محمد حسنين هيكل، نويسنده و روزنامهنگار كهن سال و مشهور مصري، در تازهترين مقاله خود كه تحليلي بر تصميم اوباما براي حمله به سوريه است هدف آمريكا از اين حمله را تغيير اساسي در خاورميانه دانست.
هيكل در اين مقاله نوشت: "همه مقامات آمريكائي ميگويند حمله به سوريه، محدود و به منظور ادب كردن سوريه است، اما روند تحولات نشان ميدهد اهداف آمريكا به مراتب بزرگتر از آن چيزي است كه تاكنون رسانهاي شده است".
نكته جالب در مقاله هيكل اينست كه: "تاكنون بيش از صد هزار نفر در سوريه كه بيشتر آنها غيرنظاميان هستند كشته شدهاند، پس چرا تاكنون اين عاطفه شيطاني حركتي نكرد؟ در جواب اين سؤال بايد از قصدي پرده برداشت كه تجاوزي بزرگ است و كل منطقه را هدف قرار داده است".
اين نويسنده مصري، درباره علت به تأخير افتادن حمله نظامي آمريكا به سوريه معتقد است چنين حمله بزرگي به زمان نياز دارد و آمريكا درصدد است آرايش كامل نظامي خود را در مديترانه، مرزهاي لبنان، تركيه و اردن با سوريه كامل كند و سپس همزمان با حمله هوائي به مراكزي در داخل سوريه، زمان حمله زميني از سه جهت را صادر نمايد تا مزدوراني كه به نيابت از آمريكا آماده جنگيدن در داخل سوريه هستند وارد خاك اين كشور شوند و كار را يكسره كنند. وي با تأكيد بر اينكه چون ارتش سوريه در جنگ با شورشيان پيروز شده، آمريكا چارهاي غير از دخالت مستقيم در اين جنگ ندارد و براي آنكه بهانهاي براي حمله نظامي مستقيم به سوريه داشته باشد لازم بود ماجراي شيميايي را صحنهسازي كند مينويسد: "نيروهاي بندربن سلطان (رئيس تشكيلات امنيتي سعودي) و عروسكهاي آمريكا درحال فروپاشي بودند، پس ميبايستي شاهد اين صحنه سازي ميبوديم؛ بمباران شيميائي كه قربانيان آن كودكان و زنان بودند و متهم اصلي، نظام حكومتي است كه در موضع قدرت است كه جز با بكارگيري اين صحنهسازي هيچ چيز ديگري آن را به انزوا نميبرد.
پس طبل جنگ با هدف ادب كردن نظام سوريه به صدا درآمد اما واقعيت اينست كه تجاوز نظامي مورد نظر براي دگرگوني موازنهها و باز گرداندن توازني است كه نتيجه آن زنده كردن ژنو 2 است اما هدف از همه اينها، حزبالله (مقاومت) است".
تكيه محمد حسنين هيكل در اين مقاله برروي حزب الله، به اين جهت است كه او جبهه مقاومت در برابر رژيم صهيونيستي را عامل اساسي باقي ماندن خاورميانه در حالت انقلاب و تحولات ضد صهيونيستي و ضدآمريكائي ميداند. تلاش آمريكا نيز اكنون اينست كه خاورميانه دچار تحولي ريشهاي شود و همان خاورميانه جديد كه مورد نظر آمريكا از دو دهه قبل بود تحقق يابد.
آمريكا در شكل دادن به خاورميانه مورد نظر خود كه از آن تحت عناويني از قبيل "خاورميانه جديد" و "خاورميانه بزرگ" نام برده ميشد، ناكام مانده و حدود يك دهه است كه با اين ناكامي دست و پنجه نرم ميكند. چنان خاورميانهاي، لقمهاي چرب براي آمريكا خواهد بود كه در آن نفت و گاز و فروش سلاح به همراه حكام مرتجع و دست نشانده حضور دارند.
