وطن امروز: «خائنان ؛ مجازات قانوني يا مردمي؟»روزنامه وطن امروز در قسمت يادداشت روز ، مطلبي به نام «خائنان ؛ مجازات قانوني يا مردمي؟» به قلم فرهاد مستوفي چاپ كرده است كه در آن مي خوانيد:
درباره وطنپرستي و اهتمام داشتن به حفظ شئون ملي سخن بسيار گفته شده اما اين روزها پيش از آنکه به اين موضوع پرداخته شود، نقيض آن را بايد مورد بحث قرار داد چراکه متاسفانه در برهه کنوني بايد بياعتنايي به ميهن را که در رفتار برخي افراد بروز و ظهور بسيار دارد به تماشا نشست.
شايد تصور بر اين بوده و باشد که تجربه تلخ قاجاريه و پس از آن پهلوي باعث شده باشد تا کنشگران سياسي اين بوم درس عبرت گيرند و وطنپرستي را در زمره اصليترين اعتقادات خود قرار دهند و به مدح آن پردازند اما متاسفانه بنا به هر دليلي که شايد مهمترين آن ضعف اعتقادات باشد، اين روزها برخي افراد بهرغم آشکار شدن خيانتشان به ميهن و مردم، گستاخانه به زيست همهجانبه خود ميپردازند. آيا خيانت نيز مفهومي نسبي دارد؟
* * *
طي چند ماه گذشته خبرهاي مختلف ولي بسياري شنيده و در مجاري رسانهاي منتشر شد که حاکي از تحويل مقادير فراواني پول از سوي مخالفان جمهوري اسلامي به برخي گروههاي داخلي بود. براي جلوگيري از اطاله کلام، در قالب چند پرسش - و بدون بيان پاسخ- به چند مورد ريشهاي بايد پرداخت.
دريافت پول از مخالفان جمهوري اسلامي آن هم در انتخاباتي که در چارچوب نظام جمهوري اسلامي برگزار ميشود با چه هدفي دنبال ميشود؟ آنان که پول خرج ميکنند و آنان که پولها را دريافت ميکنند چه اشتراکاتي در اهداف و احتمالا مباني فکري و ايدئولوژيک دارند؟ اصولا اين پولها خرج ميشوند تا چه چيزي بهدست آيد؟ آنچه باعث خيانت داخليها ميشود، چيست؟ و از همه مهمتر، چرا افشاي خيانت موجب احساس مذمت در خائنان نميشود؟
* * *
فتنه پس از انتخابات رياست جمهوري دهم دستاوردهاي مهم کوتاه مدت و بلند مدت بسياري داشته و خواهد داشت. نقاب از چهره بسياري افتاد و چه انديشهها که رسوا نشد. چه اتفاقي بايد رخ ميداد تا ماهيت برخي افراد اينگونه آشکار شود؟ از اين حيث بايد افشاي خيانتپيشگي اين جماعت را به فالنيک گرفت.
از ديگر سو اما بايد پذيرفت که افکار عمومي و نيز اصول و مباني امنيتي توصيه به برخورد قاطعانه با خيانتپيشگان ميکند. نميتوان پذيرفت به صرف اينکه افشاي خيانت موجب افشاي هويت اين افراد ميشود، از برخورد قانوني با متخلفان و خائنان چشمپوشي شود ، اين موضوع در حالي است که افکار عمومي هيچگاه هيچگونه تفسيري را براي نازل کردن خيانت برنميتابد.
به نظر ميرسد در اينباره بايد از بهترين شيوه که تمسک به قانون است، پيروي شود اما نبايد اين مهم را از نظر دور داشت که تاريخ ايران سرشار از اقدامات مردمي براي مجازات خائنان است.
ابتكار: «ديپلماسي هوشمندانه»روزنامه ابتكار در بخش نگاه ويژه ، مطلبي با عنوان «ديپلماسي هوشمندانه» نوشته سيد صادق خرازي چاپ كرده است كه در آن مي خوانيد:
اين روزها ايران در کانون گرم اخبار عالم قرار گرفته است. گويا موضوع ايران پايان ناپذير است و روز به روز دامنه سوء تفاهمات افزوده ميشود. چيستي و چرايي اين ماجرا در چيست؟ آيا ميتوانيم با ديپلماسي و اتخاذ تصميمات سنجيده و به هنگام، دامنه تهديدات و اصولا نوع زبان و ادبيات نا موزون سياسي نسبت به کشورمان را تغيير دهيم؟ يا اينکه بايست در انتظار روز واقعه بنشينيم ودست بر روي دست بگذاريم تا ببينيم سرشت و سرنوشت و مقدرات کشور و ملت چه ميشود؟ ماشين تبليغات و جنگ رواني عليه ايران به راه افتاده است و چنان قلب حقايق ميکنند که حتي ترديد و ابهام را در دايره دوستان ايران نيز جا انداختهاند.
امروزه يکي از جدال آميزترين و مهمترين چالشهاي ايران مسائل مربوط به سياست خارجي است. آيا ميشود گفت تعامل به تنهائي يک راهبرد است، همانگونه که مذاکره به خودي خود يک راهبرد تلقي نميشود؟ لفاظيهاي متوهم، راهبردهاي شکست خورده به همراه داشته است.
اصولا چرا جهان اين مقدار با عدالت فاصله پيدا کرده است؟ از زماني که از امکانات سازمان ملل متحد بهره برداري شرورانه شده و با ابزاري نمودن امکانات سياسي و بينالمللي سياستهاي تهديد اميز اعمال ميشود، دامنه تهديدات بينالمللي بيش از گذشته شده است.
براي آنکه سازمان ملل متحد و شوراي امنيت و ديگر ساز و کارهاي بينالمللي برخوردار از وجاهت و اعتبار باشند، اجراي عدالت وعدم سياست دوگانه در رفتار غرب و اعمال تبعيض آميز قوانين محدوديتهاي عمدهاي را براي سازمان ملل متحد که نهادي است منتج از تلاش وعقل بشر به وجود آورده است.
اظهارات غيرمسولانه در راستاي تهديد مرزي با روح منشور سازمان ملل متحد سازگاري ندارد. حتي تحريمهاي چندجانبه و هماهنگ شده در کانون قدرتهاي جهاني، ابزاري معيوب و ناکارامد هستند و هرگونه تحريمها خسارات عيني و واقعيش را بر ملتها ميگذارد. چارچوب فهم تحريمها نيازمند درک دقيقتر فضاي به وجود آمده است.
چگونه ميتوان برداشتها و عکسالعملهاي انتزاعي به وجود آمده در عرصه جهاني و بينالمللي را بهتر درک کرد و فهميد. ابعاد تحريمها و انگيزه شناسي اين تحريمها داراي معاني خاص است که تامل و دقت خاص خودش را مطالبه ميکند.
فضاي موجود همان تداوم تحريمهاي قبلي، البته با دامنهاي وسيعتر و حرکتي هماهنگتر از خصومت قدرتهاي جهاني است.
وقتي به تاريخ مناسبات سياسي ايران با دول خارجي مينگريم، ميبينيم که از منظر تاريخي همواره ايران از دوره قاجار تاکنون گهگاه با تحريمهاي ناگفته و نانوشتهاي روبرو بوده است. در دوره قاجاريه ايران تامين کننده برنج روسيه بود که روسها آن را تحريم کردند.
در دوره بحران نفت در دهه پنجاه ميلادي بحث تحريم نفت ايران مطرح بوده است. بسياري از اتفاقات جديد در عرصه تحريم مربوط به ملاحظات و مناسبات روابط ايران و ايالات متحده امريکاست.
از نظر دولت واشنگتن، روابط ايران-امريکا حالت اضطراري دارد. به همين دليل تغييرات جدي در جنس و نوع تحريمهاي بينالمللي و حتي تحريمهاي امريکا-اتحاديه اروپا و برخي ديگر از متحدانشان پديد آمده است.
پديده نظريه اوباما و پيوندش با تحريمها پديدهاي غيرمنتظره و در عين حال جديد است که آن را با مسائل داخل ايران آميخته کرده است و اين نکته جديد قابل تاملي است که حتما دست اندرکاران سياست خارجي بايست بدان توجه جدي کنند. نکته مهم ديگر ترکيبي بودن تحريمهاست. اين تحريمها روند و فرايندي است که اعمال تدريجي آن زيانبار است.
