عبدالرحمن شلقم وزیر خارجه اسبق لیبی در مصاحبه با برنامه "الذاکره السیاسیة" (حافظه سیاسی) که جمعه شب از شبکه العربیه پخش شد، مطالب و خاطرات متنوعی را درباره معمر قذافی رهبر سرنگون شده لیبی مطرح کرد.
به گزارش
عصر ایران، شلقم در هنگام اعتراضات مردمی اخیر علیه حکومت قذافی،
نماینده لیبی در سازمان ملل متحد بود که پس از سرکوب خونین این اعتراضات،
از سمت خود استعفا داد و به صف معترضین و مخالفین قذافی پیوست.
شلقم متولد 1949 است و بین سال های 2000 تا 2009 میلادی مسئولیت وزارت خارجه لیبی را برعهده داشت.
مهمترین و جالب ترین بخش های مطرح شده دراین مصاحبه، به این شرح است.- قذافی معتقد بود که نسبت به انور سادات (رئیس جمهور اسبق مصر) برای حکمرانی بر مصر، شایستگی بیشتری دارد.
- قذافی از انور سادات ناراحت بود چرا که بیش از آنکه با او رابطه داشته باشد با عربستان سعودی رابطه داشت.
- قذافی همیشه از آدم هایی که چیزی بیشتر از او داشتند مشکل داشت. از جمله اینکه همیشه با افرادی که از او قدبلندتر بودند مشکل داشت و همین موضوع در رابطه قذافی با رئیس جمهور اسبق سنگال که 2 متر قد داشت و بشار اسد رئیس جمهور قدبلند سوریه مسئله ساز بود. قذافی از این که فضایی برای مقایسه قد او با افراد دیگر فراهم شود خودداری می کرد.
- قذافی همیشه کفش های پاشنه بلند می پوشید و برای پنهان کردن این کفش ها، همیشه لباس های بلند و افتاده بر زمین برتن می کرد تا کفش هایش پیدا نباشند.
- قذافی معتقد بود که بشار اسد باید پیرو او باشد. بارها بشار اسد را "فرزند خود" مورد خطاب قرار می داد که این اقدام صحیح نبود. قذافی دوست داشت بشار اسد به مانند فرزندانش سیف الاسلام یا ساعدی، پیرو او باشد.حافظ اسد رئیس جمهور سابق سوریه از سودای رهبری جهان عرب توسط قذافی، استفاده می کرد.او فاصله خود را به خوبی با قذافی حفظ می کرد.
- قذافی تلاش می کرد تا زین العابدین بن علی رئیس جمهور وقت تونس را به
عنوان یکی از پیروان خود تبدیل کند. یعنی سعی می کرد رابطه بن علی با خود
رابطه پسر و پدری باشد.
- " لولا داسیلوا" رئیس جمهور برزیل به لیبی سفر کرده بود اما قذافی برنامه ورود و مقدمه دیدار با او را به شکلی برنامه ریزی کرد که نشان دهنده کوچکتر بودن لولا نسبت به قذافی بود و اینکه لولا نیز یکی از پیروان قذافی به شمار برود. لولا از این رفتار ناراحت شد و سفر خود به لیبی را نیمه کاره رها کرد.
- قذافی با هیچ کس رابطه ای دوستانه ای نداشت.
- قذافی به دنبال آدم های یس من (yes man) بود یعنی همیشه چشم بگویند. اما در عین حال از مسوولانی خوشش می آمد که به آنچه او می گفت فوراً عمل نکنند یعنی در ظاهر بپذیرند اما بعدا آن را عملی نکنند. مثلا یک بار قذافی دستور داد که در مدت 48 ساعت تمامی منازل و اقامتگاه های سفرای لیبی در سراسر جهان به فروش گذاشته شود.
من در واکنش، این موضوع را تایید و پذیرفتم و قول دادم که این موضوع را در سریعترین زمان ممکن اجرا کنم اما با این حال با وجود پیگیری قذافی، من وقت کشی می کردم تا قذافی سرد شود و از اجرای چنین تصمیمی منصرف شود. با وزیر وقت اقتصاد نیز صحبت کردم او هم نگران بود.
