۰۵ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۵ آذر ۱۴۰۳ - ۱۶:۳۹
فیلم بیشتر »»
کد ۲۵۲۵۵۶

بازگشت نیکبخت به معبد آزادی

این ده سال پر از تصویر است. یک روز بعد از اولین بازی ملی مهم روزنامه ای برایت نوشت:نیکبخت الماس. چند وقت بعد ، در یک مسابقه مهم ، رفت و برگشت دروازه الاتحاد را فتح کردی
سایت گل - خب ، این طوری است دیگر . خدا همه چیز را به آدم نمی دهد ،حتی اگر چهره ای داشته باشی اینقدر جذاب ؛ استعدادی داشته باشی در حد کم شمار و نایاب و البته پای چپی که لنگه اش در ایران پیدا نشود. حتی اگر فامیلی ات نیکبخت باشد که ، آخر نام خانوادگی شیک و باکلاس است .اگرچه مال مشهد باشی و وقتی بیایی تهران ف یکی دوساله ان قدر گل کنی که از جواد تا پری عکست را با اولین میخ دم دست بکوبند توی اتاق و منتظر بنشینند تو پشت سر ستاره ها پایت را داخل چمن بگذاری و خیره شان کنی .

بین دیدار اول و ملاقات آخر 10 سالی فاصله بود. بار اول ، دو سه روز بعد از نمایش درخشانت در یک مسابقه آسیایی ، لاغرتر و خجول تر بودی. عکاس که می خواست عکست را با انگور قرمز روی میز فلو- فوکوس کند هی سرت را می انداختی پایین . شلوار فاستونی توسی پایت بود و کفشی نوک تیز. معلوم بود پیشرفت می کنی ، اما اینکه ستاره بشوی ، تک ستاره و خبرساز ترین ؛ نه. این که یک دهه بعد با یک کاغذ ، دنبال راهی برای بازگشت به این فوتبال باشی ؛ نه. این که ذهنت داغ کند از لولیدن این همه بازیکن بی استعداد در تیم مورد علاقه ات ، نه .این که  آخرش برسی به خانه اول ، 4 سال طلایی را ببازی. عمرا.

در این حدفاصل روزهایی به تو گذشته بود. روزی که با شال فنرباغچه عکس انداختی اما برگشتی. روزی که قرارداد نقد آتلتیکو مادرید را نمی دانیم با چه عوض کردی. روزی که نرفتی جام جهانی. روزی که تا دم جام ملتها آمدی و یک هو گفتند نیکی مصدوم شد. روزی که در بحرین عصبانی از چرک بازی حریف در حساس ترین لحظات کارت قرمز گرفتی. روزی که با دو، سه بچه شیطان بستی تا سرمربی ایرانی – آمریکایی تیمت را روی پل ببری ، روزی که در اتوبوس تیم ملی خط خوردی ...

این ده سال پر از تصویر است. یک روز بعد از اولین بازی ملی مهم روزنامه ای برایت نوشت:نیکبخت الماس. چند وقت بعد ، در یک مسابقه مهم ، رفت و برگشت دروازه الاتحاد را فتح کردی. با آن شادی گل منحصر به فرد ، بازکردن استوک از پا و شماره گرفتن. رفتن به پرسپولیس  آن گل تماشایی . آن همه تحرک و نفوذ و گل در تیم دنیزلی . وقتی که مطمئن بودیم تو، مهمترین استعداد دهه ای . در سطح علی کریمی . یاد آن گل اردن و آن شادی مغرورانه ، آن سلام نظامی دل خنک به خیر واقعا.

تو با آن نشاط درونی ، شیطنت و معصومیت ، سادگی و پیچیدگی ؛ همه چیز داشتی .  همه چیز .  اما حالا هی باید ما را تحمل کنی که تا می بینیمت بپرسیم چه شد؟ چه کردی با آن استعداد بی دریغ ؟چرا جام جهانی بازی نکردی؟ چرا لژیونر نشدی (الوصل که نشد تیم آخر)؟ چرا نشد بمانی پرسپولیس و همین جا ته محبوبیت را در بیاوری؟چرا رفتی تراکتور ، استیل ، پیکان و حالا داماش؟نه ، واقعا چه شد لامصب؟می دانی  چقدر غصه ات را خوردیم ؟ چقدر حرصت مویمان را سفید کرد؟ ناسلامتی تو کمیاب بودی. نایاب. یکی در 70 میلیون . چرا لعن...

فردا دوباره در آزادی خواهی بود . جاییکه متعلق به خودت بود . از همان وقتی که از ابومسلم کشیدندت تهران تا لباس آبی بپوشی. از همان اولین بازی ملی . از همان وقتی طالعت روشن  به نظر می رسید آقای واحدی. این روزها، مصاحبه هایت را می خوانیم  که پراز امیدواری است برای  بازگشت به پرسپولیس . انگار در این یکی دوسال آخر فوتبال می خواهی جبران کنی.برگردی به جایی که بودی .  نمی دانیم بدنت می کشد یا نه . توانت اجازه می دهد یا نه ، اما امیدواری ات امیدوارکننده است. هرچه باشد تو نیکبختی .می گویند  نیکبخت ها حتی اگر با بخت خودشان بد تا کنند تهش عاقبت به خیرند . ما برایت آرزو می کنیم بشود . بشود تا یادمان بیاید نسل تو هنری داشت و غریزه ای . همان چیزی که هدرش دادی تا امروز با سوز و گداز بنویسیم کاش خدا یک نوک سوزن اراده و سعی و خودداری و سیاست بعضی هم نسل هایت را به تو داده بود... اگر آن طور بود ، حالا لابد اگر می خواستیم درباره ات بنویسیم ، اسفندی هم دود می کردیم تا چشم نخوری. خوردی اما علی رضا واحدی نیکبخت!


ارسال به دوستان