* ابتكار
روزنامه ابتكار درسرمقاله خود با عنوان "نگاهي به فراز و نشيبهاي
سياسي ايران در دهه هشتاد؛ از آبادگران اصولگرا تا اصولگرايان ملي گرا
"به قلم سيد علي محقق آورده است:چهار روز ديگر سال 1389 و دههي هشتاد
شمسي به پايان ميرسد، با همه فراز و نشيبهايي كه در عرصهي سياست و
سياستورزي در اين دهه تجربه كرد. تقريباً همهي روزهاي باقيمانده از سال
جاري به تعطيلي رسمي و نيمهرسمي كشور خواهد گذشت و عملاً از همين فردا
بايد كار سال 89 و دهه هشتاد را تمامشده تلقي كرد و هرآنچه از اين پس واقع
خواهد شد، بايد به پاي سال و دههي نوي نود گذاشت.
دههي هشتاد شمسي حدود 8سال از دهه سوم و دو سال از دهه چهارم پس از
انقلاب و شكلگيري جمهوري اسلامي را در خود جاي داده و به همين دليل، سهم
اين دهه از همه آنچه در نوع خود بر تاريخ سياسي كشور و فعل و انفعالات
گروهها و جريانات سياسي در نظام جمهوري اسلامي ايران گذشت، بسيار برجسته
است و امكان تعمق دارد.
دههي هشتاد با حضور حداكثري جريان اصلاحطلبي آغاز شد كه از چهار سال
قبل و در دوم خرداد76 قوهمجريه و كمي بعد از آن، قوهمقننه را از آن خود
كرده بود. در اين دوره، گروههاي هجدهگانه جبههي دوم خرداد سرخوش از
پيروزي مطلق در انتخابات مجلس ششم و دوره اول شوراهاي شهروروستا، به پيشواز
انتخابات دوره هشتم رياستجمهوري ميرفتند و جريان مقابل يعني راست سنتي،
با علم به پيروزي رقيب در اين انتخابات، با نيمنگاهي به سالهاي آتي، در
تدارك قبايي تازه با نام اصولگرايي بر تن خود بود. هرچند بزرگان جريان راست
سنتي براساس گفته محمدرضا باهنر، از همان روز سوم خرداد به پاركينگ سياست
رفته بودند، در عمل، اين جريان بهصورت چراغ خاموش از مسيرهاي مختلف، اهداف
و برنامههاي خود را به پيش ميبرد و براي اين پيشبرد نيز اهرمهاي كافي
در اختيار داشت. اين جريان بهتدريج و با تجهيز خود به نشان اصولگرايي،
چراغها را روشن كرد و فقط دو سال زمان كافي بود تا با فرستادن تركيبي جوان
و ناشناخته به ميدان رقابت سياسي در انتخابات شوراها گام اول براي بازگشت
به قدرت را محكم بردارد.
جريان جديد و نوخاسته اصولگرايي در آن زمان، با تركيبي به نام آبادگران
جوان، كرسيهاي شوراها را در تهران و چند شهر بزرگ كشور از آن خود كرد و
اين تازه اول راه جانگرفتن جريان اصولگرايي جديد و آغازي بر ناكاميهاي
اصلاحطلبان و خروج يا به عبارت بهتر، اخراج تدريجي آنان از قدرت بود.
آبادگران جوان كه كرسيهاي ساختمان شوراي شهر تهران در خيابان بهشت را
تصاحب كرده بودند، بلافاصله با معرفي محمود احمدينژاد كمتر شناختهشده،
بهعنوان شهردار پايتخت، نشان داد كه اين گروه سياسي منسوب به جريان راست
سنتي تا حدود زيادي سعي دارد كه با وجود برچسب نمايندگي اين جريان، تا حد
امكان هم استقلال خود از سنتيها را نشان دهد و هم درعينحال پرچم
اصولگرايي و نه راست سنتي را بر فراز سر خود حفظ كند.
شيوهي عمل منسجم ، برنامهمحور و تشكيلاتي اين گروه نوخاسته، در
سالهاي82 و 83 چنان بود كه اين طيف از جريان اصولگرايي را در قد و قوارهي
يك گروه سياسي با قابليتهاي بيشتر و نمايندهي آنان يعني محمود
احمدينژاد را تا حد يك گزينه قطعي براي انتخابات رياستجمهوري در سال 1384
به فعالان عرصه سياست كشور معرفي كرد.هرچه جريان اصولگرايي از پيشرفت كار
آبادگران جوان و جريانسازيهاي آنان در حوزههاي اجتماعي، در پوست خود
نميگنجيد و آينده را از آن خود ميديد، جريان اصلاحطلبي در عين در
دستداشتن قواي مجريه و مقننه، روزبهروز عرصه را بر خود تنگتر و قدرت را
از دسترفتهتر ميديد.
اختلافات و انشعابات داخلي، برنتابيدن مشي و ديدگاههاي سياسي آنان
توسط نهادهاي نظارتي و ساير اجزاي قدرت و از دسترفتن تدريجي مقبوليت
اجتماعي، دستبهدست هم داد تا اين جريان از همان سالهاي 82 و 83 در
اختيارداشتن قدرت را كمتر احساس كند.
بر همين منوال، انتخابات دوره هفتم مجلس در ميان اما و اگرهاي مختلف و
در غياب نسبي چهرههاي برجسته جريان اصلاحات برگزار شد و همانطوركه
پيشبيني ميشد، اصولگرايان و آبادگران جوان دستبهدست هم، وارد ساختمان
مجلس شوراي اسلامي شدند تا دومين خاكريز حوزهي سياست و قدرت در نظام
جمهوري اسلامي را از جريان سياسي رقيب باز پس گيرند. اما اين همهي ماجرا
نبود و تركيبي كه از اين فعل و انفعالات بر آمد و بر كرسيهاي مجلس هفتم
نشست، برخلاف نام و نشان راست و اصولگرايي، چندان نشاني از محافظهكاران
سنتي مجلس پنجم نداشت. هرچقدر كه مشي مجلس پنجم بهعنوان برايند نيروهاي
راست سنتي، اعتدالي و ميانهرو بود، تركيب مجلس هفتم منتهياليه تندروي در
اين جريان را نمايندگي ميكرد.
اين در حالي بود كه پيران سياستورز راست سنتي به خيال خود، آبادگران
جوان و طيف تندروي اصولگرايي را فقط كاتاليزوري براي تسريع در بازگشتشان به
قدرت ميخواستند و با وجود همهي توفيقات سياسي كه به نام اصولگرايي رقم
ميخورد، اوضاع چندان باب طبع بزرگان اين جناح پيش نميرفت.
ظواهر امر نشان ميداد كه راست سنتي در ميانهي راه كاملاً غافلگير شده
بود و در توافق اوليه قرار نبود كه سهم آبادگران از قدرت در اين حد و
اندازهاي باشد كه پيش ميرفت. بهتدريج استقلال نسبي چهرههاي محوري گروه
آبادگران، خود را از راست سنتي نشان ميداد. مشخصهاي كه اين گروه را از
اصل و نسب اصولگرايان سنتي متمايز ميكرد، اين بود كه سعي كردند دو صفت
تندروي در عرصهي سياسي و عملگرايي در حوزه اجرايي را باهم تركيب كنند.
سرانجام، اين حركت در حاشيهي خاكستري اصولگرايي، خود را در انتخابات
نهم رياستجمهوري بر همهي داشتههاي اين جريان تحميل كرد تا پيچيدهترين
رقابت سياسي تاريخ سيسالهي پس از انقلاب، در سال 1384 با حضور همزمان
لاريجاني، احمدي نژاد و رضايي از جريان اصولگرايي و هاشميرفسنجاني و كروبي
و معين در سوي ديگر كليد بخورد. نتيجه نهايي اين رقابت هم مانند انتخابات
دورهي دوم شوراها همه را متحير كرد؛ چراكه محمود احمدينژاد، همان
گزينهاي كه سه سال قبل جرقه توفيقات اصولگرايان در دهه سوم انقلاب را زده
بود، مستقل از هر حزب و جرياني خود را به رأي مردم سپرد و با همه
پيچيدگيهاي كار و اما و اگرهاي بازندگان راهي پاستور شد.
