بهاره رهنما و شقایق دهقان این روزها در نمایش «اسپانیایی» به کارگردانی
شیوا اردویی در فرهنگسرای نیاوران روی صحنه رفتهاند و نقش دو خواهر را
بازی میکنند.
به گزارش باشگاه خبرنگاران، با اینکه خیلی خسته
هستند و روزهای پرکار و البته پرحاشیهای را پشت سر میگذارند اما
فوقالعاده پرانرژی هستند. مدام با هم شوخی میکنند و با صمیمیت میخندند.
آنقدر که اصلا زمان را حس نمیکنم.
بهاره رهنما و شقایق دهقان این
روزها در نمایش «اسپانیایی» به کارگردانی شیوا اردویی در فرهنگسرای نیاوران
روی صحنه رفتهاند و نقش دو خواهر را بازی میکنند. البته آنها با هم نسبت
فامیلی هم دارند و جاری هستند.
رهنما همسر پیمان قاسمخانی و دهقان
همسر مهراب قاسمخانی است که هر دو از فیلمنامهنویسان موفق کشورمان هستند.
با این دو جاری که این روزها روی صحنه نمایش خواهر هم شدهاند گفتوگویی
انجام دادیم. رهنما در این گفتوگو توضیحاتی هم درباره حواشی روزهای اخیر و
شکایتش از یک منتقد را ارائه کرد.
خواهرها کمتر به هم حسادت
میکنند اما جاریها خیلی زیاد. شما در نمایش اسپانیایی دو خواهر هستید که
یکی نسبت به دیگری حسادت دارد. راستش را بگویید در عالم جاری بودن تا به
حال نسبت به هم حسادت داشتهاید؟
دهقان: بله من به بهار خیلی حسادت میکنم. میتواند این همه درست برای خودش برنامهریزی کند و این همه خوب کار کند.
رهنما: شوخی میکند... شوخی میکند...
دهقان: نه جدی میگویم. خیلی انرژی دارد.
پس از آن حسادتهای خوب دارید.
دهقان: نمیدانم اسمش چیست.
رهنما:
دروغ میگوید، فکر میکنم ما خیلی همدیگر را میپسندیم. چیزهایی در وجود
شقایق هست که برای من هم غبطهآور است؛ آرامش، صبوری، متانت و بلندنظری که
من هیچکدام اینها را ندارم. سالهای اخیر خیلی کم صبر شدهام، واکنشهای
آنی نشان میدهم که با خودم میگویم اگر کمی صبر میکردم این کار را انجام
نمیدادم. من با شقایق از خواهر هم نزدیکترم و این به دلیل پسند روحیای
است که نسبت به هم داریم.
دهقان: گاهی به بهار میگویم اگر با هم فامیل هم نبودیم و تو را در دبیرستان میدیدم حتما با تو دوست میشدم.
از اولین برخوردتان همین حس را داشتید؟
رهنما:
من اولینبار شقایق را در یک جمعی دیدم و چند سال بعد با مهراب ازدواج
کرد. من در آن مهمانی با خودم گفتم چقدر شقایق از تصویرش در سریالها
مهربانتر و زیباتر است. آن زمان کارهای کمدی تیپ مد بود و شقایق هم در
همین کارها بازی میکرد. وقتی دیدمش با خودم گفتم چقدر آدم حسابی است. خیلی
مودب و شیک. بعدا که فامیلمان شد فهمیدم آدم حسابی نیست. (هر دو میخندند)
دهقان: دیگر شدم فامیل شوهر و قوم ظالمین (دوباره میخندند)
برویم سراغ نمایش. چه شد که تصمیم گرفتید در نمایش اسپانیایی بازی کنید و چه اتفاقی افتاد که به هم پیوستید؟
دهقان:
(با خنده) راستش بهاره مرا به خودش پیوست کرد. از آنجا که طی این سالها
کارهایی که در تئاتر انجام داده همه موفق و حساب شده بوده مطمئن بودم
انتخاب اشتباهی نداشته و قطعا این کارش هم مثل دیگر کارهایش خوب است. من هم
از قبل با این نقش آشنا بودم و وقتی بهار بازی در این نمایش را پیشنهاد
کرد خیلی خوشحال شدم، چون همیشه دوست داشتم این نقش را بازی کنم. بعد هم
وقتی با شیوا اردویی تمرین را شروع کردیم آنقدر خیالم راحت شد که خودم را
سپردم به گروه.
