كيهان: «پشت پرده اين هياهوها»
«پشت پرده اين هياهوها» يادداشت روز كيهان به قلم حسام الدين برومند است كه در آن مي خوانيد:
آنچه
كه اين روزها در حوزه سياست خارجي قابل اعتناست؛ تحليل فضاي موجود پس از
مذاكرات بغداد در سوم خرداد - 23 مه - ميان ايران و گروه 1+5 است.
از زواياي گوناگوني مي شود مواجهه ايران و طرف غربي پس از مذاكرات پردامنه در عراق و كمي پيش تر از آن در اسلامبول را به ارزيابي و واكاوي نشست.
اما يادداشت پيش روي تلاش مي كند از منظري متفاوت مذاكرات بغداد را مورد بررسي قرار دهد. همواره در چالش هسته اي ميان ايران و 1+5، غربي ها طي يك دهه گذشته تلاش كرده اند تا پيش از جلسه مذاكرات فضايي را به وجود بياورند كه به تبع آن خواسته هاي غيرمنطقي و زورگويانه خود را دور ميز مذاكرات به جمهوري اسلامي تحميل نمايند. طبيعي است كه براي رسيدن به اين هدف نيز مي كوشند از اهرم هاي فشار عليه ايران بهره ببرند.
اما مذاكرات بغداد به وضوح نشان داد كه ايران تنها خط قرمزش حقوق هسته اي ملتش است و به هيچ عنوان از مواضع اصولي خود عدول نمي كند ولو اين كه قبل از مذاكرات، فضاي تهديد و فشار و تحريم اوج گرفته باشد.
نكته گفتني اين است كه بلافاصله پس از مذاكرات بغداد، طرف غربي با استفاده از ظرفيت رسانه اي خود كوشيده است تا فضاي جديدي را عليه ايران به وجود بياورد.
اين فضا حاكي از آن است كه فشارها عليه ايران از موضوع هسته اي به سمت فشارهاي به اصطلاح حقوق بشري منتقل شده است. به عنوان نمونه درست پس از مذاكرات بغداد، وزارت امور خارجه آمريكا طي گزارشي ايران را به نقض حقوق بشر متهم كرد!
هرچند اين گزارش ساليانه وزارت خارجه آمريكا بوده و به بازه زماني سال 2011 اختصاص داشته است اما زمان انتشار آن را نمي توان تصادفي دانست. چرا؟ چون دقيقا همان خط به صورت كاملا هماهنگ بر ضد ايران پيگيري و رهگيري شده است.
علاوه بر گزارش حقوق بشر وزارت امور خارجه آمريكا كه بخشي از آن ايران را نشانه رفته بود؛ سازمان عفو بين الملل هم در اقدامي جهت دار مقدمه گزارش ساليانه خود در سال 2012 را منتشر كرد و در ادعاهايي تكراري، واهي و نخ نما شده جمهوري اسلامي ايران را به نقض حقوق بشر متهم نمود.
كار به اينجا ختم نشد و ديگر نهادهاي به اصطلاح حقوق بشري به صحنه آمدند و در يك تقسيم كار از پيش تعيين شده ساز از قبل كوك شده نقض حقوق بشر در ايران را به صدا درآوردند.
از همين روي؛ مقارن با همين فضا نهادهايي با عناويني چون «فدراسيون بين المللي جامعه هاي حقوق بشر» و يا «جامعه دفاع از حقوق بشر در ايران» در گزارش هاي جداگانه برپايه دروغ هاي شاخدار، جمهوري اسلامي را به نقض حقوق بشر متهم كردند.
حتي در ادامه آن تقسيم كار، شيرين عبادي، مامور لو رفته اسرائيلي ها به موضوع وارد مي شود و از فقد سوژه، درياچه اروميه را بهانه مي كند و به احمد شهيد گزارشگر حقوق بشر در امور ايران نامه مي نويسد و ايران را ناقض حقوق بشر مي خواند!
جالب اينجاست كه تروريست ها هم در آن تقسيم كار گنجانده شده اند و گروهك تروريستي منافقين هم به موازات مدافعان دروغين حقوق بشر، ژست حقوق بشري مي گيرد و مريم قجر عضدانلو به عموم نهادها و سازمان هاي به اصطلاح حقوق بشري فراخوان مي دهد كه به سرعت، ايران را به نقض حقوق بشر متهم نماييد!
آيا همه اين اتفاقات پس از مذاكرات بغداد و در يك دوره زماني كوتاه با هياهو و شلتاق كاري ها درباره وضعيت حقوق بشر در ايران تصادفي است؟
بدون
ترديد پاسخ به سؤال فوق منفي است و طرفه آنكه اين خط كماكان تداوم دارد و
در تازه ترين آن، دو روز پيش روزنامه آمريكايي واشنگتن پست ايران را به
اقدامات تروريستي هم متهم كرد.
اين روزنامه آمريكايي در گزارش خود
ادعا مي كند كه ايران طرحي را براي ترور ديپلمات هاي آمريكايي و اسرائيلي
در هفت كشور جهان در دست اجرا دارد!
آنچه قابل تامل بوده اين است كه واشنگتن پست زمان اين طرح كذايي و ادعايي را نوامبر 2011 ذكر كرده و مدعي شده است كه طرح ترور لو مي رود چون پيامي به متيو بريزا سفير آمريكا در آذربايجان مخابره مي شود و او را از اقدامات تروريستي آگاه مي كنند.
قطع نظر از ادعاي واشنگتن پست، سؤال اين است كه پس چرا هم اكنون اين موضوع منتشر شده است؟
سناريوي ناشيانه و ساختگي واشنگتن پست هنگامي رو مي شود كه ادعا كرده اين طرح ترور قرار بوده طي 13 ماه به طول بكشد و علت توقف آن در بهار امسال به مذاكرات هسته اي در پيش روي ايران و 1+5 برمي گردد.
واشنگتن پست به نقل از ديپلماتي كه نامش را فاش نكرده است مي نويسد: «به نظر مي رسد اراده اي آگاهانه براي آرام كردن اوضاع پيش از مذاكرات وجود داشته است. اين كه چه رخ خواهد داد؛ اگر گفت وگوها بي نتيجه پايان يابند به قدرت تخيل مخاطب بستگي دارد.»
اكنون در باره تشديد فشارها عليه ايران پس از مذاكرات بغداد و انتقال اين فشارها از موضوع هسته اي به موضوع حقوق بشر گفتني هايي هست كه تصوير مذاكرات بغداد را شفاف تر مي كند.
1- سابقه تاريخي مواجهه جمهوري اسلامي با قدرت هاي پرمدعاي جهاني آشكارا نشان مي دهد هرگاه ايران در مسير پيروزي و اقتدار گام برداشته است بلافاصله براي مخدوش نشان دادن اين اقتدار، جنگ رواني آنها شروع مي شود. يكي از اين دوره ها، در جريان جنگ تحميلي و ايستادگي مثال زدني ملت با صلابت ايران است.
همگان به خاطر دارند كه هر زمان، جمهوري اسلامي در جبهه هاي نبرد، قواي بعثي را به عقب مي راندند و فتوحاتي را رقم مي زدند سلسله اتفاقاتي به وقوع مي پيوست؛ اتحاديه اروپا در بيانيه اي ايران را تجاوزگر اعلام مي كرد، سازمان عفو بين الملل ايران را به نقض حقوق بشر متهم مي كرد، اجلاس هايي به پا مي شد و در مجامع جهاني، جمهوري اسلامي را ناقض قواعد بين المللي اعلام مي كردند و رسانه ها و شبكه هاي خبري خارجي به صورت مستمر براي مسئله دار كردن وجهه كشورمان بر طبل ايراني با ويژگي هاي ساختگي «تجاوزگري»، «ناقض حقوق بشر»، «نقض كننده قواعد بين المللي» و... مي كوبيدند.
اما اين همه قشقرق، يك واقعيت غيرقابل انكار را به دنبال داشت؛ «اقتداري» كه «قدرت»ها را به چالش كشانده است.
2- شلتاق كاري ها و هياهوها بر ضد ايران در فضاي كنوني آن هم با اهرم حقوق بشر، به اقتدار ايران در مذاكرات بغداد و پيش تر از آن اسلامبول برمي گردد. اين سر و صداهاي غربي ناشي از آن است كه دچار اشتباهات در محاسبات شده اند و آنچه كه فكر مي كردند و باور داشتند در دور ميز مذاكره به آن دست مي يابند همگي دود شده و در طرفه العيني به هوا رفته است.
