عصر ایران؛ اهورا جهانیان - دکتر حسن حبیبی، پنج شنبه هفته گذشته ( 12بهمن1391) پس از تحمل یک دوره بیماری طولانی مدت، در بیمارستان فرهنگیان تهران درگذشت.
حبیبی متولد 1315 بود و در سن 76 سالگی چشم از جهان فرو بست. او فارغ التحصیل رشته جامعه شناسی و حقوق از دانشگاه سوربن پاریس، یکی از نویسندگان پیش نویس قانون اساسی ایران، وزیر ارشاد دولت مهندس بازرگان و معاون اول دولت های سازندگی و اصلاحات بود.
حبیبی با اینکه در فاصله سال های 1368 تا 1380 به عنوان معاون اول رئیس جمهور همواره در پیش چشم رسانه ها قرار داشت و پس از آن هم دست کم تا پایان دوران خاتمی دچار گوشه نشینی در عالم سیاست نشد، ولی سیاستمداری ساکت و بی سر و صدا بود که هیچ گاه کسی حمله ای جانانه به او نکرد و لاجرم هیچ گاه کسی هم دفاعی جانانه از او نکرد!
اینکه حسن حبیبی چطور سیاستمداری بود، سوالی است که عصر ایران با چند تن از تحلیلگران سیاسی در میان گذاشته است.
صادق زیباکلام در پاسخ به این سوال می گوید: مرحوم دکتر حسن حبیبی سیاستمداری بود که شاید اگر در عصر و فضا و مقطع تاریخی دیگری ظاهر می شد، عصر و فضایی که جامعه ایران کمی بیشتر پذیرای آدم های وزین تر و عمیق تر می بود، بهتر می درخشید.
حسن حبیبی در شرایطی در سپهر سیاسی ایران ظاهر شد که جامعه ایران هیجان زده، تب آلود، توسعه نیافته و به شدت گرفتار عواطف و احساسات بود. چنین جامعه ای کسی مثل حسن حبیبی را خیلی برنمی تافت.
فضای انقلابی ایران پذیرای شخصی مثل مرحوم محمد منتظری، پسر آیت الله منتظری، بود که برای بردن "انقلابیون داوطلب" به لیبی، فرودگاه را قرق کرد. قهرمانان جامعه ما در آن دوران، چنین چهره هایی بودند.
آدمی که صبور و بی سر و صدا و بی جار و جنجال باشد ولی اعتقادات عمیق به اسلام و دموکراسی و لیبرالیسم داشته باشد و به انسجام جامعه بر اساس قانون اساسی و قانونمداری باور داشته باشد، خیلی نمی توانست در جامعه ایران گل کند. مرحوم حسن حبیبی هم خیلی گل نکرد.
وی می افزاید: از سوی دیگر حسن حبیبی یک تکنوکرات به معنای دقیق کلمه هم نبود. او بیشتر به درد کارهای عمیق و زیربنایی فکری و فرهنگی می خورد.
به عنوان مثال، در دوران انقلاب که صادق قطب زاده، دکتر ابراهیم یزدی و ابوالحسن بنی صدر و دیگران در نوفل لوشاتو در اطراف امام بودند و همه به دنبال پیش بردن امور روزمره انقلاب و برنامه ریزی قیام بودند، حسن حبیبی به فکر تدوین قانون اساسی آینده ایران بود. این مثال به بهترین وجه از شخصیت مرحوم دکتر حسن حبیبی پرده برمی دارد و نشان می دهد که او بیشتر به مسائل عمیق تر، بی سر و صداتر و کم هیجان تر می اندیشید و فکر می کرد.
زیباکلام در پاسخ به این سوال که اگر حبیبی سیاستمدار مناسب "ایران پس از انقلاب" نبود، چگونه موفق شد در دوران ریاست جمهوری هاشمی و خاتمی سه بار معاون اول رئیس جمهور شود؟ می گوید: اینکه چرا حسن حبیبی با این شخصیت معاون اول دولت هاشمی و خاتمی شد، دلیلش این است که هر دولتی در ایران سر کار بیاید، رئیس آن دولت حتی اگر کسی مثل آقای احمدی نژاد باشد که به لحاظ شخصیتی در نقطه مقابل حسن حبیبی قرار دارد، بالاخره مجبور است یک سری کارهای اساسی انجام دهد.
این کارهای اساسی برای هاشمی رفسنجانی اهمیت بسیار زیادی داشت و به همین دلیل هاشمی دکتر حسن حبیبی را به عنوان معاون اول خودش برگزید.
