عصر ایران؛ رضا کدخدازاده- انتشار خبر شرایط جدید اعلامی آموزش و پرورش برای کسوت معلمی انتقادهای گوناگونی را به خصوص در یکی دو بند برانگیخته است.
انتقاد از لیست بلندبالای بیماریها تا بند عجیب نداشتن لهجهی غلیظ، از جمله نقدهایی است که به شیوهنامهی آموزش و پرورش از وارد شده است.
در این میان «اسفندیار چهاربند» رئیس مرکز منابع انسانی وزارت آموزش و پرورش، واکنش نشان داده و گفته است: «در خصوص شیوهنامهی جذب معلم در فضای مجازی مسائل و تفاسیر نادرستی مطرح شده است.»
این مقام مسئول اما به جای توضیح در مورد ابهاماتی که در روزهای اخیر نسبت به شیوهنامهی مزبور مطرح شده است، تنها به مطرح کردن برخی کلیات بسنده کرده و انتقادات مطروحه را صرفاً تفاسیر نادرست دانسته است.
سوالی که در اینجا پیش میآید این است که اگر انتقادات مطرح شده، تفاسیر نادرست است، تفسیر درست کدام است.
نوک پیکان انتقادات به شیوهنامهی استخدام معلمان، مورد 6 بند 9 است که بیان میدارد: «... لهجه غلیظ و غیر قابل تغییری که مانع تلفظ برخی حروف فارسی مثل چ، گ، ژ، ق و ... میشود، برای دوره ابتدایی و دروس ادبیات فارسی ممنوع و در دوره راهنمایی و دبیرستان صرفا دروس اختصاصی مثل ریاضی، فیزیک، شیمی، زیست و ... و یا در امور اداری و دفتری بلامانع است.»
پرواضح است که گنجاندن این بند در شرایط استخدام معلمان، با هیچ توجیهی پذیرفته نیست و پیش از هر چیز نشاندهندهی آن است که واضعان این بند، از شرایط خاص کشور، آگاهی کافی نداشتهاند.
تشخیص این مهم خیلی سخت نیست که این بند جز اینکه بهانه به دست ایرانستیزان میدهد، هیچ سود برای کشور نخواهد داشت.
حتی به نظر میرسد واضعان، آگاهی کافی از جزئیات فنی و حقوقی واژههای به کار رفته نیز نداشتهاند. چرا که اگر «لهجه» را از منظر زبانشناختی مورد نظر قرار دهیم، باید گفت در جغرافیای ایران، همهی مردم دارای لهجه هستند!
در زبانشناسی به هر گونه از طرز تلفظهای ویژه یک گروه زبانی، لهجه میگویند. با این توضیح میتوان از لهجههای اصفهانی، مشهدی، تهرانی و ... سخن گفت.
همچنین آذریها، کردها، عربها و ... که هنگام سخن گفتن به فارسی، کلمات را به شکل خاص خود، بر زبان میآورند نیز میتوان گفت دارای لهجهی خاص خودشان هستند.
به عنوان مثال هنگامی که یک آذری، که زبان اولش ترکی آذربایجانی است، فارسی سخن میگوید، میگوییم او لهجهی آذری دارد و لهجهی این فرد، از لهجهی کسی که زبان اولش کردی است و به فارسی سخن میگوید، به آسانی قابل تشخیص است.
مسالهی مهم بعدی که نگارنده بر اساس آن معتقد است واضعان این شیوهنامه، نسبت به به مسائل حقوقی و فنی، آگاهی کافی نداشتند و کار کارشناسی در وضع آن صورت نگرفته این است که اساساً در بندهای اینچنینی که به مثابه قانون است باید از به کار بردن واژههای کیفی دوری کرد.
به کار بردن صفت «غلیظ» در کنار لهجه، در بند مزبور که قابل سنجش نیست سبب سلیقهای شدن اجرای آن میشود. به عنوان مثال در برخی از ارگانها پیش از استخدام محدودیت قد و وزن میگذراند که امری کمی و قابل سنجش است. اما غلظت(!) لهجه را چگونه میتوان سنجید؟!
اگر همان لهجهای را که در رسانههای دیداری و شنیداری اغلب شنیده میشود (که برخی آن را لهجهی تهرانی مینامند) لهجهی معیار بدانیم باید گفت اساساً نه فقط این نوع لهجه بلکه هر لهجهای اکتسابی است و با تمرین میتوان آن را آموخت.
در بحث یادگیری زبان، آموختن لهجه به میزانی ساده است که برخی زبانشناسان حتی معتقدند برای آموختن یک لهجه تنها کافی است فرد چند ماه در محیط آن لهجه زندگی کند.
به عنوان مثال در زبان انگلیسی دو لهجهی معیار (British Accent) و (American Accent) وجود دارد که در آزمونهای معتبر مورد سنجش قرار میگیرد و معمولاً زبانآموز میتواند در چند ماه آخر آموزش خود نیز هر یک از این دو لهجه یا هر دو را بیاموزد.
پس با این توضیح حتی اگر فردی دارای لهجهی غلیظ (!) باشد هم در طول 4 سالی که در دانشگاه فرهنگیان برای کسوت معلمی تحصیل میکند، میتواند لهجهی معیار را آموزش ببیند.
نه اینکه فرد پیش از ورود به شغل مورد علاقهی خود، به دلیل عدم تسلط به لهجهی معیار، حق مسلمی از او سلب شود. خاصه آنکه میدانیم افراد در لهجهی خود نقشی ندارند و با توجه به محل زندگی و زبان اول آنها است که هر فرد دارای لهجهی خاصی میشود.
در ضمن آذری بودن افتخار است.
این بحث من کاملا و صرفا تاریخی و جدای از بحث های دیگر میباشد.