عصر ایران - بخش عمده ای از نگرانی والدین درباره آینده فرزندان شان، به مسأله دانشگاه مربوط می شود؛ این که آیا بچه هایشان موفق به رفتن به دانشگاه و تحصیل در رشته مورد علاقه شان می شوند یا خیر؟
این یک دغدغه نسبتاً قدیمی است که خروجی اش، فشار بر کودکان و نوجوانان است تا چنان درس بخوانند که حتماً در یک رشته خوب دانشگاهی قبول شوند.
اما در سال های اخیر تحولاتی رخ داده که این دغدغه را کمرنگ تر کرده است:
1 - ورود به دانشگاه راحت تر از گذشته شده است؛ حتی تحصیل در خارج کشور نیز سهل الوصول تر از گذشته است.
2 - دانشگاه مانند آنچه در گذشته در افکار عمومی جا افتاده بوده، حرف اول و آخر را در تعیین سرنوشت افراد نمی زند.
پیشتر، بخش عمده ای از سهم اشتغال مربوط به دستگاه های دولتی و عمومی بود و پیش شرط اغلب جایگاه های شغلی نیز، مدرک دانشگاهی بود. اینک اما چنین نیست و اشتغال دولتی به حداقل ممکن رسیده و کارفرمایان بخش خصوصی نیز نه به مدرک، که به مهارت افراد بها می دهند.
3 - فرهنگ خوداشتغالی اندک اندک در حال ترویج است و بسیاری از افراد که کاری از دست شان بر می آید، نه به پشتوانه مدرک، که با مهارتی که دارند، ابتدا برای خود و سپس برای دیگران کارآفرینی می کنند.
4 - بسیاری از والدین، به ویژه پدر و مادرهای جوان، بر تحولات اخیر واقف اند و تعریف جدیدی از آینده و خوشبختی فرزندان شان دارند. آنها می دانند که سعادت فرزندان شان الزاماً از میان کلاس های مدرسه و کتاب های درسی و آموزه های رسمی نمی گذرد بلکه در این است که آنها در زندگی "خوشحال، ماهر، مستقل، منعطف و مفید" باشند (تقریباً چیزهایی که نظام آموزشی ارائه نمی دهد).
حال نوبت آموزش و پرورش است که خود را با این فضای جدید فکری و فرهنگی هماهنگ و فضا را باز کند.
اما منظور از بار کردن فضا چیست؟
با توجه به آنچه در 4 بند فوق گفته شد بسیاری از والدین تمایل ندارند فرزندان شان در سیستم یکپارچه کنونی آموزش و پرورش تحصیل و اتلاف عمر کنند. از طرفی، نمی خواهند بچه هایشان بی سواد باشند.
برای این دسته از والدین که روز به روز هم بر تعدادشان افزوده می شود باید دو امکان فراهم باشد:
الف - تحصیل غیر حضوری دانش آموزان، نخستین پیشنهاد است؛ بدین شکل که خود والدین، آموزش فرزندان شان را بر عهده می گیرند و بر اساس استعداد و علائق بچه ها، آنها را خانه و خارج از مدرسه تعلیم می دهند و عنداللزوم به دوره های آموزشی مانند ورزش، هنر، فناوری و ... می فرستند.
این کودکان و نوجوانان در پایان هر سال، امتحانی هم در مدرسه و پایه تحصیلی متناسب با سن خود می دهند و نهایتاً بدون استرس نمره بالا و رتبه پایین، فارغ التحصیل هم می شوند.
این روش به ویژه با گسترش اینترنت، هم اکنون در بسیاری از کشورهای دنیا اجرا می شود. البته نقدهایی هم بر این روش وارد است مانند این که کودکان در اجتماعی شدن و ارتباط با دیگران، مهارت کمتری می یابند که البته نقدهای وارده، پر بیراه هم نیست.
ب - روش دیگر که آسیب های گزینه الف را ندارد، این است که آموزش و پرورش به اشخاص واجد صلاحیت اجازه راه اندازی مدارس آزاد پرورش کودکان و نوجوانان دهد؛ نام این مدارس را می توان مدارس زندگی گذاشت.