رهنما: واقعیت این است که من همیشه دوست داشتم شقایق
وارد تئاتر شود. یک بخشی بهخاطر توانایی بازیاش است، چون در سینما و
تلویزیون فقط بخشی از قابلیتهای بازیگران دیده میشود و واقعا تا زمانی که
یک بازیگر تئاتر را امتحان نکند نمیتواند محکی بر توانایی بازیگریاش
داشته باشد.
همیشه فکر میکردم شقایق بازیگر خیلی خوب و توانمندی
است پس باید تئاتر را هم تجربه کند. من این عقیده را درباره بهنوش بختیاری
هم داشتم. آدم میتواند حس کند این افراد در دنیای تئاتر راحت هستند و
میتوانند خیلی خوب جلوه کنند. چون تئاتر یک خودمانی بودن و اخلاصی را
میخواهد که هر کسی نمیتواند آن را داشته باشد و با خودش روی صحنه بیاورد.
کسانی که فضای ستاره بودن برایشان جذاب است نمیتوانند در تئاتر حس خوبی
داشته باشند. دوستان خوبی در سینما دارم که میگویند ما یک بار تئاتر کار
کردیم و دیگر کلاهمان هم بیفتد طرف تئاتر نمیرویم برداریم. یعنی در تئاتر
به آنها خوش نگذشته است.
برسیم به اینکه چرا شقایق برای نقش اورلیا
انتخاب شد. شیوا اردویی برای این نقش خیلی حساسیت داشت. با هم درباره
بازیگران زیادی صحبت کردیم و خانم اردویی اولین بار گفت اگر شقایق هم
میآمد خیلی خوب میشد. گفتم خیلی دوست دارم شقایق تئاتر کار کند اما فکر
میکنم سر یک سریال است. چون پیشنهاد کار زیاد دارد و احتمال میدادم
نتواند بیاید. مثلا سر تئاتر «زنان شکسپیر» هم یکی از گزینههای اصلی من
بود اما از نظر زمانی نمیتوانست برنامههایش را با ما هماهنگ کند. اما این
بار همه چیز دست به دست هم داد که شقایق بیاید اما واقعیت این است که خود
کارگردان هم برای بازی این نقش روی اسامی خیلی محدودی نظر داشت.
مطمئن بودید که خانم دهقان میتواند از پس این نقش برآید؟
رهنما:راستش
اولش مطمئن نبودم چون خیلی نقش سختی است. قبل از آمدن شقایق برای این نقش،
بازیگر پیدا نمیکردیم. خانم اردویی به من گفت یکبار این نقش را بخوانم و
اگر دوست داشتم آن را بازی کنم. من این نقش را خواندم. وقتی شب رفتم خانه
به حدی ضربان مغز و قلبم بالا بود که احساس میکردم توی شقیقهام نبض
میزند. چون بار احساسی این نقش خیلی سنگین است. ما در نمایشنامههای
یاسمینا رضا همیشه شاهد فروپاشی عصبی یک زن هستیم. در زندگی سه گانه، خدای
کشتار، اسپانیایی و برخی آثار دیگرش این اتفاق رخ میدهد. مدام فکر میکردم
شقایق چگونه میخواهد این نقش را دربیاورد، اما حالا واقعا شگفتزده هستم و
بدون اینکه هیچ ربطی به فامیل بودنمان داشته باشد، میگویم خیلی نقش را
خوب درآورده. چیزی که از شقایق یاد گرفتم این است که کنترل احساس و تکنیکش
در بازی بیشتر دست خودش است. در نمایش صحنهای است که بازیگر خنده و گریه
را در فاصلهای کم دارد، شقایق گریه میکند اما بعد حالش خوب است. من در
نمایشنامه «چشمهایی که مال توست» هر شب تا سه ساعت بعد از بازیام حتی اگر
مهمان هم بودم هر کسی با من حرف میزد در حال و هوای نمایش بودم و بغض
داشتم.
