کوچک و بزرگ میخندند؛ دخترها عروسکهایشان را به تخت میبرند و شالهای رنگی روی سرشان میاندازند، مردها تسبیح میاندازند و گاه شطرنجی میزنند و ...
این تصویری از آسایشگاه معلولان جسمی حرکتی در گوشههایی از کشور است؛ جایی برای به فراموشی سپردن انسانهایی که «شبیه ما»، شبیه آدمهای معمولی که هر روز می بینیمشان نیستند.
کودک و جوان و میانسال، زن و مرد، در این آسایشگاهها زندگی میکنند. خانوادههایشان البته فراموششان نکردهاند، گاهی، هفتهای، ماهی به دیدنشان میآیند؛ اما این «معلولها» را از خانواده و خیابان دور کردهاند، محصور کردهاند در آسایشگاهها که کسانی بروند کمکشان کنند و راضی باشند که « آدم های خوب» هستند.
با این حال آسایشگاهها، موزهی فقرند؛ فقر فرهنگی که اجازهی آزمایشهای پیش از ازدواج را نمیدهد، که اجازهی کنترلهای دوران بارداری را نمیدهد، که اجازهی تکرارنکردن تجربهی به دنیا آوردن کودکان معلول را نمیدهد، و در نهایت فقر اقتصادی که مضاعف میشود، این بچهها را از خانههایشان هم بیرون میکند، که داشتن عضو معلول در خانواده، نه تنها هزینههای اقتصادی دارد، بلکه نگاههای غریبهها را هم بر میگرداند؛ نگاههایی که عادت نکردهاند معلولها را هم «مثل همه» مردم بپذیرند.
خودت کمک کن...