۲۴ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۴ آبان ۱۴۰۳ - ۰۷:۵۶
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۵۲۷۷۶۳
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۸ - ۱۶-۱۲-۱۳۹۵
کد ۵۲۷۷۶۳
انتشار: ۰۹:۵۸ - ۱۶-۱۲-۱۳۹۵

چند داستان‌ پلیسی منتشر شد

ترجمه چند کتاب پلیسی شامل «تنگنا» و «دژخیم می‌گرید» نوشته فردریک‌ دار، «مهندسی که دلباخته اعداد بود» نوشته پی‌یر بوالو و توماس نارسژاک و «مِگرِه‌ و مرد روی نیمکت» نوشته ژرژ سیمنون منتشر شد.
کتاب «تنگنا» نوشته فردریک‌ دار با ترجمه عباس آگاهی در ۱۷۰ صفحه با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۲‌هزار تومان در انتشارات جهان کتاب منتشر شده است.

به گزارش ایسنا، در نوشته پشت جلد کتاب می‌خوانیم: داستان بر بستر گفت‌وگوی دو زندانی محکوم به اعدام شکل می‌گیرد. فراری تبهکاری حرفه‌ای است، ولی شارل بلوندوا کارخانه‌داری است که به قتل همسرش متهم شده است.

او در بازگشت ناگهانی و پیش از موعدش از یک شکار، پی به خیات همسرش می‌برد. شارل به جای نشان دادن واکنش آنی، تصمیم می‌گیرد مانند یک شکارچی ماهر، گلوریا را به سوی دامی بکشاند که از آن رهایی نیابد. شوهر عصبانی و تحقیرشده، با هویتی جعلی شروع به اخاذی از همسرش می‌کند و او را در شرایطی عذاب‌آور و طاقت‌فرسا قرار می‌دهد. در گام بعد، این شکار به دقت برنامه‌ریزی‌ شده تنگنایی را پدید می‌اورد که همه چیز را در خود فرو می‌برد و سررشته امور را  از دست شارل خارج می‌سازد...

 عباس آگاهی مترجم کتاب  در یادداشتی که اول کتاب نوشته آورده است: عنوان اصلی این اثر (چاپ ۱۹۵۶) جمله‌ای است از دعایی که برای مسیحیان کاتولیک ارزش اساسی دارد: «[خداوندا] ما را از شرّ [شیطان] بِرَهان.»

دوسال بعد از انتشار این اثر، بر مبنای آن فیلمی سینمایی با عنوان «تنگنا» به روی پرده آمده که القاکننده نداشتن راه پس و پیش است. ما هم برای ترجمه فارسی این رمان عنوان «تنگنا» را انتخاب کردیم که به بهترین وجه بیانگر نظر نویسنده است و حال و هوای داستان را توصیف می‌کند.

همچنین کتاب دیگری از فردریک دار با ترجمه عباس آگاهی با عنوان«دژخیم می‌گرید» در ۱۷۶ صفحه با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۲هزار تومان در همین انتشارات منتشر شده است.

در خلاصه داستان کتاب آمده است: دانیل مِرمُه اولین بار بود که به اسپانیا می‌آمد. او برای گذراندن تعطیلات و نقاشی‌کردن، در نزدیکی‌ بارسلون، اتاقی در یک مهمانسرای محقرِ کنار دریا گرفت. برای دنیل چشم‌انداز مدیترانه، صدای یکنواخت امواج و شنا در زیر آفتاب آتشین هم لذت‌بخش بود و هم الهام‌بخش. اما یک شب، غرق در خاطرات گذشته، دراتوبانی خلوت به سوی مهمانسرا می‌راند که حادثه‌ای زندگی‌اش را دگرگون ساخت، ناگهان شبحی خود را جلوی ماشین او انداخت؛ زنی جوان و زیبا با جعبه ویلونی در زیر بغل. دانیل او را بیهوش به مهمانسرا برد و با کمک صاحب پیر آن‌جا، پزشک محلی را به بالینش آورد.

در روزهای بعد، زن که جراحت چندانی نداشت اما حافظه خود را به طور موقت از دست داده بود، به تدریج گذشته‌ خود را بازیافت. دانیل که در این مدت دلباخته او شده بود، در جست‌وجوی هویت زن جوان، به پاریس بازگشت و بدین ترتیب قدم به زندگی حیرت‌انگیز ماریان رنار گذاشت...

کتاب «مهندسی که دلباخته اعداد بود» نوشته پی‌یر بوالو و توماس نارسژاک با ترجمه عباس آگاهی در ۱۹۰ صفحه با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه و به بهای ۱۴‌هزار تومان در انتشارات جهان کتاب عرضه شده است.

در نوشته پشت جلد کتاب می‌خوانیم: ماجرا از یک کارخانه تجهیزات اتمی و به قتل رسیدن ژرژ سوربیه، دانشمند و مهندس ارشد، آغاز می‌شود. قاتل بدون برجا گذاشتن اثری از خود، در کمتر از پانزده‌ ثانیه محل را ترک می‌کند. تنها مدرک موجود، پوکه فشنگی است. او اختراع مهندس سوربیه را هم با خود برده است: یک محفظه بیست کیلویی سوخت موشک که حاوی مواد رادیواکتیو است. استوانه‌ای که در صورت دستکاری شدن می‌تواند نیمی از پاریس را با خاک یکسان کند.

سربازرس ماروی، مسئول رسیدگی به پرونده‌، پیاپی با سوءقصدهای دیگری به همان شیوه و با همان سلاح روبه‌رو می‌شود. سوء قصدهایی که عامل آن‌ها فردی ناشناس است. قاتل همواره بی‌ آن‌که دیده شود، با سرعتی باورنکردنی می‌گریزد...

همچنین کتاب «مِگرِه‌ و مرد روی نیمکت» نوشته ژرژ سیمنون با ترجمه عباس آگاهی در ۱۸۰ صفحه با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه و با قیمت ۱۲هزار تومان در همین انتشارات به چاپ رسیده است.

در نوشته پشت جلد کتاب می‌خوانیم: کشف جسد یک مرد در بن‌بستی در سن-مارتن، مگره را به آن محله پررفت‌و آمد کشاند. لویی توره، انباردار سابق شرکت کاپلان، به ضرب چاقو به قتل رسیده بود. او مردی میانسال بود با ظاهری معمولی و لباسی تمیز و مرتب. اما کفش‌های زردرنگ و کراوات مایل به قرمز او با کت و شلوار تیره‌رنگ و رسمی‌اش هماهنگ نبود.

با این نشانه‌ها، مگره قدم به حریم خصوصی«آقای لویی» می‌گذارد و با نیمه پنهان زندگی‌اش آشنا می‌شود؛ مردی مهربان و محبوب در جمع همکاران، و مطیع و فرمانبردار در برابر همسری مقتدر...

برچسب ها: کتاب ، داستان
ارسال به دوستان