عصرایران - میگویند زمان ناصرالدین شاه كه تلگراف برای اولین بار به ایران آمده بود، مردم از هیبت و شوكت سیستم ارتباطی جدید دچار حیرت شده بودند و باورشان نمیشد، بشود تنها به وسیله یك سیم از شهری با شهر دیگر ارتباط برقرار كرد.
بعضیها حتی پا را فراتر گذاشته و فكر میكردند، در این سیمهای تلگراف اجنه و شیاطین لانه كردهاند كه چنین قابلیت عجیبی را دارد، میرزا علیقلی خان مخبرالدوله، وزیر مخابرات برای ریشهكن شدن این خرافات، تصمیم گرفت برای چند روز استفاده از تلگراف را مجانی كند و مردم را با این وسیله ارتباطی آشتی دهد.
چند روز گذشت و تدبیر وزیر كارگر افتاد، به طوری كه سیل مردم به سمت تلگرافخانهها روانه شد و خیلی از متصدیان از این شلوغی به ستوه آمدند، هر چه باشد، حرف، مفت بود و معمولاً از همه چیزهای مفت استقبال میشود.
كار به جایی رسید كه وزیر قجری بخشنامهای را صادر كرد و از تلگرافخانهداران خواست كه بر سردر تلگرافخانهها بنویسند؛ «از این به بعد حرف مفت قبول نمیشود»، اینگونه بود كه تركیب دو كلمهای «حرف مفت» وارد فرهنگ شفاهی ما شد و افرادی که بدون تامل و اندیشه و غالباً از سر جهل – اما با تظاهر به دانایی- سخن میگویند، متصف به صفاتی چون «مفتگو » شدند.
حرف مفت از آنجا كه كنتور ندارد، همه جا و در مورد همه چیز گفته میشود. مفتگویان كسانی هستند كه همه چیز میدانند. از این رو «همهچیزدانی» و «خوددانشمندپنداری» همزاد مفتگویی است و هرچه اعتماد به نفس كاذب افراد از نظر دانش و معلومات بالاتر باشد، به همان نسبت، میزان مفتگوییشان هم بیشتر میشود.
انگلیسیها برای توصیف انسانهایی كه از هردری سخنی میگویند و در هیچ یك از آنها تخصصی ندارند، اصطلاح خاصی دارند: « Jack of all trades but master of none».
این جمله توصیفی در فرهنگ آنها، برای معرفی افرادی به کار میرود که در اکثر زمینه ها اندک معلوماتی دارند، اما در هیچ کدام از آنها متخصص و صاحب نظر نیستند. از این رو با كمی اغماض میتوان ادعا كرد كه مفتگویی و همهچیزدانی مختص كشور ما محسوب نمیشود، اما كتمان نمیتوان كرد به لحاظ شدت و ضعف این خصیصه، تفاوت بسیاری میان ما ایرانیان و آنها وجود دارد، اینجا خیلی از افراد علی رغم اینکه در خیلی از زمینه ها همان اندک اطلاعات را هم ندارند، به شدت احساس تخصص می کنند و در اظهار نظر حد و مرزی برای خود قائل نیستند.
مفتگویان همه جا هستند، تنها کافی است که چشمان خود را باز کنیم و خوب اطراف خود را بررسی كنیم؛ كسانی که وقت و بیوقت از امور شخصی چون روابط جنسی گرفته تا عرفان، روانشناسی و سیاست را مورد كنكاش قرار داده و در باب آنها حکم صادر میکنند. چنان پرشور و با اطمینان هم این کار را میکنند که هر کس نداند، تصور میكند با یک پروفسور تمام عیار در زمینه مورد بحث مواجه است.
فراتر از آن، اگر صادق باشیم، این خصیصه نامیمون دامن خیلی از خودمان را هم گرفته است. احتمالاً خیلی موقعها نقش یک کارشناس بالفطره را در زمینهای که هیچ دانش و تخصصی در آن نداریم ایفا کردهایم و به ورطه مفتگویی فرو افتادهایم. به هنگام مواجهه با دوستی که مشکلات خانوادگی و عاطفی دارد، رول یک مشاور ماهر را بازی كردهایم و در قبال فردی که مثلاً با همسایه خود درگیر شده، در قامت یک مشاور حقوقی چیرهدست ظاهر شدهایم.
مفتگویی منحصر به قشر یا گروه خاصی هم نیست، از سطح كوچه و خیابان گرفته تا سطوح بالای تحلیل و تفسیر، افرادی دچار این آسیب هستند، چه بسیار روشنفكران و نویسندگانی كه جهل-یا حداقل دانش اندك- خود را در پوششی از الفاظ پرطمطراق پنهان میكنند و در اظهارات و مكتوباتشان همیشه لفظ بر معنا غلبه دارد، به طوری كه بعد از چند بار خواندن، آدم احساس میكند هیچ چیز نخوانده است، چرا كه با مجموعهای از درشتگوییها مواجه است كه هیچ معنایی ندارد.