3- نكته ديگر اين است كه طرف غربي پس از نرسيدن به آنچه كه در سر پرورانده بود؛ با اهرم حقوق بشر درصدد است تا حدودي اشتباهات خود را پيرامون مذاكرات پنهان نمايد و ايران را در اين زورآزمايي به عقب براند ولي واقعيت آن است كه آنها در مسئله حقوق بشر داراي مشكلات لاينحلي هستند و نمي توانند از اين اهرم استفاده نمايند.
اشتباه استراتژيك طرف غربي اين است كه با مطرح كردن حقوق بشر، جنايات ابوغريب، گوانتانامو، كشتار و خونريزي صدها هزار نفر مردم بيگناه در جنگ هاي افغانستان و عراق و... را يادآوري مي نمايند.
تحولاتي كه طي دهه هاي گذشته رخ داده و بيداري اسلامي در منطقه و جنبش هاي اعتراضي در خاك اروپا و حتي جنبش تسخير وال استريت در آمريكا كه امروز شاهد آن هستيم همگي بيانگر اين است كه حقوق بشر اسم رمز باج خواهي ها، افزون طلبي ها و زياده خواهي هاي آمريكايي ها و غربي هاست.
4- از سوي ديگر؛ دست خالي بودن طرف غربي نسبت به ايران اسلامي به گونه اي است كه اتهامات و ادعاهاي پوچ آنها درباره نقض حقوق بشر يا اقدامات تروريستي، نگرفته و به ايران نچسبيده است. فراموش نمي شود كه اوج تحركات طرف غربي درباره حقوق بشر به سال گذشته برمي گردد، الف؛ آنها گزارشگر ويژه حقوق بشر در امور ايران تعيين كردند، ب؛ چندين قطعنامه عليه ايران به تصويب رساندند، پ؛ سناريو طرح ترور سفير عربستان در خاك آمريكا از سوي ايران اسلامي را با حمايت گسترده رسانه اي در دنيا پيش كشيدند، ت؛ احمد شهيد گزارش هاي نوبه اي خودش عليه ايران را منتشر كرد و... اما اين تقلاها كارساز نبود و ايران از حقوق خود در مذاكرات هسته اي كوتاه نيامد. اكنون نيز اين دست و پا زدن ها در مواجهه با ايران هسته اي مقتدر آن هم با سر و صداي حقوق بشر مانند شليك مشقي است با اين توضيح كه حتي خاصيت مشقي بودن را از دست داده است چون اين صداها براي ايران مقتدر تازگي ندارد.
رسالت: «واگرايي همگرايانه؛ از حرف تا عمل»
«واگرايي همگرايانه؛ از حرف تا عمل» سرمقاله امروز روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن مي خوانيد:
در ادبيات کلاسيک روابط بين الملل معمولا پژوهشگران واگرايي «divergence» را بر عليه همگرايي «convergence» تحليل و ارزيابي مي کنند اما در مورد مطالعاتي اتحاديه اروپا نوعا اعتقاد بر اين است که واگرايي در خدمت همگرايي قرار گرفته است.
ظرفيت تقويت تمايلات واگرايانه کشورهاي عضو اتحاديه اروپا در حوزه روابط با ساير کشورها، روابط تجاري و اقتصادي، ملاحظات فرهنگي و اجتماعي در گردونه و کوره مذاب همگرايي جغرافيايي، نظامي، سياسي و حتي اقتصادي قرار گرفته و امروزه مي توان مدعي شد در اتحاديه اروپا نوعي آلياژ تحت عنوان «واگرايي همگرايانه» به وجود آمده است.
اين موضوع از آن رو اهميت دارد که ثابت مي کند مي توان در عين واگرايي در روبنا، بنيان مرصوص همگرايي در زيربنا را پايه گذاري کردو حتي واگرايي را در خدمت همگرايي قرار داد.
اما
آيا مي توان اين واگرايي همگرايانه را به حوزه سياست داخلي جوامع و رقابت
احزاب و گروهاي سياسي نيز تسري داد و در عين بهره بردن از مزاياي تکثر
سياسي و تضارب افکار و سلايق مختلف از فوايد همگرايي و اشتراکات و توافقات
بهره مند شد؟ در اين خصوص ديدگاه اسلام چيست؟ آيا تکثر احزاب جزء ذاتيات
اسلام است و يا بالعرض است؟
بناي جامعه در اسلام بر دو چيز است
«کلمه توحيد» و «توحيد کلمه» از اين رو در جامعه اسلامي يگانه پرستي و
وحدت اصالت دارد. وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعًا وَلاَ
تَفَرَّقُواْ... اما همه مي دانيم در متن کائنات تکثر نهفته است.
به تعبير فلاسفه واجب الوجود اين وحدت وجودي را در قالب آيات متکثر به نمايش گذاشته است. در جهان خلقت وحدت و کثرت يا همان واگرايي و همگرايي غير قابل انکار هستند. امروز در جهان 102 عنصر شناخته شده که جميع اين عناصر در کالبد انسان وجود دارد و يک فرماسيون همگرايانه در قامت انسان مي سازد.
از اين رو وجود تکثر در نظام خلقت امري کاملا طبيعي است. تکثر و واگرايي موجب رشد و سازندگي است. موجب رفع خستگي و کسالت است. مهمترين فلسفه تکثر و تنوع رشد در آورد گاه تعاطي افکار و انديشه هاي مختلف است. البته اين تکثر براي اينکه سازنده باشد بايد داراي عناصر وحدت بخش باشد. تکثر گرايي بي ملاحظه زيانبخش و خطر آفرين است.
در تمام عرصه ها از جمله عرصه هاي سياسي بايد مبادي و مناشي ، مقاصد و اهداف يکي و واحد باشد. انا لله و انا اليه راجعون. مبدا و مقصد بايد يکي باشد. البته ممکن است در مسير حرکت از نقطه الف به ب سازوکارها و مکانيسم هاي متکثري طراحي شود. در شيوه ها، روشها و راهکار ها براي رسيدن به مقصد تفاوت ها طبيعي است.
خداوند رحمان در آيه شريه 22 سوره مجادله مي فرمايند: لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَآدُّونَ مَنْ حَآدَّ اللَهَ وَ رَسُولَهُ وَلَوْ كَانُواْ آبَآءَهُمْ أَوْ أَبْنَآءَهُمْ أَوْ إِخْوَ انَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِى قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِىَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ هيچ قومي را نمييابي كه به خدا و قيامت مؤمن باشند و (در همان حال) با كسي كه در برابر خدا و رسولش موضع گرفته است، مهرورزي كنند، حتي اگر پدران يا پسران يا برادران يا خويشانشان باشند.
آنها كساني هستند كه خداوند، ايمان را در دلهايشان ثابت فرموده و با روحي از جانب خويش آنان را تأييد نموده است و آنان را در باغهايي كه نهرها از پاي (درختان) آنها جاري است، وارد ميكند در حالي كه در آنجا جاودانه هستند، خداوند از آنان راضي است و آنان نيز از او راضي هستند. آنان حزب خدا هستند، آگاه باشيد كه تنها حزب خدا پيروز و رستگارند.
ذات اقدس الله در اين آيه شريفه در توصيف حزب الله مي فرمايند حزب الله قومي هستند که به مبدا و معاد، مبادي و مقاصد ايمان دارند. در حزب الله قبيله گرايي و عشيره گرايي و ترجيح پدر و مادر و زن و فرزند وجود ندارد. اعضاي اين حزب در برابر کساني که در برابر خدا و رسولش موضع دارند ايستادگي و پايداري مي کنند و هيچگاه با استکبار کنار نخواهند آمد.
حال هر ساز و کار و مکانيسمي که بر مبناي اين همگرايي بتواند اقبال عمومي را به خود جلب نمايد مثل اتوبوسي مي ماند که مي گويد من شما را ساير از ديگران از نقطه الف به نقطه ب مي رسانم. در جامعه اسلامي و حرکت اجتماعي مسلمانان نيز که مبدا و مقصد حرکت مشخص است گروه ها و جريانات سياسي ضمن همگرايي در زير بنا و اتحاد در اصول مي توانند در روبنا سلايق مختلف در کشور را براي رسيدن به نقطه نهايي نمايندگي کنند.