دهقان: من بیاحساسم. (با خنده)
رهنما: نه کنترل احساسش در بازیگری دستش است.
من
هم فکر نمیکردم خوب بازی کنید. چون خیلی سال است تئاتر نداشتید و از طرف
دیگر اغلب بازیگرانی که از سینما و تلویزیون به تئاتر میآیند خوب بازی
نمیکنند. راستش من منتظر بودم شما هم خوب بازی نکنید، اما بازیتان خوب
بود . آدم حسادت و سرخوردگی ناشی از حسادتی را که نقش شما داشت، حس میکرد.
رهنما:
عبارت خیلی خوبی را به کار بردید. چون حسادت نقش اورلیا ناشی از بدجنسی
نیست. از سرخوردگی است و آدم کاملا با آن احساس همذاتپنداری کرده و برایش
دلسوزی میکند. بخصوص در جامعهای که ما زندگی میکنیم در کار و حرفه
خودمان در برابر آرمانها و آرزوهایمان خیلی جاها این سرخوردگی را حس
میکنیم.
دهقان: خدا را شکر که توانستم از پس نقش برآیم. راستش بین
دو کار تئاتری که انجام دادم فاصله زیادی افتاد ولی چون تجربهاش را داشتم
میدانستم کار راحتی نیست. قبلا آمدن بازیگران سینما و تلویزیون به تئاتر
خیلی کار دشواری بود و چند سالی است که این کار راحت انجام میشود. به نظر
من اتفاق خوبی است که بازیگران غیر تئاتری هم خودشان را محک بزنند و مخاطب
هم ببیند که این بازیگر توانایی انجام این کار را دارد یا نه. در چند سال
اخیر پیشنهادهایی داشتم اما میدانستم کار تئاتر سخت است. برای همین منتظر
بودم فرصتی پیش بیاید که کار دیگری نداشته باشم و فقط متمرکز شوم روی
تئاتر. همانطور که بهاره گفت من قبل از این کار سر سریال بودم و این کار
به من پیشنهاد شد. من تمام وقتم را گذاشتم که بتوانم از پس این کار برآیم.
چه سریالی؟
یک
سریال که به دلیل مشکلات مالی نصفه ماند. «یادداشتهای یک زن خانهدار» که
کارگردانش آقای مسعود کرامتی بود اما به دلایل مالی فعلا متوقف شده است.
خانم رهنما گفتند از پس بازی در نقش اورلیا برنمیآمدند. شما از پس بازی در نقش ایشان یعنی نوریا برمیآمدید؟
دهقان: بهار واقعا تواضع دارد که این حرف را میزند. او بازیگر خوبی است و میتواند.
رهنما: بعد احساسیاش واقعا سنگین است. به این خاطر دوست نداشتم بازی کنم.
دهقان: نمیدانم. من به نقش نوریا فکر نکردم و فقط به اورلیا فکر کردم.
رهنما:
من بعد از بازی در چند نقش مازوخیستی که نمایش «عامدانه عاشقانه قاتلانه»
هم یکی از آنها بود که به خاطرش کاندیدا هم شدم یا «چشمهایی که مال توست»
بیشتر دوست داشتم نقشی را بازی کنم که بار احساسیاش کمتر باشد. نوریا
بیشتر استایل یا بیانش مهم است تا بار احساسیاش، ولی از یک جهاتی روحیه و
موقعیتش خیلی شبیه من است ولی اخلاقش اصلا. اوایل که این نقش را بازی
میکردم کمی میترسیدم و با خودم میگفتم من تا به حال دنیا را اینقدر
متکبر و متفرعن نگاه نکردهام. خیلی سعی میکردم بتوانم از پس این بعد
شخصیت نوریا هم برآیم. البته شیوا اردویی خیلی به من کمک کرد، او دو سال
برای این نمایش زحمت کشید و با وجود اینکه میگویند کارگردان نباید
دراماتورژی اثرش را هم خودش انجام دهد، او دراماتورژی خیلی خوبی هم داشته
است.