در این مدارس، بخش عمده فعالیت های دانش آموزان معطوف به فعالیت های پرورشی بر اساس استعدادها و علایق شان است: گفت و گو، تحقیق، بازی، کشف و شهود، مطالعه آزاد، خلاقیت، هنر، ورزش، آزمایش و تجربه، مهارت آموزی، زبان های خارجی و رایانه، ارتباطات اجتماعی، حضور در جامعه خارج از مدرسه و نظایر این ها می شود که در مجموع می توان آنها را "فعالیت های منعطف و هدفمند زندگی محور" نامید؛ مدارسی که کودکی و نوجوانی را به رسمیت می شناسند و شادی این دوران را فنا نمی کنند.
اگر آموزش و پرورش فضا را بازتر کند و مدارس زندگی را به عنوان بخشی از نظام آموزشی به رسمیت بشناسد، دانش آموزان نیاز نخواهند داشت که همه درس های بی فایده مدارس کنونی را ولو برای نمره حداقلی، پاس کنند.
بدین ترتیب، والدینی که نمی خواهند فرزندان شان در مدارس و سیستم کنونی آموزش و پرورش تحصیل کنند و می خواهند آنها را خارج از فضای پادگانی مدارس، برای دنیای واقعی آینده آماده نمایند، این فرصت و امکان را خواهند داشت که بچه هایشان را از سیستم استعدادکش و شادی زدای کنونی نجات دهند.
لازم به توضیح است که تأکید اصلی این طرح، بر روی دانش آموزان پیش دبستانی، ابتدایی و دوره اول متوسطه است و هر چه سن و مقطع تحصیلی بچه ها بالاتر برود، می توان در آن تغییرات لازم را اعمال کرد.
پدیده خارج کردن دانش آموزان از مدارس و تربیت شخصی آنها توسط والدین، در ایران نیز شکل گرفته و بی سر و صدا در حال گسترش است؛ آموزش و پرورش باید به خواست والدین و حق آنها در تربیت فرزندان شان احترام بگذارد. باز کردن فضای آموزشی و به رسمیت شناختن فضاهای جدید تعلیم و تربیت، الزام عصر جدید آموزش و پرورش است.
محافظه کاری و ترس از تحول، معنایی جز خودکشی نظام آموزشی ندارد.
لطفا منتشر کنید تا بحث داغ شود.
پسرم امسال میره سال یازدهم.
میگه من وقتم تلفم میشه مدرسه.
خودش داره رمان مینویسه و دومین رمانش در 505 صفحه به زودی چاپ میشه. اون وقت میگه من برم مدرسه حیف میشم. راستم میگه.
به مدرسه میگم میشه نیاد مدرسه و فقط آخر سال بیاد امتحان؟
میگه نه! به هیچ وجه ممکن نیست! و ...
و من هنوز ثبت نامش نکردم 19 شهریور هست و منتظرم فرجی حاصل شود!
نکته دیگه این که بچه ای که بیرون زبان خونده یا به خاطر علافه شخصی ادبیات یا ریاضی و .... رو خونده و از کلاس جلوتره واقعا ادیت میشه.
راه سوم میتونه این باشه که سطح بچه ها در ابتدای سال سنجیده بشه و درسهایی رو که واقعا کلاس مورد نیاز هست برن و بقیه رو به خودشون واگذار بشه یا حداقل تعداد جلسلت کمتری برن مدرسه.
به نظر من مدارس ما امروز با مسایل زیادی مواجه شده اند از جمله گرایش به رخوت و تنبلی و نمره الکی دادن به بچه ها و از طرفی شیوه کلاسیک مدارس ایران نیز مشکلات خاص خودش را داشت مثلا متون درسی و فضای کلاس ها خیلی ایدئولوژیک بود. نباید اشتباه گذشته را با اشتباهات جدید جایگزین کنیم ما به نسا هایی کوشا منظبط و خلاق نیاز داریم نه نسلی ولنگار و یا نسلی افسرده