دکتر علي لاريجاني در مرحله عمل پس از رقابت نفسگير با دکتر حداد عادل به خوبي اين موضع را تبيين کرد. بر اساس تحليل وي اصولگرايان همه در يک کشتي نشسته اند و به يک سو حرکت مي کنند و پيشواي آنها يکي است. مجلس و اصولگرايان يک رقابت دموکراتيک و اخلاقي را به نمايش گذاشتند و نشان دادند که مي توان به رقابت و رفاقت توامان از ظرفيت هاي يکديگر به خوبي استفاده کرد.
سياست روز: «ذلت آمريکا مقابل رژيم صهيونيستي»
«ذلت آمريکا مقابل رژيم صهيونيستي» سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن مي خوانيد:
اتفاقاتي که در جريان مذاکرات ايران و ۱+۵ ميافتد. بسيار جالب است. يکي از ويژگيهاي اين مذاکرات آشکارتر شدن ماهيت جنگطلبي و آتش افروزي کشور جعلي اسرائيل است.
تا پيش از مذاکرات استانبول ياوهگوييهاي مقامات رژيم صهيونيستي عليه ايران با شدت زياد ادامه داشت. پاسخهاي فرماندهان ارشد نظامي کشورمان به تهديدات لفظي مقامات تلآويو و در پي آن توصيه مقامات واشنگتن به سکوت باعث شد تا مقامات رژيم صهيونيستي زبان به کام فرو برند.
پس از آن که مذاکرات بغداد برگزار شد، رژيم اسرائيل از روند مذاکرات ناخشنود بود و نتوانست خشم خود را پنهان کند. مقامات اين رژيم «وندي شرمن» نماينده آمريکا در مذاکرات ايران و ۱+۵ را نپذيرفتند.
در اين ميان نکته مهمي آشکارتر ميشود. هر چند پيش از اين هم به همگان ثابت شده بود که اسرائيل از آمريکا فرمان نميگيرد بلکه اين آمريکاست که تحت تاثير رژيم صهيونيستي است، اما نپذيرفتن نماينده آمريکا براي ديدار و تقديم گزارش به مقامات رژيم صهيونيستي، اثبات ميکند، که لابي رژيم اسرائيل در آمريکا آنقدر قوي است که نماينده يک کشور به اصطلاح ابرقدرت را که حامي تمام و کمال آن است نميپذيرد.
برخي تحليلگران ميگويند رفتاري که بين اسرائيل و آمريکا ايجاد شده، نشان دهند، افزايش تنشهاست، در حالي که تنشي در کار نيست. بلکه نوعي اعمال قدرت و سرکشي اين رژيم عليه آمريکاست.
فرزند
ناخلفي که با حمايتهاي کاخ سفيد پرورش يافته و فربه شده است، اکنون سرکشي
ميکند و افسار گسيخته مقابل ارباب خود ميايستد و حتي به او دستور هم
ميدهد.
خاري و ذلت آمريکا به اينجا رسيده است که رژيم جعلي اسرائيل
براي او تعيين تکليف ميکند. اين افسار گسيختگي نه تنها براي آمريکا و
مردم اين کشور خطرناک است، بلکه صلح جهاني را هم تهديد ميکند.
نتانياهو نخستوزير رژيم صهيونيستي پس از مذاکرات بغداد که به مذاکرات مسکو خواهد انجاميد، در ادامه لفاظيهاي جنگطلبانه خود تهديد کرده است که در صورتي که مذاکرات هستهاي ۱+۵ با ايران به شکست بينجامد، تلاويو با هدف توقف برنامه هستهاي ايران به طور يکجانبه به تاسيسات هستهاي آن حمله خواهد کرد.
اسرائيل از يک سو، با تصميمات بينالمللي و گفتوگوهايي که مثبت ارزيابي شده و اگر اين روند ادامه داشته باشد به نتيجه مطلوب طرفين خواهد رسيد، مخالفت ميکند و از سوي ديگر در يک عمل غيرقانون و مغاير قوانين بينالمللي ايران را رسما تهديد به حمله نظامي ميکند. در واقع اين رژيم در تلاش است تا نتيجه مذاکرات ايران و ۱+۵ به شکست بينجامد.
با گذر از اين مباحث و تحليلها، تحليل ديگري وجود دارد مبني بر اين که آمريکا و رژيم صهيونيستي در حال نقش بازي کردن هستند.
از يک سو رژيم صهيونيستي گزينه تهديد را مطرح ميکند، از سوي ديگر آمريکا نقش کشوري صلحطلب را ايفا ميکند که در تلاش است تا از وقوع يک جنگ تمام عيار جلوگيري کند. هر چند هر دو آنها به خوبي ميدانند که تبعات اين اقدام بسيار فراتر از آن چيزي است که تصورش را ميکنند.
آنها به خوبي ميدانند که عملي کردن اين تهديدات کار سادهاي نيست چون طرف مقابل را ميشناسند و از تواناييهاي بالاي دفاعي و نظامي ايران در منطقه باخبرند.
تنها راه رسيدن به يک توافق دو جانبه، اين است که غرب حقوق قانوني ايران را به عنوان کشوري که پيمان منع اشاعه هستهاي را امضاء کرده است، به رسميت بشناسد.
پيماني که ايران آن را امضا کرده و پايبند است. آنگاه بدون تاثير پذيري از صهيونيستها به جاي اين که دنبال اثبات ادعاي نظامي بودن فعاليتهاي هستهاي ايران باشد، در پي اين باشد که به فتواي رهبري ايران اعتماد کند.
مردمسالاري: «تناقضهاي دولت»
«تناقضهاي دولت» سرمقاله امروز روزنامه مردسالاري به قلم مهدي عباسي است كه در آن مي خوانيد:
محمود
احمدينژاد در کنارهمه ويژگيهايي که دارد، همواره اقدامات و اظهاراتش
خبرساز هم هست. رئيس دولت درتازهترين سخنرانياش از وضعيت زندگي مردم
ايران گلايه مند شده و اعلام داشته است: «به خدا ظلم است که ملت ايران در
اين تراز زندگي کنند.»
اين جمله از آن جهت قابل توجه است که توسط مقام مسوولي مطرح شده که سرنوشت اجرايي اين مملکت حدود هفت سال است در اختيارش بوده و قطعاً اين زمان، فرصت مناسبي براي بهبود شاخصهاي مختلف براي کشور بوده است.
بايد توجه کرد که اينگونه جملات را بيش از آنکه بتوان از زبان مقامات اجرايي شنيد، حرفها و نطقهاي انتخاباتي است و اين روزها بسياري از کارشناسان از اوضاع اقتصادي گلايه مندند و مسبب اين شرايط را سياست هاي دولت اعلام ميدارند.
انتقاد از وضعيت اقتصادي مردم، موضوعي نيست که فقط از سوي منتقدان احمدينژاد مطرح شود، بلکه حتي مراجع و علما نيز از تورم و گراني موجود در جامعه انتقاد ميکنند.
با اين تفاسير، اي کاش وقتي بالاترين مقام اجرايي کشور از تراز زندگي مردم ايران اظهار گلايه ميکند، نگاهي هم به انتقادات و اظهارات کارشناسان اقتصادي بکند و پاسخ هاي قانعکنندهاي براي رفتارهاي اقتصادي دولت ارائه دهد.نميتوان اعتراف «برنامه نداشتن دولت براي کنترل بازار» توسط معاون اول رئيس دولت را شنيد و بدون انتقاد، اظهار «گلايهمندي از وضعيت زندگي مردم » را هم مورد توجه قرار داد.
اي کاش دولت در ماههاي پاياني عمرش نگاهي جامعتر و کارشناسيتر به اوضاع ميکرد تا شاهد شنيدن حرفهاي تبليغاتي نباشيم.در کنار آنچه مطرح شد، يک تناقض جدي در ديدگاههاي رييس دولت ديده ميشود.