هرچند دههي هشتاد، دههي بازگشت اصولگرايان به قدرت ناميده ميشد، اين
دهه در حالي به نيمهي راه خود ميرسيد كه ديگر نه نشاني از اصلاحطلبي در
هيچكدام از اجزاي قدرت سياسي وجود داشت و نه ردپاي محكمي از سنتيهاي
اصولگرا در اين حوزهها به چشم ميخورد؛ چراكه ائتلافي متشكل از تندروي در
اصولگرايي و عملگرايي در اجرا كه مرز خود با جريان اصلي را همواره حفظ كرده
بود، تقريباً همه عرصههاي انتخابي حاكميت را در اختيار گرفته بود.
در اين مقطع منهاي مجمع تشخيص مصلحت نظام و برخي مناصب درجهي دوم و
سوم، تقريباً همه مناصب سياسي و اجرايي و حتي نظارتي و تقنيني را اين
ائتلاف نانوشته در چنگ داشتند. برجستهترين منصبي كه اصولگرايان سنتي در
اختيار داشتند، دبيري شوراي عالي امنيت ملي توسط علي لاريجاني و نائبرئيسي
مجلس هفتم توسط محمدرضا باهنر بود و تني چند از اعضاي كابينه كه بهعنوان
سهم سنتيها از قدرت به آنان هبه شده بود.
احمدينژاد با بهدستگرفتن زمام امور، با وجود سهام ناچيزي كه برخلاف
ميل به نيروهاي دست چندم جريانات سياسي داده بود، در دورهي نهم دولت
همواره مرز خود و همراهانش از جريان معروف اصولگرايي و هرگونه حزب و جناح
را هم در حرف و هم تا حد زيادي در عمل حفظ كرد. به همين خاطر است كه بازهم
ميتوان به تأكيد گفت كه حداقل در سطح ملي و مصادر پايتخت، اصولگرايان اصلي
و سنتي هيچوقت طعم در اختيارداشتن قدرت را نچشيدند و مصداق صحيحي از مثل
معروف «آش نخورده و دهان سوخته» در عرصهي سياسي شدند.
مجلس هشتم نيز با كمي تغييرات تاكتيكي مانند مجلس هفتم شكل گرفت و
صرفاً وزن طيف سنتي در اين مجلس در مقايسه با دوره هفتم كمي تقويت شد و علي
لاريجاني كنارزدهشده از شوراي عالي امنيت ملي، اين بار در قامت رئيس
قوهمقننه ايستاد تا سهم سنتيها در ظاهر اندكي ترميم گردد.دوران چهارساله
دولت نيمهائتلافي گروههاي اصولگرا بهسرعت به پايان رسيد و براي آخرين
بار، جريان اصلاحطلبي و اصولگرايي در بزنگاه 22خرداد 88 بار ديگر در
انتخاباتي مهم و رقابتي به وزنكشي سياسي پرداختند. نتيجه نهايي اين
انتخابات از پيروزي مجدد و بلامنازع محمود احمدينژاد خبر م ي داد. هرچند
حوادث تلخ پس از اين انتخابات، عمدتاً در حوزهي مسائل امنيتي تحليلپذير
است و امكان ارزيابي دارد، حداقل اثراتي كه مجموعهي اتفاقات حادثشده در
اين مقطع، بر حوزهي سياسي كشور گذاشت، اين بود كه براي سالهاي پيش رو
بايد قيد دوقطبي معروف اصولگرايياصلاحطلبي را زد و براي سياستورزي در
درون چارچوبهاي تعريفشدهي نظام بايد به دنبال دوقطبيهاي تازهتري بود.
در بحبوحهاي كه اذهان عمومي جامعه به سرنوشت نهايي حوادث پس از
انتخابات و حواشي قضايي و انتظامي ناشي از آن معطوف بود، مستقل از اين
جريانات، پوستاندازي جديدي در پاستور در حال شكلگرفتن بود. كابينهي دهم
دولت و دومين دولت محمود احمدينژاد با تفاوتهايي اساسي در مشي و رويكرد
دولت نهم شكل گرفت. اسفنديار رحيممشايي كه طيفي از اصولگرايان سنتي در طول
چهار سال قبل، به نوع نگاه او به حوزهي فرهنگ و دين انتقاد داشتند،
بهعنوان معاون اول رئيسجمهور برگزيده شد. به دنبال گسترش انتقادات اين
حكم با دستور رهبر انقلاب لغو گرديد و مشايي اين بار منصب رياست دفتري
رئيسجمهور را بر عهده گرفت و معاون اول رئيسجمهور كسي نشد به جز محمدرضا
رحيمي كه او نيز منتقداني در بين جريان اصولگرايي داشت.
دولت جديد دچار تغييراتي اساسي شد و بقيهي وزرا و معاونان رئيسجمهور
در دولت عمدتاً پيش و بيش از اينكه وابسته به جريان اصولگرايي باشند، از
حلقهي حاميان شخص احمدينژاد و همراهان فكري وي و مشايي برگزيده شدند.
سياستهاي دولت دهم بهخصوص در حوزههاي اجتماعي و فرهنگي بهتدريج منتشر
شد؛ سياستهايي كه در مقايسه با قبل، دچار تغييراتي اساسي شده بود. رگههاي
پُررنگي از ايرانگرايي و مليگرايي در اظهارات دولتيها نمايان شد.
اسفنديار رحيممشايي از هر تريبوني استفاده كرد تا رويكرد فرهنگي جديد دولت
را كه عنوان «مكتب ايراني» و «اسلام ايراني» بر آن گذاشته شده، تبيين كند.
منشور كوروش بهعنوان نماد تمدن ايران باستان به ايران آمد و در حضور
رئيسجمهور و معاونانش رونمايي شد.
دومين جشن جهاني نوروز با دعوت از سران برخي كشورهاي جهان تا چند روز
ديگر برگزار ميشود. دكترحسين فاطمي و ديگر مبارزان جبههي ملي تجليل شدند.
در حوزه ديپلماسي رويكرد تهاجمي سالهاي گذشته به رويكردي مصلحانه و
فرهنگي مبدل گرديد. باب دوستي با همسايگان و كشورهاي منطقه بيش از پيش باز
شد و... درنهايت اينكه اكنون و در آخرين روزهاي دههي هشتاد به نظر ميرسد
كه تركيب جديد و قابل تأملي از اصولگرايي مليگرايانه بهعنوان آخرين ورژن
تفكر عملگراي آبادگران اوايل دههي هشتاد در حال شكلگيري است.
اين حوادث نشان م ي دهد، اگرچه سال 89 از معدود سالهاي بدون انتخابات
پس از انقلاب در كشور بود، به لحاظ تحركات و فعل و انفعالات سياسي، دستكمي
از ديگر سالهاي دههي هشتاد نداشت. اگر فقط اخراج رسمي اصلاحطلبان از
قدرت و شكلگيري نصف و نيمهي گرايش مكتب ايراني از دل جريان اصولگرايي را
تنها مولود سياسي سال 89 تلقي نماييم، ميتوان سهم اين سال از عرصهي سياست
را بهمثابه سالهايي مانند 80،82،84 و 88 پربار و درخور توجه و درعينحال
تأملبرانگيز دانست.
تا چند ماه ديگر، انتخابات نهم مجلس شوراي اسلامي بهعنوان اولين رقابت
سياسي سال و دهه جد يد نود برگزار ميشود. اخراج و غيبت قطعي اصلاحطلبان و
پوستاندازي و انشعاب تازه در جريان اصولگريي، همهي قابليتهاي لازم براي
شكلگيري يك انتخابات متمايز از گذشته را با خود به همراه دارد. درصورت
تداوم حركت رو به جلوي جريان مكتب ايراني، عرصهي انتخابات آتي مجلس و حتي
رياستجمهوري يازدهم ميتواند به عرصه رقابت جريان سنتي اصولگرا با
طرفداران و مبدعان مكتب ايراني مبدل گردد؛ چراكه درصورت گذر از فيلترهاي
نظارتي موجود، اين جريان با داشتن رگههاي مليگرايي و آزادي طلبانه
جاذبههاي لازم براي در اختيارگرفتن بخشي از آراي خاموش و سبد آراي مردد را
دارا بوده و ميتواند وضعيت را براي شكلگيري رقابتي داغ و تازه و چيزي
شبيه رقابت چپ ها و راستها در دههي شصت و اصولگريان و اصلاحطلبان در
دهههاي هفتاد و هشتاد فراهم كند.