با هم به جست و جوی علت این تصمیم عجیب و غریب پرداختیم و در نهایت معلوم شد به دلیل راه ندادن سیف العرب - یکی از پسران قذافی- به اقامتگاه سفیر لیبی در آلمان، قذافی این تصمیم را گرفته است.
بنابراین ما با اقداماتی رضایت سیف العرب را جلب کردیم و بعد از آن قذافی آرام شد و تلفنی به من گفت:" آن موضوع را که عملی نکردی" گفتم:" نه" گفت:" خوب شد!"
بار دیگری نیز قذافی شخصا دستور داد که سفیرانگلیس در لیبی را اخراج کنم. من نیز گفتم چشم و حتما این کار را انجام خواهم داد .
پس از گذشت چندین ساعت قذافی دوباره تماس گرفت و معلوم شد که منصرف شده است.
-من تاکنون فقط دو مرتبه امام موسی صدر را از نزدیک دیدم که این دو مرتبه هم در شهر قاهره بود.
"هواري بومدين" رئیس جمهور وقت الجزایر امام موسی صدر را قانع کرد که به لیبی سفر کرده و بتواند کمک های مالی را جذب کند. پس از ناپدید شدن امام موسی صدر، بومدین از قذافی می خواست به طور شفاف درباره سرنوشت امام صحبت کند.
قذافی همیشه از مسئله صدر ناراحت بود. او در سال های اخیر مرا فراخواند و در بیرون از خیمه، در حالی که قدم می زدیم از من پرسید: از سرنوشت صدر چه خبری داری؟
من از این سوال بسیار جا خوردم و احساس نگرانی کردم. سه دیدگاه در من ایجاد شد. اول اینکه این سوال ، یک هشدار و تهدید است که من درباره موضوع سرنوشت او چیزی نگویم یا اینکه در جایی مطلبی را گفته ام که به نارضایتی قذافی منجر شده است. در این باره از نزدیکان قذافی نیز پرس و جو کردم. از دیگر تفسیرها این بود که قذافی می خواهد پس از حل مسائل مختلف با غرب از جمله لاکربی و ...، به حل مسئله امام موسی صدر نیز اقدام کند و خواهان طرحی برای حل این مسئله است. البته من متوجه این موضوع نشدم که منظور قذافی کدام یک از این موضوعات بود.
براساس اطلاعاتی دارم امام موسی صدر در هنگام حضور در لیبی به شدت از قذافی و دیدگاه های او درباره دین اسلام انتقاد کرده بود. قذافی معتقد به بازنگری در دین اسلام و قرآن بود مثلا می گفت کلمه قل باید از متن قرآن حذف شود چرا که " قل " خواسته خدا از پیامبر بود.
همین انتقاد باعث خشم قذافی شد و او دستور داد امام موسی صدر به همراه همراهانش دستگیر و به مکان نامعلومی منتقل شوند.
براساس گفته های شلقم، قذافی معتقد به بازنگری در دین اسلام و قرآن بود
مثلا می گفت کلمه قل باید از متن قرآن حذف شود چرا که " قل " خواسته خدا از
پیامبر بود.
قبل از این براساس اطلاعات مختلفی که به دستم رسیده بود امام موسی صدر در
لیبی کشته شده بود یا از لیبی خارج شده و در ایتالیا ربوده شده اما حدود
چهار سال پیش با وزیر کشور وقت صحبت کردم و براساس آخرین اطلاعاتی که
دریافت کردم هم اکنون می گویم که امام موسی صدر در خاک لیبی کشته شد.
- قذافی در حالت های مختلف، جو گیر می شد . یک بار خود را رهبر جهان عرب می دانست، بار دیگر خود را رهبر جهان اسلام و بار دیگر خود را در جایگاه رهبری آفریقا می دید.
- قذافی با حسنی مبارک راحت بود و با او با لهجه عربی صحبت می کرد و روابط میان آن دو خوب بود.
- در نشستی در گذشته، میان قذافی و رئیس جمهور وقت لبنان، به قذافی گفتم که چون شرایط مناسب است پیشنهاد دهید رئیس جمهور لبنان با ایجاد سفارت لیبی در بیروت موافقت کند ولی قذافی گفت که هم اکنون شب و آخر وقت است این موضوع را بگذارید برای فردا صبح.
البته این مطلب رو قبلا خونده بودم
يواش يواش خبرهاي بقيشون هم مي رسه