۰۳ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ۰۷:۴۳
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۴۹۲۰۹
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۱۰:۵۹ - ۲۳-۰۹-۱۳۸۹
کد ۱۴۹۲۰۹
انتشار: ۱۰:۵۹ - ۲۳-۰۹-۱۳۸۹

قتل پسر معتاد به دست پدر

ناگهان، در حالي‌كه داخل خيابان خودم را به رضا رسانده بودم و قصد داشتم تا او را سوار ماشين كنم متوجه شدم كه در دست رضا يك قبضه چاقو است، براي همين تصميم گرفتم تا ابتدا چاقو را از دست رضا در آورده اما به خاطر مقاومت او ميان ما دو نفر درگيري ايجاد شد

تهران امروز: پدري كه از تلاش براي ترك اعتياد فرزند خود نااميد شده بود حين درگيري با اين پسر وي را با چاقو از پا درآورد.

غروب 9 دي ماه ماموران كلانتري باغ فيض در جريان يك نزاع خونين در منطقه فرحزاد قرار گرفته و به سوي محل درگيري حركت كردند.

بررسي ابتدايي پليس نشان داد كه اين مجادله فيزيكي بين يك پدر و پسر رخ داده است. و طي آن داوود 51ساله فرزند 31 ساله خود رضا را به ضرب چاقو زخمي كرده است.

داوود باز داشت و تحويل كارآگاهان پليس آگاهي تهران داده شده بود كه از بيمارستان خبر رسيد مجروح اين حادثه بر اثر شدت جراحت وارده جان باخته است.

با اطلاع از اين حادثه تلخ رضا اين بار در برابر بازپرس ويژه قتل دادسراي جنايي تهران قرار گرفت و به اين قتل اعتراف كرد: داوود. ع، 52 ساله، كارمند بازنشسته يكي از ادارات دولتي هستم. چهار فرزند (يك پسر و سه دختر) دارم كه رضا تك پسر خانواده بود و هر سه دخترم نيز ازدواج كرده‌اند.

مقتول چند سال داشت؟

رضا متولد شهريور ماه سال 1359 بود و نزديك به 10 سال نيز به مصرف موادمخدر از نوع كراك اعتياد پيدا كرده بود. از سال 80 از طريق دوستانم كه پسرم نزد آنها كار مي‌كرد متوجه رفتارهاي مشكوك رضا شدم و با بررسي موضوع متوجه شدم كه او به مصرف مواد اعتياد پيدا كرده است. زماني‌كه موضوع را فهميدم، تمام زندگي بر سرم خراب شد و تصميم گرفتم تا به هر شكل ممكن رضا را از اعتياد نجات دهم.

آيا تلاشي براي ترك دادن رضا كرديد؟

چندين بار او را در داخل كمپ ترك مواد بستري كردم و هربار نيز پس از اتمام دوران درمان، بلافاصله براي او كار پيدا مي‌كردم تا به علت بيكاري به سمت مواد نرود اما نمي‌دانم چرا رضا باز هم به سمت مصرف كراك گرايش پيدا مي‌كرد.

ظاهرا براي پسرتان خانه خريداري كرده بوديد؟

در سال 81 و پس از پايان طول درمان ترك اعتياد، براي رضا يك مغازه موتورسازي در منطقه حسام السلطنه كرايه كردم تا بهانه‌اي براي كار نكردن نداشته باشد اما با وجود آن بازهم او هر روز بهانه‌اي جديد مي‌آورد و مدعي بود كه من، سه دخترم را بيشتر از او دوست دارم و به همين علت و براي آنكه به او ثابت كنم كه من ميان فرزندانم هيچ تفاوتي قائل نمي‌شوم تصميم به خريد خانه براي او گرفته و به همين علت در منطقه 30متري جي يك واحد مسكوني خريداري كرده و حتي سند خانه را نيز به نام رضا تنظيم كردم تا ديگر بهانه‌اي نداشته باشد.

پسرتان ازدواج هم كرده بود؟

مدتي پس از خريد منزل و مشغول به كار شدن رضا در مغازه بود كه بار ديگر وي بهانه آورد كه قصد ازدواج دارد و به همين علت من و مادرش با انتخاب خانواده‌اي مناسب، دختر آنها را براي رضا خواستگاري كردم و حتي خودم شخصا به عروسم عنوان كردم كه رضا داراي چه مشكلي است و از او درخواست كردم كه مرا در پاك نگه داشتن رضا كمك كند و حتي به عروسم نيز قول دادم كه در اين راه از هيچ كمكي، حتي كمك نقدي ( با وجود آنكه براي رضا منزل شخصي خريداري كرده بودم ) به آنها دريغ نخواهم كرد.