* سياست روز
روزنامه سياست روز در سرمقاله امروز خود با عنوان "يادداشت آخر دهه 80
" به قلم مهدي رجبي آورده است: يادداشت آخر امروز واقعا يادداشت آخر است.
هنوز تا آخر سال چند روزي باقي است اما ما امروز آخرين روزي است كه در دهه
80 در خدمت شما خواهيم بود و انشاا... به زودي و در چهاردهمين روز از سال
90 در خدمتتان خواهيم بود.
به هرحال سال 89 هم دارد تمام مي شود و به قول معروف آنچه كه از كف داده ايم عمري است كه ديگر قابل بازگشت نيست.
بچه هاي سياست روز همه تلاششان را گذاشتند تا علي رغم همه مشكلات،
روزنامه را هر روز بهتر روز قبل تقديم شما كنند و سعي كنند روزنامه اي
خواندني را پيش روي چشم نازنين شما قرار دهد.
خدا كند موفق شده باشيم.
حالا ما مي رويم تا پس از استراحت و تجديد قوا دوباره برگرديم و سعي
كنيم يك سياست روز مدل نود (آخرين مدل) را براي شما آماده كنيم و كوشش كنيم
در جامعه امروز و در عصر اطلاعات، روزنامهاي درخور را به انتشار برسانيم.
راه سخت و دشوار و قطعا دلگرمي ما شما مخاطبان عزيز هستيد كه باعث مي شويد ما علي رغم همه مشكلات باز هم بمانيم.
در اين مجال بد نيست مثل لحظه اي كه بچه هاي روزنامه با هم خداحافظي مي كردند ما هم خداحافظي موقتي داشته باشيم و بگوييم:
از همه مديراني كه باعث شديم آزرده خاطر شوند، پوزش مي طلبيم.
اما خدايي كه در همين نزديكي است مي داند كه ما سعي كرديم به رسالت خود
عمل كنيم و مطالبي را روي كاغذ بياوريم كه به مصلحت اسلام، نظام، انقلاب و
مردم باشد. ما سعي كرديم تا با نشان دادن نقاط ضعف مديران نظام نقدي
مشفقانه و دلسوزانه داشته باشيم تا عظمت جمهوري اسلامي بيش از پيش گردد و
خداي ناكرده سوء مديريت برخي از دوستان سبب تكدر مردم از مسئولان نشود.
اميدواريم سال پيش رو، سال خوبي براي مردم عزيز ايران باشد. سالي پر از اتفاقات خوب و پر از وحدت و يكدلي.
اميدواريم امسال سال موفقيت هاي بيشتر جوانان اين خاك پاك باشد و بتوانند يا بهتر بگويم بتوانيم بر قله هاي علمي كشور قرار بگيريم.
اميدواريم سال 90، سال شكوفايي انقلاب همه آزاديخواهان جهان باشد تا براي هميشه شر دشمنان اسلام از روي كره خاكي كم شود.
اميدواريم آغاز دهه نود مصادف باشد با روزي كه سال هاست منتظر آمدنش هستيم.
ديدن گل روي مهدي فاطمه بهترين عيدي ما خواهد بود. اگر لايق باشيم و چشممان آنقدر پاك باشد كه نورش را باور كنيم.
* كيهان
روزنامه كيهان در يادداشت روز خود با عنوان "نقش بر آب " به قلم
سعدالله زارعي آورده است:«اروپا و آمريكا نمي توانند افتادن ليبي در دست
افراد خطرناك را تحمل كنند» و «سرنوشت قذافي مانند سرنوشت صدام نيست و رژيم
او خواهد ماند». اين دو گزاره را بعضي ها باور كرده اند چرا كه مي توانند
در «رسانه ها» شواهد و قرائني براي آن پيدا كنند اما جالب اين است كه گزاره
اول، نتيجه ي جلسه ي سه روزه چهره هاي مختلف غرب در هرتزلياست كه به
هواداري رژيم صهيونيستي شهرت دارند، و گزاره دوم مربوط به شبكه عربي رژيم
صهيونيستي (اسرائيل اليوم) است كه از زبان خبرنگار ويژه اعزامي خود به
طرابلس بيان كرده است.
اما گزاره هاي ديگري هم وجود دارند كه بسيار قابل تامل هستند: «ليبي
ميان شورشي ها و رژيم قذافي به دو كشور تقسيم مي شود، كشوري با مركزيت
طرابلس و كشوري با مركزيت بنغازي»، «بيم آن مي رود كه در بنغازي يك حكومت
اسلامي تحت امر القاعده سر كار بيايد»، «ليبي بين قذافي و مخالفانش تقسيم
مي شود» اين سه گزاره هم مربوط به صهيونيست هاست كه طي 3-4 روز گذشته بيان
شده و دهها بار توسط رسانه هاي آمريكايي و اروپايي تكرار شده اند و در
ايران نيز بعضي از افراد بدون توجه به منشاء اسرائيلي اين خبرها، گمان كرده
اند كه انقلاب در ليبي با شكست مواجه شده و «شكست انقلاب در ليبي مقدمه
شكست انقلاب ها در ساير كشورهاي عربي است» بعضي هم پا را ازاين فراتر
گذاشته و گمان كرده اند كه انقلاب هاي عربي از ابتدا تحت كنترل بوده و قرار
بوده تا همين جا پيش بروند!
همزمان با اين گزاره ها درباره ليبي گزاره هاي مشابهي هم درباره بحرين و
يمن مطرح شده است مثل: «ما نگران درگيري هاي مردم بحرين با يكديگر هستيم»،
«با دخالت خارجي در بحرين مخالفيم» و «نگراني از جنگ داخلي در يمن افزايش
يافت» گزاره اول توسط وليعهد بحرين، گزاره دوم توسط وزير خارجه اردن بيان
شده و گزاره آخر را روزنامه انگليسي تايمز نوشته است.
اين گزاره ها مي گويند 1-حكومت هاي عربي دارند بر اوضاع مسلط مي شوند
2-دركشورهاي عربي درگيري دولت و انقلابيون به درگيري هواداران دولت و
انقلابيون تبديل شده است 3-خطر تجزيه، كشورهاي در حال انقلاب را تهديد مي
كند 4-ارتش هاي عربي به زودي وارد معادله مي شوند.
جالب اين است كه در عين اينكه رژيم بحرين به سركوب شديد مردم روي آورده
و خود به طور علني از كشورهاي عرب عضو شوراي همكاري خليج فارس درخواست كمك
كرده، براي كشته ها و مجروحين تظاهرات 5 روز اخير كه عدد آنان از چندهزار
نفر فراتر رفته است ابراز نگراني مي كند و بر گفت وگوهاي ملي و «حل و فصل
جامع» و حتي به همه پرسي گذاشتن توافقات انقلابيون و حكومت تاكيد مي نمايد.
در يمن نيز همزمان با توسل شديد به نيروي نظامي و حتي استفاده از تجهيزات
ممنوعه و كشته و زخمي كردن صدها نفر از گفت وگو ميان دولت و انقلابيون حرف
زده مي شود.
از آن سو عليرغم گذشت 25 روز از آغاز كشتار مردم در ليبي، بحرين و يمن
سازمان ملل و كشورهاي اروپايي هيچ محدوديت عملي- نظير اولتيماتوم زمان
دار- بر سر راه حكومت هاي اين سه كشور قرار نداده اند و اين ديكتاتورها با
دست باز مردم را به خاك و خون مي كشند. در تحليل تحولات جاري در ليبي،
بحرين و يمن نكاتي به نظر مي رسند:
1-ورود ديكتاتورهاي يمن و بحرين به دور جديد درگيري ها با مردم انقلابي
چند روز پس از آن صورت گرفته است كه معمر قذافي با توسل به سركوب شديد و
استفاده از هلي كوپترها، توپ ها و تانك هاي نظامي و كشتن نزديك به 7000 نفر
و زخمي كردن نزديك به نيم ميليون ليبيايي و آواره كردن نزديك به يك ميليون
نفر از ساكنان شمال غرب ليبي بعضي از شهرهاي آزاد شده را مجدداً به تصرف
خود درآورده است. اين موضوع كه با لبخند رضايت رژيم صهيونيستي، آمريكا و
اروپا توام بود نشان مي دهد كه حمله سنگين و كشتار وسيع قذافي يك برنامه
توافق شده و ورود مجدد سران بحرين و يمن به درگير شدن با مردم هم نشان مي
دهد اين توافق جامع بوده است.