از يک سواحمدينژاد با قسم خوردن، از «تراز زندگي» مردم گلايه ميکند و از سوي ديگر بارها اعلام کرده که ايران قابليت داشتن 150 ميليون جمعيت را دارد.سوال اساسي اينجاست که اگر دولت معتقد است که ايران ظرفيت زندگي مطلوب براي 150 ميليون نفر را داراست، چگونه اينک که جمعيت ايران حدود 75 ميليون برآورد شده، تراز زندگي مردم اين گونه است؟آيا بهتر نيست به جاي سخنرانيها و سفرهاي مختلف، کار گروه ويژهاي در اين ماههاي پاياني از عمر دولت دهم شکل بگيرد تا فشار تورم و گراني برجامعه، کمي کاهش بيابد؟
ابتكار: مذاکرات در ميدان بازي «باخت- باخت»
مذاکرات در ميدان بازي «باخت- باخت» سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم محمدعلي وكيلي است كه در آن مي خوانيد:
يکي
از نظريههاي معروف در روابط بينالملل که بر اساس آن، دو طرف يک مناقشه
ميتوانند نتيجه رفتار خود را با يکديگر پيشبيني کنند، نظريه «بازيها»
است. اگر راهبرد دو طرف منازعه بر «همکاري و حل مسئله» متمرکز باشد، آنگاه
شاهد انعطاف در مواضع، دوري از پيششرطها و پرهيز از نشانههاي تعارض
خواهيم بود.
در اين صورت نتيجه بازي در ميدان «حاصل جمع متغير» خواهد بود؛ به تعبيري دو طرف با بازي «برد- برد» به ميدان آمدهاند، چنانچه اظهار رضايت طرفين مذاکره هستهاي در نشست «استانبول 2» به معناي انتخاب استراتژي «برد – برد» تلقي شد و موجب نوعي خوشبيني در فضاي عمومي نسبت به ادامه مذاکرات در «بغداد» گرديد ولي مذاکرات بغداد نشان داد که هنوز طرف غربي به خصوص آمريکا، در مواضع اوليه خود ايستاده و حاضر به عقبنشيني نيست؛ به اصطلاح، بنا دارد مذاکرات را در قالب بازي «حاصل جمع صفر» پيش ببرد.
به طور طبيعي اين کنش با واکنش درست جمهوري اسلامي تبديل به بازي «باخت- باخت» شد البته الگوي رفتاري ايران و آمريکا در طول سه دهه گذشته تحت تأثير همين قاعده بوده و فرصتهاي محدودي که براي مذاکرات ديپلماتيک فراهم شدهاست به دليل رويکرد «حاصل جمع صفر»، به نتيجه مطلوب براي نيل به روشي سازنده جهت ايجاد تعادل در روابط منجر نشدهاست. به اين ترتيب فضاي عمومي در روابط ايران – آمريکا مبتني بر نشانههايي از تداوم تعارض استراتژيک ميباشد.
بر اين اساس هر يک از دو کشور تلاش دارند تا موقعيت خود را در شرايط جديد از طريق غلبه بر ديگري تنظيم کنند و بديهي است زماني که چنين معادلهاي در دستور کار قرار گيرد، امکان مصالحه و متعادلسازي منافع در محيطهاي بحراني به حداقل خواهد رسيد.
بنابراين بهرغم اينکه غربيها خواستهاند از روش بازي با «حاصل جمع صفر» در برخورد با ايران استفاده ببرند به گونهاي که آنان برنده مطلق و ايران بازنده کامل باشد، مقاومت ايران و عقبنشينيهاي مقطعي غربيها نشان داده که تا اين لحظه، اين سياست موفقيتآميز نبودهاست. بر اين اساس آنان با يک گام عقبنشيني، حاضر به بازي در ميدان باخت – باخت هستند.
لازم به ذکر است که عادلانهترين راهبرد در معادلات بينالملل، راهبرد برد-برد است اما نامطلوبترين راهبرد، باخت-باخت و ناعادلانهترين راهبرد نيز بازي با حاصل جمع صفر ميباشد. حالا سياست فشار و تحريم بيش از آنکه براي ايران گران تمام شود اقتصاد متزلزل غرب را آسيبپذير کردهاست.
در نتيجه، روند کنوني مذاکرات که با پيششرطهاي تکراري آمريکا - درحقيقت نه فقط رو به جلو نيست که برگشت به نقطه صفر محسوب ميشود- مصداق بارز بازي در ميدان باخت – باخت ميباشد.
مطابق آنچه گفته آمد، ميتوان روند مذاکرات را موفقيتآميز تفسير کرد با اين تعبير که واقعيت نظام بينالملل، طرف غربي را از ميدان بازي «با حاصل جمع صفر» بيرون آورده و يک قدم به جلو، يعني به مرحله سياست باخت – باخت بردهاست.
همه اذعان دارند که ديگر هيچکس در دنيا به فکر غلبه مطلق بر ايران نيست و اين انديشه سالهاست که بايگاني شدهاست اما با نگاه به روند معادله «برد - برد» ميتوان گفت مذاکرات شکست خورده و هيچگونه دستاوردي نداشتهاست. با اين توصيف، بايد ديد که آيا عزم طرفين بر ادامه مذاکره در مسکو، ميتواند روند مذاکرات را يک قدم ديگر به جلو هدايت کند بهگونهاي که طرفين حاضر به بازي در ميدان برد- برد باشند يا خير؟
بازي برد- برد؛ دادن و ستاندن است يعني هرکدام از طرفين مناقشه به دليل وجود يک سري مشترکات، مجبور به عقبنشيني در بخشي از مواضع خود براي به دست آوردن منافع خواهد بود بنابراين اگر ايران به تعليق غنيسازي 20 درصدي تن در دهد و غربيها هم ضمن به رسميت شناختن حق هستهاي ايران، حاضر به لغو تحريمها گردند آنگاه دو طرف وارد بازي برد- برد شدهاند ولي اگر همچنان دو طرف تنها به «ستاندن» بينديشند، حرکت در ميدان باخت – باخت خواهد بود و دستاوردي براي هيچکدام در بر نخواهد داشت.
آفرينش: «گراني کاغذ در گروي کاغذ بازي»
«گراني کاغذ در گروي کاغذ بازي» سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي خوانيد:
اکثر ناشران و اهالي مطبوعات گراني کاغذ که پيش از آغاز سال 91 حاصل شده بود را به گردن نوسانات قيمت و تورم ناشي از قرار گرفتن در آستانه سال جديد قرار دادند و به اين اميد که پس از گذار از اين مرحله ثبات به بازار کاغذ بازخواهد گشت، به تعطيلات نوروزي رفتند. اما غافل از اينکه گراني کاغذ در اين مدت لحظه اي از پا ننشست و سير صعودي را پيمود.
اين گراني تاثيرات خود را در نمايشگاه بين المللي کتاب به رخ کشيد و قدرت خريد را از اکثر مخاطبان يارمهربان گرفت.
نارضايتي ناشران به سبب کاهش فروش به رغم درنظر گرفتن تخفيف هاي چشمگير تاييدي بود بر نقش افزايش قيمت کاغذ.
پيش از نمايشگاه و درحين برگزاري آن مسولان وعده داده بودند که ظرف سه ماه آينده 20 درصد از قيمت کاغذ کاسته شود و ظرف شش ماه در قيمت اوليه آن ثابت بماند. اما اين امر نه تنها محقق نشده بلکه ظرف سه ماه گذشته قيمت کاغذ تا تقريباً دوبرابر شده است.
مشکل گراني کاغذ مسئله تازه اي نيست و همواره تخصيص کاغذ سوبسيتدار به ناشران و مطبوعات مورد حمايت دولت، نارضايتي هاي فراواني را به وجود مي آورد. اما هم اکنون اين مشکل از نارضايتي فراتر رفته و به رکود چاپ ناشران و تعطيلي مطبوعات رسيده است.
وزير محترم صنعت و تجارت در مراسم تجليل از پيشنگاران عرصه مطبوعات در باغ روزنامه نگاران حضورداشتند و در سخنراني خود رسانه هاي خبري را «بي اطلاع از سازوکارهاي موجود در عرصه واردات و تخصيص بودجه 24 ميليارد دلاري براي تامين نيازهاي داخلي دانستند» و اعلام کردند يکي از اين اقلام خريد کاغذ با ارز مرجع براي رفع نيازهاي اهالي نشر و مطبوعات مي باشد اما شواهد حاکي از آن است که فقط در هفته گذشته قيمت انواع کاغذ از جمله کاغذ تحرير، گلاسه، کاغذ رل و... حداقل 40 درصد افزايش داشته است.
کاهش قدرت خريد مردم در عرصه کتاب و مطبوعات ضربات سنگيني را به جامعه وارد خواهد کرد. ميزان مطالعه در کشورما بسيار پايين است و بر اساس آمار هشت تا 20 دقيقه در روز عنوان شده است، اگر اين روند گراني ادامه پيدا کند همين آمار نيز کاهش پيدا مي کند.
