عصر ایران؛ مهرداد خدیر- «اوباما رفت اما بشار اسد هنوز رییس جمهور سوریه است.»
این توییت آقای محسن رضایی است به مناسبت پایان دوران 8 ساله ریاست جمهوری باراک اوباما و خروج او از کاخ سفید.
با
تأکید بر این که نقدی که در پی می آید نفی مقاومت در سوریه و نقش رییس
جمهوری آن خصوصا در مقابل نیروهای داعش نیست و تنها منطق توییت گذارنده محترم در این
قیاس مد نظر است چند نکته ذکر می شود:
اولا: در حکومت جمهوری، اصل
بر تداول قدرت است و نه تداوم آن. این که رییس یک جمهوری پس از دو دوره جای
خود را به دیگری سپرده جای شگفتی ندارد چون تا بوده در آمریکا چنین بوده و
تنها یک بار به خاطر جنگ از دو دوره فراتر رفت اما این که در حکومتی که در
نام، جمهوری است رییس آن قدرت را از پدر به ارث ببرد و عملا شاهد «جمهوری
موروثی» در کشورهایی چون سوریه، آذربایجان و کره شمالی باشیم غیر متعارف
است.
در مصر و لیبی هم البته این سودا را داشتند که قدرت را به پسر
منتقل کنند ولی ناکام ماندند و یکی (معمر قذافی) با مرگی فجیع بهای گزافی
برای آن پرداخت.
ثانیا: در منطق شیعه صرف ماندن در قدرت ارزش نیست.
این گونه است که شیعه 5 سال حکومت علیع و 9 ماه زمام داری فرزند گرامی اش
را باارزش تر از همه زمام داری های دیگر می داند و علیع نه 5 سال بر
امپراتوری اسلام که هزار و چند صد سال است بر قلوب شیعیان حکومت می کند.
ما
آموخته ایم که چگونه ماندن مهم است. این که رییس مادام العمر یک حکومت را
با تعداد رییس جمهورهایی که در آمریکا آمدند و رفتند مقایسه کنیم رفتاری
برخاسته از منطق دموکراسی نیست.
در کوبا هم فیدل کاسترو عادت داشت سال های زمام داری خود را با تعداد رییس جمهورهای آمریکا مقایسه کند.
ابراهیم
اصغر زاده در خاطره ای نقل کرده که در سال 70 به عنوان نماینده مجلس سوم
به هاوانا رفت و با کاسترو ملاقات کرد و رهبر کوبا در آن دیدار با ابراز
تأسف از درگذشت امام خمینی می گوید: کاش در 30 سالگی رهبر شده بودند و
حالا حالاها می ماندند و اضافه می کند «من این بخت را داشتم که در جوانی من انقلاب مان
پیروز شد و خیلی سال است که مانده ام!»
منطق امام اما این نبود و
به همین خاطر در پاسخ به این پرسش که در بازگشت به کشور چه احساسی دارید
گفتند هیچ. چون در نگاه تکلیف گرا و نه نتیجه گرا و کیفی و نه کمی ماندن
درقدرت به هر قیمت فی نفسه ارزش ندارد و گاه ترک قدرت ارزش مند تر است تا
ماندن.
این اشارات البته به صورت کلی است و کاری به دکتر بشار اسد نداریم و
تنها منطق مقایسه و ارزش گذاری را نقد می کنیم. ضمن این که حکومت در منطق عدالت
گرایانه، طریقیت دارد نه موضوعیت. آقای رضایی اما انگار برای صرف ادامه
حکومت ارزش قایل شده است.
ثالثا: شاید منظور ایشان این است که کار
رییس جمهوری که برکناری اسد را در دستور کار قرار داده بود تمام شد و رییس
جمهوری روی کار آمده که به برکناری اسد معتقد نیست. با این نگاه در واقع
از ریاست جمهوری ترامپ استقبال شده است. این ترجیح هم با سیاست کلی نظام که
در انتخابات آمریکا جانب یکی را نمی گیرد و تفاوت چندانی بین دموکرات و
جمهوری خواه قایل نمی شود سازگارنیست.
رابعا: بی آن که بخواهیم
مقاومت بشار اسد را در مقابل نیروهای خشن داعش انکار کنیم از جناب رضایی می
پرسیم ایشان کدام یک از این دو چهره انقلابی و مشهور آفریقا را ترجیح می
دهد: نلسون ماندلا یا رابرت موگابه؟
اولی داوطلبانه قدرت را ترک کرد و در 95 سالگی درگذشت و دومی در 93 سالگی همچنان هست و رکورد نرخ تورم را شکسته است!
پنجم هم این که آقای محسن رضایی احتمالا تحت تأثیر سالگرد «شاه رفت» در ذهن خود «اوباما رفت» را ترسیم کرده اند. حال آن که اوباما سرنگون و ساقط نشده دوران 8 ساله او تمام شده و از اول بهمن 1387 که رییس جمهوری آمریکا شد هم خود او هم مردم آمریکا و هم مردم دنیا می دانستند اگر زنده بماند و اگر چهار سال بعدی هم رییس جمهور باشد اول بهمن 1395 می رود و بر این اساس هیچ اتفاق غیر قابل پیش بینی رخ نداده است.
(اتفاق عجیب تنها این است که تصور می شد قدرت را به هم حزبی خود - هیلاری کلینتون- تحویل می دهد و کمتر کسی ظهور پدیده ای همچون ترامپ را پیش بینی می کرد).
نکته
آخر این که اتفاقا مهم ترین نگرانی درباره دونالد ترامپ این است که
در قالب جمهوری نوعی سلطانیسم را احیا کند و از رفتارهایی که از
او سر زده چنان نشانه هایی دیده می شود و در این صورت شاید او هم هوس کند بماند!