ابعاد تحريم نکته بسيار مهم ديگري است که بايست فارغ از تصميمات سياسي بدان نگريست. مهمترين بعد تحريم، فلج کردن اقتصاد ملي ايران، نشانه گرفتن تکنولوژي و صنعت به ويژه در بخش انرژي ايران است که تحريم امريکا-اتحاديه اروپا و سازمان ملل متحد بدان توجه کردهاند.
ابعاد ديگري از تحريمها، محدوديت سازي براي معاملات اسلحه است و مهمتر از آن هدف قرار دادن بخشهايي از حاکميت ايران است.
انگيزه قدرتهاي جهاني از اين تحريمها اين است که بتوانند اجماع جهاني عليه ايران به وجود آورند. خود آنها باور دارند که با اعمال تحريمها نميتوانند رفتار ايران را تغيير دهند.
سه انگيزه اصلي از بلوغ اين تحريمها وجود دارد. تضعيف مباني قدرت ايران، تضعيف موقعيت اقتصاد خارجي-انرژي و حمل و نقل ايران و تضعيف موقعيت مالي و پولي ايران. طراحان تحريم ضمنا به دنبال تحريک منطقه عليه ايران هستند.
اسرائيل به دنبال تحريک ايالات متحده براي راه اندازي جنگ عليه ايران است. در مقابل، آنها به دنبال تحريک ايران و تخريب مباني قدرت ايران نيز هستند. غرب به غلط مفروض ميداند و اينگونه ميپندارد که ايران به دنبال سلاح هستهاي است و در آينده تهديدي براي منافع ايشان محسوب ميشوند.
در غرب با دو نگاه متفاوت اما با يک هدف به مسائل تحريم مينگرند:
جلوگيري از پيشرفت ايران در زمينه فناوري هستهاي : در اين مسير از تحميل هزينههاي سنگين، اعمال تحريمهاي تکميلي و درگيرسازي مجموعه نهادهاي بينالمللي و اتحاديههاي سياسي و اقتصادي با مسائل ايران دريغ نميکنند.
هم اينک سير تحريمهاي تکميلي يعني تحريمهاي شوراي امنيت، امريکا، اروپا، تحريمهاي دوجانبه طراحي عمليات رواني و رسانهاي در بيان تحريمها و پمپاژ خبري براي مردم ايران، همه و همه با يک هدف و آن هم متوقف ساختن برنامههاي هستهاي ايران صورت ميگيرد.
تحميل تضييقات عليه مردم ايران: نکته ديگري که هم اينک اعراب و غرب بدان توجه جدي کرده است. تحميل تضييقات سياسي- بينالمللي-اقتصادي و ملي براي ايران است.
افزايش قيمت تمام شده واردات ايران، عقب نگاه داشتن ايران از فضاي رقابتي در منطقه و در مقابل رشد رقباي ايران در منطقه مانند عربستان سعودي و ترکيه از اهرمهاي غرب در اين زمينه است.
در اين ميان سير نزولي تاثيرگذاري ايران در معادلات انرژي جهان و سرعت بهره برداري همسايگان از چاههاي مشترک که هر دو به دليل دست و پنجه نرم کردن ايران با تحريمها و نشانههاي بينالمللي است که ضربات زيادي را به اقتصاد ايران وارد ميکند.
غرب همچنين با همکاري روسيه و چين تلاش دارد نقش منطقهاي ايران را تضعيف کند که نمونه آن مخالفت با عضويت ايران در سازمانهاي منطقهاي مانند معاهده شانگهاي است.
غرب خوب ميداند همکاري ايران با آژانس تاکنون از قلب حقايق نسبت به برنامه هستهاي ايران جلوگيري کرده است ولي اهداف سياسي آنان رو در رو قرار دادن ايران با نظام بينالمللي است حتي عدهاي که در اطاق بحران سازي غرب نشستهاند بي تمايل نيستند که ايران از NPT خارج شود و فضاي بينالمللي را براي برخورد نظامي فراهم آورند.
عقل سياسي و همت و منطق ملي حکم ميکند تا بررسي محاسبههاي دقيق با پديده ايران هراسي امروز مواجه شويم و با تدبير بتوانيم مسائل را درک و سپس حل و فصل نمائيم.
آرمان: «در مورد بازنشستگي اساتيد تذکر جدي داديم»«در مورد بازنشستگي اساتيد تذکر جدي داديم» سرمقاله روزنامه آرمان به قلم منصور کبکانيان عضو شورايعالي انقلاب فرهنگي است كه در آن مي خوانيد:
در سالهاي اخير شاهد موج جديدي از بازنشستگي اعضاي هيأت علمي دانشگاهها هستيم که مسئله قابل تأملي است. البته کار علمي تعطيلبردار نيست و حتي کساني که بازنشسته شدهاند، تا زماني که مغزتنبل نشده، ميتوانند به فعاليتهاي علمي ادامه دهند البته اين بدان معني نيست که دغدغه برخي همکاران دانشگاهي درخصوص بازنشستگي را ناديده بگيريم. همه افراد اينجور نيستند که بتوانند در دوران بازنشستگي
نيز همچنان راحت و باانرژي کار کنند. نگرانيها و شرايط مالي، استخدامي و تضمينهاي مختلف باعث ميشود نشاط علمي برخي افراد پس از بازنشستگي کاهش يابد و نتوانند مانند گذشته به فضاي علمي کمک کنند.
کشور ما در مرحله جهش علمي است و در اين زمينه رهبر معظم انقلاب نيز از جامعه علمي مطالبه جدي دارند. اين مطالبه خيلي بيشتر از آن چيزي است که تاکنون دانشگاههاي ما انجام دادهاند. در چنين شرايطي، بايد با احتياط بيشتري درخصوص بازنشسته کردن اساتيد دانشگاه تصميمگيري شود.
نگاه عميق و همهجانبه ميتواند ما را از خطر افراط و تفريط در اين زمينه مصون بدارد.اينطور نيست که ما بتوانيم به راحتي از اعضاي هيأت علمي خود چشمپوشي و صرفنظر کنيم.
دانشگاههايي در سطح منطقه و فرامنطقه در کمين نشستهاند تا هر طور شده اعضاي هيأت علمي دانشگاههاي ايران را جذب کنند.در شورايعالي انقلاب فرهنگي همواره اين دغدغه را داشتهايم که پتانسيل علمي کشور بيدليل از دست نرود. به همين دليل گاهي که خطاهايي در خصوص بازنشستگي برخي اساتيد رخ ميداد، تذکرهايي جدي داديم.
در برخي مقاطع احساس ميشد در بازنشستگي اعضاي هيأت علمي دچار افراط و تفريطهايي هستيم. البته اين مسئله خيلي جدي نبود با اين حال در جلسات داخلي شورايعالي انقلاب فرهنگي، با دقت، سرعت و جديت لازم به مسئولان وزارت علوم در اين خصوص تذکرهايي داده شد.
در بحث بازنشستگي اعضاي هيأت علمي، هم افراط بد است و هم تفريط. افراط يعني اينکه اگر استادي از نظر سلامت جسمي و روحي وضعيت خوبي دارد و ميتواند در خدمت جامعه علمي باشد، او را از دست بدهيم.
ميدانيم که کشش فکري يک مدرس دانشگاه بسيار بالاتر از کارگر يک کارخانه است. متوسط سن کارايي و فعاليت فکري، مغزي و فيزيکي استادان، بيش از ساير کارمندان دولت است. اگر افراطکاري شود و اين افراد زودتر از موعد مقرر بازنشست شوند، اين به ضرر کشور است.
بالاخره کشورهاي همسايه، دانشگاههايي دارند که منتظر استادان قوي هستند. البته دانشگاه آزاد هم مصوباتي دارد که در شرايط ويژه ميتواند استادان بازنشسته دانشگاههاي دولتي را جذب کند ولي درمجموع بازنشستگي پيش از موعد به زيان دانشگاههاي دولتي کشورمان است.
تفريط در بازنشستگي هم زيانهاي خاص خودش را دارد. بعضي استادان ديگر از سن کارايي و راندمان مديريت يک کلاس درس عبور کردهاند.