درحال حاضر قشر دانشجويان کشور براي تهيه کتاب هاي مورد نياز با گراني رو به رو شده اند و اين امر به طور مستقيم با ارتقاي سطح آموزش کشور در ارتباط است. گراني کاغذ باعث ميشود قدرت خريد مخاطب کاهش يافته و مردم سراغ کتابهاي زيراکسي، ديجيتالي و اينترنتي بروند و با عالم کتاب و روزنامه خواني فاصله گيرند.
اهالي مطبوعات نيز از آسيب ديدگان جدي اين سونامي گراني کاغذ هستند. روزنامه ها به عنوان بخش اعظم رکن چهارم دموکراسي از ديرباز در رشد و بيداري افکار عمومي نقش تاثير گذار داشته اند. درحال حاضر بسياري از آنها از حرکت و همراهي مردم در عرصه روشن سازي فضاي کشور باز ايستاده يا دست به عصا شده اند و تيراژ خود را به پايين ترين حد رسانده اند.
صاحبان مطبوعات کشور از عهده پرداخت کارمندان و خبرنگاران خود بازمانده اند و اگر سهميه کاغذ خود را در بازار آزاد بفروشند و روزنامه را تعطيل کنند، سود بيشتري خواهند برد و يا حداقل ضرر نخواهند کرد تحمل اين روند براي صاحبان مطبوعات بسيار سخت و ملال آور است و درحال حاضر صرفاً براي دست نکشيدن از رسالت مردمي خود ايستادگي مي کنند تا پرچمي از جامعه رسانه اي کشور پايين کشيده نشود.
در کنارآنها نيز بسياري از اهالي چاپ و چاپخانه ها بيکار شده اند و بسياري از کارکنان خود را اخراج کرده اند. عرصه کاغذ در زندگي و اشتغال بسياري از اقشار جامعه دخيل است و چالش در آن باعث بيکاري خيل کثيري از مردم مي گردد.
ضمن اينکه كارخانههاي كاغذسازي داخلي براي ورود مواد اوليه با مشكلاتي مواجهند كه دليل آن برخي پيچيدگيهاي مربوط به نرخ ارز و بوروکراسي هاي گمرکي است كه امکان حل اين مشکل با مساعدت و همکاري مسولين و نهادهاي مربوطه امکان پذير است. حل معضل کاغذ نيازمند حمايت هاي مستقيم دولت از کارخانجات داخلي و تسريع در امر واردات مواد اوليه و کاغذ مورد نياز کشور ميباشد.
جمهوري اسلامي: «مرحله دوم هدفمندي يارانه ها و بهره وري و اصلاح الگوي مصرف»
«مرحله دوم هدفمندي يارانه ها و بهره وري و اصلاح الگوي مصرف» سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي خوانيد:
بسمالله الرحمن الرحيم
موضوع زمان اجراي مرحله دوم قانون هدفمندي يارانهها و چگونگي اجراي آن همچنان بحث داغ محافل كارشناسي، رسانهها و افكار عمومي است.
مدافعان و مخالفان اجراي مرحله دوم قانون در سال جاري، هر يك مستندات و ادله خود را براي اثبات ضرورت اجراي مرحله دوم قانون در سال جاري يا تعويق آن تا زماني ديگر ارائه ميدهند اما آنچه در ميان تمامي اين مباحثات كمتر به آن توجه ميشود، مقوله اصلاح الگوي مصرف و بهره وري است.
با مرور مباحث مطرح شده از سوي طراحان و مجريان اين قانون پيش از اجراي آن، به وضوح هويداست كه تأكيد بر اصلاح الگوي مصرف و افزايش بهره وري از مهمترين دستاوردهاي قابل پيشبيني و هدفگذاري شده عنوان ميشد.
به نظر ميرسد براي دستيابي به يك ارزيابي روشن از ميزان موفقيت قانون هدفمندي يارانهها در اصلاح الگوي مصرف و افزايش بهره وري، ميتوان علاوه بر مشاهدات عيني و گزارشهاي ميداني، نگاهي نيز به مكانيزمهاي تأثيرگذاري اهرمهاي قيمتي بر ميزان مصرف و بهره وري انداخت.
از جنبه نخست، به نظر ميرسد فراز و فرودهاي معناداري كه در ميزان مصرف حاملهاي انرژي، خصوصا بنزين در برهههاي زماني مختلف به چشم ميخورد به روشني نشان ميدهد كه پس از هر بار افزايش قيمت در حوزه حاملهاي انرژي، آمارها از شوك كاهنده مصرفي حكايت دارند ولي بدون استثناء و با فاصله گرفتن از موعد اعمال افزايش قيمت، شاهد بازگشت ميزان مصرف كل به همان حد و اندازه پيش از افزايش قيمت هستيم.
اين قاعده را در مورد ساير انرژيها هم شاهد هستيم؛ به عنوان نمونه ميتوان به گاز اشاره كرد. بنا به گفته مسوولان شركت گاز و بر اساس آمارهاي موجود از ميزان مصرف گاز، در زمستان گذشته با وجود افزايش قابل ملاحظه قيمت گاز، تغيير معناداري در حد و اندازه مصرف گاز مشاهده نشد. چنين موردي اخيرا در حوزه مصرف برق نيز گزارش و مشاهده ميشود و به نظر ميرسد عليرغم تغيير در تعرفه محاسبه آب بها، همچنان شاهد مصرف خارج از استاندارد آب هستيم.
از كنار هم قرار دادن اين نمونهها ميتوان اينگونه نتيجه گرفت كه اصلاح الگوي مصرف، علاوه بر استفاده از اهرمهاي قيمتي، به فرهنگ سازي براي آموزش مصرف هم نيازمند است.
اما نكته مهمتر اين است كه سهم بهره وري در توليد حاملهاي انرژي در ميزان مصرف مشخص شود. به عبارت ديگر سؤال مهم اين است كه مصرف كنندگان حاملهاي انرژي، آب، نان و... در ازاي هزينهاي كه پس از اجراي قانون هدفمندي يارانهها، پرداخت ميكنند، محصولات و خدماتي كه دريافت ميكنند در چه سطحي از كيفيت است؟
اين پرسش از اين جهت پررنگتر مطرح ميشود كه بررسي آمارهاي موجود نشان ميدهد ميزان بهره وري توليد در صنايع مرتبط با توليد، پالايش يا انتقال حاملهاي انرژي يا آب و برق به شدت پايين است و همين مسئله هم قيمت تمام شده را براي مصرف كنندگان بالا ميبرد و هم اتلافها را افزايش ميدهد.
به عنوان نمونه ميتوان به برق اشاره كرد؛ بنا بر گزارشهاي موجود بيش از 18 درصد از برق توليد شده در نيروگاه ها در مسير انتقال به محل مصرف، هدر ميرود. معناي اين عدد اين است كه حدود 18 درصد از قيمتي كه مصرف كنندگان برق پرداخت ميكنند ناشي از اتلافي است كه در طول مسير انتقال از مبدأ توليد تا محل مصرف اتفاق ميافتد.
اين معضل در مورد خطوط انتقال آب نيز وجود دارد و از آنجايي كه در سالهاي اجراي قانون تثبيت قيمتها، فاصله قيمت تمام شده با بهاي دريافتي روز به روز افزايش يافت، هيچگاه امكان سرمايهگذاري براي نوسازي شبكه انتقال آب فراهم نشد تا جايي كه پرت آب در مسير انتقال به گفته مسئولان در حال حاضر بسيار بيشتر از استانداردهاي جهاني است.
از سوي ديگر نبايد از اين واقعيت نيز غفلت كرد كه عدم تخصيص منابع آزاد شده از محل واقعي شدن قيمت حامل هاي انرژي به صنايع و بنگاههاي توليدي، اجازه سرمايهگذاري براي نوسازي فناوري توليد، ماشين آلات و بهينه سازي فرايندهاي توليد را نداد و همين مسئله قيمت تمام شده محصولات توليدي داخلي را بالا برده است تا جايي كه حمايتهاي ارزي سالهاي گذشته نيز نتوانست توجيه اقتصادي توليدات داخلي را در برابر واردات مشابه حفظ كند.
با در نظر گرفتن اين واقعيتها، بيترديد در مجموعه مطالعات و بررسيهايي كه براي تعيين زمان مناسب اجراي مرحله دوم قانون هدفمندي يارانهها انجام ميگيرد، بايد به موضوع عدم افزايش بهره وري و ادامه اصلاح الگوي مصرف نادرست توجه ويژهاي شود.
