عصرایران ؛ جعفر محمدی - بسیاری از پدر و مادرها، رؤیاهای محقق نشده خود را در آینده فرزندان شان جست و جو می کنند. خیلی ها هم معتقدند که چشم انداز زندگی بزرگسالی فرزندان شان را باید از دوران کودکی برایشان ترسیم کرد تا "بچه، هدف داشته باشد."
به همین دلیل است که خیلی از پدر و مادرها، شغل آینده فرزندان خود را تعیین و به وی ابلاغ می کنند!
این ابلاغ می تواند مستقیم باشد: تو باید پزشک شوی... مهندس که بشوی باید خانه جدیدمان خودت درست کنی... آرزو دارم تو هم مانند عمویت خلبان خوبی بشوی... .
یا غیر مستقیم: می بینی پزشک ها چقدر خوب پول در می آورند؟... همیشه آرزو داشتم یک خلبان بشوم ولی نتوانستم ... خوش به حال همسایه! پسرش توانست در آزمون وکالت قبول شود... .
تحت تأثیر همین القائات -به علاوه رؤیاپردازی های کودکانه- است که از هر دانش آموزی بپرسی که می خواهی چه کاره شوی، فوراً شغل آینده اش را می گوید و اتفاقاً هم اکثرشان می خواهند پزشک شوند (با تعیین تخصص)، یا مهندس، یا معلم یا خلبان.
و بدین ترتیب سال های کودکی و نوجوانی در رؤیای شغلی سپری می شود که هیچ دورنمای مشخصی برای رسیدن به آن وجود ندارد.
فراتر از دورنما، اساساً هیچ تضمینی وجود ندارد که آنچه تحت عنوان شغل آینده در ذهن فرزندان بارگذاری می شود، با مختصات فکری، ذهنی، جسمی و علایق فردی آنها در آینده همخوانی خواهد داشت یا خیر؛ و نیز مشخص نیست که آیا شرایط لازم برای رسیدن به آن هدف، محقق خواهد شد؟
در واقع بزرگ ترها و مشخصاً پدر و مادرها رؤیایی را در ذهن فرزندان شان می کارند که به احتمال قوی محقق نمی شود که اگر قرار بود محقق شود، به جز اندکی، همه بزرگسالان امروز - کودکان دیروز - یا پزشک بودند یا مهندس، یا خلبان یا معلم!
واقعیت این است که تعیین یک شغل مشخص در ذهن کودکان و نوجوانان، آنان را از فرصت های زیادی که می توانند بدانها بیندیشند و در آینده انتخاب کنند، باز می دارد. تعیین شغل آینده فرد در کودکی، در واقع یک
"تله ذهنی" ایجاد می کند و فرد در آن می ماند.
خانم تیناسیلیگ، از مدرسان حوزه کارآفرینی دانشگاه
استنفورد آمریکا در این باره می گوید: القائات بزرگ ترها درباره شغل و رشته تحصیلی فرزندان، خط مشی ذهنی او را تشکیل می دهند و یک
گره روانی را در مغز آنان ایجاد می کنند تا فرد نتواند در خصوص رشته یا شغل، جهت درست را انتخاب کند.
* آینده، سرشار از موقعیت های جدیدی است که هیچ کدام از ما خبری در آنها نداریم. وقتی تمام آینده فرزندمان را در یک تله ذهنی متوقف می کنیم در واقع او را از موقعیت ها و فرصت های زیادی که در زندگی هر فرد پیش می آید محروم می کنیم، بدین گونه که او به گزینه های دیگر فکر نمی کند یا اگر هم فکر کند، با احساس کدورت است. همچنین کودک، نوجوان و جوانی که گرفتار یک تله ذهنی است و تمام زندگی و رؤیاهایش حول یک شغل یا رشته تحصیلی خاص می چرخد، به احتمال قوی، فرصت های زیادی را از زندگی اش خط می زند.
به علاوه، خیلی ها وقتی به آنچه بزرگ ترها برایش تصویر کرده اند نمی رسند (که اغلب هم همین طور است)، تا آخر عمر احساس ناکامی خفیفی با آنها همراه است، حتی اگر از شغلی که الان دارند رضایت داشته باشند.
