اسناد تاریخی میگویند برای طولانیترین خیابان خاورمیانه ابتدا 60 هزار نهال چنار قدعلم کردند، اما حالا با یک نگاه و حساب سرانگشتی، کمتر از یک دهم آن درختان نفس میکشند، یعنی هشت هزار چنار، چنارهایی که دیگر نیستند تا همنفس تهران شوند و کوه البرزش ...
به گزارش ایسنا، هشتمین جشنواره بینالمللی فیلم مستند سینما حقیقت روز گذشته (جمعه 14 آذر) یکی از پرمخاطبترین فیلمهای این دوره را به نمایش گذاشت؛ «چنارستان» به کارگردانی هادی آفریده. هرچند این فیلم پس از نخستین نمایش در سینما فلسطین، دومین نمایش خود را در سینما سپیده داشت، اما استقبال از پخش مجدد این نمایش به حدی بود که پس از پر شدن سالن اصلی و بالکن سینما سپیده، تعدادی از مخاطبان ایستاده به تماشای این فیلم مستند یک ساعته پرداختند.
فیلمی که حقیقتی تلخ از بخش کوچکی از تهران یعنی خیابان 17 کیلومتری «ولیعصر(عج)» را به نمایش گذاشت. از تاریخی که حالا دیگر نشانههای کمی از آن در قلب تهران باقی مانده است، نشانههایی که آنها هم رو به نابودیاند و دستی برای یاریشان بلند نمیشود.
طولانیترین خیابان خاورمیانه یعنی خیابان ولیعصر (عج)، از ابتداییترین نقطهی جنوبی آن سالها، که کلنگ ساخت راهآهن تهران در 23 دی ماه 1306 بر زمیناش زده شد تا شمالیترین نقطه که در آن کاخ سعدآباد را ساختند و برای اتصال آن به تهران، خیابان ولیعصر (عج) را ایجاد کردند، تا حالا که آپارتمانهای آسمانخراش و کوچکاش هر روز با شکل و شمایل جدیدی ساخته میشوند، آنقدر رویداد و حادثه در خود دیده که هیچگاه مجالی برای گفتنشان نیست. مانند نامهایی که از ابتدا بر این خیابان نهاده شد. نخست «پهلوی»، سپس «محمد مصدق» و اکنون خیابان ولیعصر (عج).
قصه از کوچه پس کوچههای امیریه جاییکه خاطرات پدربزرگ شهر تهران مرتضی احمدی شکل گرفتهاند شروع شد؛ خاطراتی که به بچگی، کار، ازدواج و حتی تشییع جنازه همسرش در این منطقه ختم میشد، شهری که آن روزها 14 هزار نفر جمعیت داشت و حالا بیش از 13 میلیون نفر جمعیت را در خود جای داده، شهری که ابتدایش شمیران و انتهایش راهآهن بود، اما حالا ابتدا و انتهایش را نمیتوانی پیدا کنی.
از راهآهن تا امامزاده صالح (ع) در این خیابان خوب و بدهای زیادی هست، خوبهایی که دستکم سرپا ماندهاند؛ قهوهخانه سنتی «آذری»، «مهدیه» تهران، خانه «انیسالدوله» همسر 99 ساله ناصرالدین شاه، گذر «مشیرالسلطنه»، کاخ «مرمر»، خانه پروفسور «یحیی عدل» و نشانههای 200 ساله تاریخی معاصر ایران، ساختمان تئاتر شهر یا «کافه شهرداری قبل از انقلاب اسلامی»، بلوار کشاورز و نهر بیآب «کرج» این روزهایش، پارک «ملت»، سازمان رادیو و تلویزیون ایران، موزهی سینما و باغ فردوساش، خانهی پروفسور حسابی، باغ موزهی هنرهای ایرانی، کاخ سعدآباد و امامزاده صالح با بقعه باقی مانده از سال 700 هجری قمریاش.
و بدهایی که این روزها یا نشانی از خود باقی نگذاشتهاند، یا اگر هستند حال و روزشان اصلا خوب نیست. سینما «فلور»، شهربازی قدیمی نبش خیابان امیربهادر، خانههای دوره تجدد این منطقه که دیگر نفسی ندارند، خانه دکتر «مصدق»، خانه نخستین شهردار تهران «کریم آقا بوذرجمهری»، بقایای خانه باغ تاریخی «صبا» که برای کارگاه مترو ناگهان حذف شد، ساختمان سینما «رادیو سیتی»، ساختمان «قصر یخ»، نخستین «سینمای باز شهری»، بقایای ساختمان «کلاوه برج» یا باغ «مقصود بیک»...
همهی این بدها و خوبها، روزگاری هویت تهران بودند... هویتی که هر روز محوتر میشود و به قول پدربزرگ شهر تهران، دارد به سمتی میرود که باعث شده تا تهران با مردماش قهر کند!
امیر انوشفر، معمار هم نگرانیاش را از وضعیت نابسامان خیابان ولیعصر (عج) و برجهایی که یکی پس از دیگری سر به فلک میکشند، بیان کرد. البته او از حذف مجسمه «نیلبکزن» کار بهمن محصص از محدودهی مجموعهی تئاتر شهر هم سخن گفت.
سعید ساداتنیا، معمار و نقاش هم از چنارستانهای تهران گفت که شریانهای حیاتی تهران به این چنارستانها وصل است و حالا دارند با مشکل مواجه میشوند. او دلش گرفت از وضعیت چنارستان تهران و تاکید کرد که این وضعیت، شایستهی آدمهایی که در تهران بودند و هستند و خواهند بود، نیست.
او گفت: در این موقعیت دیگر چه توقعی باید از تراکمها و ساختوسازهای در حال انجام در این شهر داشت. مجوز ساختوسازهایی که دارند جای باغهای تهران را با آجر و سنگ و سیمان و بتون پر میکنند و هیچکس دلش نمیگیرد...
به اعتقاد او، در وضعیت کنونی شهر تهران، موشها فرصت زندگی بیشتر و بهتری تا آدمها دارند.
و پدربزرگ شهر تهران همچنان دلنگران از دست دادن خاطرههای باقی مانده از تهران قدیم و وضعیت نابسامان تهران جدید است.
او یادش میآید در دورانی که تهران همان چند کوچه و خیابان بود با جمعیتی که شهر بر اساس آن رشد میکرد، مردم چنارها را نگه میداشتند و هرکس میخواست خانهای بسازد، نخست به فکر کاشت چندین نهال درخت مقابل در خانهاش بود!
مرتضی احمدی از لکلکهایی گفت که خانهشان بام گلدستهها و مساجد بود و هیچکس نمیگذاشت آنها قصد خانهای نو کنند و حالا هیچ جایی برای حضور حتی کبوترها و گنجشکها نداریم، چه برسد به حاجی لکلکهایی که دیگر نمیتوانند در این شهر نفس بکشند.
او سوالهای زیادی در ذهناش داشت. چرا چنارها را قطع میکنند؟ اگر آنها شناسنامه دارند، چرا بدون هر حرف و اطلاعی هر روز یک چنار از طولانیترین خیابان ولیعصر (عج) حذف میشود؟
میگویند زمانیکه 60 هزار نهال را در این خیابان کاشتند، در کنار هر کدام یک بوتهی گل سرخ هم کاشتند، اما حالا بوتههای گل سرخ بماند! از آن 60 هزار چنار حالا فقط هشت هزار چنار در این خیابان نفس میکشند، ان هم به زور دود و کثیفی هوا.
پدربزرگ تهران قدیم از تهرانیها خواست نگذارند تهران با مردماش قهر کند ...