به هر حال اداره يک کلاس سي، چهل نفره هم تکنيکهاي خاص خود را دارد و به سلامت فيزيکي و روحي احتياج دارد. اگر فردي راندمان نداشته يا دچار ساير آسيبهاي دوران کهولت باشد، بازنشسته نشدن او به زيان استادان جواني است که در اين سالها تربيت شدهاند، اعم از آنها که از دانشگاههاي معتبر خارجي فارغالتحصيل شده يا آنهايي که در دانشگاههاي خوب کشور درس خواندهاند.
راهيابي اين افراد به هيأت علمي و ارتقاي آنها در گرو بازنشسته کردن استادان کهنسالي است که کارايي خود را از دست دادهاند.به نظر من، براي ارتقاي توان علمي دانشگاهها و مراکز آموزش عالي، بايد راهحل ميانه و مسير اعتدال را طي کنيم.
بدينترتيب در کنار حضور استادان باتجربه حضور اعضاي جوان ضروري است. اين جوانان مثل خون تازهاي هستند که وارد بدن ميشوند. اگر اين کار را نکنيم، دانشگاههاي ما فسيل ميشود.
هرچند اين کار بايد با برنامهريزي علمي دقيق و به دور از جهتگيريهاي روزمره سياسي صورت پذيرد تا منافع علمي کشور حفظ شود.
يکي از راهکارهاي ميانهروي در بازنشستگي اساتيد، امکان حضور استادان باتجربه براي راهنمايي و مشاوره فعاليتهاي پژوهشي و پاياننامههاست، چون ممکن است برخي از آنها در شرايطي نباشند که امکان تدريس تماموقت داشته باشند ولي نبايد به اين دليل، دانشگاه را از حضور علميشان محروم کرد.ايران در مرحله جهش علمي قرار دارد و بايد از هر فرصتي ولو يک عضو هيأت علمي هم براي پيشرفت علمي بهرهگيري کنيم.
همين الان وضع علمي ما نسبت به 10 سال پيش به شدت ارتقا پيدا کرده است ولي اين مسئله نبايد ما را مغرور کند چون بيشک مسيري طولاني درپيش داريم که بايد با تمام توان براي پيشرفت در اين مسير گام برداريم.
در نحوه استفاده از اعضاي هيأت علمي بايد معيارهاي ويژه يک کشور در حال توسعه را در نظر داشته باشيم. ممکن است يک استاد بتواند فقط يکي، دو درس را به خوبي ارائه کند.
نبايد دانشگاه را به دليل محدوديتهاي بروکراتيک، از وجود چنين استادي محروم کنيم.دوره شکوفايي استادان درست زماني آغاز ميشود که از نظر اداري به سن بازنشستگي ميرسند.
کسي که حدود 30 سال زحمت کشيده و به يک توان علمي بالايي دست يافته است، در صورت حضور در دانشگاه ميتواند نقش مؤثري بر توسعه علمي کشور برجاي بگذارد. البته لازم است که از وزن فعاليتهاي تدريس چنين افرادي کاسته شود تا بتوانند انرژي بيشتري را به فعاليتهاي پژوهشي اختصاص دهند. هرچند کار پژوهشي بهتر است به صورت جمعي باشد تا اثربخشي داشته باشد.
دنياي اقتصاد: «بازار اجاره و روند آتي تورم»«بازار اجاره و روند آتي تورم» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم مهران دبيرسپهري است كه در آن مي خوانيد:
پس از آنكه طي يكي دو ماه اخير، نرخ اجاره مسكن قدري افزايش يافت برخي از مسوولان به تكاپو افتادند تا بلكه جلوي آن را بگيرند.
در اولين اقدام از مردم خواسته شد كه خانههاي خالي را با اين شماره تلفن شناسايي كنيد. بعد از مدت كوتاهي كارگروه زمين و مسكن در دولت پس از كلي بحث و گفتوگو به اين نتيجه رسيد كه بهتر است به جاي كار پليسي، از ابزار تشويق براي مالكان خانههاي خالي، استفاده نمود (دنياي اقتصاد 29/4/1389).
معلوم نيست چگونه بايد اين گزاره بديهي را بيان كرد كه افزايش قيمتها ناشي از افزايش عرضه پول است و نه هيچ چيز ديگر بنابراين كارگروه زمين و مسكن در دولت اگر واقعا مايل است جلوي افزايش نرخ اجارهها را بگيرد بايد بداند كليد آن در دست بانك مركزي ميباشد.
بانك مركزي از دي ماه سال 1387 تا پايان سال 1388 حجم نقدينگي را از 173 هزار ميليارد تومان به بيش از 235 هزار ميليارد تومان رسانده است. اين كار به معني خلق 62 هزار ميليارد تومان نقدينگي در عرض 14 ماه ميباشد.
يعني طي اين دوره، با رشد 36 درصدي نقدينگي مواجه بودهايم (اگر چه دقيقا نميدانيم در اين دوره 14 ماهه، اقتصاد به چه ميزاني رشد كرده است، اما با توجه به برخي اظهارنظرها احتمالا رشد اقتصادي اين دوره نميتواند از 2 درصد بيشتر باشد). بديهي است كه اين حجم از خلق پول بدون توجه به رشد اقتصاد، تبديل به تورم ميشود.
اما در اينجا خوب است اين ادعاي برخي مسوولان را در مورد آنكه اگر موضوع هدفمند شدن يارانهها اجرايي نشود، نرخ تورم در ماههاي آتي تا حدود عدد 7 بر حسب درصد كاهش مييابد را مورد بررسي بيشتر قرار دهيم.
در جدول پيوست، شاخص كل بهاي كالاها و خدمات مصرفي در مناطق شهري ايران (كه در ادامه تنها از لغت شاخص براي آن استفاده خواهد شد) براي 36 ماه ديده ميشود.
البته در خصوص 7 ماه آخر، يعني از تير امسال تا دي ماه، هنوز آمار آن موجود نيست و به ناچار بايد در دو حالت احتمالي حداقل و حداكثر، اعداد شاخص را در جدول قرار داد تا نرخ تورم ماههاي آتي در دو حالت كمينه و بيشينه به دست آيد.
از آنجا كه ميانگين افزايش شاخص در 7 ماه منتهي به خرداد 1389 برابر 1.6 واحد در ماه بود و در حالي كه شاخص اجاره مسكن در اين دوره، افزايش قابل توجهي نداشته است بنابراين به نظر ميرسد احتمالا ميانگين ماهانه افزايش شاخص، بين 1 تا 2 واحد در ماه خواهد بود كه در جدول، حالت حداقل يعني افزايش يك واحد در ماه ديده ميشود، اما منحني تغييرات نرخ تورم در هر دو حالت، رسم شده است.
بر اين اساس، همانطور كه ديده ميشود نرخ تورم تا شهريور امسال كاهشي خواهد بود و پس از آن دوباره شروع به افزايش ميكند، ولي در حداقل خود به هيچوجه از 8.6 درصد كمتر نخواهد شد. جالب است كه اين الگو از طريق منحني تغييرات رشد نقدينگي نيز تاييد ميشود و قبلا در همين روزنامه به آن اشاره شد. (يعني بعد از گذشت بيست ماه از معكوس شدن تغييرات رشد نقدينگي، روند تغييرات نرخ تورم نيز معكوس ميشود) اما اگر قانون هدفمند شدن يارانهها اجرا شود آيا تغييرات نرخ تورم به همين شكل خواهد بود.
در پاسخ بايد گفت از آنجا كه نرخ تورمي كه هر ماه اعلام ميشود وابسته به عدد شاخص در 24 ماه گذشته ميباشد (زيرا نرخ تورم هر ماه برابر است با ميانگين عدد شاخص در 12 ماه منتهي به آن ماه نسبت به دوره مشابه سال قبل) بنابراين افزايش بيشتر شاخص در اوايل نيمه دوم سال، تاثير چنداني بر عدد نرخ تورم نخواهد داشت و الگوي شرح داده شده همين گونه خواهد بود. بهويژه اگر بانك مركزي تغيير عمدهاي در عرضه پول نداشته باشد.
رسالت: «نقض حقوق بشر در غرب»«نقض حقوق بشر در غرب» سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن مي خوانيد:
جرج گالووي رهبر حزب ريسپکت در پارلمان انگليس يکي از سياستمداران مطرح بريتانيايي است که معتقد است: معيارهاي دوگانه، حقوق بشر و سياست هاي بين المللي را به سخره گرفته است.
