حسادت، ارتباطی با موقعیت اجتماعی، درجه هوشمندی، وضعیت اقتصادی و سن و سال ندارد. حسادت احساس شناخته شده جهانی است و تا زمانی که بر اساس این احساس، کنشی انجام نداده ایم بیماری یا علامت آسیبی نیست. حسادت، خود احساس طبیعی است، اما رفتاری که از پی آن می آید رفتاری غالبا نامعقول است. اگر چه احساس حسادت همیشه بد نیست و اغلب اوقات به وسیله این احساس است که می توانیم بینشی ضروری، که ما را بر آن می دارد تا قدر کسی را بدانیم، کسب کنیم. احساسات حسادت آمیز نیازهای عصبی ما را آشکار می سازد و ما را ناگزیر از تغییر رفتار می کند.
حسادت به طور کلی در پیوندهای فعال و پرمهر با دیگران بر انگیخته می شود. پیوندها معمولا در کششی دو جانبه آغاز می شوند، با رشد تدریجی این کشش، حرف از تلمک پیش می آید و یکدیگر را از انسان های دیگر جدا می کنیم.
از آنجایی که معدودی از کسانی که پیوندی را با دیگری شکل می بخشند به کلی از حسادت آزادند، شاید مناسب تر باشد که به راه های بهتر و عمیق تری برای سازش با احساس حسادت نظری بیاندازیم. حسادت مبین این است که در ساختار عشق چیزی به خطا رفته است، که جبرا فاسد شده و بی حاصل نیست. شاید دیدن حسادت همچون خطا، نخستین قدم مثبت برای جبران آن باشد، چرا که جنگیدن یا تلاش در جهت نفی حسادت، در واقع هیچ چیز را حل نمی کند. به نظر می آید تنها راه حل واقعی حسادت، تلاش برای روبرو شدن و حل آن است. حسادت نقطه چرکینی است در شخصیت آدمی، نگرش منفی و بی اثر است که احتمال باختن و از دست دادن را بیش از بردن و به دست آوردن در خود دارد. ما خود مسئول حسادت خود هستیم و نه کس دیگری. ملامت دیگران به دلیل آن چه ما احساس می کنیم، ما را به جایی رهنمون نخواهد شد. تغییر و تحول، تنها زمانی آغاز می شود که مشتاقانه حسادت خویش را مانند مسئولیت خود بپذیریم. حسادت سبب می شود که توجه خود را به خود برگردانیم و بپرسیم که چرا احترام به خود این قدر در من ناچیز است.
آدم هایی که حسادت می ورزند در واقع خود را نابود می کنند. آنها به خاطر احساساتی بی حاصل، نیروهایی را به کار می گیرند که می تواند در مسیر کسب راه حل های خلاق صرف شود. مسلما کسی حسادت را انتخاب نمی کند چنین پیش می آید.
حسادت زمانی کاهش می یابد که بتوانیم احساس و ارزش احترام به خود را به دست آوریم و علت و دلیل اصلی نیازهای خود را بشناسیم. با نیرو گرفتن و امنیت بیشتر پیوند حسادت به حداقل کاهش می یابد
ضروری و اساسی است که ارزش ها و اعتقاداتی را که به وجود آورنده این بازتاب است، تغییر دهیم. حسادت زائیده احساسات فراوان و مولد کنشی ناچیز است. حسادت فرایندی دسیسه آمیز می شود که ما را از دیدن دقیق آن چه هست دور می کند و تنها احساسی که به ما می دهد ناتوانی و عجز است. در واقع حسادت در اغلب اوقات به خاطر نبودن امنیت شخصی و احترام به خویشتن است. حسادت تنها خود را پرورش می دهد و احساس ضعف و سستی در ما به وجود می آورد. حسادت غارتگر و نابود کننده است. این واقعیت ساده را باید دانست که اگر طرف مقابل شرایطی را که بر پیوند ما تحمیل شده قبول نمی کند، ارزش حقیقی و درونی ما به عنوان انسان، کاهش پیدا نمی کند. فراموش می کنیم که نمی توان دیگران را به اجبار وادار کرد که نیازهای ما را پاسخگو باشند و چیزی باشند که ما اراده کرده ایم.
حسادت زمانی کاهش می یابد که بتوانیم احساس و ارزش احترام به خود را به دست آوریم و علت و دلیل اصلی نیازهای خود را بشناسیم. با نیرو گرفتن و امنیت بیشتر پیوند حسادت به حداقل کاهش می یابد. آموختن رها سازی، از آنچه که معتقدیم عشق، یعنی با همه قوا محکم نگاه داشتن، کار دشواری خواهد بود، شاید والاترین عشق بزرگترین آزادی را از پیش تصور می کند. عشق را باید رها ساخت، آن گاه که سرانجام به سوی ما باز می آید، هنگامی است که عشق واقعی را شناخته ایم، هنگامی است که بر حسادت ها غلبه کرده ایم آن گاه شعف و نیروی حاصل از حل مشکلاتمان به دست خود را حس می کنیم.
از حسادت مترس. حسادت احساس طبیعی است . هر آن که دل می سوزاند و عاشق است روزی به دام حسادت می افتد. اما تصمیم حیاتی آن است که آیا اجازه می دهی حسادت غولی شود و تو و همه آنانی که دوست شان داری را نابود کند، یا آن که حسادت تو برایت تلاش را ایجاد می کند تا در احترام به خود و دانش شخصی خود رشد و نمو کنی و آرامش و دلگرمی را برای خود و دیگران ارزانی داری.
منبع: تبیان