با وجود اينكه براي پسرتان مغازه موتورسازي تهيه كرده بوديد، چرا تاكسي خود را به نام رضا كرديد؟

پس از بازنشسته شدنم با خريدن يك تاكسي گذران زندگي مي‌كردم تا اينكه بار ديگر رضا بهانه آورد كه از كار موتورسازي خسته شده است ؛ براي همين و با وجود آنكه مي‌دانستم تمام حرف‌هاي رضا بهانه‌اي بيش نيست تاكسي را به نام رضا كردم تا شايد ديگر اين آخرين بهانه او باشد.

عروس‌تان چرا متاركه كرد؟

با وجود آنكه به همراه عروسم تصميم داشتيم تا به هر شكل ممكن مانع از گرايش رضا به سمت مواد شويم اما نمي‌دانم چگونه تمام كارهاي ما دو نفر به بن بست مي‌خورد تا اينكه عيد امسال بود كه عروسم به منزل ما آمد و عنوان داشت « رضا مواد را به زندگي عادي ترجيح داده و به همين دليل تلاش‌هاي او و من هيچ وقت به نتيجه نخواهد رسيد و براي همين قصد دارد تا مسير زندگي خود را از رضا جدا كند. »

حادثه چطور اتفاق افتاد؟

آن‌روز همراه رضا و همسرم به خيابان فرهنگ رفته بوديم تا براي رضا داروي ترك اعتياد تهيه كنيم و قصد داشتم تا از آنجا به مطب روانشناس رفته تا رضا تحت مشاوره قرار گيرد.

پس از خارج شدن از مطب روانشناس، به منزل بازگشتيم ؛ در زمان ورود به داخل منزل متوجه شديم كه برادرم در داخل منزل منتظر ما مانده است ؛ زمانيكه موضوع مراجعه به روانشناس و تصميم رضا براي ترك مواد را به برادرم گفتم، او نيز بلافاصله به رضا پيشنهاد داد تا به همراه او يك مغازه موتورسازي در هر كجا كه رضا انتخاب مي‌كند، باز كند و زمانيكه رضا عنوان كرد مغازه مناسبي را در خيابان اقبال براي موتورسازي مي‌شناسد، برادرم به سرعت بلند شد و به همراه رضا به آدرس مغازه مورد نظر رفت تا مقدمات كرايه آن مغازه را انجام دهد.

پس از گذشت حدود نيم ساعت از خارج شدن آنها، برادرم با تلفن همراه من تماس گر فت و به من گفت: «رضا در حدود نيم ساعت است كه براي گرفتن كليد مغازه از من جدا شده و تاكنون نيز بازنگشته است.» براي همين پس از گرفتن آدرس دقيق محلي كه آنها براي گرفتن كليد مغازه به آنجا مراجعه كرده بودند به فرحزاد رفتم تا رضا را پيدا نمايم.

زماني‌كه به محل مورد نظر رسيدم، در حدود دو ساعت بود كه از رضا خبري نبود و با مشاهده محل مورد نظر اطمينان پيدا كردم كه رضا براي تهيه مواد به اين محل آمده و موضوع گرفتن كليد مغازه يك بهانه بيشتر نبوده است ؛ براي همين ماشين را در همان وسط خيابان رها كرده و از برادرم خواستم تا محل مناسبي براي پارك خودرو پيدا كند و در حاليكه بسيار عصباني بودم از پله‌هاي منتهي به يك باغ بالا رفته و رضا را در حال مصرف كراك به همراه چند نفر ديگر مشاهده كردم و در آنجا بود كه براي اولين بار در طول زندگي ام به صورت رضا سيلي زدم ؛

در همين لحظه رضا تلاش داشت تا از باغ فرار كند و به همين دليل شروع به دويدن به سمت پله‌ها كرد و خودش را به خيابان رساند ؛ ناگهان، در حالي‌كه داخل خيابان خودم را به رضا رسانده بودم و قصد داشتم تا او را سوار ماشين كنم متوجه شدم كه در دست رضا يك قبضه چاقو است، براي همين تصميم گرفتم تا ابتدا چاقو را از دست رضا در آورده اما به خاطر مقاومت او ميان ما دو نفر درگيري ايجاد شد و در حاليكه رضا قصد داشت تا با وارد كردن ضربه چاقو به من از محل فرار كند، در يك لحظه چاقو به سمت رضا قرار گرفت و وارد پهلوي رضا شد.

بلافاصله با پليس 110 و مركز فوريت‌هاي پزشكي تماس گرفتم و موضوع را به آنها اطلاع دادم و پس از آمدن اورژانس و پليس به محل، رضا به بيمارستان انتقال پيدا كرد و من نيز به همراه ماموران به كلانتري 140 باغ فيض رفتم و فرداي آن‌روز بود كه به من خبر دادند كه رضا در داخل بيمارستان فوت كرده است.
برچسب ها: پسر معتاد ، قتل
ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۱۷ - ۱۳۸۹/۰۹/۲۳
1
7
بنده خدا پدره! بهتر که پسره مرد!