اين اقدام، علاوه بر اينكه فرهنگ مصرف را در جهت صحيح نهادينه ميكند و به نفع سرمايههاي ملي است، صرفه اقتصادي آحاد مردم را نيز در بردارد به ويژه آنكه از رهگذر اجراي قانون هدفمندي يارانهها، ميزان پرداختهاي مردم بابت انرژي و اقلامي از مواد مصرفي افزايش يافته است.
خراسان: «ناتواني بانکها در اعطاي وام؛ چرا؟»
«ناتواني بانکها در اعطاي وام؛ چرا؟» يادداشت روز خراسان به آرين رضايي است كه در آن مي خوانيد:
دستکم
يک سال است که محمود بهمني رييس کل بانک مرکزي از محدوديت شديد منابع
بانکها در برابر حجم فزاينده تقاضا براي دريافت تسهيلات بانکي سخن مي گويد و
نسبت به پيشي گرفتن ميزان تسهيلات از سپرده هاي بانکي هشدار مي دهد.
آمارهاي رسمي بانک مرکزي هم نشان مي دهد بانکهاي کشور بيش از 109 درصد از منابع خود را تسهيلات داده اند و به اين ترتيب زنگ خطر به صدا درآمده که بانکها ديگر ناتوان شده اند؟ چرا اين اتفاق در شبکه بانکي کشور رخ داده و تغيير در سهم عقود مختلف از تسهيلات کل شبکه بانکي چه پيامي براي اقتصاد تشنه منابع مالي ايران دارد؟ اين مهم وقتي حساسيت برانگيز مي شود که وزير اقتصاد و دارايي هم مدام بر ضرورت متنوع شدن منابع مالي جهت تامين نقدينگي واحدهاي توليدي و بنگاه هاي اقتصادي تاکيد دارد و اصرار مي کند که بايد چسبندگي نياز مالي بنگاه ها و واحدهاي توليدي به منابع بانکها اصلاح شود.
واقعيت اين است که برابر با آمارهاي رسمي بانک مرکزي از سال 1386 تا پايان آذرماه 1390 به واسطه اجرايي شدن سياست دستوري کاهش نرخ سود تسهيلات و سپرده هاي بانکي ، تغييرات معناداري در مصارف شبکه بانکي و فرآيند اعطاي تسهيلات رخ داده که شاهد اين مدعا مهاجرت منابع بانکي از تسهيلات ارزان قيمت به سمت تسهيلات گران قيمت دارد.
فصلنامه جديد تازه هاي اقتصاد وابسته به بانک مرکزي در گزارشي اعلام کرده است که از سال 1386 تا 9 ماه ابتدايي سال 1390 مديران بانکها به سبب پيشي گرفتن تدريجي نرخ تورم از نرخ سود بانکي، مسير اعطاي وام را تغيير داده اند به نحوي که سهم عقود مشارکتي به سبب نرخ سود بالاتر به نسبت نرخ سود عقود مبادله اي از 31.2 درصد در سال 1386 به 47.6 درصد در پايان آذرماه 1390 افزايش يافته است و به جاي آن سهم عقود غيرمشارکتي از کل تسهيلات اعطايي بانکها و موسسات اعتباري غير بانکي از 57.8 درصد در سال 1386 به 38.4 درصد در پايان آذر 1390 کاهش پيدا کرده است.
اين چرخش معنادار در روند اعطاي تسهيلات بانکي نشان مي دهد که برخلاف انتظار دولتمردان، بانکها با پذيرش اسمي کاهش دستوري نرخ سود بانکي ، در جستجوي راهي براي دور زدن سياستهاي اعتباري شوراي پول و اعتبار و البته دولت برآمدهاند و خود را از گزند و زيان ناشي از اجرايي شدن نرخ سود پايين تر مصون نگه داشته اند.
افزون بر اين چرخش در سياستهاي اعتباري شبکه بانکي ، رسوب منابع بانکها به واسطه رشد نگران کننده مطالبات معوق بانکي به هر دليل موجه يا غير موجه، باعث شده تا دريافت کنندگان تسهيلات از بازگرداندن منابع بانکها به سبب دشواري هاي ايجادشده در روند توزيع تسهيلات خودداري کنند.
به ويژه اينکه سياستهاي تنبيهي بانک مرکزي و شبکه بانکي مبني بر اخذ جريمه از بدهکاران بانکها هم نتيجه مطلوبي به همراه نداشته است.
ارزيابي واقع بينانه مجموع متغيرهاي پولي نشان مي دهد سياستهاي پولي و اعتباري که همه ساله از سوي شوراي پول و اعتبار و بانک مرکزي مصوب و ابلاغ مي شود، کارايي خود را از دست داده و گردش نقدينگي در شبکه بانکي با بن بستهاي زيادي مواجه شده است.
تناقض و نگراني وقتي جدي تر مي شود که بسياري از مردم براي دريافت تسهيلات خرد و ارزان قيمت جهت تامين نقدينگي مورد نياز خود از يک سو و بسياري از واحدهاي توليدي کوچک و متوسط براي تامين سرمايه در گردش با دشواري هاي زيادي مواجه شده و عملا بخش توليد دچار تشنگي منابع و نقدينگي شده است. به نظر مشکل ايجاد شده از چند زاويه قابل ارزيابي است که به کوتاه به آنها اشاره مي شود:
1) نبود اراده لازم جهت اتخاذ و اعمال سياستهاي پولي راهگشا براي بازگرداندن منابع رسوب کرده بانکها به واسطه رشد روزافزون مطالبات معوق بانکي و دل بستن بدهکاران به بخشش هاي بودجه اي يا استمهال بانکها به دستور دولت.
2) تعميق رکود نسبي اقتصاد و ناتواني برخي از واحدهاي توليدي براي گردش مناسب در نقدينگي خود و ناگزير شدن مديران و فعالان اقتصادي براي اتکاي مفرط به منابع بانکها.
3) نبود سازوکار شفاف بر عملکرد اعتباري بانکها و ضعف شفافيت اقتصادي و کنترل داخلي بانکها و البته تشديد رانت جويي در دريافت تسهيلات.
4) پيشي گرفتن نرخ تورم از نرخ سود سپرده هاي بانکي و خروج تدريجي سپرده ها و حرکت به سمت بازارهاي نقدشونده و داراي ريسک بالاي ارز و طلا.
5) نبود انسجام فکري و عملي نزد سياست گذاران پولي با تصميم سازان اقتصادي براي بازکردن گره هاي موجود در شبکه بانکي بر اساس اصول واقعي بانکداري و تن دادن به سياستهاي دستوري و بخشنامه اي.
6) عدم اصلاح قانون عمليات بانکداري بدون ربا با گذشت بيش از 25 سال از موعد قانوني و ناکارآمد شدن سياستهاي پولي به واسطه نقص قانوني در قانون پولي و بانکي و کندتر شدن ابزارهاي نظارتي بانک مرکزي.
7) ضعف نهادهاي مالي و بازارهاي سرمايه اي جهت هدايت نقدينگي به سمت فعاليتهاي مولد و گرايش پيدا کردن نقدينگي به سمت بازارهاي تجاري و سوداگرايانه.
روزنامه حمايت: «بازي دو گانه»
«بازي دو گانه» عنوان يادداشت روزنامه حمايت است كه در آن مي خوانيد:
سوريه
در حالي همچنان صحنه پايداري مردم دولت در برابر گروه هاي تروريستي و
توطئههاي برخي كشورهاي عربي و غربي، صهيونيست ها و تركيه است كه بازيگري
برخي از كشورها در قبال سوريه از نكات قابل توجه است. از جمله اين تحولات
ميتوان به عملكردهاي فرانسه در اين زمينه اشاره داشت.
براساس گزارشهاي منتشره فرانسه ميزبان بعدي اجلاس به ظاهر دوستان سوريه است كه با حضور جريان هاي غرب گراي سوري و برخي از كشورهاي عربي و غربي برگزار ميشود. پاريس در حالي ميزبان اين نشست شده كه دو سئوال مطرح است نخست آنكه چرا به رغم به نتيجه نرسيدن نشستهاي قبلي بانيان آن همچنان بر ادامه آن اصرار دارند دوم آنكه چرا فرانسه در دوران اولاند به اين نشست تن داده است.
