فکــر می کــردم در قلب تــــو محکومم به حبــس ابد
به یکبــاره جــا خــوردم
وقـــتی زندان بان برســـرم فریاد زد
هــی تــو آزادی
و صـــدای گام های غریبه ای که به سلـــول من می آمـــد
********************
قرعه کشی تمام شد
تو به اسم دیگری درآمدی
تقدیر جای خود
اما لااقل اسم مرا هم در کیسه ات می انداختی
********************
عُمریســـت در شــبِ چشمهـــات گیر انداختهای دلــم را
حالا پَرَم میدهـــی که برو؟
********************
خیالت راحــت
شکســـــته ها نفرین هم بکــنند گیرا نیســـت …
نـــفرین ته ِ دل می خـ ـواهد
دلِ شکسـ ــته هـ ـــم که دیگر ســــر و ته ندارد
********************
دیـوارهایی که می سازی
هـر روز و هــر روز بیشتر می شوند !!
بنــای بـــی احساس من
آخر من از کجــا برای این همه دیــوار پنجــــره پیدا کنم !
********************
تو باختی
چون کسی را از دست دادی که دوستت داشت
من بردم
چون کسی را از دست دادم که دوستم نداشت
********************
عِـلت سُقــوط نـــاگهــانــی مـَـن از چِشــم هــایـَت را
فَقـــط بـــایـد در جَعبــۀ سیــــاه دِل ات جُستجـــو کـــرد …
********************
بهار تمام شد و میوه ها رسیده اند
پَس تو کی می رسی
بی انصاف
********************
سهم ِ تـو از من هرچه بود
سـپـردی اش بـه بـاد !
سهم ِ من از تــو هر چـه بـود
هـســت به همان طراوت و گرمای ِ آغازین !
عـزیـز می دارمـش
تا آخرین نـبـض ِ بـودن تا لحـظـه ی سـپــردن بـه خــاک …
********************
ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺯ ﻭ ﺳﺮﻣﺎ ﺩﺳﺘﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﺩ
ﺩﺭ ﺟﯿﺒــــﺖ ﺑـــﮕﺬﺍﺭﺷﺎﻥ
ﺷﺎﯾﺪ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺗﻪ ﺟﯿﺒﺖ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﮔﺮﻡ ﺍﺳﺖ
********************
عکست در فال قهوه ام
نامت بر لبم
یادت در جانم
داغت بر تقدیرم
و جسمت کنار دیگریست
عجب حکایتی دارد روزگار
********************
مانده ام اینجا که روزی بیایی
مانده ام تنها ، نکند ، نیایی
رفته ای آنجا که از من دور باشی
رفته ای که بی من مسرور باشی
********************
دیگر به هوای نازت
هیچ مردی سر به بیابان نمی گذارد !
ساده ای لیلی جان…!؟
اینجا مردها با یک کلیک روزی هزار بار
عاشق می شوند…!
********************
مــن زانــوهـــایـــم را بــــه آغـــوش کــشیده بـودم
وقـتـی تــــو بــرای آغــوش دیـگری زانـــو زده بــودی