هاشمی به درستی متوجه شده بود که حسن حبیبی یک نیروی ارزشمند فکری است که بی آنکه درگیری سیاسی ایجاد کند و سخنانی بگوید که برای دولت هاشمی دردسرساز شود و هاشمی مجبور شود ورزها و هفته ها وقت خودش را صرف جمع و جور کردن حرفهای او کند، می تواند برای کارهای اجرایی هم مفید باشد.
محمد خاتمی و اطرافیانش هم متوجه این کشف هاشمی شده بودند و حسن حبیبی را در دولت اصلاحات به کار گرفتند. قوه مجریه هر اندازه هم اهل سر و صدا و هوچی گری باشد، بالاخره یک جاهایی مجبور است کار هم بکند و دقیقاً در همین جاها به آدمی مثل حسن حبیبی نیاز دارد.
عباس عبدی اما درباره اتهام "خنثی بودن حسن حبیبی به عنوان یک سیاستمدار در ایران پس از انقلاب" می گوید: در قضاوت درباره عملکرد حسن حبیبی، باید به پس زمینه فکری و سیاسی او توجه کرد.اگر از این منظر کارنامه سیاسی حسن حبیبی نگاه کنیم، شاید به نتیجه بهتری برسیم.
ما الان کسانی را در جامعه خودمان داریم که همان پس زمینه حسن حبیبی را داشتند و الان جزو منتقدین نظام اند. بعضی از این افراد به لحاظ سیاسی حتی در سطح بالاتری نسبت به حسن حبیبی بودند. اما این ها مسیری متفاوت از حسن حبیبی را طی کردند. فارغ از ارزشگذاری، الان می توان در این باره قضاوت کرد که کدام یک از این افراد موفق تر بودند.
آقای حبیبی دوازده سال معاون اول رئیس جمهور بود، به لحاظ شخصیتی با اتهام قدرت طلبی مواجه نیست و کسانی که از نزدیک با او کار کرده اند می گویند او اگر چه محافظه کار بود، ولی در چارچوب کار خودش فاقد اصول و پرستیژ نبود. آن کسانی که به قول معروف "خنثی" نیستند، اگر اصطلاحاً مثل آقای حبیبی خنثی می شدند و در حکومت باقی می ماندند، قطعاً کارایی بیشتری برای جامعه داشتند. یعنی می توانستند خدمات بیتشری به جامعه ایران بکنند و این جا و آن جا جلوی ظلمی را بگیرند و به پیشرفت کشور کمک بیشتری کنند.
اگر هم کیشان حسن حبیبی نیز مثل او عمل می کردند، شاید الان می توانستند به راحتی نامزد ریاست جمهوری شوند و خدمت بیشتری به ایران و ایرانی بکنند.
شاید ما هم در گذشته این نوع رفتار سیاسی را ترجیح می دادیم. نمی خواهم بگویم که من در گذشته هم نظر امروزم را در این زمینه داشتم. به هر حال کسی از آقای حبیبی بدی ندیده است. او اگر جایی می توانست کار مثبتی هم انجام دهد، آن کار را انجام می داد و هیچ وقت هم پای کار بدی را امضا نکرد و بر اعمال نادرست صحه نگذاشت.
افرادی مثل حبیبی می توانند در حوزه سیاست به عنوان سرمایه ای مطرح باشند که در مواقعی خاص می توانند گره هایی را ولو کوچک باز کنند. ما سیاستمدارانی با تیپ رفتاری آقای حبیبی کم داشتیم. آقای حبیبی وقتی معاون اول رئیس جمهور بود، خیلی ساده کاریکاتورش می رفت روی جلد گل آقا. کس دیگری را در این مملکت نداشتند که چنین بلایی بر سر او بیاورند! ولی وقتی حبیبی رضایت می داد به اینکه گل آقا کاریکاتورش را بکشد و از او انتقاد کند، در واقع کمک می کرد به باز شدن فضای مطبوعات و شکل گیری آنچه که آزادی نامیده می شود. اگر کسی در همین حد هم به مطبوعات کمک کند، کار مهمی انجام داده است. خیلی های دیگر در همین حد هم نتوانستند به مطبوعات کمک کنند.
اگر چشم هایشان را بشوییم و جور دیگری نگاه کنیم، شاید نگاهمان نسبت به کارایی و اثرگذاری آدم ها نیز متفاوت شود. در سیاست باید طیفی از نیروها وجود داشته باشند. ممکن است کسانی مثل لوکوموتیو پیشرو باشند و کسان دیگری میانه رو باشند و یا در عقب حرکت کنند. ولی مهم این است که ارتباط بین نیروها قطع نشود تا کارایی همگی آنها افزایش یابد. اما اگر صرف حسن حبیبی مد نظرمان باشد، در مجموع به نظر من آقای حبیبی نسبت به خیلی های دیگر موفق تر بود.
