عصرایران؛ احسان محمدی - مجیب الرحمن شیر بنگال بود. با پایداری اش و کمک ارتش هند، استقلال به دست آمد و پاکستانی شرقی به بنگلادش تبدیل شد. مردم چنان مجیب را دوست داشتند که امکان نداشت بتوان مهر کسی را اینطور در دل جمعی نشاند. میلیون ها نفر برایش دعا می کردند، مظهر آزادی و استقلال شد. پدر بنگلادش. همه خیابان ها، بندرها، کوچه ها، سینماها را به نامش کردند. میلیون ها نفر سجده اش می کردند، هر روز صبح هزاران هزار جلوی دفترش می نشستند و می گفتند آماده اند تا در قدم مجیب قربانی شوند. اولین بهار بعد از تاسیس بنگلاش طبیعت مهربان شد، مردم این را هم به پای او نوشتند.
پنج سال بعد کودتایی علیه مجیب الرحمن رخ داد. مردم، همان مردمی که سجده اش می کردند خشت خشت خانه و دفترش را از جا کندند. خودش، دوستانش، خانواده اش و حتی نوه چند ماه اش را به شکل فجیعی کُشتند. در چند دقیقه نامش را از همه جا پاک کردند، از همه خیابان ها، بندرها، کوچه ها، سینماها ...
سقوط از عرش و سابیده شدن به فرش در دنیای ستاره ها و البته میان جامعه هایی که به قضاوت های سریع و ستایش های پرشتاب عادت دارند، تازگی ندارد. ایران، بنگلادش نیست، زیباکلام هم مجیب الرحمن! اما داستان با کمی بالا و پائین تفاوتی نمی کند. یک روز علی دایی، یک روز، یک روز پرفسور سمیعی، یک روز رضا کیانیان، یک روز مهدی طارمی ... و حالا صادق زیباکلام!
این چند توئیت در فضای مجازی را بخوانید:
این نوشتار در پی دفاع از صادق زیباکلام نیست که خود او زبان و قلم تیز و آتشینی دارد. اشاره به این نکته است که چرا بخشی از ما این همه از تکه پاره کردن افراد لذت می بربم؟ انگار از این حمله ها، خون تازه ای به رگ هایمان می دود، جان می گیریم و می توانیم با انرژی بیشتری زندگی کنیم!
زیباکلام بعد از زلزله کرمانشاه نزدیک به چهار میلیاردتومان کمک جمع کرد. آن روزها برایش سوت و کف زدند که: «ای درد و بلایت بخورد توی سر فلان نهاد»، «روشنفکر واقعی همینه، همینه!»، «ما به نهادهای دولتی اعتماد نداریم و به چهره های مردمی ایمان داریم که حرف دل مردم را با شجاعت میزنند» و ... حالا همان ها برای تکه تکه کردن آبروی یک استاد دانشگاه همدیگر را هُل می دهند. زیباکلام قدیس نیست. اما به جای اینکه مثل برخی از اساتید دانشگاه سرش را فرو ببرد توی کتاب و مقاله های کم حاصل که دنیای آدم را البته می سازد! معمولاً صریح حرف می زند و خیلی اوقات با صراحتی که در بسیاری از ما نیست.
او در زلزله کرمانشاه هم ترجیح داد به جای جمع آوری لایک در اینستاگرام یا نوشتن متن سوزناک قدم بردارد. مردم هم اعتماد کردند و به حساب شخصی او پول ریختند. بعد از دریافت این کمک ها بیش از هر نهاد دیگری از روند کار گزارش داده، به منطقه سفر کرده و با مقامات حرف زده که این کمک های مردمی را به بهترین شکل هزینه کند اما دیگر نهادها چطور؟
در این مدت نهادهایی با بودجه های چند صدبرابر هزینه ای که در اختیار زیباکلام است هر بار مدعی شده اند که در کرمانشاه کسی گرسنه و بی پناه نیست، کسی هم از گردش مالی شان خبر ندارد. قطعاً زحمت می کشند و تردیدی نیست اما این فقط زیباکلام است که باید پاسخگو باشد؟ دیگران بیلان کاری و چرخش بودجه های در اختیارشان را ریال به ریال گزارش می دهند؟ یا دیوار این یکی کوتاه است؟
دکترزیبا کلام البته چند مرتبه توضیح داده که پروژه احداث یک روستای نمونه (شهرک امید) را در سر دارد و گفته نمی خواهد با این پول پتو و آب معدنی بخرد اما از کسانی که در چنین مواردی به چهره ها حمله می کنند می توان پرسید می دانید مهمترین دستاورد این کارتان چیست؟ ترس! شما موفق به ترساندن چهره ها برای ورود به کارهای عام المنفعه می شوید. آنها به اندازه کافی شهرت و ثروت دارند و سرشان درد نمی کند که بیایند وسط معرکه ای که اینطور آبرویشان حراج شود. مطمئن باشید الان کسانی هستند که می گویند خدا رو شکر ما کمک جمع نکردیم! الهی شکر که ما شماره حساب ندادیم وگرنه الان اینطور ما را سلاخی می کردند!