2- اينك شواهد و قرائن زيادي بيانگر آن است كه غربي ها با تعميم نمونه
ليبي درصدد پايان دادن به انقلاب هاي اسلامي در كشورهاي عربي و به خصوص
ممانعت از تكرار «سرنگوني ها» در شبه جزيره عربستان بوده اند. اين در حالي
است كه حجم حضور مردم در ليبي به نسبت مصر و تونس بسيار گسترده تر بود و
علي الظاهر قيمت «معمر قذافي» براي غرب بسيار كمتر از مبارك و بن علي بوده
با اين وصف غرب بايد در سرنگوني قذافي همراهي نشان مي داد. اما برخلاف همه
اين گمان ها غرب جديت بيشتري براي حفظ رژيم جنايتكار قذافي از خود نشان داد
در واقع غرب به درستي دريافت كه سقوط قذافي از يك سو انرژي تازه اي به
انقلاب هاي مصر و تونس- كه در دو سوي ليبي واقع شده اند- خواهد داد و آثار
آن در كشورهاي عرب شبه جزيره به شكل انقلابات بروز مي كند به همين ميزان
توقف روند انقلاب در ليبي مي تواند انقلاب را در ساير كشورها مهار كند و به
مديريت تحولات در مصر و تونس مدد برساند. اما غرب به نتيجه دلخواه نرسيد.
نسخه ليبي- عقب راندن مردم با سركوب شديد- در بحرين و يمن تكرار شد ولي
همانگونه كه در ليبي، سركوب به جايي نرسيد و قشرهاي جديدي حتي در طرابلس به
صفوف مردم اضافه شدند در يمن و بحرين نيز نيروهاي جديدي به صفوف تظاهرات
كنندگان پيوسته اند و «اعتصاب كاركنان دولتي» ابعاد جديدي به انقلاب مردم
داده است.
3- مداخله نظامي عربستان عليه مردم بحرين هم بيش از آنكه در عمل تاثيري
داشته باشد از «بلوف» حكايت مي كند، چراكه اگر بنا به سركوب باشد- كه هست-
همان نيروهاي نظامي و انتظامي پادشاهي بحرين كفايت مي كند چراكه براي
سركوب نيم ميليون نفر مردمي كه اسلحه ندارند و به روش هاي خشونت آميز هم
متوسل نمي شوند چند هزار نيروي نظامي از چند ده هزار نفري كه در اختيار
رژيم فاسد بحرين مي باشد كفايت مي كند. حالا اگر بيش از اين كشتار نشده، به
دليل كمبود نيروي نظامي نبوده بلكه رژيم آل خليفه از نتايج آن هراسناك
بوده است. با اين وصف عزيمت يگان هايي از ارتش عربستان به بحرين، براي
«ترساندن» مردم مظلوم بحرين- بخصوص شيعيان- صورت مي گيرد، اما بسيار بعيد
است كه آل خليفه و آل سعود و كشورهاي غربي چنين لشكركشي را «راه حل» به
حساب آورند، اين موضوع پيش از اين توسط آمريكا و اروپا در عراق و افغانستان
و توسط رژيم سعودي عليه حوثي هاي يمن تجربه شده و شكست خورده است. اما
درعين حال جا دارد كه ايران براساس مسئوليت ديني، انقلابي و مردمي خود به
رژيم سعودي به دليل مداخله در بحرين هشدار جدي بدهد.
4- بحث تجزيه ليبي و يا كودتاي ارتش عليه مردم و رژيم قذافي نيز
واقعيتي را در بر ندارد تصور تجزيه ليبي به معناي پذيرش فرضيه تقسيم عمودي-
شرقي غربي- است به گونه اي كه 11 استان شرقي با مركزيت بنغازي از 21استان
غربي با مركزيت طرابلس از هم جدا شوند. اين تصور با واقعيت سازگار نيست
چراكه همه استان هاي شمال غربي و شمال شرقي عليه رژيم قذافي قيام كرده اند
نه اينكه بخشي قيام كرده و بخشي ساكت باشند يا اينكه بخش شرقي عليه بخش
غربي باشد بنابراين گزاره رسانه هاي انگليسي- و آمريكايي و صهيونيستي- مبني
بر احتمال جدي تجزيه ليبي واقعيت ندارد. وقوع كودتا در ليبي نيز به مرز
محال نزديك است چراكه مردم در شرايط انقلاب به سر مي برند و هر روز دهها
نظامي در مراتب عالي و بدنه به مردم مي پيوندند و خود مردم نيز آرام آرام
صاحب ارتش مستقلي شده اند.
5- برگرديم به دو گزاره ابتدايي، آيا آنگونه كه صهيونيست ها مدعي آن
هستند و رسانه هاي غربي و بعضي از كشورهاي عربي نيز مطرح كرده اند، آمريكا و
اروپا مي توانند از پيروزي نيروهاي انقلابي در ليبي جلوگيري نمايند؟ غرب
قطعاً براي چنين هدفي برنامه جدي دارد اما جدي بودن غرب يك طرف ماجراست،
طرف ديگر ماجرا اين است كه مردم ليبي بعد از حدود يك ماه حضور در صحنه به
بقاء قذافي رضايت بدهند كه همه شواهد و قرائن خلاف آن را نشان مي دهد.
اتفاقاً در مقايسه بين وضعيت ليبي، تونس و مصر ما شاهد انسجام بيشتر
ليبيايي ها هستيم. تجمع مصري ها و تونسي ها عمدتاً در يك ميدان بود درحالي
كه مردم در ليبي در همه شهرها و بصورت تظاهرات خياباني به ميدان آمدند. در
ليبي 10روز پس از آغاز انقلاب، يك شوراي ملي انتقالي با حضور نيروهاي
عمدتاً كاركشته اي كه مورد اعتماد مردمند، شكل گرفت و به تشكيل دولت موقت
انتقالي منجر شد و بسياري از كشورها اين شورا و دولت برآمده از آن را به
رسميت شناختند. اين شورا امروز يك گروه مسلح را در اختيار دارد درحاليكه در
تونس و مصر تا امروز هم اين اتفاق ها نيفتاده است با اين وصف هيچ ترديدي
در شكست پروژه قذافي وجود ندارد.
6- غرب درحال بازي كردن با زمان است و براي آنكه ديگران دريابند كه
آمريكا، اروپا، رژيم صهيونيستي و وابستگان آنان به چه سرنوشت وحشتناكي
گرفتار شده اند به زدن نقش و نگار روي شن هاي سواحل ليبي مشغول مي باشد!
نقش هايي كه چند ثانيه بعد به زير آب مي روند.
* جمهوري اسلامي
روزنامه جمهوري اسلامي در سرمقاله امروز خود با عنوان "بودجه ناتمام و
فرصتهاي تمام شده " آورده است: سال 89 گويا قصد ندارد بدون ثبت اتقافات
نادر و بي سابقه حتي در واپسين برگههاي تقويمش از زندگي مردم ايران خارج
شود و جاي خود را به سال جديد بسپارد.
موكول شدن بررسي لايحه بودجه سال 90 به ماههاي آغازين سال آينده، يكي
از همان اتفاقات كم سابقه است كه حافظه تاريخي بسياري از ايرانيان اعم از
نمايندگان مجلس، دولتمردان، كارشناسان و روزنامه نگاران، مشابهي براي آن
حداقل در سه دهه گذشته سراغ ندارد.