ولي از "مقاومت" و شعارهاي ضدآمريكائي خبري نيست. رؤساي جمهور قبل از "اوباما" در تحقق خاورميانهاي با اين ويژگيها شكست خوردند و ميراث آنها به همراه نفرت مردم از دولت آمريكا به عنوان يك دولت جنگ طلب كه در عراق و افغانستان مرتكب جنايات بيشماري شده، به اوباما رسيد. دولت اوباما، علاوه بر نفرت ملتهاي خاورميانه شاهد نهضت بيداري اسلامي نيز در اين منطقه شد، حركتي عميق و خيزش مردمي كه علاوه بر به خطر انداختن منافع نامشروع آمريكا در خاورميانه، رژيم صهيونيستي را نيز با خطر زوال مواجه ساخت.
ضد حمله آمريكا به تحولات سالهاي اخير خاورميانه، يكي سوار شدن بر موج انقلابها در كشورهاي عربي بود، ديگري كمك به كودتاي نظاميان مصري عليه انقلاب مردم اين كشور بود، سومي تلاش براي تضعيف حزبالله لبنان و چهارمي ايجاد جنگ نيابتي عليه دولت سوريه توسط تروريستهاي القاعده و تكفيريها بود. دولت آمريكا در مورد حزبالله لبنان با ناكامي مواجه شد و در سوريه نيز اكنون ناباورانه شاهد پيروزي ارتش اين كشور است.
اين ناكاميها براي دولت آمريكا بسيار ناگوار و كاملاً غيرقابل تحمل است. درست به همين دليل است كه اوباما به حمله مستقيم نظامي متوسل شده تا به بهانه تنبيه سوريه، جبهه مقاومت را از ميان بردارد و راه را براي تحقق اهداف خود كه در چارچوب خاورميانه بزرگ به آنها ميانديشد دست يابد.
سران دولت آمريكا به درستي ميدانند كه جبهه مقاومت، مانع اصلي بر سر راه چپاول ثروتهاي خاورميانه توسط آمريكا، مزاحم يكه تازي مهرههاي آمريكا در منطقه و ادامه حيات بيدردسر رژيم صهيونيستي است. تصور اوباما و مشاوران او در كاخ سفيد اينست كه با يكسره كردن كار دولت سوريه و حزبالله لبنان، ميتوانند به رؤياهاي خود در چارچوب خاورميانه مورد نظر خود برسند.
سؤال اساسي كه هيكل نيز به آن پاسخ نداده اينست كه آيا آمريكا با حمله نظامي به سوريه ميتواند به اين هدف خود دست يابد؟
پاسخ اين سؤال را فقط اراده اضلاع جبهه مقاومت ميتواند بدهد. اين، همان چيزي است كه در جنگ 33 روزه رژيم صهيونيستي باحزبالله لبنان تجربه شد. هيچيك از تحليلگران و صاحبنظران منطقهاي و فرامنطقهاي تصور نميكردند ارتش رژيم صهيونيستي با اسطورهسازيهائي كه از خود كرده بود از حزبالله شكست بخورد و به زانو درآيد. اما واقعيت درست برخلاف پيشبينيهاي صاحبنظران بود.
درست از همان زمان بود كه صهيونيستها و حاميان غربيشان احساس كردند پايههاي رژيم صهيونيستي بسيار سست است و بايد براي حفاظت از اين رژيم اقداماتي صورت بگيرد. طرح توطئه عليه جبهه مقاومت به همان زمان مربوط ميشود.
البته امواج بيداري اسلامي، كه تا حدودي از پيروزيهاي حزبالله لبنان و موفقيتهاي جبهه مقاومت تأثير گرفته بود، نيز بر نگراني صهيونيستها و حاميان آنها افزود و عزم آنها را براي برخوردي جدي با پايههاي جبهه مقاومت جزمتر كرد.
اكنون كه ريشههاي نقشه حمله نظامي آمريكا به سوريه نمايان شدند، بهتر ميتوان به اين سؤال پاسخ داد كه آيا آمريكا با حمله نظامي به سوريه ميتواند به هدف خود برسد؟
تجربه جنگ 33 روزه در سال 1385 و آنچه طي دو سال و نيم اخير در سوريه رخ داده به همراه دست و پا زدنهاي آمريكا در باتلاقهاي افغانستان و عراق، ميتوانند به اين سؤال پاسخ مناسبي بدهند.