کسانی می گویند چهره های سرشناس از این اتفاقات برای شوآف و مطرح کردن خودشان استفاده می کنند. البته که کسانی استفاده می کنند. اما این فقط آنها هستند که دوست دارند دیده شوند؟ خود ما وقتی یک سکه فلزی را توی صندوق صدقات می اندازیم بدمان نمی آید یک جایی یک دوربینی باشد همانطور که حواس مان نیست تصویرمان را ثبت کند و در آگهی های کمیته امداد از تلویزیون پخش مان کند. از این گذشته مگر ما کار خیر را برای رضای خدا انجام نمی دهیم؟ یعنی غیرمستقیم از خدا می خواهیم این کار خیر ما را در حساب مان ثبت کند و آن دنیا به دادمان برسد. پس در وجود همه ما (البته به جز شما یک نفر) یک لذت و تمنای دیده شدن هست. ستاره ها این کار را می کنند اما در کنارش برای عده زیادی نان و لباس و سایبان ایجاد می شود که جای شکر دارد.
وقتی هزینه حضور اجتماعی ستاره ها را بالا می بریم آنها را می ترسانیم. ترجیح می دهند نزدیک نیایند و در همان دنیای خودشان بمانند و آن اندک خیرشان به دیگران در هنگام بحران هم نرسد.
این نوشتار با مثالی تلخ و تاریخی آغاز شد و با نصیحتی جانسوز به پایان می رسد. دست از این حمله ها برداریم. از این ستایش های بی حد، نکوهش های بی اندازه. حتی اگر زیباکلام را به دادگاه بکشانیم، پول های حساب او را به عدالت بین تمام زلزله زدگان تقسیم کنیم یا حتی او را هیزم کنیم، باز همه آنها صاحب سقف نمی شوند و کماکان کسانی از سرما می لرزند.
سقوط از عرش و سابیده شدن به فرش در میان جامعه هایی که به قضاوت های سریع و ستایش های پرشتاب عادت دارند، تازگی ندارد. فقط هم در حوزه ستاره ها نیست. در زندگی هر کدام از ما رخ می دهد. اما هربار که آدم با آن مواجه می شود تازگی دارد. درد دارد. باید این داستان را قاب بگیریم، آویزان کنیم به مژه هایمان تا همیشه پیش چشممان باشد ... تا یادمان نرود.
خدایی پیغمبری اگر یکی از اونوریا هم بود!، این آسمون و ریمون رو میبافتید؟؟!!!!!!!
ایشون با اعتمادی که مردم بهشون داشتند، چندبار به مناطق زلزله زده کردنشین رفتن و بازدید کردن.با خود مردم منطقه صحبت کردند و ازشون سوال کردن چی نیاز دارن؟توسعه یاکانکس؟
کار بسیار خوبی که درنظر دارن انجام بدن، دهکده امیده که نشون می ده اگه توسعه وساخت وساز با روش های منطقی صورت بگیره باعث رشد و بهبود اوضاع میشه، مطلبی که در این سالیان از نظر دولتمردان دور بوده.
خدا به زیباکلام، مردم کرمانشاه و ملت ایران خیر بده
متاسفانه ما سال هاست که دیگران را مورد قضاوت عجولانه قرار میدیم
عصر ایران و اصلاح طلبان چهره ای موجه تر، باسوادتر، منطقی تر، استکبارستیزتر، کمتر اراجیف سر هم کن تر، کمتر دروغگوتر و اسلام ناستیزتر از این آقا ندارند رو کنند؟؟؟؟؟
یعنی این آقا لیاقت هیزم شدن هم نداره؟
استاد حتی اگه همه این پولای ما رو برا خودت هم برداری بازم بهت اعتماد خواهیم داشت ...
اساتید گرامی من این مطلب رو به صورت متلک براتون نوشتم که دارین هی مثبت می زنین!!!!
خ خ خ خ خ
البته اين دهمين بار است كه بنده نظر ميدهم و شايد براي شما دهمين بار باشد كه پخش نخواهيد كرد.!!!!!!!!!!!!!!!!1