌های صفیه درباره اعدام تکرار می‌کند که تهمت‌های زیادی به خواهرم و شوهرش زدند. «روزی که امیرحسین اعدام شد من خیرآباد بودم، مراسمش تو همین امام‌زاده خیرآباد بود. باور می‌کنی جز خانواده خودشون هیچ‌کس نیومده بود؟ بی‌سروصدا خاکش کردن. دیگه هیچ‌کس حتی جواب سلامشون رو هم نمی‌ده. درسته امیرحسین با ما بد کرد ولی نباید با خانوادشون بد باشن که. غریب شدن تو اون محله.»

روی دیگر نگرانی‌های صفیه اینجا بروز دارد. «از مادر و پدرش خبر داری؟ حالشون خوبه؟ کاش بهش می‌گفتی روز اعدام، مادرش نره. حرف می‌زنی باهاشون چیا می‌گن؟ حتما از ما متنفرن، آره؟ مادرش آروم شده؟ پدرش چی؟ هر چیزی ازشون می‌دونی به من بگو. ما نمی‌تونیم به خونواده‌هایی که شرایط مشابه ما رو دارن بگیم چیکار کنن ولی می‌تونیم بگیم که اعدام امیرحسین حال ما رو خوب نکرد و چیزی رو هم تغییر نداد؛ فقط جون امیرحسین هم گرفته شد.»

برچسب ها: ستایش ، اعدام
ارسال به دوستان
تغيير اغلب مديران ارشد بنگاه های مهم اقتصادی كشور در دولت وفاق ملی؟! دستیار رئیس جمهور: افزایش سرسام‌آور هزینه‌های درمان ناباروری و عدم پوشش بیمه‌ای، چالشی جدی است سبک معماری مینیمالیسم اسکاندیناویایی را پسند می کنید؟(+عکس) حضور مؤثر بانک صادرات ایران در همایش و نمایشگاه بانکداری نوین و نظام‌های پرداخت یازدهم/«سپینو»، میهمان ویژه همایش حل مشکل کاهش نرخ باروری با تشویق زوج‌ها به فرزندآوری دوم پایان عملیات گروگانگیری در فیروزآباد استان فارس با کشته شدن شرور مسلح پاخری؛ گیاهی شفابخش یا سمی خطرناک/ ممنوع در آلمان و اتریش حمله هوایی رژیم اسرائیل به بیروت جهانگیر درویش، طراح استادیوم تختی درگذشت محمدعلی نائینی رئیس ستاد مرکزی بزرگداشت 9 دی شد روشنگری ساترا درباره وجود کارگزاری‌ها و دریافت پول برای ممیزی آثار شبکه نمایش خانگی مصرف برق نجومی سفارت ایتالیا در تهران ادای احترام مسی به مارادونا پزشکیان: عدالت در توزیع منابع و شایسته‌سالاری اولویت دولت است رونمایی از کتاب جدید یونس شکرخواه ؛ سپید در اَندِلُس