به زعم وي سلاح هاي اتمي رژيم صهيونيستي خطرناک و ضد حقوق بشر است با اين حال ايران که سلاح اتمي ندارد و قصد ساختن بمب اتمي را نيز ندارد،از طريق تحريم و تهديد به جنگ، مورد مجازات قرار مي گيرد.
اما به نظر راقم اين سطور مسئله فراتر از معيارهاي دوگانه است و امروز ما شاهد شکل گيري يک جبهه متخاصم غربي در خصوص موضوعات حقوق بشري در قبال کشورهاي جهان سوم و بخصوص جمهوري اسلامي هستيم که بخشي از پازل آماده سازي افکار عمومي براي اقدامات غير معمول عليه ملت ايران مي باشد.
امروز در اغلب مجامع بين المللي اثبات شده است بيشترين آمار نقض حقوق بشر در آمريکا و اسرائيل عليه کشورهاي جهان سوم ساختگي است و اين در اسناد قطعي نيز موجود و قابل ارائه به مجامع بين المللي بي طرف است.
بيشتر اين آمارها به عنوان اهرمهاي فشار براي پيشبرد اهداف استعماري غرب جعل مي شوند و با فرمول تکرار يک دروغ صد بار در رسانه هاي آمريکايي، صهيونيستي و اروپايي انعکاس مي يابد.
اصطلاح حقوق بشر (human rights) اصطلاحي نسبتا جديد است و پس از جنگ جهاني دوم و تاسيس سازمان ملل متحد در سال1945 وارد افواه عمومي شده است.
اين اصطلاح خاستگاه غربي و منطبق بر معيارهاي غربي صورت بندي شده است. طبيعي است که بسياري از فرهنگ ها که به مراتب متمدن تر و با سابقه تر از دنياي غرب هستند تمام اين ملاک ها و بايسته ها را نپذيرند.
تحميل يک طرفه ارزشهاي مورد نظر غرب بر ديگر مردم دنيا به عنوان يک اصل ثابت در اعلاميه جهاني حقوق بشر است.«راديکا کومارا سومي» از انديشمندان حقوق بشر، در اين باره گفته است:«اگرچه حقوق بشر در همه فرهنگ هاي جهان خاستگاه هايي دارد اما خاستگاه هاي نظري نهضت حقوق بشر بدون ترديد غربي است... تنها اين خاستگاه هاي تاريخي است که بسياري از ملي گرايان فرهنگي را بر آن داشته است که نهضت حقوق بشر را به عنوان يک هنجار و معيار جهاني نپذيرند... و اين موضوع به عنوان يک بحران عمده در نهضت هاي حقوق بشر در نيمه دوم قرن بيستم همچنان باقي است».
تحميل يکجانبه اعلاميه جهاني حقوق بشر که غربي ها نگارش و تدوين آن را بر عهده داشته اند خود بزرگترين ظلم به حقوق بشر است و اين نوعي ديکتاتوري عصر جديد محسوب مي شود که بايد با تمسک به مباني استدلالي و احتجاجات صحيح، آن را به چالش کشيد.
امروز جمهوري اسلامي ايران که خود يکي از بزرگترين قربانيان تروريسم است ناجوانمردانه در يک شارلاتانيسم رسانه اي هدفمند به نقض حقوق بشر متهم مي شود.
مبتني بر همين معيارهاي دوگانه و بي اساس کشتارهاي گروه تروريستي منافقين در هفت تير و هشت شهر يور و به گلوله بستن مردم بي گناه در کوچه و خيابان به جرم اينکه چادر داشتند و يا ريش دارند و يا اينکه در مسجد محل فعال هستند در سال هاي آغازين انقلاب ناديده گرفته مي شود اما اعدام تعدادي از قاتلين مردم بي گناه و کساني که به کشتار زنان و کودکان اعتراف کرده اند و اعترافات و اسناد قطعي آن نيز موجود است که در سال1367 صورت گرفت در رسانه هاي غربي به نقض حقوق بشر ترجمه مي شود.
هنوز افکار عمومي دنيا سوزاندن پيروان «ديويديه» يکي از وحشيانه ترين کشتارهاي تاريخ در آمريکا را فراموش نکرده است.
اين واقعه در28 فوريه سال1993 تا19 آوريل با يورش ناگهاني به شيوه جنگي در شهر واکو واقع در ايالت تگزاس آغاز شد و در19 آوريل، دولت آمريکا تانک ها را براي تخريب و نابودي و پخش کردن گاز در ساختماني که مردم در آن زندگي مي کردند، به محل اعزام کرد.
اين اقدام در نهايت منجر به آتش سوزي بسيار وحشتناک و جهنمي شد که حدود40 دقيقه ساختمان و تمام افرادي را که در آن ساکن بودند سوزاند که اين يکي از وحشيانه ترين نوع کشتار در طول تاريخ است.
براساس آمار منتشر شده در مطبوعات آمريکا،بيشترين قربانيان جنايت که بر اثر خشونت هاي تبعيض نژادي جان خود را از دست مي دهندغير سفيدها هستند.
آمار نشان مي دهد که درمقابل هر سفيد پوست جوان که در آمريکا به قتل مي رسد پنج غير سفيد پوست کشته مي شوند.طبق گفته وزارت بهداري و وزارت تعليم وتربيت و رفاه آن کشور، هر ساله اين مسئله به طرزوحشتناکي رو به افزايش است.
مجله (پروگرسيو) چاپ آمريکا در اين رابطه مي نويسد: (از هر17 غير سفيدپوست مرد و از هر32 غيرسفيدپوست زن يک نفر در سنين بين16 تا19 سالگي قرباني جنايات فجيع در هر سال مي شوند.)
دستگيري افراد بي گناه ، شهادت کذب و جعل اسناد و در نهايت محکوم ساختن افراد به فعاليت هاي تروريستي وخرابکارانه ، خصوصا در مواردي که اشخاص متهم به ارتکاب جرايم سياسي باشند از جمله مواردي است که بي عدالتي و مجازات عمدي را در (دنياي به اصطلاح متمدن) اثبات مي کند.
به طورمثال: پس از هجده سال ، در زندان دارام انگليس ، به خانم جوديت وارد، گفته شد: بازداشت شمااشتباهي بوده و شما مي توانيد زندان راترک کنيد. اين خانم بي گناه ، چون مظنون به عضويت درارتش جمهوريخواه ايرلند بوده با همدستي مقامات پليسي و قضائي انگليس به اين مجازات عمدي محکوم گرديده بود.
امروز رژيم صهيونيستي بيشترين فجايع و جنايت ها را در سرزمين هاي اشغالي به بار آورده است. مسائل غزه و محاصره چند ساله يک جمعيت متراکم و امتناع از ورود دارو و غذا به اين منطقه توسط سربازان صهيونيستي يک موضوع بسيار مهم براي پيگرد بين المللي و جهاني در مکانيسم هاي حقوق بشري در کنار پيگردهاي سياسي است پس چرا نهادهاي حقوق بشري ساکت نشسته اند. مگر انسان با انسان فرقي مي کند مگر خون اروپايي ها يا سفيد پوست ها پر رنگ تر از آسيايي ها و رنگين پوستان است.
آيا چنين کشورهايي که خود مجرمان اصلي در نقض حقوق انسان ها هستند صلاحيت لازم را براي تدوين و دفاع از حقوق بشر دارند. به تعبير آيت الله صادق لاريجاني رئيس قوه قضائيه کدام عقل سليم مي پذيرد که کشوري که حجاب را براي زنان ممنوع مي کند، بتواند صاحب نظر در تبيين معيارهاي حقوق بشري باشد.
امروز داعيه داران حقوق بشر با تسلط بر کشورهاي مظلوم در پوشش مبارزه با تروريسم، زنان و کودکان را مورد حمله قرار مي دهند. بنابر اعلام مراجع پزشکي در عراق و افغانستان به دليل استفاده از اورانيوم ضعيف شده تا چند سال ديگر کمتر بچه سالم متولد مي شود.
آمريکا و ناتو در افغانستان با وجود ادعاي مبارزه با مواد مخدر، باعث شده اند که نه تنها توليد اين مواد چند برابر شود بلکه حتي توليد مواد سنتي به مواد مخدر شيميايي و خطرناک تر تغيير جهت دهد.