تا بدین جای بحث مشخص شد که بهتر است از ترسیم یک نقطه خاص و شغل معین به طور جدی خودداری کنیم. حال سوال اینجاست که در برابر پرسش کودکان خود که "وقتی بزرگ شدم چه کاره بشوم؟" چه پاسخی دهیم؟
بهتر است به فرزندمان بگوییم که همه شغل ها خوب و ضروری هستند و فرقی نمی کند که چه شغلی داشته باشی. مهم این است که هر شغلی که داری سعی کنی در آن بهترین باشی، مثلاً یک پرستار خوب ، بهتر از یک پزشک متوسط است و یک پزشک خوب هم بهتر از یک پرستار متوسط است. در همین مثال، خود پزشکی و پرستاری مورد قضاوت قرار نمی گیرد که کدامش بهتر است، بلکه ملاک قضاوت این است که کدامشان در شغل خود بهتر هستند.
اگر فرزندمان با این ذهنیت بزرگ شود، درگیر این نخواهد بود که "اگر فلان رشته را که بدان علاقه مندم انتخاب کنم شاید اطرافیانم ناراضی باشند" بلکه انتخابی که بدان علاقه دارد را در پیش می گیرد و سعی می کند در مسیر انتخابی اش، بهترین باشد.
اگر فهرستی از 10 انسان موفق که در سطح جهانی یا ملی یا در اطرافیان تان می شناسید را ردیف کنید، خواهید دید که آنان تحصیلات و مشاغل گوناگونی دارند و آنچه متمایزشان کرده، نه شغل و تحصیلات خاص که بهترین بودن در حرفه ای است که بدان مشغول اند. حتی بسیاری از این افراد تحصیلات دانشگاهی موفقی نداشته اند و بعضاً اخراجی دانشگاه یا محل کارشان بوده اند.
*کتاب what i wish i knew when i was 20 پیشنهادهایی برای مطالعه:
ولی بازم همه اینا رویاپردازیه...
خخخخخخخخ حیف نشدم
داداشم بازیگر
الان من شدم مهندس ارشد مخابرات و معلم زبان
داداشم شده روحانی و البته دانشجوی دکترا و اون هم تدریس میکنه
ولی شغل هیچ کدوم ثابت نیست
کاش نجار و بازیگر میشدیم
حالا فهميدي چرا اينجا ايرانه؟
نه به عمد جان آدمی را می گیرد و نه زیر میزی و از این جور چیزها.
والدینم هیچ گاه نگفتند چکاره بشم، با این حال دکتری تخصصی دارم. من هم این تله ذهنی را برای فرزندم ایجاد نمی کنم
مطالبتون خیلی جالبه ... ای کاش این مطالب به شیوه های گوناگون به طور مستمر گفته بشه تا وقتی که ما هم پدر یا مادر شدیم به فراموشی نسپریم و به طور کلی نهادینه بشه
بازم ممنونم
با اینکه در همه زمینه ها موفق بودم اما از بچگی به من گفتند مهندس ... من هم با این انگاره بزرگ شدم اما همیشه عشق ادبیات با من بود تا الان که دو کتاب پر از شعر و داستان کوتاه دارم البته چاپ نشده و خودم هم به چهار زبان آشنایی تقریبا کامل دارم و به هر چهار زبان هم شعر نوشته و قصه های کوتاه نگاشته ام یعنی نویسنده ای در قامت یک مهندس ...
فکر کنید مثل همه دنیا اگر درامد یک پزشک یا دندانپزشک با معلم یا استاد دانشگاه و ... خیلی تفاوت نمیداشت (حداکثر دو برابر)، آیا همه بازم میخواستن دکتر شن. (با حساب درامد میلیونی پزشکان که طبق آمار جهانی پزشکان ایران بالاترین درامد دنیا رو در صنف خودشون دارن)
بله این میشه که مخ های اون کشورها همه معلم و تئوریسین و اقتصاددان (علوم انسانی) میشن ولی ما بهترین مخ هامون رو توی پزشکی و دندان و ... از دست میدیم.