اين اتفاق گرچه در راستاي تأخير باز هم سابقه دولت در ارائه لايحه
بودجه سال 90 به مجلس، مسئلهاي بود كه امكان وقوع آن برروي كاغذ وجود داشت
ولي بررسي سابقه تعاملات دولتهاي نهم و دهم با مجالس هفتم و هشتم، احتمال
وقوع آن را ضعيف ميكرد. به عبارت ديگر گرچه نمايندگان مجلس مدتها پيش از
آنكه دولت در بهمن ماه و با بيش از دو ماه تأخير، لايحه بودجه را به مجلس
تقديم كند، هشدارهايي مبني بر نبود زمان كافي براي بررسي بودجه در مجلس
ميدادند و بحث تصويب چند دوازدهمي بودجه را پيش ميكشيدند ولي تلاشهايي كه
از سوي هيأت رئيسه و برخي نمايندگان مجلس براي بررسي و در نهايت تصويب
بودجه سال 90 در اندك فرصت موجود، صورت ميگرفت. اين احتمال را تقويت
ميكرد كه اين بار نيز مجلس در برابر برخي كم اعتنايي دولت به عرفها و
مصوبات قانوني، كوتاه ميآيد و مصلحت را بر ساير واقعيتها اولويت ميبخشد.
اين بار اما شرايط به گونهاي ديگر رقم خورد و با وجود اينكه انتظار
ميرفت دولت خود به تكاپو بيفتد و براي خروج از اين بنبست خود ساخته، راه
حلي ارائه كند و يا حداقل با استفاده از ظرفيتهاي قانوني پيش بيني شده،
لايحهاي به مجلس پيشنهاد كند تا با تصويب چند دوازدهم از بودجه، برنامه
مالي كشور را در سال آينده از بلاتكليفي خارج سازد؛ باز هم نمايندگان مجلس
پيشنهادي ارائه دادند و به سرعت هم تصويب كردند كه 20 هزار ميليارد تومان
منابع در اختيار دولت قرار بگيرد تا دو ماه نخست سال آينده را به گونهاي
سپري كند.
به اين ترتيب، تعيين تكليف يكي از مهمترين و حساس ترين، تصميمات
اقتصادي كشور كه دامنه تأثيرگذاري آن بسيار بيشتر از يك سال است با وضعيتي
معلق و موقت به سال آينده موكول شد تا اينگونه در آينده ناظران و محققان از
بودجه سال 90 در كنار برنامه پنجم به عنوان دو لايحهاي كه ناگزير تمديد
شدند، نام ببرند.
با اين حال، در شرايط فعلي شايد تصميمي كه از سوي نمايندگان مجلس براي
حل مقطعي مشكل گرفته شده، در درجه دوم اهميت قرار داشته باشد چرا كه آنچه
اهميت افزون تري دارد، پيامدهاي اين اتفاق و نتايج قهري تمديد بودجه سال
جاري براي سال آينده است.
نخستين پيامد اين اتفاق ميتواند تشديد بي انضباطي مالي در سال آينده باشد.
سايه اين احتمال قريب به يقين درحالي سال آينده بر اقتصاد كشور سنگيني
خواهد كرد كه اكثريت قريب به اتفاق كارشناسان اقتصادي، ريشه اساسي بسياري
از چالشهاي اقتصادي كشور را بي انضباطي مالي، كسري بودجه و عدم توازن ميان
سياستهاي مالي و پولي ارزيابي ميكنند.
حال در شرايطي كه سالهاي گذشته با وجود تصويب به هنگام بودجه و اعمال
نظرات و ديدگاههاي نمايندگان مجلس در كميسيونهاي تخصصي، باز هم ضريب
پايبندي قوه مجريه به قانون بودجه اندك و گزارشهاي نهادهاي نظارتي مانند
ديوان محاسبات و سازمان بازرسي كل كشور از تخلفات بودجهاي دغدغه آفرين
بود، چگونه ميتوان انتظار داشت در پايان سال آينده كه حداقل در ماههاي
نخستين آن، كشور از خلاء و كمبود برنامه مالي رنج ميبرد، كارنامه بهتري از
انضباط مالي به ثبت برسد؟
نكته ديگري كه به عنوان پيامد اين تصميم ناگزير بايد از آن ياد كرد،
اتلاف هنگفت هزينه فرصتهاي كشور در ماههاي ابتدايي سال آينده به علت عدم
همخواني شرايط سال 90 با احكام بودجه سال 89 است.
توضيح آنكه ظاهراً بنابر استنباطي كه از مصوبه مجلس صورت ميگيرد، دولت
مجاز خواهد بود احكام بودجه سال 89 را براي دو ماه نخست سال 90 هم دنبال
كند و براي اين مدت هم 20 هزار ميليارد تومان اعتبار در اختيار خواهد داشت.
ناگفته پيداست كه اين مسئله به علل متعدد از جمله تفاوتهاي آشكار و عميقي
كه شرايط اقتصادي هر برهه زماني از اقتصاد كشور با پيش از خود دارد، تناسب
سياستها و عملكردها را ميطلبد و استمرار احكام سابق در آينده به اتلاف
شديد هزينهها، فرصت سوزي و... منجر خواهد شد.
*تهران امروز
روزنامه تهران امروز در سرمقاله روز خود با عنوان "بازندهاي به نام
عربستان "به قلم بهمن سعادت آورده است: عربستان تحت حاكميت آل سعود، طي چند
دهه گذشته،همواره مدعي محوريت در جهان اسلام و به طور مشخص جهان عرب بوده
است و حتي در سالهاي اخير كوشيده است تا در عرصه بينالمللي نيز
نقشآفرينيهايي داشته باشد.اين كشور از يك سو تلاش كرده تا در ائتلاف با
غرب حضوري فعال در بازارها و نشستهاي بينالمللي داشته و از قدرت اقتصادي
خود براي ارتقاي جايگاه خود استفاده كند (نمونه آن حضور در جمع اعضاي جي 20
بود) و از سوي ديگر براي حدود 3 دهه عربستان مروج و حامي جريانهاي
بنيادگرا در پاكستان، افغانستان، آسياي مركزي و عراق بوده تا از آن به
عنوان ابزاري براي گسترش نفوذ خود بهرهبرداري كند.
در همين حال عربستان با خريدهاي افسانهاي نظامي در تكاپوي دائمي براي
كسب موقعيت نظامي در منطقه بوده است.استفاده از قرار داشتن بيتالله الحرام
در سرزمين تحت كنترل، مداخله در بحرانها و تلاش براي ميانجيگري در
مناقشات و كمك به كشورهاي فقيرتر عرب و اسلامي از ديگر ابزارهاي رياض براي
تحقق جاهطلبيهاي خود در منطقه و جهان اسلام به شمار ميآيد. در يك نگاه
كلي، در نگرش استراتژيك رياض ميتوان چند حلقه را شناسايي كرد كه آلسعود
ميكوشند به تناسب موقعيت، جايگاه خود را در آنها افزايش دهند:در حلقه اول
منطقه جنوبي خليج فارس و محدوده شبه جزيره قرار دارد.حلقه دوم را ميتوان
محدوده جهان عربي دانست.حلقه سوم گستره جهان اسلام را شامل ميشود و حلقه
چهارم را ميتوان با تسامح گستره جهاني تعريف كرد.
چنانكه آشكار است، اهميت اين حلقهها براي عربستان يكسان نيست و هرچه
از حلقه اول دور ميشويم، به تناسب توان نقشآفريني اين كشور، اهميت
حلقهها نيز كمتر ميشود. در اين بين، منطقه بلافصلي كه با منافع و اقتدار
عربستان ارتباطي مستقيم دارد، منطقه جنوبي خليج فارس و محدوده شبه جزيره
است. جايي كه مجموعهاي از كشورهاي كوچك، اما ثروتمند دورتا دور اين كشور
را فراگرفتهاند.به همين دليل است كه رياض همواره كوشيده تا اقتداري همه
جانبه را در اين محدوده اعمال كند و در مقام راهنماي
سياسي،اقتصادي،ديپلماتيك و معنوي اين كشورها عمل كند. تجربه نشان ميدهد كه
به لحاظ الگوي حكومتي، شيوه رفتار ديپلماتيك و چشماندازهاي توسعهاي،
كشورهاي كوچك شبه جزيره، شباهت زيادي با حكومت سعودي دارند.
با وقوع انقلاب اسلامي و احساس تهديدشيخ نشينها از نفوذ معنوي ايران
در كشورهاي تحت سلطه خود، به ابتكار عربستان، شوراي همكاري كشورهاي خليج
فارس تشكيل شد كه كارويژه اساسي آن ايجاد هماهنگي ميان كشورهاي شيخ نشين
بوده است.مروري بر عملكرد اين نهاد نشان ميدهد كه همواره عربستان اقتدار
قابل ملاحظهاي را در آن اعمال كرده است.رياض از طريق شوراي همكاري و ساير
سازوكارهاي در دسترس، همواره كوشيده تا وحدت رويهاي ميان اين كشورها ايجاد
كند و از آن به عنوان پشتوانهاي براي سياستهاي خود در ساير حلقههاي
ذكر شده استفاده نمايد.