امروز يک مطالبه بين المللي و گفتمان عمومي براي بازنويسي اعلاميه جهاني حقوق بشر در حال شکل گيري است به گونه اي که بساط اين ظلم آشکار به انسانيت جمع شود.
اکنون نوبت دفاع و سياست هاي ايجابي است و متفکرين مسلمان که وارث اکمل اديان و برترين طريقت زندگي هستند شايسته است ضمن به چالش کشيدن مباني سست حقوق بشر غربي زمينه هاي لازم را براي بازنويسي اعلاميه حقوق بشر مبتني بر ارزشهاي اصيل اسلامي و با در نظر گرفتن اختصاصات ارزشها و ايستار هاي فرهنگي زاد بوم هاي مختلف فراهم نمايند.
كيهان: «به جاي آقاي پانتا»روزنامه كيهان در قسمت يادداشت روز خود مطلبي با عنوان «به جاي آقاي پانتا» به قلم مهدي محمدي چاپ كرده است كه در آن مي خوانيد:
خودتان را جاي رابرت گيتس يا مايكل مولن بگذاريد. لئون پانتا هم بد نيست. در اتاقي نشسته ايد و قصد داريد فكر كنيد. آقاي اوباما دو هفته قبل گفته ايران مهم ترين مسئله امنيت ملي امريكاست و شما مي خواهيد از اين جمله آقاي پرزيدنت سر در بياوريد. بالاخره او رئيس جمهور است.
وقتي حرفي مي زند بايد پي اش را گرفت. سوالي كه شما را آرام نمي گذارد اين است: وقتي كسي براي مسئله اي راه حل ندارد نبايد آن را تا اين حد بزرگ كند، اما آيا اوباما براي مسئله ايران راه حلي دارد؟
بدون شك ايران دردسر بزرگي براي امريكاست. شايد هيچ كشوري در ابعاد ملي، منطقه اي و فرامنطقه اي چنين امريكا را آزار نداده است. به لحاظ ملي، 30 سال پس از انقلاب اسلامي، اگر نگوييم بيشتر، لااقل به همان اندازه سال هاي 1980- 1981 انقلابي است. نفوذ چندين ساله دوستان امريكا بر مجلس و دولت ايران، نه فقط جامعه را سكولارتر نكرد بلكه به روي كار آمدن يكي از انقلابي ترين دولت هاي ايران پس از انقلاب منجر شد.
شكاف دولت وملت هرگز چنان كه بايد رشد نكرد و در معدود مواردي كه اعتراض سياسي به پديده امنيتي تبديل شد، قبل از هر كس خود مردم جلوي آن ايستادند.
مهم تر از همه، ساختار نظام ايران تا امروز به خوبي از خود مراقبت كرده است. اين ساختار به وقت لزوم كاملا منعطف يا متصلب بوده و به همين دليل هرگز نشكسته است. راس اين ساختار همچنان موثرترين و براي آمريكا ناشناخته ترين نيرويي است كه با آن مواجه بوده است.
در 30 سال گذشته، به ازاي هر يك روز پروژه اي براي اقتدارزدايي از اين راس طراحي و اجرا شده ولي راس سيستم از هميشه قدرتمندتر است نشان به آن نشان كه سال گذشته سنگين ترين پروژه امريكا را كه 20 سال براي آن برنامه ريزي شده بود در چند ماه با كمترين هزينه مديريت كرد. در محيط منطقه اي، امريكا از وقتي كه با ايران همسايه شده تازه به عمق قدرت آن پي برده است.
پس از 10 سال از آغاز لشكر كشي امريكا به خاورميانه اكنون شما (فرقي نمي كند خودتان را به جاي كداميك از آقايان گذاشته ايد) بهتر از هر كسي مي توانيد شهادت بدهيد كه چگونه همه چيز وقتي به رويارويي با ايران مي رسد قفل مي شود. بعد از 10 سال كشمكش پنهان، آخرين ايده اي كه به ذهن آقاي اوباما رسيده اين است كه پرونده هاي خاورميانه فقط راه حل منطقه اي دارد و هيچ كدام از آنها را نمي توان با مكانيسم هاي فرامنطقه اي حل كرد.
شما بهتر از هر كسي مي دانيد كه راه حل منطقه اي اسم مستعاري است براي به رسميت شناختن نقش و قدرت ايران و تلاش براي يافتن راهي براي همكاري با آن بدون اينكه آبروريزي شود. به لحاظ فرامنطقه اي اما مشكل جدي تر است.
واشنگتن مي خواهد دنيا درباره ايران همانطور فكر - و در نتيجه، عمل- كند كه امريكا مي خواهد ولي اتفاقي كه عملا در حال رخ دادن است اين است كه جهان هر چه بيشتر درباره امريكا همانطور فكر مي كند كه ايران مي خواهد.
به همين دليل است كه -باز شما بهتر از هر كسي مي دانيد- همه آنها كه جلوي دوربين با مقام هاي امريكايي عكس هاي آنچناني مي گيرند و پشت ميكروفن خود را متحدان هميشگي امريكا مي خوانند، هيچ منظوري جز اين ندارند كه امريكا همين حرف هاي مختصر را از آنها قبول كند و توقع عمل نداشته باشد.
عملا آنچه در جهان در جريان است اين است كه نياز به ايران يك نياز جايگزين ناپذير براي بسياري از كشورهاي جهان است و به همين دليل آنها گزينه «يا ايران يا امريكا» را در عمل هرگز به رسميت نشناخته اند.
خوب به ياد مي آوريد كه چند نفر از مقام هاي برجسته اروپايي بارها به شما گفته اند مگر شما توانسته ايد خودتان را از ايران بي نياز كنيد كه ما بتوانيم؟! آزاردهنده ترين موضوع در ابعاد فرامنطقه اي اما شايد اين است كه ايران اكنون تبديل به يك قدرت هسته اي شده و راهي هم براي بازگرداندن آن نيست.
اينجاست كه بلند مي شويد و پنجره را باز مي كنيد. موضوع به جاي حساسي رسيده است. چگونه مي توان كاري كرد كه ايران از ادامه مسيري كه در پيش گرفته منصرف شود؟ اصلا آيا چنين چيزي امكانپذير است؟ بهتر است باشد، چون شما مي دانيد كه راه ديگري وجود ندارد و واشينگتن بيش از 2 سال است كه همه انرژي خود را براي تبديل كردن اين موضوع به يك «گزينه» به كار گرفته است.
چگونه مي توان به چنين هدفي رسيد؟چيزي كه شما را وادار مي كند هر چه بيشتر براي فكر كردن درباره اين موضوع وقت بگذاريد اين است كه چند ماه ديگر دو حزب جمهوري خواه و دموكرات بايد در انتخابات كنگره به رقابت بپردازند و وضع دموكرات ها در دو سال گذشته هرگز چنين خراب نبوده است.
روزنامه هاي امريكايي كه هر روز بريده مطالب آنها را براي شما مي آورند حتي روزنامه هاي نزديك به حزب دموكرات احتمال مي دهند در انتخابات نوامبر كه در آن تمام مجلس نمايندگان و بخشي از مجلس سنا به راي گذاشته خواهد شد، دموكرات ها براي حفظ مجلس نمايندگان هيچ شانسي ندارند و سنا هم محتمل است كه از دست برود. اين كابوس بزرگي است.
اگر دموكرات ها، كنگره (مجموع مجلس نمايندگان و سنا) را از دست بدهند، آن وقت اين احتمال بسيار جدي خواهد بود كه اوباما تبديل به يكي از معدود روساي جمهور يك دوره اي در امريكا بشود. بازي مرگ و زندگي است و شوخي ندارد.
همين حالا كه جمهوري خواهان كاره اي نيستند لايحه كليدي دولت در مورد بيمه بيكاري را در كنگره قفل كرده اند چه رسد به اينكه اختيار كنگره را به طور كامل به دست بگيرند.
چطور مي توان از اين مخمصه خلاص شد. اوضاع كلافه كننده است. همه چيز به اين بر مي گردد كه آقاي رئيس جمهور كارنامه اي براي عرضه كردن ندارد و مردم از دست او سخت خشمگينند. ماجراي افغانستان حاد شده و هيچ راه حل منطقه اي شكل نگرفته چون ايران علاقه اي به حل كردن مشكلات امريكا با امكانات خود ندارد.