خانم دهقان شما بعد از سالها تئاتر کار کردید. اگر باز هم پیشنهاد شود میپذیرید؟
تجربه
خیلی خوبی بود اما واقعا اینکه در سینما، تئاتر یا تلویزیون کار کنم
برایم فرقی ندارد و فقط دوست دارم بتوانم با نقشی که بازی میکنم درگیر
شوم.
پس مثل خیلیها جوگیر نشدهاید.
نه.
خانم رهنما تصور میکنم شما تئاتر را بیشتر دوست دارید.
بله.
من در تئاتر خیلی راحتترم. نظم زندگیام بیشتر است و طول روز را میتوانم
کارهایی که بیشتر دوست دارم، انجام دهم. اصلا فکر میکنم اولش اشتباهی
رفتم سراغ سینما و تلویزیون. بزرگانی مثل هوشنگ گلمکانی و لیلی گلستان و
دیگر کسانی که درباره حضور من در تئاتر مطلب نوشتهاند، معتقدند حضور من در
تئاتر درستتر است تا در عرصههای دیگر.
من سه سال پیش یک جایی
پرکاریام را در سینما و تلویزیون قطع کردم و ادبیات و تئاتر را انتخاب
کردم. این موارد حالا زندگی من است. ولی گاهی اگر فیلم یا سریال خوبی پیش
بیاید، انتخاب میکنم. مثلا پیشنهاد متفاوتی از آقای سام قریبیان داشتم که
در «360 درجه» بازی کردم. خیلی تجربه متفاوتی بود و دیدم نقشی است که کسی
فکر نمیکند من آن را بازی کنم، پس آن را پذیرفتم. من امسال با دو کارگردان
کار اولی در سینما و تئاتر کار کردم که هر دو بسیار کوشا، فعال و مودب و
متین بودند. این نکته خیلی مهمی است، فکر میکنم نسل کارگردانهایی که با
داد و دیکتاتوری و سلطه روی بازیگرها پیش میرفتند همه جای دنیا گذشته است.
من هم در این سن ترجیح میدهم با کارگردانهای جوانی کار کنم که انگیزه و
فضای امنیت روانی کارشان بیشتر است تا اینکه صرفا بهخاطر یک اسم بزرگ
بخواهم کاری را انجام دهم که روی اعصاب باشد.
خانم دهقان من چند
برخورد در نشستهای مختلف از شما داشته و شاهد برخورد منطقیتان با منتقدان
بودهام، اما دوست دارم از خودتان بپرسم تا چه حد نقدپذیر هستید و اگر کسی
بازی شما را دوست نداشته باشد ناراحت میشوید؟
خب هیچکس خوشحال
نمیشود که دیگران بازیاش را دوست نداشته باشند، اما من سعی میکنم اکثریت
را در نظر بگیرم و میسنجم ببینم تعداد کسانی که کارم را دوست داشتند
بیشتر است یا کسانی که دوست نداشتند. نقدهایی درباره کار و حضورم در تئاتر
هم شنیدهام. برخی میگویند هیچ فرقی نکردهام و مثل کارهای تلویزیونیام
همین جوری جیغ جیغ میکنم، پس معلوم میشود این فرد در تلویزیون هم بازیام
را دوست نداشته و در نظرش جیغ جیغ بوده.
رهنما: اتفاقا من در
اسپانیایی بُعد جدیدی از وجود شقایق را کشف کردم و دیدم او بازیگر اهل
تحلیلی است و شخصیت را در ذهن خودش میسازد و بررسی میکند. این خصیصه
بازیگران تئاتر است.
دهقان: حالا فهمیدید چرا دوست داشتم با بهاره دوست شوم. (با خنده)
خانم
رهنما برخورد شما با منتقدانتان چگونه بوده است؟ راستش این سوال را بیشتر
بهخاطر حواشیای که این روزها برای شما پیش آمده، میپرسم. تمایلی دارید
در این باره صحبت کنیم؟
بله. اتفاقا خیلی هم خوشحال میشوم؛ چون
رسانهها واقعا میتوانند کمک کنند. من فکر میکنم قضیه به موجی تبدیل شده
که با توهین به هانیه توسلی شروع شد. البته قبلتر به همایون شجریان هم
توهین شده بود. در واقع به آدمهایی حمله شده که رسما از من آرامتر و
روشنفکرتر بودهاند و به نظر من از نجابتشان سوءاستفاده شده است. ما همه
بندگان خدا هستیم و نزد او یکسانیم، اما ما معروف هستیم نه به معنی اینکه
از دیگر بندگان خدا برتر باشیم، به معنای اینکه مردم به ما توجه دارند.