با ملاحظات فوق ميتوان اينگونه نتيجه گيري كرد كه در سلسله تغييرات
تاريخي در حال وقوع در جهان عرب رشتههاي بسياري از عربستان پنبه شده است و
نه تنها دو حكومت همراه آن(مصر و تونس) در دنياي عرب از بين رفتهاند،بلكه
اكنون بحران حضور قدرتمند خود را در حلقه نفوذ اول عربستان يعني شبه جزيره
اعلام ميدارد.
در كنار عمان كه روزهاي سختي را ميگذراند، دو كشور بحرين و يمن در
سلسله حواث شگرف جهان عربي، جايگاه مهمي را در اخبار به خود اختصاص
دادهاند.آنچه به تحولات اين دو كشور بعد متفاوتي ميدهد، حضور و بروز
مسئله شكاف ديني در اعتراضات در كنار اعتراض عمومي به اقتدارگرايي و
ناكارآمدي رژيمهاي سلطاني حاكم بر اين كشورهاست.خاندان سلطنتي حاكم بر
بحرين و حكومت جمهوري يكهسالار علي عبدالله صالح، ضمن آنكه جلوهاي تمام
عيار از اقتدارگرايي و محافظه كاري عربي هستند، در عين حال به عنوان حافظان
نظم مبتني بر غلبه سني بر شيعه نيز عمل ميكنند و سالهاست كه به شيوههاي
گوناگون(از سركوب تا تطميع) كوشيدهاند تا اين وضعيت را حفظ كنند.وضعيتي
كه به دلايلي مشخصي مطلوب عربستان است و اين كشور همواره كوشيده تا از برهم
خوردن آن جلوگيري كند.
بعد از سقوط صدام حسين كه منجر به قدرت گرفتن شيعيان در عراق شد،اكنون
اين نظم مطلوب عربستان در شبه جزيره و الگوي تداوم آن در بحراني تمام عيار
قرار گرفته است و برخلاف گذشته كه عربستان به شيوههاي گوناگون ميكوشيد تا
به حمايت از رژيمهاي اقتدارگراي كشورهاي اطراف خود بپردازد، شواهد نشان
ميدهد كه قصه اين بار قصهاي ديگر است.به ياد داريم كه عربستان سال قبل
كمك تمام عياري به رژيم علي عبدالله صالح براي سركوب حوثيهاي يمن انجام
داد و حتي از بمباران هوايي مواضع حوثيها نيزكوتاهي نكرد.اين روزها هم خبر
ميرسد كه عربستان نيروهايي را براي حمايت از رژيم سلطنتي بحرين به اين
كشور اعزام كرده است تا مانع تغييري شوند كه در صورت تحقق آن، شيعيان در آن
دست بالا را خواهند داشت.
براي عربستان كه با استفاده از قابليتهاي اقتصادي و مذهبي و نيز
ائتلاف با غرب كوشيده است تا نقشي حتي فرامنطقهاي براي خود تعريف
كند،مشاهده بحران در پشت مرزهاي خود تهديدي حياتي تلقي ميشود.در تغيير در
حال وقوع، حتي اگر غرب و عربستان موفق به هدايت و كنترل روندها شوند، بازهم
آل سعود بازنده اصلي است.رژيم اقتدارگرا، محافظه كار و پرمدعاي حاكم بر
شبه جزيره در موقعيت بدي گير افتاده است.همراهي غرب با برنامه سركوب گسترده
اعتراضات بحرين و يمن، ميتوانست كار عربستان و رژيمهاي حاكم بر بحرين و
يمن را آسانتر سازد، ولي به دلايلي كه مجال طرح آن در اين مطلب نيست، مسير
ماجرا به نحوي نيست كه غرب بتواند به عنوان حامي يك جريان سركوب تمام عيار
در صحنه حاضر شود و اين همان دليلي است كه كار را بر آل سعود سختتر كرده و
خواب را از چشم آنها ربوده است.
* جام جم
روزنامه جام جم در يادداشت امروز خود با عنوان "با مردم نفس ميكشد "
به قلم حجت الله اكبرآبادي آورده است: برنامه 90 همچنان در كانون توجه و
اقبال افكار عمومي قرار دارد و راي اعتماد گسترده مردم به اين برنامه جذاب
فوتبالي، حكايتگر آن است كه خيل عظيم مخاطبانش، رويكرد برنامه و مواضعش را
در قبال مسائل ريز و درشت فوتبال ميپسندند.
واقعيت اين است كه اگر 90 تا اين حد موفق شده و توجه مخاطبانش را
برانگيخته است، اين مساله نتيجه انجام يك كار گروهي و حساب شده است كه با
توجه به زيركي و هوشمندي عادل فردوسيپور، مجري و تهيهكننده خوشذوق
برنامه، بخوبي توانسته است ذائقه جامعه فوتبالي و عامه مردم را پاسخگو
باشد؛ البته نبايد ناديده گرفت اگر 90 امروز در آستانه دوازدهمين سال
فعاليت خود قرار گرفته و با وجود تمام سنگاندازيها، به حيات خود ادامه
داده و هر دوشنبهشب مردم را پاي جعبه جادويي ميخكوب كرده است، اين تداوم
را بايد مرهون حمايتهاي مسوولان ارشد صدا و سيما بويژه مهندس ضرغامي
دانست.
بيترديد اگر اين حمايتها نبود، 90 نميتوانست به صورتي گسترده وارد
موضوعات چالشي فوتبال شده و روشنگري كند. هر چند اصولا برخي مسوولان فوتبال
ورود به موضوعات چالشي را بر نميتابند، اما بديهي است اگر طي اين همه سال
و به جاي جبههگيري تعدادي از مسوولان و مربيان، از كاركردهاي مثبت و موثر
برنامه 90 در جهت پيشبرد امور فوتبال كشور استفاده بهينه ميشد، وضعيت
فوتبال ما بسيار بهتر از شرايط فعلي بود.
امروز و به يمن اقبال و توجه مردم كه در 96 درصد راي مثبت آنان به
عملكرد موثر برنامه 90 (از بين يك ميليون و 700 هزار نفر شركتكننده) متجلي
شد، دوربينهاي اين برنامه در جايجاي كشور تمام مسابقات فوتبال را پوشش
ميدهند تا هيچ حادثه و اتفاقي از چشمان تيزبين دستاندركاران برنامه مخفي
نماند.
نكته جالب قضيه اينجاست كه با وجود تمام روشنگريهاي برنامه 90 و
اطلاعرساني شفاف، باز هم حواشي فوتبالي و ناهنجاريهاي رفتاري بازيگران
اين عرصه كم نيستند!
به هر صورت و در شرايطي كه برنامه 90 در سال جديد از 11 فروردين و در
پايان شهرآورد هفتادم تيمهاي استقلال و پرسپوليس روي آنتن خواهد رفت ،
دوشنبه شب و در ايستگاه پاياني 90 در سال 89، مرتضي احمدي از پيشكسوتان
جامعه هنري كشورمان مهمان ويژه برنامه بود تا در گپ و گفتي صميمي با عادل
فردوسيپور، نقبي به گذشته فوتبال ايران بزند.
* مردم سالاري
روزنامه مردم سالاري در سرمقاله روز خود با عنوان "تلا ش براي در
تعارض نشان دادن اسلا م با جمهوريت "به قلم آيت الله اكبر هاشمي
رفسنجاني آورده است: ايران اسلامي در ميان كشورهاي اسلامي و غيراسلامي
دنيا، ويژگي هاي منحصر به فردي دارد كه به مصداق شعر «دشمن طاووس آمد پر
او» از گذشته هاي دور مطمع نظر يغماگران و چپاول پيشگان بوده است.