عباس عبدی در خصوص قالبیت حسن حبیبی برای الگو بودن به عنوان یک سیاستمدار، با اشاره به شباهت حسن حبیبی به محمود دعایی از حیث نوع سلوک و تداوم حضور در ایران پس از انقلاب، می گوید: ممکن است کسی روزنامه ای منتشر کند ولی شش ماه بیشتر دوام نیاورد. هر چند که من قصد ندارم به چنین فردی بگویم مثل مدیر روزنامه اطلاعات عمل کند، ولی می خواهم بگویم رفتار رادیکال نباید به گسست منجر شود. اگر کسی به دلیل رادیکال بودنش سریعاً حذف شود و کنار برود و کس دیگری به دلیل محافظه کار بودنش دوازده سال معاون ئیس جمهور باشد و در فرهنگستان زبان و نهادهای دیگر حضور داشته باشد و کم و بیش منشا اثر باشد، به هر حال الگویی از سیاست ورزی را ارائه کرده است. هر چند که من نمی خواهم بگویم همه باید از این الگو تبعیت کنند ولی به نظر می سد این شیوه سیاست ورزی نیز الگویی در میان مجموعه ای از الگوهای سیاست ورزی است.
وی در پاسخ به این سوال که حسن حبیبی به عنوان یک سیاستمدار چه دستاوری داشت، می گوید: بخشی از سیاستمداران دستاوردهای روشن تری دارند. مثلاً یک فوتبالیسست ممکن است در جام جهانی یک گل سرنوشت ساز زده باشد ولی یک فوتبالیست دیگر گل نزده و صرفاً بازیکنی بوده در کنار سایر بازیکنان.
این دومی هیچ گاه به اندازه آن اولی به چشم نمی آید اما در عین دیده نشدن، حضورش لازم است. حسن حبیبی سیاستمداری بود مثل همین فوتبالیست دوم.
او با نگاه و ایده خودش در مناصب تصمیم گیری حضور داشت و اگر چه فعالیت سیاسی اش شاید با دستاوردی بزرگ و خیره کننده همراه نبود، اما قطعاً دستاوردهایی متوسط داشته است. کافی است شما حسن حبیبی را کنار می گذاشتید و یک عنصر تندرو را جانشین او می کردید. در این صورت می دید چه اتفاقاتی رخ می داد و قدر آقای حبیبی را می دانستید.
حبیبی با شخصیت و افکار مثبتی که داشت، سی سال در عرصه تصمیم گیری سیاسی حضور داشت. او حتی اگر کار بزگی نکرده باشد، حتماً مجموعه کارهای مثبت کوچکی انجام داده است که نمراتی مثبت در کارنامه سیاسی و مدیریتی اش به شمار می رود.
حسن حبیبی قطعاً قهرمان نبود و کار عظیمی را انجام نداد ولی در ایران همین که یک سیاستمدار خرابکاری نکرده باشد، کار مهمی انجام داده است!
عباس عبدی درباره تطور عقاید سیاسی حسن حبیبی و اینکه آیا حبیبی که در آغاز انقلاب ملی مذهبی بود در پایان به لحاظ سیاسی به کلی با عقاید قبلی اش وداع کرده بود، می گوید: به نظر من آقای حبیبی در پایان این سی و چند سال حضور سیاسی اش در ایران پس از انقلاب، فرق عمده ای با آغاز راه نکرده بود.
این طور نبود که اگر دیگران نسبت به نظام انتقاداتی داشتند حسن حبیبی به کلی بی انتقاد بوده باشد. من چنین گمانی ندارم. خصلت های شخصی حبیبی موجب تداوم حضورش در ساخت قدرت شده بود ولی این به این معنا نبود که او عقاید روشنفکرانه سی سال پیش خودش را از دست داده باشد. در حرفهای او هم چنین چیزی دیده نمی شد.
او تا آخر عمر تعهدات علمی خودش را به عنوان یک جامعه شناس داشت و همان کسی بود که پیش نویس قانون اساسی را نوشته بود اما به هر حال الزامات حضور در ساخت قدرت را هم تا حدی پذیرفته بود.
من این برداشت را ندارم که حسن حبیبی در این سه دهه اخیر، نسبت به آن زمانی که پیش نویس قانون اساسی را می نوشت، دچار تغییر عقیده بنیادی شده باشد. تا جایی هم که می دانم، کسی چنین ادعایی را درباره حسن حبیبی مطرح نکرده است.