وقتی به بازیگری توهین میشود مردم هم ناراحت میشوند چون سالهاست با آن
هنرمند زندگی کردهاند. وقتی این اتفاق میافتد و آدمها با صبوری از کنارش
میگذرند، مدام تکرار میشود.
در مورد ماجرای من چیزی که غمانگیز
بود این است که این آدم اهل کتاب است و مترجم. برای من خیلی عجیب بود نوع
ادبیاتی که با یک خانم اینطور صحبت شود. چگونه درباره فیزیک و ظاهر یک
خانم با لحن تحقیرآمیز در فضای مجازی صحبت و فراتر از آن اعتقادات او هم
وارد ماجرا شده. من ابتدا اهمیت ندادم اما کلام ایشان از فحش و توهین فراتر
رفته بود و اطرافیان من از خواهرم که در خارج از کشور زندگی میکند تا
مدیر فن پیج من در فضای مجازی همگی متحیر بودند و واکنش نشان میدادند.
متعجب بودند و فکر میکردند این آدم با من مشکل شخصی دارد. من هم توضیح
میدادم که اصلا او را نمیشناسم.
چند مطلب را با پروفایلهای جعلی
مختلف و کامنتهای نامناسب دیگری هم گذاشتند. ماجرا ادامه پیدا کرد به
مهراب، برادر همسرم و پیمان قاسمخانی، همسرم رسید. به همین جا هم ختم نشد و
بعد از این به مجموعه زندگی شخصی ما پرداختند و توهین کردند. موارد عجیب و
غریبی را به ما نسبت دادند! اگر این آدمها خوشحال میشوند من با صراحت
میگویم تا بخوانند و بدانند که بله ! ما در این یک هفته خیلی اذیت شدیم.
ما انسانیم و در یک آزمون خیلی عجیب قرار گرفتیم؛ اینکه باید از کنار این
انسانها بگذریم که تغذیه نشوند بابت دیده شوند و دیگر اینکه یک نفر باید
جلوی اینها بایستد تا ثابت شود در این مملکت قوانینی وجود دارد و بیقانونی
نیست که هر آدمی بتواند نسبت ناروایی به دیگران بدهد. یکی برای اثبات
قانونمندی و دیگری اینکه جوانهایی که وارد عرصه نقد میشوند بدانند هتاکی
نقد نیست. تصمیم به شکایت گرفتیم.
یعنی شما در موارد دیگر با منتقدانتان مشکلی پیدا نمیکنید و نظراتشان را میپذیرید؟
من
همیشه منتقد داشتهام اما هیچگاه با آنها بیادبانه برخورد نکردهام. اگر
کارم را دوست نداشتهاند با هم وارد صحبت شدهایم. حتی مردم خیلی مودبانه
یا با نگرانی درباره مسأله اضافه وزنم با من صحبت کردهاند و من اصلا واکنش
بدی نشان ندادهام. همیشه با مردم راحت بوده و هیچ مشکلی را از مردم پنهان
نکردهام. من با ادبیات هتاکی و مجرمانه این آدم مشکل دارم. با همسرم و
وکیل خانوادگیمان به این نتیجه رسیدیم که به هر حال سن و سال ما و اینکه
من کنار بازیگری و نویسندگی، تدریس میکنم ایجاب میکند از این فرد شکایت
کنیم. با اینکه شاید این آدم خوشحالتر شود چنانکه نوشته و مرتب دارد
میگوید چرا من را نمیگیرید و چرا هیچ قانونی وجود ندارد که من را بگیرد.
ما میتوانیم ببینیم فریادرسی هست تا جلوی تسری این نوع جرائم در فضای
مجازی گرفته شود. چون وقتی فرد با قانون مواجه شود دیگر دست به این کار
نمیزند.