دين مبين اسلام، مكتب متعالي تشيع، مقبره شناسايي شده 16 پيامبر خدا،
قدمت توحيدگرايي و دينداري، تمدن باسابقه طولاني، فرهنگ غني مردمي، سوابق
حاكميت هاي مثبت و منفي در طول تاريخ، قوميت هاي گوناگون و زبان هاي
متفاوت، وجود اماكن باستاني و زيارتگاه هاي متعدد، تاريخ مشعشع علم و دانش،
وجود مراكز دانشگاهي مانند جندي شاپور و زيج ايلخاني، حضور موثر پزشكان
ايراني در اقصي نقاط معموره دنياي قديم، استعدادهاي درخشان، دستاوردهاي
خيره كننده دانش هاي جديد، همچنين برخورداري از جغرافياي راهبردي به عنوان
چهارراه ارتباطي جهان، بهترين، كوتاه ترين و امن ترين مسير لوله هاي انتقال
انرژي به غرب و شرق جهان، وجود دو دريا در شمال و جنوب، مناطق كويري،
كوهستاني، جنگلي و جلگه اي، وجود همزمان چهار فصل سال در مناطق مختلف كشور،
معادن گوناگون و منابع مختلف، به خصوص منابع انرژي و به ويژه نفت و گاز،
ايران را كلكسيوني از انواع موهبت هاي الهي كرده و اين همه امتيازات براي
اينكه از يوغ استعمارگران رهايي يابد و به معناي كامل كلمه در خدمت مردم
باشد، برخلاف دولت هاي مستعجل حاكميت هاي قلدرمابانه، نياز به يك ساختار
پايدار و مترقي داشت كه الحمدلله همزمان با زمزمه دمكراسي در جهان، در قرن
گذشته انقلاب مشروطه و در اين قرن انقلاب اسلامي بهترين نوع آن، يعني مردم
سالاري ديني را در اين سرزمين پهناور پايه ريزي كرد.
انقلابي كه با همراهي مردم، رهبري امام راحل و پيشتازي روحانيت، روح
استقلال طلبي و آزادي خواهي را نه تنها به ايران، بلكه در كالبد استبداد
زده ملت هاي مسلمان و ستمديده منطقه و جهان دميد كه نمونه هاي آن را امروزه
در كشورهاي تونس، مصر، الجزاير، ليبي، يمن، اردن، بحرين و... مي بينيم.
انقلابي كه با نواختن آهنگ بيداري در جان خواب آلود ملت ها، روياي استيلاي
تفكرات ليبرالي و ماركسيستي غرب و شرق بر كشورهاي مسلمان را براي چپاول
منابع، به كابوسي وحشتناك براي آنها مبدل كرد و به روند تدريجي حركت جوامع
براي حذف ديكتاتوري و دخالت مردم بر سرنوشت خويش سرعتي مضاعف بخشيد.
از ميان عوامل متعدد تسريع در سقوط رژيم پهلوي و پيروزي انقلاب
اسلامي، به مناسبت روز ملي شدن صنعت نفت در ايران، به اعتصاب كاركنان شركت
نفت اشاره مي كنم كه با حكم امام(ره) براي عضويت در هيات حل مشكل سوخت مردم
در زمستان سرد قبل از طلوع خورشيد پيروزي در بهمن 57، شاهد عيني اهميت اين
ماده براي سقوط يا بقاي حكومت نامشروع پهلوي بودم. اعتصابي كه به دليل
اختلال در توليد و توضيع صدور نفت، نه تنها رژيم پهلوي را به خاطر خوش
خدمتي هاي سابق در تقديم نفت فراوان و ارزان به غرب، از چشم قدرت هاي
استكباري انداخت، بلكه ماشين جنگي ژاندارم پرطمطراق منطقه را در سركوب
راهپيمايي هاي مردم در شهرهاي مختلف زمينگير و مستاصل كرد.
نفت، اين ماده طبيعي و موهبت خداوندي كه اكتشافش در ايران تاريخي صد
ساله دارد، استكباريون را بر آن داشت تا براي استثمار آن، در اجراي نقشه
هاي شيطاني خويش در جهت انتخاب حاكمان غيرمردمي و دست نشانده دقت كنند تا
به قول آن مورخ انگليسي مبادا ايرانيان مانع رسيدن «اين مايع سياه شوند كه
خون رگ اقتصاد بريتانياست» و چرچيل، صريحا مي گفت: «بقاي عظمت امپراطوري ما
ايجاب مي كند كه مالكيت يا حداقل كنترل منابع نفتي ايران را به هر قيمتي
كه شده، به دست آوريم.» (29 اسفند، سالروز ملي شدن صنعت نفت، انتشارات
وزارت نفت، 1365، ص 18) نگاهي از سر تامل به اتفاقات مهم تاريخ ايران در
يك قرن گذشته نشان مي دهد كه نفت و منابع ديگر انرژي فسيلي، محور تصميم
سازان و تصميم گيران در خارج از مرزهاي ايران براي استيلا بر اين سرزمين
خدا خوب كرده، بود.
از سال 1278 كه اولين چاه نفت ايران در مسجد سليمان كشف شد، غرب با
طمع چپاول و به لطايف الحيل قراردادهاي استعماري را بر دولت هاي غيرمردمي
تحميل كرد و اوج همكاري استعمار و استبداد معاهده 1312 بود كه اتفاقا به
مصداق مثل معروف «عدو شد سبب خير اگر خدا خواهد» همان يكي از دلايل زمينه
ساز شكل گيري نهضت ملي شدن صنعت نفت بود. قرارداد الحاقي را به مجلس
بردند، ولي نمايندگان مجلس تحت فشار افرادي چون آيت الله كاشاني و دكتر
مصدق از تصويب آن امتناع كردند. عدم تصويب اين لايحه و مباحثاتي كه درباره
آن در گرفت، باعث آگاهي مردم از ماهيت استعماري قراردادهاي پيشين شد و
زمينه را براي مخالفت هاي بعدي و تلاش براي ملي شدن صنعت نفت فراهم ساخت.
اما نفت سرمايه اي نبود كه استعمارگران دست بردارند و ديديم كه براي تداوم
حضور خويش در منطقه و ايران، شولاي ژاندارمي را بر اندام نارساي رژيم پهلوي
دوختند تا بشكه نفت را زير لواي آن ببرند و اين روند تا مقطع تاريخي
پيروزي انقلاب اسلامي ادامه داشت و نقطه انقطاع آن اعتصاب كاركنان نفت بود
كه پيش از اين گفتم.
از همان روزهاي اول پس از پيروزي انقلاب معلوم بود قدرتمندان آن روز
جهاني و سردمداران دو بلوك شرق و غرب، پيروزي يك انقلاب، آن هم با ماهيت
واقعي اسلامي و مردمي را در مهمترين زنجيره سياست هاي خويش برنمي تابند و
با همه تضادها، براي تامين منافع حياتي خويش، هم راي و همراه مي شوند. لغو
قراردادهاي علمي، اقتصادي و نظامي، بلوكه كردن دارايي هاي ايران، تحريم
هاي همه جانبه، تسليح گروهك ها، شورش هاي كور، غائله هاي منطقه اي، كوبيدن
بر طبل اختلافات قومي و قبيله اي، القاي تجزيه طلبي، ناامني هاي اجتماعي و
سياسي، حذف شخصيتي و فيزيكي شخصيت هاي مقبول و موثر در بسيج مردم، بزرگ
نمايي بعضي از تندروي ها، ترويج ايران هراسي و تبليغ خطرهاي خودساخته
بنيادگرايي اسلامي و... از جمله دسيسه ها و توطئه هاي دشمنان در نخستين
سالهاي پس از پيروزي بود كه وقتي با ثبات وفاداري مردم به انقلاب و
روحانيت، نااميد شدند، بر غرور كاذب يك ديكتاتور خون آشام در همسايگي ايران
سوار شدند و ارتجاع را به خدمت گرفتند و يك جنگ تمام عيار و نابرابر را
عليه يك انقلاب نوپا تحميل كردند كه از ميان قواي نظامي اش، ارتش با قطع
لجستيك، سرگرم تصفيه امراي خويش بود و سپاه پاسداران نهال كوچكي بود كه فقط
با ايثار جوانانش مشغول تامين امنيت در داخل و بعضي از مناطق مرزي بود.