اگر فاصله درامدی با درست شدن مالیات و شفافسازی حسابا کم بشه، اونوقته که هرکسی دنبال علاقش میره و بسیاری مشکلات حل میشه
ثانیا مخ ها رو توی پزشکی و ... از دست می دیم یعی چه؟
ثالثا شما از نحوه آموزش پزشکی ، مدتش ، کشیک های دوره عمومی و تخصص ، بار مسئولیت اجتماعی و... چی میدونی؟
ایا وضعیت فرهنگی غرب را می پسندی در عمل نه در حرف؟
ایا میدونی دختر موندن در اونجا یک عیب بزرگه؟
با این که دیگران، پدر خدا بیامرزم را «معمار» صدا می کردند ولی او خودش را یک «بنّا» معرفی می کرد و حقیقتا به کارش عشق می ورزید و حقیقتا آدم باوجدانی هم بود (روحش شاد)؛ و از طرفی همیشه برای تعمیرات ساختمان مدرسه مان، آن هم به طور رایگان، همیشه آماده بود؛ و اما معلم علوم دوم راهنمایی مان، نمی دانم چرا از من متنفر بود؟ و با علم به این موضوع و این که در درس علوم خیلی ضعیف بودم، و بخصوص وقت هایی که نمی توانستم درس را توضیح بدهم، همیشه مرا جلوی همکلاسی ها تحقیر می کرد و خطاب به من می گفت: «تو حتی بنّا هم نمی شوی.» و راستش بالاخره پیشگویی او درست از آب در آمد و بنّا نشدم و با بیش از بیست سال سابقه ی کار در صنعت به عنوان تکنسین، یک ترم دیگر، با مهندسی مکانیک فاصله دارم.
نشد...
ومسیر زندگی من کاملا بر خلاف خواسته و علاقه ام عوض شد...
پدر و مادر همیشه صلاح بچه رو می خوان
و اگه هم راهی رو نشون میدن این حتما حکمت خدا بوده که اونا این راهو نشون بدن
:-)
براي همين هر دومون از رشته تحصيليمون كاملا راضي هستيم.
پول و درآمد و ظاهر اولویتهای زندگی ما شده!و اخلاقیات در رده های کم اهمیت!!!
اما آموزشهایی که مهارتهای کودک را آموزش دهد و در بزرگسالی بتواند خودش انتخاب کند با شرایط بهترین هست.
امید به ثمر رسیدن نسلی آگاه و فهمیده و هنرمند.
خوش به حالت
راستش را بخواهید من هم عینا همین چهار شغل دکتر ، مهندس ، خلبان و معلم را از زبان همکلاسی های زمان خودم می شنیدم ولی در عین استقلال نظر و رای و بدون وارد آمدن کوچکترین فشار از طرف والدین و فقط با گرفتن اطلاعات در مورد شغل های گوناگون از کلاس دوم دبستان ( باور کنید راست می گویم ) و فقط در اثر نگاه کردن به نقشه و اطلس جغرافیا با تمام و جودم به جغرافی علاقه مند گردیدم و با افتخار در اولین انشاء خودم ، خلاف نظر همه همکلاسی هایم که همگی می خواستند به همان چهار شغل بپردازند با افتخار نوشتم که می خواهم یک جغرافی دان شوم. باور بفرمایید از همان دوم دبستان شروع به تحقیق در زمینه جغرافی نمودم و از پدر و مادر و برادر و معلم و نیز از رسانه های جمعی اطلاعات می گرفتم . باور بفرمایید وقتی به کلاس سوم راهنمایی رسیدم اطلاعاتم در زمینه جغرافی اگر نگویم در حد یک کارشناس جغرافی بود ولی آنقدر بود که یک کارشناس جغرافی را شگفت زده کند . معلمین وقتی می خواستند سر کلاس جغرافی درس دهند با دانش این حقیر در این زمینه مواجه شده و به ناچار اجازه می دادند من با آب و تاب کلاس درس را تا هر کجا که می خواستم می بردم و با شرح جامعی از پدیده های زمین شناسی و توصیف جنگل های آمازون و صحاری و غارها و ... همه را مسحور می ساختم. به راستی عشق و علاقه بنده به جغرافی به حدی بود که بعد از مدرسه یک راست به سراغ نقشه و اطلس می رفتم و گاه فقط برای شام که صدایم می کردند و یا برای ... از این عالم بسیار زیبا ( از نظر شخصی خود بنده ) بیرون می آمدم.