موضوع آلودگي نفتي در خليج مكزيك هم علاوه بر اينكه روابط امريكا و انگليس را به هم ريخته، براي آقاي رئيس جمهور در امريكا آبرو نگذاشته است. بدتر از همه اين كه همه گزينه هايي كه احتمال مي رفت ايران را متوقف كند مصرف شده و سبد گزينه ها خالي است اما ايران همچنان به راه خود ادامه مي دهد.
با خودتان فكر مي كنيد كه اگر بتوان به نحوي ايران را متوقف كرد يا لااقل يك امتياز ولو رسانه اي از آن گرفت، ممكن است سرنوشت انتخابات نوامبر تغييركند.
يك موضوع بسيار بغرنج نقشي است كه جمهوري خواهان در اين ميانه بازي مي كنند. هفته پيش 47 نفر از آنها بدون اينكه با شما يا هيچ كدام ديگر از اعضاي دولت مشورت كنند، اعلام كردند در صورت پيروزي در انتخابات نوامبر و به دست گرفتن اختيار كنگره، طرحي تصويب خواهند كرد كه مطابق آن دولت امريكا اجازه ندارد جلوي حمله اسراييل به ايران را بگيرد.
خيلي ها اين موضوع را درست نفهميدند و مثلا خيال كردند سناتورها همين حالا در فكر حمله به ايران هستند ولي شما كه از نزديك با موضوع درگير هستيد مي دانيد كه همه چيز به تبليغات انتخاباتي باز مي گردد.
اساسا از اين به بعد هر اتفاق واظهارنظر و تصميمي در امريكا حتما يك جنبه انتخاباتي خواهد داشت. همه مي خواهند بگويند يك راه حل در اختيار دارند كه مسئله ايران را حل خواهد كرد. با خود فكر مي كنيد كه دموكرات ها نبايد از اين قافله عقب بمانند. تبليغات است ديگر. در حرف زدن نبايد مضايقه كرد شايد افاقه اي بكند.
به اين ترتيب است كه كاغذ و قلمتان را به دست مي گيريد و شروع به نوشتن مي كنيد: «تنها راه اين است كه ايران احساس كند ما آماده استفاده از همه گزينه ها هستيم.
ايران بايد عملا ببيند كه ما حتي براي استفاده از اين گزينه ها تدارك مي كنيم. همه مقام هاي امريكايي بايد يكباره تغيير لحن بدهند. ايران بايد احساس كند در امريكا اتفاقي افتاده و تصميم جديدي گرفته شده است.
حداقل اين است كه ايران بايد فكر كند اين بار ديگر امريكا انگيزه براي اينكه جلوي اسراييل را بگيرد ندارد. ايران بايد احساس كند اين بار بر خلاف دفعات قبلي تحريم ها «واقعا در حال اجرا شدن» است. ايران فقط زماني كوتاه خواهد آمد كه فشار محاسباتش عوض بشود و محاسباتش فقط زماني عوض خواهد شد كه يك فشار واقعي روي خودش احساس كند.
ايران بايد احساس كند امنيت و آرامشش به مخاطره افتاده به جاي اينكه بيشتر شده باشد. ايران بايد فكر كند اوضاع داخلي هم دارد دوباره از كنترل خارج مي شود و رهبران داخلي جريان معترض هم بايد كار و زندگي خود را ول كنند دائما از اثرات تحريم بر سرنوشت ملت حرف بزنند. ايران بايد «فكر» كند...». كار تمام است.
دست نوشته را با طبقه بندي بالا براي رئيس جمهور مي فرستيد تا در جلسه 3 نفره اوباما، كلينتون، جونز كه مخصوص تصميم گيري در امور ايران است مطرح شود. همه ايده شما اين است كه بايد روي ذهن ايران طوري كار كرد كه اين بار وقتي ايران شروع به محاسبه مجدد كرد احساس كند كه همه چيز فرق كرده است.
بازي شروع مي شود. آقاي اوباما در ديدار نتانياهو به او اطمينان مي دهد هيچ گزينه اي را از روي ميز حذف نكرده و آماده استفاده از هر گزينه اي است.
«مايكل هايدن» رئيس سابق سازمان سيا به عنوان كسي كه به پشت پرده ها دسترسي دارد ناگهان اعلام مي كند امريكا دارد به اين نتيجه مي رسد كه حمله نظامي به ايران بدترين گزينه نيست. مايكل مولن رئيس ستاد ارتش تاكيد مي كند اگر بنا باشد حمله اي انجام شود، نقشه آن آماده است.
استوارت لوي و رابرت آينهورن مسئولان پروژه تحريم ايران اعلام مي كند كه تصميم گرفته اند به كشورهاي مختلف بويژه در آسيا سفر كنند تا مطمئن شوند كسي تحريم ها را فشل نخواهد كرد. اتحاديه اروپا مامور مي شود اعلام كند سنگين ترين تحريم هاي تاريخش عليه ايران را وضع كرده است.
موسوي و كروبي در ايران مامور مي شوند تا هفته اي دو مرتبه با همديگر ملاقات كنند يا جداگانه بيانيه بدهند كه در كشور لبه پرتگاه است و تحريم ها مملكت را فلج كرده و...
چند هفته از آغاز پروژه گذشته و شما باز هم در دفترتان نسشته ايد و دوباره گفته ايد نمي خواهيد كسي مزاحمتان شود. ذهنتان سخت مشغول است: آيا ايران آنطور كه امريكا مي خواهد «فكر» خواهد كرد؟...
تهران امروز: «تشويش از يك استفتا؟!»«تشويش از يك استفتا؟!» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم حسامالدين كاوه است كه در آن مي خوانيد:
استفتاي اخير از مقام معظم رهبري درباره مفهوم «التزام به ولايت فقيه» و پاسخ ولي فقيه زمان، حضرت آيتالله خامنهاي به اين استفتا بار ديگر خشم معاندان انقلاب اسلامي را برانگيخت.
پاسخ ولي امر فقيه به اين استفتا نه بر حوزه و حيطه وظايف و اختيارات ولي فقيه افزوده است، نه چيزي از آن كاسته شده است. اهميت موضوع در اين جاست كه با تاكيد بر اصل ولايت فقيه ، دايره كساني كه در درون نظام فكري مبتني بر ولايت فقيه قرار ميگيرند، گستردهتر شده است چرا كه عمل به احكام حكومتي، دستكم در استفتاي مذكور، شرط التزام توصيف شده است. اما رسانههاي غربي و معاند، چرا با شيوه غوغاسالاري در برابر اين رهنمون مقام معظم رهبري، به شيوهاي خصمانه موضع گرفتهاند؟ مگر موضوع پيروي از اصل ولايت فقيه يا موضوعات انضمامي آن يا وجوه فقهي اين اصل و تاكيد محكم بر آن در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، موضوع تازهاي است؟
بيشك پاسخ منفي است اما اين پرسش همچنان مطرح است كه پس اينگونه غوغا و جنجالآفريني براي چيست؟ واقعيت اين است كه پاسخ به استفتا آنگاه اهميتي دوچندان مييابد كه آن را در متن ايده «جذب حداكثري و دفع حداقلي» بازخواني كنيم. بدين ترتيب بسياري از اميدهاي طراحان ايده كوچك شدن مستمر طرفداران انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، نقش بر آب ميشود.
برخي از طراحان نقشه جدايي امت از رهبر در جايگاهي قرار دارند كه خصومت و عناد آنان با اصل ولايت فقيه بديهي مينمايد. وابستگان به دولتهاي غربي معاند و دستگاهها و سازمانهاي تبليغاتي و رسانهاي غربي، اگر خود شهروند كشورهاي غربي باشند، بديهي است كه در جهت منافع – هر چند نامشروع – دولتهاي خود بكوشند.
از آن دسته از ايرانياني كه شرمنده از ملت و با كارنامهاي سياه به دامان اينگونه كشورها پناه بردهاند و به طوطي دستآموز آنان تبديل شدهاند نيز انتظاري بيش از اين نميرود كه آخرت خود را به دنياي به دست نياوردهاي بفروشند كه وعدهاش را دولتهاي معاند و مخاصم دولت جمهوري اسلامي ايران به آنان دادهاند.