در باب دلايل برگزاري اين نشست ميتوان گفت كه زنجيرهاي از تحولات، نااميدي دشمنان سوريه را در پي داشته است برملاشدن ماهيت واقعي گروههاي تروريستي در سوريه و آگاهي جهانيان از جنايات و اقدامات ضد بشري آنها تحت حمايت كشورهاي عربي و غربي و تركيه، ناتواني در سوق دادن طرح عنان به سوي دخالت نظامي در سوريه ، ناتواني جريانهاي غرب گرا در رسيدن به توافق واحد چنانكه آنها حتي به كناره گيري قبلان سركرده اين گروه تن دادهاند، آشكارتر شدن حمايتهاي گسترده مردمي از اسد و طرحهاي اصلاحي آن نظير برگزاري انتخابات پارلمان، تحركات جديد دشمنان مقاومت براي فتنه انگيزي همزمان در سوريه و لبنان و... از جمله چالشهاي دشمنان سوريه است.
آنها با برگزاري نشستهاي به اصطلاح دوستان سوريه برآنند تا ضمن سرپوش نهادن بر اين ناكاميها فضا را به سوي دخالتهاي بيشتر سوق دهند. نكته قابل توجه آنكه آنها با برگزاري اين نشستها افكار عمومي را از تحولات كشورهايي مانند مصر، ليبي، يمن، بحرين و عربستان كه غرب به دنبال مصادره قيام مردمي است به سوريه منحرف ميسازند تا در سايه آن بتوانند به اهداف سلطهطلبانه خود دست يابند.
در باب نقش فرانسه نيز ميتوان گفت، هرچند اولاند رييس جمهور فرانسه با برخي تغيير مواضع در قبال اتحاديه اروپا و افغانستان خود را فردي متفاوت با ساركوزي نشان داده كه به نوعي به دنبال نمايش چهرهاي جديد از فرانسه است، اما عملكردهاي اولاند نشان ميدهد كه وي نيز نگاه منفعت طلبانه ساير مقامات فرانسوي را دارد.
عملكردهاي وي در دو حوزه قابل تعريف است نخست آنكه وي اكنون بيشتر سياستهايي را تعديل ميسازد كه داراي اهميت بيشتري براي مردم فرانسه است كه مسائلي مانند افغانستان و رياضت اقتصادي اروپا از آن جمله است.
تحولات سوريه كمتر در ديدگاه مردم فرانسه است لذا اولاند با آسودگي خاطر به سياستهاي گذشته در قبال آن ادامه ميدهد.
هدف نهايي اولاند آن است تا از مولفهاي لازم براي ارتقاي جايگاه مردمي خود و نيز كسب آرا براي حزب سوسياليست در انتخابات پارلماني برخوردار گردد.
دوم آنكه عملكردهاي فرانسويها نشان ميدهد كه آنها همچنان در توهم اجلاس جايگاه استعماري گذشته در جهان هستند لذا در مناطق سنتي خود نظير سوريه به تحركات سلطه طلبانه ادامه ميدهند البته جلب رضايت كشورهاي عربي جهت برخوردارشدن از سرمايههاي آنها در اقتصاد فروپاشيده فرانسه از اهداف مهم اولاند ميباشد.
تهران امروز: «فرآوردههاي دامي و سلامت شهروندان»
«فرآوردههاي دامي و سلامت شهروندان» يادداشت روز تهران امروز به قلم كامران ملك پور عضو هيات مديره جامعه دامپزشكان ايران است كه در آن مي خوانيد:
در صنعت غذا استانداردي وجود دارد با عنوان «باقي مانده دارو و آنتي بيوتيك». اين استاندارد در دهههاي اخير به دليل بروز برخي بيماريها تعريف شد. اما در دهه هاي اخير با افزايش روند رو به رشد مصرف آنتي بيوتيكها و گسترده شدن طيف داروهاي مصرفي در صنعت دام و طيور، بحث باقي مانده اين داروها در بدن دام و طيور بسيار جديتر مورد بررسي قرار ميگيرد، چون با مصرف گوشت حيوانات آنتي بيوتيكي، اثر آن مواد وارد بدن مصرفكننده نيز مي شود و همين موضوع يك نوع مقاومت دارويي در بدن انسان ايجاد ميكند.
كارشناسان صنايع غذايي براي مقابله با اين پديده خطرناك، اعلام كردهاند كه بايد ابزارهاي كنترلي دقيق، ميزان مصرف آنتي بيوتيك را در دام مورد بررسي قرار دهند و اگر از حد مجاز بيشتر بود، با ذبح چنين دامهايي مخالفت كنند.
البته سابقه اين اتفاق به دهه 80 ميلادي باز ميگردد. بعدها در دهه 90 اروپا هم صنعت دام و طيور خود را تشويق كرد تا مصرف آنتي بيوتيك ها را كاهش دهد. در اتحاديه اروپا و كشور ايالات متحده به نتيجه رسيدند كه اولا مصرف آنتي بيوتيكها كاهش يابد و ثانيا به سمت داروهاي جايگزين با منشأگياهي و دارويي بروند. اكنون در نمايشگاه دارويي اروپايي شركتها، محصولات جديد را به بازار عرضه مي كنند كه منشأ گياهي و طبيعي دارد.
اين داروهاي گياهي، باقي مانده ندارد و خطري هم براي انسان ايجاد نميكند. براساس قوانين موجود، نظارت بر فرآوردههاي حيواني خام برعهده سازمان دامپزشكي كشور است و وزارت بهداشت، درمان و آموزشپزشكي بر فرآورده هاي خامي نظارت دارد. اين دوگانگي مسئوليت خودش مسئلهساز است و باعث رقابت منفي ميشود.
درحالي كه مثلا در كشوري چون آمريكا همه مسائل مربوط به غذا زير نظر سازمان غذا و دارو قرار ميگيرد و اين دوگانگي وجود ندارد. اما معضل نداشتن مديريت يكپارچه در كشور ما، به حدي است كه در نهايت به جلسات ماهانه منجر ميشود كه به نتيجه اي هم نمي رسد.
براي مثال شما يك نامه 10 خطي مشترك از اين دو سازمان،در رابطه با يك موضوع مشترك، پيدا نميكنيد. هيچ برنامه و طرحي هم براي مديريت اتفاقات اين حوزه وجود ندارد. درصورتي كه با اين سهلانگاريها، بيماري هاي دامي به انسان منتقل مي شود و سلامت شهروندان به خطر ميافتد.
به هر حال اثرات استفاده از آنتيبيوتيكهاي غيرمجاز يا فراتر از حد مجاز در دامها تا آن حد از اهميت برخوردار است كه در كشور ما هم ضروري است همانند ساير كشورهاي اروپايي و آمريكايي استانداردهاي معين و ثابتي تعريف شود تا چنانچه دامداريها استانداردهاي تعريف شده را رعايت نكردند مورد مواخذه قانوني قرار گيرند.
دنياي اقتصاد: «حذف تخصص و تشديد بياخلاقي»
«حذف تخصص و تشديد بياخلاقي» سرمقاله روز دنياي اقتصاد به قلم دکتر محمود سریعالقلم استاد دانشگاه شهید بهشتی است كه در آن مي خوانيد:
چه اتفاقی میافتد وقتی یک فرد غیرمتخصص و بیتجربه بر مصدر کار و سمتی قرار میگیرد؟ حتی با یک نگاه عمومی، میتوان پیامدهای زیر را تصور کرد:
1- وارونه جلوه دادن واقعیتها
2- نمایش، ظاهرسازی و دروغهای پیدرپی
3- به هدر رفتن منابع و سرمایه
4- بهرهبرداری ماهرانه از سنت و صنعت چاپلوسی برای حفظ سمت
5- سقوط کارآمدی در کار و مجموعه سازمانی
6- به حاشیه راندن افراد متخصص و مجرب در مجموعه سازمانی
7- جایگزینی تبلیغات و هیاهو با مدیریت عقلانیت
8- بهکارگیری زیرمجموعه بیتجربه و ناکارآمد
9- خلاقیت مخرب برای تداوم مدیریت
10- لذت مخفی شده از امکانات مالی و غیرمالی گسترده
از آنجا که بشر هر فکر و هر کاری را میتواند هنرمندانه و حتی معقول توجیه کند، اجرا و پیامدهای دهگانه فوق به راحتی قابل تصور است. معمولا افراد توانا که در چارچوب اصولی مستحکم کار و زندگی میکنند، تبلیغ نمیکنند چون نیازی به تبلیغ ندارند. اتومبیل پيكان را با بنز مقایسه کنید.