دشمنان استكباري كه با هدف چنگ اندازي مجدد بر منابع غني نفت و گاز ايران،
مترصد فرصتي براي انحراف انقلاب و برگشت خويش بودند، حزب بعث عراق را با
وعده فتح يك هفته اي تهران يا حداقل الحاق خوزستان به خاك آنها، چنان ترغيب
كردند كه بخش هاي مهمي از پنج استان كشور در سراسر مرز شمال غرب، غرب و
جنوب، به ويژه مناطق نفت خيز در نفت شهر و خوزستان به اشغال آنان درآمد.
خداي بزرگ را سپاس كه در كنار همه منابع و امكانات مادي و معنوي،
جواناني با شور و مردمي باشعور را به ايران اسلامي داد كه فوج فوج به سوي
جبهه ها رفتند و در تاريخ 8 سال دفاع مقدس، صحنه هايي رقم زدند كه هنوز
دشمنان در دانشگاه هاي جنگ خويش تجزيه و تحليل مي كنند.
در طول سال هاي جنگ، نفت محور برنامه هاي دشمنان براي تحت فشار قرار
دادن جمهوري اسلامي بود كه علاوه بر بمباران مناطق نفت خيز و تلاش براي
اخلال در صدور نفت، جنگ نفت كش ها مقطعي بسيار مهم است.
مخصوصا آمريكاي مغرور با نصب پرچم خويش بر كشتي هاي كشورهاي جنوب خليج
فارس و اسكورت نظامي آنها، درصدد تحقير ايران بود كه لحظه هاي اصابت موشك
به نفتكش غول پيكر و اصابت يكي از كشتي ها به مين، اصابت اشتباهي موشك عراق
به ناو نظامي آمريكا، آن هم در مقابل چشم خبرنگاران فراواني كه براي ترسيم
اقدامات خويش آورده بودند، از لحظات ماندگار تاريخ دفاع مقدس است.
به هرحال جنگ با همه فراز و فرودهاي خويش با پيروزي هاي نظامي و پيروزي
سياسي ايران به پايان رسيد و انقلاب اسلامي براساس منويات معمار كبير خويش
كه دستور تدوين سياست هاي سازندگي را صادر فرموده بودند، آستين همت خويش
را بالا زد تا در كنار عقب افتادگي هاي 8 سال جنگ و عقب ماندگي هاي دوران
سلاطين مستبد، ايران اسلامي را آن گونه بسازد كه در شان ايران و ايراني
است. از سال 1368، دولت، مجلس و همه مسوولان با تدوين برنامه هاي اول و
دوم پنج ساله به سوي زيرساخت ها و زيربناها رفتند كه به گواه دوست و دشمن
قدم هاي بزرگي برداشته شد. نكته حائز اهميت در اين برنامه ها كه شايد نكته
اي بسيار ظريف در عنوان روز 29 اسفند هم مي باشد «روز ملي شدن صنعت نفت»
است. اما بايد اعتراف كرد كه تا آن روز تمام دانش ما از «صنعت نفت» در
استخراج نفت خام به كمك اجانب خلاصه مي شد و براي تصفيه آن هم فقط چند
پالايشگاه محدود داشتيم.
حال آنكه نفت در پايين دست خويش صنعت هاي فراواني دارد كه اگر به آن
توجه شود، ارزش افزوده توليد اين ماده خام را چندين برابر مي كند. يكي از
برنامه هاي دولت سازندگي در برنامه هاي اول و دوم، توجه به اين نكته مهم
بود كه پالايشگاه ها و پتروشيمي هاي متعدد، از جمله در نقاط محروم و مرزي
كشور ساخته شود كه نتايج امروز از دستاوردهاي اين توجه بود. اواخر سال
1375 بود كه رهبر معظم انقلاب طي حكمي جديد به اعضاي مجمع تشخيص مصلحت
نظام، تدوين سياست هاي كلي نظام را كه براساس قانون اساسي پس از مشورت با
مجمع از وظايف ايشان بود، سرلوحه كارهاي برنامه نويسي كشور قرار دادند و در
اين رهگذر در مجمع تشخيص با استفاده از تجربيات ارزنده دوران سازندگي،
برنامه 25 ساله «طرح ايران 1400» يا «تمدن بزرگ ايران اسلامي»، تدوين «چشم
انداز 20 ساله نظام» و به تبع آن «اصلاح سياست هاي صدر و ذيل اصل 44» آغاز
شد كه مي توانست «يك انقلاب اقتصادي» را به دنبال داشته باشد. يكي از
رويكردهاي مهم سند چشم انداز، انقطاع بودجه كشور از وابستگي به نفت بود كه
رهبري نظام با بيان آرزوي بستن آخرين چاه نفت، ضرب الاجلي مشخص كردند، اما
با بحث هاي كارشناسي در مجمع تشخيص مصلحت نظام قرار شد، اين مهم سالي 10
درصد و طي 10 سال انجام شود كه متاسفانه به دلايلي كه در اين مجال نمي
گنجد، عملي نشد.
به عنوان يكي از مسئولان جمهوري اسلامي كه از آغاز تاكنون در عرصه هاي
تقنيني، دفاعي، اجرايي و بعدها تصويب سياست هاي كلي و چشم انداز در راس
تصميم گيري ها بودم، با علم به زمينه ها و ظرفيت ها، اعلام مي دارم كه
ايران با لحاظ همه ويژگي ها، از سرآمدترين كشورهاي جهان است و احراز رتبه
اول در ميان 28 كشور منطقه كه هدف چشم انداز است، طبيعي ترين حق است و اگر
چنين نباشد، مطمئن باشيد آيندگان ما را نمي بخشند و خداوند هم كه با فرصت
انقلاب اسلامي، حجت را بر ما تمام كرد، نمي بخشايد. مهم نيست كه در چه
مقام و منصبي باشيم، آنچه مرا مي تواند خشنود كند، رويش انقلاب و تعميق
ارتباط مردم با آن است كه مي دانم اگر چنين باشد، عنودترين دشمنان داخلي و
خارجي با شيطاني ترين ترفندها نيز نمي توانند در راه پيشرفت كشور مانع
تراشي كنند. حال كه به پايان سال 1389 نزديك مي شويم، دعاي آغاز سال را
يادآوري مي نمايم و از درگاه خداي «محول الاحوال» و «مقلب القلوب والابصار»
مي خواهم كه در تمام «ليل و النهار» زندگي مردم و ما را «احسن الحال»
گرداند تا همراه با بيداري زمين و رويش گل و گياه، همدلي ملي و تقويت ايمان
قلبي، برگ و بار ما در سال آينده باشد.
مطمئنا مردم فهيم ايران، خوب مي دانند دشمنان دوست نماي ما در داخل و
خارج با برنامه شوم «تفرقه انداز و حكومت كن» كه ترجمه سياست شيطاني «فرق
تسد» استعمار پير است، درصددند تا با ناكارآمد جلوه دادن جمهوري اسلامي در
اداره جامعه، اسلام را در تعارض با جمهوريت نشان دهند و با حمايت هاي خويش
از متحجرين افراط گرا كه نمونه آن را در خلق القاعده و طالبان ديديم، چهره
لطيف اسلام را با نسبت دادن خشونت ها به مسلمانان مخدوش نمايند. توصيه ام
به مردم شريف و كمال جوي ايران، به خصوص جوانان پرشور و نشاط اين است كه با
تقويت روح اسلامي و ايراني، بر صفا، صميميت، يكدلي و يكرنگي خويش بيفزايند
و نگذارند كدورت هاي فردي، باعث مرارت هاي اجتماعي شود و در هر مسئوليت و
در هر مرحله از شغل و تحصيل هستند، براي افزايش توان ايران اسلامي در همه
ابعاد اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و سياسي بكوشند.
در پايان به عنوان كسي كه
نيم قرن از عمر 77 ساله خويش را در سطوح مختلف مبارزه و مسووليت ها،
گذرانده و همه تجربه ها از بدترين بازجويي، زندان، شكنجه، متواري بودن،
توهين و تهمت گرفته تا شهرت، مقبوليت، محبوبيت، حكومت و قدرت را در عالي
ترين درجات چشيده، مي گويم كه خداوند و قرآن بهترين پناهگاه و صداقت در
گفتار و رفتار، بهترين جايگاه براي انسان در زندگي است و سعي كنيد براي خوش
آمد شخص يا گروه، دروغ نگوييد و از ريا و تملق بپرهيزيد و خدا و خلق خدا
را از خود نرنجانيد كه پايان كار آن«خسر الدنيا و الاخره» است.