ولايت فقيه از اين رو آماج حملات رسانهاي و تبليغات كشورهاي غربي است كه از ديد آنان پديدهاي خطرناك به شمار ميرود چرا كه ميتواند به عنوان عامل اساسي وحدت مسلمانان در برابر نظام سلطه، برآيند جوامع اسلامي اثرگذار باشد و يك بار براي هميشه موجب رهايي جوامع مسلمان از سلطه نظام استكباري شود كه با تبليغ تحميق دموكراتيك خود، از تودهها، گروههاي بيشكل و انسجام نايافتهاي ميسازد كه ميتوانند منافع نظام سلطه و استكبار را برآورده سازند. از اين لحاظ مفهوم و پديده ولايت فقيه براي نظام سلطه و استكبار خطرناك است و چه بسا ميتواند آغازي براي پايان به شمار رود، پايان عصر سلطه و استكبار.
بدين ترتيب تكليف معتقدان به ولايت فقيه در برابر ارتش رسانهاي نظام سلطه و پياده نظام آن، به خوبي روشن و واضح است. اما در جامعه اسلامي برخي از افراد و شخصيتها كه ميبايد در برابر هجمه سنگين تبليغاتي ارتش رسانهاي نظام سلطه، موضعگيري و موضوع اين استفتا را براي افكار عمومي تبيين و روشن سازند، سستي و كاهلي از خود نشان دادند.
در درون نظام جمهوري اسلامي مجموعهاي گسترده از نيروهاي فعال با گرايشهاي متفاوت حضور دارند؛ با اين تاكيد كه سرچشمه حيات و تداوم فعاليت آنان، وابسته به انقلاب و نظام اسلامي است.
نميتوان انكار كرد كه در صدر انقلاب و در راهبري آن به سوي پيروزي و نيز در استقرار نظام جمهوري اسلامي و سپس در ثبات و استمرار آن، وليفقيه نقشي بيبديل و غيرقابل چشمپوشي داشته است. به سخن ديگر نظام جمهوري اسلامي بدون ولايت فقيه، نظامي تهي از معنا و راهنماي مسير است.
فرض وجود جمهوري اسلامي بدون ولايت فقيه، فرضي است باطل و كاملا نادرست. در اينكه افراد و گروهها، به نسبت ديدگاهها و روشهاي سياسي خويش، ميبايد در سنجه قرب و بعد از ولايت فقيه قرار گيرند، ترديدي نيست اما در اين نيز نبايد ترديدي باشد كه در بعيدترين حالتها، نسبت فرد يا گروه سياسي، به ولايت فقيه و نظام جمهوري اسلامي گسسته نميشود مگر آنكه از دايره نيروهاي درون نظام، خارج شود.
تجربيات حاصل از زعامت پربار و پربركت حضرت امام خميني(ره) و جانشين بر حق وي حضرت آيتالله خامنهاي مصداق همين مدعاست كه هيچكس و هيچ گروهي از دايره نيروهاي نظام بيرون رانده نميشود مگر آنكه خود خواسته باشد.
بار ديگر به پاسخ استفتا باز ميگرديم. شرط التزام به ولايت فقيه، تنها پذيرفتن احكام حكومتي توصيف شده است و در موضوع تقليد از مراجع ديگر در زمينه احكام مربوط به فروع دين و مذهب، افراد در تقليد از مرجعي كه خود اختيار كردهاند، مختارند. امور تقليدي (جز در احكام حكومتي) منطقهالفراغ فقهي از ديدگاه ولايت فقيه است.
اما همين استفتا و پاسخ آن كه دايره معتقدان را افزايش داده و بر حسب آيه شريفه «محمد رسول الله، والذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم.»1 آنان كه در راستاي «يا ايها الذين آمنوا، اطيعو الله و اطيعو الرسول و اوليالامر منكم»2 ره ميپويند، قطعا در گستره مفهومي «و الذين معه» قرار ميگيرند.
همين گستره و بازه مفهومي و عملي است كه خصم را به خشم آورده و برخي دلهاي ناآرام را تشويش داده است در حالي كه قلب تمامي مومناني كه ولايت فقيه را در طول ولايت ائمه هدي (عليهم السلام) و حضرت ختمي مرتبت(ص) و خداوند تبارك و تعالي، توصيف ميكنند آرامشي دوچندان يافته است.
در ميان طيف گسترده اصولگرايان كه از اساس با ميزان قرابت فكري و رفتاري با ولايت فقيه شناخته ميشوند، فرآيندي كه استفتا مذكور و پاسخ مبارك به آن، در آغازيدهاند، از اين پس يكي از ملاكها و معيارهاي قرب و بعد به شمار ميرود.
1 - سوره ص آيه 118
2 - سوره نساء آيه 59
مردمسالاري: «غرامت جنگي حق مسلم»«غرامت جنگي حق مسلم» سرمقاله روزنامه مردمسالاري است كه در آن مي خوانيد:
جهان شاهد جنگ هاي متعددي بوده است اما پس از جنگ جهاني اول و تحميل خواست هاي فاتحان بر مغلوبان رفته رفته موضوع غرامت به امري رايج تبديل شد که پس از تشکيل سازمان ملل و معاهده ژنوشکل قانوني به خود گرفت.
در حقوق بين الملل معمولا نقض قوانين بين الملل يا آغاز جنگ ها و... نوعي مسووليت براي کشورها به وجود مي آورد; مسووليت کيفري بين المللي مقامات و مسووليت کيفري بين المللي کشورها که در کنوانسيون 1983 وين، جانشيني دولت ها نسبت به اموال، اسناد و بدهي ها ابلا غ شده است.
در 31 شهريور سال 1359 دولت بعثي عراق خاک ايران اسلا مي را از زمين و هوا مورد حمله قرار داد تا جنگ خونين 8 ساله بر ايران تحميل شود.
نيروهاي عراقي در زمان حمله به ايران موافقتنامه دوجانبه 1975، کنوانسيون چهارگانه ژنو 1949 درباره حقوق جنگ و پروتکل 1925 درباره منع به کارگيري سلا ح هاي شيميايي را صريحا نقض کردند. سرانجام جنگ با پذيرش قطعنامه 598 پايان يافت.
در بند 7 قطعنامه 598 شوراي امنيت، دبير کل وقت سازمان ملل در تاريخ 31 روئيه 1991 گزارشي به شوراي امنيت ارائه کرد که در آن خسارات وارده به ايران در حدود 2.97 ميليارد دلا ر تخمين زده شده بود.
اين رقم در حالي اعلا م شد که سازمان برنامه و بودجه، به عنوان نهاد مسوول در آن زمان رقمي بالغ بر يک هزار ميليارد دلار را به عنوان حداقل خسارت وارد شده به ايران اعلا م کرد.
8 سال جنگ تحميلي بيش از 220 هزار شهيد، 500 هزار جانباز و 5.2 ميليون آواره به مردم ايران تحميل کرد. در پرونده غرامت پرونده لاکربي ، دولت هاي بريتانيا و آمريکا به ازاي هر مسافر هواپيماي پان آمريکن که در لا کربي توسط ليبي منهدم شد مبلغ 10 ميليون دلا ر روح معامله گر غرامت دريافت کردند.
اگر مقياس پرونده لا کربي درباره شهداي ايراني اعمال شود تنها خون بهاي شهداي ايراني چقدر خواهد شد؟ عراق در زمان صدام حسين تنها به ايران حمله نکرده بلکه پس از پايان حمله به ايران به خاک کويت نيز يورش برد.
شوراي امنيت طي قطعنامه 687 در سال 1991، عراق را به عنوان مقصر در حمله به کويت مجرم شناخت و در راستاي اين قطعنامه، هفته گذشته سازمان ملل650 ميليون دلا ر به کويت براي جبران خسارات ناشي از جنگ پرداخت تا ميزان غرامت پرداختي عراق به کويت به عدد 30 ميليارد و 15 ميليون دلا ر برسد و کويتي ها 22 ميليارد و 300 ميليون دلا ر ديگر را نيز مطالبه کنند.
در ميان اهمال کاري ايران در پيگيري موضوع غرامت جنگي از عراق، زمزمه هاي گاه و بي گاهي که از عراق به گوش مي رسد اين موضوع را متبادر مي کند که عراقي ها تنها به کويت براي پرداخت غرامت متعهد هستند و پرداخت غرامت به ايران اسلا مي جايگاهي براي آنها ندارد. نکته جالب در اين بين اين نکته است که برخي حتي خود را در جايگاه شاکي از ايران قرار مي دهند.
