چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند
گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی
__________________
خدایا می شود باران ببارد ؟
این بغض به تنهایی از گلویم پایین نمی رود بخدا
__________________
هر روز و هر لحظه نگرانت میشوم که چه میکنی؟
پنجره ی اتاقم را باز میکنم و فریاد میزنم
تنهاییت برای من ، غصه هایت برای من
همه ی بغض ها و اشک هایت برای من
بخند برایم بخند تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را
صدای همیشه خوب بودنت را …
__________________
تنها نشسته ام و چای می نوشم و بغض می کنم
هیچکس مرا به یاد نمی آورد
این همه آدم روی کهکشان به این بزرگی
و من حتی آرزوی یک نفر هم نبودم
__________________
بغض لعنتی فشارم می دهد و درد دوری …
کجایی همسفر قدیمی رفیقت مُرد …
__________________
یه چیزی تو گلومه
فک کنم بهش میگن بغض!
__________________
دلم یک لحظه نبودت را تاب نمی اورد
ببین روزهای بی تو با من چه کرده است
دیگر گریه هم امانم نمی دهد
بغض بعد آزادی هم مرا رها نمی کند
__________________
نامردها !
چند بغض به یک گلو ؟
__________________
بغض هایم را به آسمان سپردم عزیز
خدا بخیر کند باران امشب را …
__________________
رفتنت ، نبودنت و نامردیت
هیچکدام نه اذیتم کرد و نه برایم سوال شد
فقط یک بغض خفه ام می کند
چگونه نگاهت کرد که مرا این گونه تنها گذاشتی …
__________________
مرد بغض نمی کند ، مرد گریه نمی کند ، مرد نمی شکند
فقط سیگاری روشن می کند
و آرام و بی صدا لابه لای دود و شعر می میرد
__________________
مردها بغض می کنند بعد لبخند تقلبی می زنند
و در جیب هایشان به دنبال فندک می گردن …
__________________
جنس بغض من آنقدر ها هم خوب نیست
تا اسمت را می شنود طفلک می شکند
__________________
می گویند آخر خنده گریه است
بهانه ای جور کن بخندم
بغض بدی در گلو دارم …
__________________
هر روز برای گنجشک ها غذا می ریزم
و آنها می خندند و من بغض می کنم
زیرا می دانم خنده آنها برای آن است که مرا احمق می پندارند
__________________
وقتی تو نیستی من میمانم
و لحظه هایی که با بغض میگذرند …
__________________
گاهی سکوت علامت رضایت نیست
شاید کسی دارد خفه میشود پشت سنگینی یک بغض …
__________________
خوش بحالت آسمان
بغضت که می شکند همه خوشحال می شوند
بغض من که می شکند همه می گویند چته باز؟
__________________
بعضی وقت ها باید سکوت کرد
باید تلاطم دریا را درون خود تحمل کرد
باید حرف دل را قورت داد
باید نشست و دید روزگار چه بر سرت می آورد
حتی نمی توان گریه کرد
باید بغض کرد باید دم نزد و سکوت کرد