شرکت و کارخانه بنز معمولا فقط شرایط خرید اتومبیل خود را تبلیغ میکند و نیازی به تبلیغ کیفیت و استحکام فرآورده خود ندارد. این در حالی است که اتومبیل پيكان تا آخرين روزهاي عمر خود همیشه در حال دفاع کردن و اثبات خود بود تا شاید مورد توجه قرار گیرد.
پس از گذشت نیم قرن از فعالیت صنعتی و اقتصادی عالینسبها و خسروشاهیها، هنوز در محافل تخصصی از بلنداندیشی و مهارت این کارآفرینان تمجید میشود. در گذشته وقتی شخصی به سمت ریاست دانشگاه یا دانشکده یا بانک و موسسهای انتصاب میشد همه از دقت و شایستگی سخن میگفتند؛ اما عموما هماکنون از انتصابها تعجب نمیکنند، بلکه شوکه میشوند.
در سال 2011، تولید ناخالص داخلی برزیل (2493 میلیارد دلار) از تولید ناخالص داخلی انگلستان (2418) فراتر رفت و برزیل معرف کشوری مانند اقیانوس آرام شد که با فکر و تلاش و کارآمدی همچنان در جهان اعتبار و احترام کسب میکند و نیازی به تبلیغ خود ندارد.
این در حالی است که وزارت خارجه يك كشور ديگر مجبور است در هفته چندین بار اظهار كند که اين كشور یک قدرت منطقهای است تا احیانا کسی این واقعیت را فراموش نکند.
اعتماد به نفس، شأن میآورد؛ زیرا کار و تولید و خلاقیت خود تبلیغ است و نیازی به بیان آن نیست. از آنجا که بسیاری از مدیران کشور ما به صورت تصادفی و عموما نه بر اساس شایستگی بلکه به واسطه ارتباطات در جایگاه خود قرار گرفتهاند، مرتب در حال تبلیغ و تحقق امور کوتاهمدت هستند که جنبه نمایشی و ظاهری آن بیشتر باشد.
یکی از توهمات مخرب در کشور ما، فکر سپردن امور به افراد کم سن و سال است که نه تجربه دارند و نه هنوز دانش آنها محک خورده است.
وقتی جوانی سمتی پنجاه برابر دانش و تجربه خود در اختیار میگیرد، غرایز او به طور طبیعی او را مجبور میکند تا برای حفظ سمت از هر آنچه که در مخزن حیلههای بشری وجود دارد استفاده کند. این مخزن حیله از ظاهر گرفته تا جملات و اقدامات را شامل میشود.
در علم سیاست گفته میشود انسانها عمدتا محصول ساختارها هستند و رفتار آنها تابع مقتضیات و قواعد ساختارهایی است که در آن زندگی میکنند.
وقتی ساختاری، اولویت را به کمتجربه و کمدانش میدهد به طور طبیعی باید در انتظار عملکردهای ضعیف، قضاوتهای بیپایه، دانش محدود، تصمیمگیری اشتباه و کوتاهمدت، سخنان نسنجیده و پیامدهای منفی که بلکه دهها سال بعد معلوم شود، باشد.
اولین کار غیراخلاقی که صورت میپذیرد، گماردن افراد کمصلاحیت و فاقد صلاحیت در صدر امور است. چه نهادی که سمت را اعطا میکند و چه فردی که بدون صلاحیت مسوولیت را میپذیرد، هر دو کار غیراخلاقی میکنند. مرز بین غیراخلاقی و غیرعقلانی بسیار ظریف است. کاری خارج از قواعد و اصول چه در رانندگی و چه در وزارت و مدیریت، خلاف اخلاق و عقل است.
پرتاب زباله از اتومبیل و انتصاب یک سفیر که در طول عمر خود، دو کتاب نخوانده است هر دو کاری غیرمسوولانه و خلاف اخلاق هستند چون به جامعه، حقوق انسانهای دیگر و مصلحت عمومی لطمه میزند و حریمهای اجتماعی را مخدوش میکند.
هر چند ممکن است سخن بعدی، بعضی از خوانندگان محترم را ناخرسند کند ولی به عنوان یک واقعیت میتوان گفت که اخلاق در سوابق تاریخی ما، پرونده درخشانی ندارد و ضعف اخلاقی در شرایط کنونی تنها تشدید شده است.
به رغم آنكه یکی از فلاسفه بزرگ ایران معتقدند که از مراکش تا اندونزی، هیچ ملتی به اندازه ایرانیان پیرامون اسلام و معرفت دینی تحقیق نکرده و متون تولید نکرده است.
ریشه اصلی تشدید بیاخلاقی طی سالهای اخیر، کنار گذاشتن تخصص و اصالت فردی و خانوادگی و در نتیجه رشد تصاعدی پوپولیسم است. رشد قارچوار افرادی که سوابق روشن تخصصی، علمی، اجرایی و تجربی ندارند باعث شده تا کیفیت تصمیمگیری و پیشبرد امور کشور تنزل کند.
نکتهای جامعهشناسانه در رابطه با نسل جدید علمی و اجرایی کشور وجود دارد و آن اینکه این نسل تحصیلکرده داخل کشور طی سه دهه گذشته است و قاعدتا با توجه به حجم متون جدید و متفاوت بودن با نسلی که در گذشته و بعضا در خارج از کشور تحصیلکرده و تجربه کسب کرده است، باید اخلاقیتر و معتقدتر باشد.
اما شواهد فراوانی در نهادهای اجرایی و دستگاه جدید دانشگاهی معرف این واقعیت است که نسل جدید بدون آنکه بخواهد مراتب را طی کند و پشتوانههای فراوانی را جمع کند با سرعت زمانی و تراکم کاری ناکارآمد، ره صد ساله را میخواهد یک شبه طی کند.
جالب اینکه در گذشته، صنعتگر، تاجر، مدیر، استاد دانشگاه، وزیر، نویسنده و خبرنگار از اینکه دیگران نسبت به او چه تصویری دارند حساس بود و سعی میکرد احترام و اعتبار خود را حفظ کند.
امروز تصویر، احترام و اعتبار به واسطه رواج پوپولیسم و «جهانبینی استفاده حداکثری از مدت زمانی حداقلی» از اعتبار افتاده است. در گذشته در کنار تحصیلات دانشگاهی، شخص شخصیت هم پیدا میکرد.
هم اکنون عمدتا دانشگاه به یک نهاد انتقال مواد خام کهنه تبدیل شده است. بخشی از علیت این وضعیت نسل جدید، فقدان ارتباطات بینالمللی برای محک خوردن از یک طرف و اولویت پیدا کردن مواضع سیاسی بر تخصص از طرف دیگر است.
تخصص پیدا کردن حداقل نتیجه بیست سال زحمت است ولی مکتوم ماندن و اتخاذ مواضع سیاسی مورد وثوق برای دستیابی به امکانات و سمتها چندان انرژی نمیخواهد.
یک روحانی برجسته، یک مهندس متبحر، یک نویسنده زبده، یک صنعتگر موفق و یک سیاستمدار هوشمند محتاج چاپلوسی، هیاهو، تبلیغ، دروغگویی و تخریب دیگران نیست تا آنکه استوار و قائم باقی بماند.
فرد ضعیف و بدون پشتوانه باید دائما نمایش دهد تا مورد توجه قرار گیرد. ساعت رولکس نیازی به تبلیغ و نمایش ندارد چون کیفیت آن، اعتماد و احترام میآورد.
ساعت رولکس قائم به خود است و نیازی به تخریب ساعتهای مهم دیگر ندارد اما تا زمانی که پیکان تخریب نشود، فلان خودرو داخلي اهمیت پیدا نمیکند. رابطه میان انسانها هم به این صورت است و به همین دلیل جامعه سالم و جامعه اخلاقی، جامعهای است که در آن باسوادترینها، سیرترینها، متخصصترینها و با اصالتترینها بر مصدر امور باشند تا حتی در خلوت، اصول و اعتقادات و آداب و اخلاق را رعایت کنند و برای دیگران الگو باشند.
معمولا سالها بلکه دههها میگذرد تا سجایای اخلاقی، افق بینش و عملکردهای ماندنی انسانهای بزرگ شناخته شود. به نظر میرسد نسلهای فعلی حتی قبل از دوره میانسالیشان، تمامی نقيصههاي خود را نمایان کنند.