بزرگتر که شدم و به دبیرستان ( رشته ریاضی فیزیک ) و دانشگاه هم که آمدم و تا همین حالا که فوق لیسانس الکترونیک هستم حتی ذره ای از علاقه این حقیر به جغرافی کم که نشده هیچ ، زیادتر هم شده و مثلا گاهی از اوقات که برای خرید یک کتاب فنی مهندسی به کتابفروشی مراجعه می نمایم با دیدن یک کتاب جغرافی اصلا یادم می رود آمده بودم که چه کتابی را بخرم و با خرید کتاب جغرافی (در حال مطالعه) کتابفروشی را ترک می نمایم . شاید برای شما این سوال پیش بیاید که با وجود این علاقه وافر به جغرافیا چطور مهندس الکترونیک شدم ؟ سوال جالبی است و پاسخ جالبی هم دارد که تا حدودی مکمل مقاله شماست.
یادم می آید پدرم در زمان انتخاب رشته ( پس از اتمام دوره راهنمایی ) با من صحبت نمود و در حالت مشورت ( نه اجبار و تحمیل نظر) نکات بسیاری را به من گوشزد نمود و مرا در تصمیم گیری مخیر نمود . ایشان در آن زمان به من گفت : ببین من هرگز به فرزندانم نگفتم که باید فلان شغل را انتخاب نمایی و یا در فلان رشته تحصیل کنی .بلکه می گویم انسان باید در این زمینه تحقیق و مشورت کافی داشته باشد و با علم و آگاهی تصمیم بگیرد. می دانم که علاقه شما به جغرافیا بسیار زیاد است و تصمیم داری در این زمینه کار کنی و آینده تحصیلی و شغلیت را بر پایه آن برنامه ریزی کنی ولی در نظر داشته باش این رشته آینده خیلی خوبی جهت تامین نیازهای مالی تو نیست چون نهایتا با صرف وقت و هزینه زیاد معلم یا در نهایت اگر خیلی پیشرفت کنی استاد دانشگاه می شوی که راهی بسیار طولانی و سخت در پیش رو داری و بیشتر توضیح داد که خودش به شعر و شاعری علاقه وافری داشته و دارد ولی با شعر و شاعری به سختی می شده خانواده ای 7 نفره ( فعلی ) را گرداند. از این رو از همان نوجوانی به کار فنی آزاد روی آورده بود ( علاقه دومش) و یادم می آید غروب که می شد به خانه می آمد و دستهای سیاه شده اش را با تاید می شست و بعد از خواندن نماز و شام تا موقع خواب در دیوان های شعرای مختلف کلی گشت و گذار می کرد. همین حالا هم پدر بنده اشعار بسیار زیادی را از بر دارد . من منظور پدرم را آن موقع به درستی درک نموده و با دید باز رشته ریاضی فیزیک ( علاقه دومم) را انتخاب نمودم و بعد هم که لیسانس و فوق لیسانس مهندسی الکترونیک . ولی باور کنید هنوز هم جغرافی حرف اول را در قلبم می زند . با تمام وجودم به جغرافیا و زمین شناسی عشق می ورزم و الآن که مشکل تامین مالی ندارم هر موقع وقت آزاد دارم از مطالعه آنها غافل نمی شوم .
تمام اینها را گفتم که این مورد را اضافه کنم که :
پدر و مادر و نزدیکان بایستی نقش مشورتی داشته باشند و نه تحمیل نظرات . ضمنا علاقه انسانها از کودکی تا موقع انتخاب رشته یا شغل تحت تاثیر عوامل مختلف تشویقی یا تنبیهی دستخوش تغییرات کم و بیش و گاه بسیار شدید است و در تایید مقاله شما اگر کودکی بگوید می خواهد دکتر شود باید این نظر مستقل و با انتخاب خودش باشد نه اینکه در ذهن او تلقین کرده باشند . با رشد تدریجی ذهن و جسم کودک و تا رسیدن به زمان مناسب ، اطرافیان به خصوص افراد باسوادتر و آگاه تر ( که این افراد اگر پدر و مادر و یا اطرافیان درجه یک باشند بهتر است ) باید اطلاعات لازم را در مورد رشته های تحصیلی مختلف و یا حرفه های گوناگون در اختیار وی قرار داده و اطلاع رسانی از بازار کار هر یک پا به او انجام دهند . حال پس از همه این کارها همانگونه که ذکر شد وی را پس از حصول اطمینان از تحقیق کافی ، در انتخاب خویش مخیر گذارند.
راستی یادم رفت بگویم که این حقیر در اولین فرصت قصد مطالعه رشته زمین شناسی یا جغرافیا در دانشگاه را دارم.
خدا را شاهد و ناظر همیشگی بر فکر و عمل خود بدانند.