مفتگویی اگر در كنار فن بیان خوب و رندی قرار بگیرد، تركیب فریبنده و در عین حال خطرناكی به وجود میآید. بسیاری از افرادی كه این روزها در جامعه ما قدر میبینند و به مناسبت «آسمانبهریسمانبافی»، بر مصادر مختلفی تكیه زدهاند مصداق تمامعیار همین تركیب هستند، یك روز فیلم و كارتون نقد میكنند و روز دیگر در قامت یك تحلیلگر ارشد، خود را با كسینجر و امثالهم مقایسه میكنند، روزهای دیگر هم مشغول اظهار نظر در حوزه دیگر تخصصهای بیشمار خود هستند.
بدون شک اما تمام کسانی که از طریق مفتگویی و همهچیزدانی شهرتی به هم زدهاند و تریبونها یافتهاند، عصاره فرهنگ عمومی جامعه ما هستند. تفاوتها شاید در حد همان خصوصیات گفته شده – فن بیان و رندی- باشد، وگرنه در اصل عمل تفاوتی نیست، خیلی از ما هم اگر آب بیابیم، شاید از دیگران شناگرتر باشیم.
مفتگویی و همهچیزدانی هم همچون آسیبهای فرهنگی دیگر هزینههای زیادی را به دنبال دارد؛ مفتگویان از آنجا كه معتقدند خودشان همه چیز میدانند، دیگر به تخصص و متخصص بهایی نمیدهند و به همین مناسبت اگر بر مصدری گمارده شوند، به شدت بر خلاف قاعده منطقی «سپردن كار به كاردن» عمل میكنند.
از آن گذشته، مفتگوی همهچیزدان، مشورتپذیر نمیتواند باشد و به همین مناسبت استبداد رای سرنوشت محتوم مبتلایان به این آسیب است.
کسی که خود را کارشناس همه رشتهها میداند، جز بله قربان گویان، فرصت حضور در کنارش را نمییابند. این روحیه، دشمن کار جمعی است كه فعالیت جمعی در جایی كه هر كسی خود را بینیاز از دیگران میداند، از اساس موضوعیت ندارد.
كسی كه تصور میكند همه چیز میداند، جرات گفتن «نمیدانم» ندارد، حتی اگر آدرسی را هم از آنها بپرسید كه نمیشناسند، راهنمایی غلط راحتتر از گفتن نمیدانم است! از این رو این افراد اغلب سبب گمراهی اطرافیان خود میشوند و با مشاورههای بیجا و عاری از تخصص خود، كار را خرابتر میكنند.
این روحیه سلسله مراتب را به هم میزند، بازیکن به اجتهاد خودش عمل میکند و توصیههای مربی را به کناری مینهد، دانشجو خود را فراتر از استاد میبیند، طلبه اجازه جسارت به ساحت مرجع را به خود میدهد و بسیار اتفاقات دیگر كه نمونهشان در جامعه ما بسیار است و ذكرش در این مقال نمیگنجد. آنچه اهمیت دارد، این است كه هر یك از خودمان شروع كنیم، اولین گام هم این است كه با خود صادق باشیم و پس از وقوف به دنبال رفع آسیب برویم، اما به راستی ، ما در بررسی و پایش خصوصیاتمان، چقدر با خودمان صادق هستیم؟
اشکال ما آدم ها (در تمام مناطق دنیا) این است که آنچه وفق مراد ما و بر طبق منویات ما باشد ، مقبول است و الا حرف مفت !. ... بویژه زمانی که قدرت و یا میدان هنرنمائی در دست ماست !.
آخر این چه دیدگاهی است که آدم در مورد آن چیز که متخصص اش نیست ، اصلا نباید حرف بزند !.
و جالب آن است که غالبا این گونه موضع گیری ها از جانب همانانی است که مدعی طرف داری از دموکراسی ، آزادی بیان ، ... و لزوم آگاهی و نظارت عامه بر اتفاقات جاری ، ممکن الوقوع ، ... و تصمیمات مسئولین (و لابد متخصصین !) هستند .
(بنده در زمینه خصیصه مفت گویی ایرانیان مطالعه ای ندارم ولی با نظر نویسنده موافقم)
ونیم دیگرافرادی هستند که چیزی برای گفتن ندارند ،اما همیشه در حال حرف زدن هستند
(رابرت لی فراست Robert Frost)