آقای صدیقی، منتقد تئاتر اصلا بازی من و دو کار آخرم را
دوست نداشت و به نظرش حضور من در نمایش زنان شکسپیر و آرسنیک غلط بود. آمد
کار را دید و در پایان نمایش حتی برایمان دست نزد و آشنایی ما از همین جا
شروع شد. گفتم چرا دست نزدید؟ کار را دوست نداشتید؟ گفت به نظر من نباید در
این کارها بازی میکردید. ادبیات محترمانه ایشان باعث شد ما با هم
نمایشنامهخوانی و کار کنیم و حالا هم کارهای مشترک دیگری داریم. برخورد
این منتقد هتاک به گونهای بود که حتی سایتهای منتقد من از من دفاع کردند.
چرا؟ چون من با منتقدانم هیچ وقت بیادبانه رفتار نکردهام. ضمن اینکه
درباره این آقا مساله، جناحی و فردی نیست بلکه مساله این است که چطور یک
نفر به خودش اجازه میدهد درباره یک زن ایرانی در یک فضای مجازی چنین
حرفهایی بزند.
واکنش مردم به این ماجراها چه بوده است؟
رهنما:
رامین ناصر نصیر میگفت ماجرا شده مثل دعوایی که در خیابان میشود و همه
میایستند و تماشا میکنند. اظهار نظرهای عجیب و غریب میشود. نمیگویم همه
مردم اما. . .
دهقان: اعصابمان ضعیف شده است و به تماشای چالشها میایستیم.
رهنما:
خیلیها اصل مساله را نخواندهاند، میگویند کجا خانم رهنما را در خیابان
زدهاند! اما من میگویم این کار اسیدپاشی اینترنتی است. تاثیرش در زندگی
کمتر است اما حرکت مثل اسیدپاشی است. اتفاقی که افتاده این است که حتی
منتقدان من هم از این ادبیات راضی نیستند.
فقط حسن ماجرا این است که
اینگونه حرکتها مثل همین دعواهای خیابانی زود فراموش میشود و افراد
هتاک نمیتوانند جایی در ذهن مردم باز کنند و مساله زود فراموش میشود. شما
در برابر سخنان این فرد منتقد واکنش نشان دادید. فکر نمیکنید بهتر بود از
این بعد وارد میشدید که مقتلخوانی هم یک هنر است و هر هنرمند معتقدی حق
دارد این کار را انجام دهد؟
ببینید مقتلخوانی برایم مهم است. یک
جاهایی خط قرمز هر آدمی است. یک فرد میتواند جایی من را ببیند و مسخرهام
کند و بپرسد که چرا مقتل خواندهام. من هم جوابش را بدهم، اما کسی حق ندارد
در یک فضای عمومی با مخاطب فراوان به من بهخاطر اعتقاد شخصیام هتاکی
کند.
نکته دوم اینکه من در اینستاگرام خودم نوشتم که جریحهدار شدم
از تمسخر مقدساتی که از بچگی با آن بزرگ شدم. مقدسات هر آدمی مثل ناموس و
خانوادهاش است، من هیچ ناسزایی به این آقا نگفتم. خودم حقوق خواندهام و
میدانم باید چگونه با رفتار ایشان برخورد کنم اما حرفهایی که زدم بهخاطر
حساسیتهایی بود که روی اعتقاداتم داشتم، ایشان روی خط قرمزهایم دست
گذاشت. شاید به ظاهرم نیاید اما اعتقاداتم برایم خیلی مهم است و خلاصه دعوا
سر مجلسی است که صاحبش نه منم نه آن آقا و امیدوارم صاحب آن مجلس خودش بین
ما قضاوت کند.
شاید خیلیها حوصله خواندن مصاحبه یا نوشتههای او
را نداشته باشند اما میخواهم این نکته را بگویم که برخی حالشان بد است که
چرا من اینقدر کار میکنم، چرا مینویسم، زندانی آزاد میکنم، گالری میروم
و... اینها ایرادهای مطرح شده در نقد این آقاست. ایرادها سخیف است.
جامعهای که به سمت کندی و تنبلی رفته آدمهای فعال را برنمیتابد اما من
تا وقتی زندهام همین قدر پرانرژی خواهم بود.