در کنار پرونده غرامت حمله عراق به ايران مدتي است که موضوع پيگيري غرامت ايران از متحدين در زمان جنگ جهاني دوم براي اشغال خاک ايران هم مطرح شده است. اين که موضوع احقاق خون ايرانيان و سو» استفاده از خاک ايران به عنوان پل پيروزي مطرح شده موضوعي قابل تحسين است اما جاي يک سوال مطرح است و آن اين که چگونه است که سالگرد پيروزي روسيه بر نازي ها در همان جنگ دستمايه پيام تبريک مي شود؟آيا اشغال خاک ايران توسط روس ها به باد فراموشي سپرده شده است؟ صداي ميرزا کوچک خان در جنگل هاي شمال ايران شنيده مي شود که از گور برخاسته شدن روح معامله گر کراسين(1) به خشم آمده است.
روس ها با خشونت بيشتري نسبت به چکمه پوشان ملکه ويکتوريا خاک ايران را به خاک و خون کشاندند و مخالفان خود و احزاب دست نشانده شان را به جوخه هاي اعدام سپردند و آنهايي که بدشانس تر بودند رهسپار اردوگاه هاي کار اجباري در سيبري شدند.
خون بهاي آنها چه مي شود؟ چه کسي پاسخ گوي خون نهضت جنگل و به توپ بسته شدن مجلس توسط لياخوف خواهد بود؟ امروز عرصه بين الملل جايي براي دلسوزي يا ترحم نيست. در جهان و کشورهاي مختلف، منافع ملي و دفاع از حيثيت کشورها در خط مقدم منازعات قرار دارد. گرچه برخي نژاد و زبان خود را در درجه دوم معادلا ت قرار مي دهند.
موضوع غرامت در کشورهاي مختلف همواره به عنوان حق يک گروه يا دولت خاص در نظر گرفته نشده است که بتوان آن را بخشيد يا ناديده گرفت; ملت هاي مختلف از موضوع غرامت به عنوان حق ملي ياد مي کنند که بايد مطالبه شود. موضوع غرامت مي تواند همانند يک زخم هميشه باز و خوب نشدني روابط کشورها را تهديد کند.
موضوع خون بها از بعد ديگري قابل نقد است، حقي که گرفتني است اگر کسب نشود به نوعي عدم تاثيرگذاري در مجامع بين المللي را مي رساند. اين که هر کس هر کاري خواست عليه منافع کشورها انجام دهد و پاسخ گو نباشد. هرچند، حال که براي دريافت غرامت از عراق به نتيجه اي نرسيديم، اميدي هم به دريافت غرامت جنگ جهاني هم نيست.
1- کراسين: نماينده وقت دولت شوروي در لندن بود که بر سر ميرزا کوچک خان از بريتانيا براي روسيه کسب امتيازات اقتصادي کرد
آفرينش: «ايرانيان خارج از کشور و پتانسيل ها»«ايرانيان خارج از کشور و پتانسيل ها» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن مي خوانيد:
برگزاري همايش بزرگ ايرانيان خارج از کشور که همراه با برگزاري نشست هاي تخصصي که با حضور بسياري از متخصصان و نخبگان ايراني با موضوعات اقتصادي، فرهنگي، سياسي و اجتماعي است گامي نوين در توجه واستفاده از پتانسيل هاو ظرفيت هاي ايرانيان ونخبگان خارج نشين است.
نخبگاني که در طول چند دهه و بنا به دلايل متعدد از جمله مشکلات کشور در جذب وجلب آنان پاي در ديار غربت نهاده و اينک هر يک به فراخور خود جايگاه هاي مهمي در رشته هاي گوناگون علمي واقتصادي و... در کشور هاي ميزبان يافته اند.
در اين راستا و در واقع جامعه ايرانيان مهاجر را شايد بتوان از موفق ترين اقليت هاي حاضر در بسياري از کشور هاي پيشرفته و صنعتي لقب داد چه اينکه با توجه به سطح تحصيلات وتخصص و توانايي مالي آنان است که نقش آنان را در کشور هاي ميزبان پرررنگ کرده است در اين بين حضور بيش از 5 تا 7 ميليون ايراني مقيم خارج با توانايي مالي حدود 1000 ميليارد دلاري امري نيست که بتوان از آن چشم پوشي کرد ويا آنرا ناديده گرفت.
در واقع همين پتانسيل گسترده ايرانيان خارج نشين است تا اندک اندک ميرود تا مقامات دولتي توجهي شايسته تر وژرف تري به فرصت هاي وامکانات جامعه ايراني مهاجر داشته باشند.
در اين بين آشکار است که با توجه به دلايل متعدد در طول سالهاي گذشته نگاه مقامات به ايرانيان خارج چندان جدي نبوده و برخلاف بسياري از کشور هاي عقب افتاده در حال توسعه و پيشرفته کشور ما نتوانسته از فرصت هاي حضور و توانايي هاي علمي و مالي ايرانيان خارج براي توسعه دوچندان خود بهره گيرد در اين راستا قابل توجه است که اين وجود فاصله بين ايرانيان خارج نشين وعدم توجه جدي دولت به اين جامعه باعث شده است تا اينان با وجود ميل داشتن توجه جدي تر به ميهن خود عملا با برخورد هاي سرد روبرو باشند.
آنچه مشخص است برگزاري همايش هايي از اين دست ودعوت از ايرانيان مقيم خارج کشورهمواره ضرورتي انکارناپذير بوده است که اکنون به نظر ميرسد با تدوين سياست ها وقوانين مناسب و اطلاح برخي از آنان ميرود تا جايگاه واقعي ايرانيان خارج بهتر شناخته شود چنانچه افتتاح صندوق سرمايه گذاري ايرانيان خارج از کشور، مرکز شبانه روزي رسيدگي به امور ايرانيان خارج از کشور، شبکه مجازي متخصصان ايراني خارج از کشور، بانک اطلاعاتي ايرانيان خارج از کشور و نمايشگاه علم، فناوري، فرهنگ و اقتصاد ايران در حاشيه همايش بزرگ ايرانيان (هر چند بايد سالها قبل انجام مي شد) اما اين اميدواري را در نظر بسياري ايجاد کرده است که مقامات دولتي مي کوشند تا همانند همه کشور هاي جهان از پتانسيل ها و ظرفيت هاي شهروندان و مهاجران خود به نيکي استفاده کنند.
در اين ميان شايسته است که دولت با حذف بوروکراسي اداري، پاسخ سريع و صريح همراه با رضايتمندي و با سياست گذاري، برنامه ريزي، هماهنگي در دستگاه ها، سازمان ها و نهاد ها براي رفع مشکلات و موانع هموطنان در خارج از کشور بکوشد و با جلب و جذب همکاري هاي ايرانيان و نخبگان ايراني بويژه سرمايه هاي ميليارد دلاري آنان (با اعمال سياستها و راهکارهاي لازم جهت حمايت و تشويق به سرمايه گذاري و انتقال سرمايه ايرانيان مقيم خارج به داخل کشور و تسهيل امور مربوط به آن) از توانمنديهاي ايرانيان در پيشبرد برنامه هاي اقتصادي کشور بهره گيرد توانمندي هايي که تا کنون مورد غفلت بوده است.
قدس: «ترفندهاي تاريک»«ترفندهاي تاريک» سرمقاله روزنامه قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن مي خوانيد:
در روزهاي اخير موضوع هسته اي ايران و تبديل شدن اين مسأله به سوژه مهمي براي تحليلگران و صاحب نظران سياسي که هر کدام از زاويه اي خاص بدان پرداخته اند، اذهان عمومي را متوجه راه انداختن حرکت جديد غرب با محوريت آمريکا عليه ايران نموده است.
از سوي ديگر، نمي توان در تحليل رخدادهاي منطقه موضوع ايران را به عنوان بحثي مستقل مورد توجه قرار داد، بلکه اين موضوع در تحليل هاي مرتبط به حوادث خاورميانه بويژه فلسطين و لبنان ارزيابي مي شود.
بزرگنمايي خطر جمهوري اسلامي در رسانه هاي جهان از گستره قابل اعتنايي برخوردار گرديده است. اکنون اين پرسش به ذهن مي رسد که غرب با ايجاد جنگ رواني جديد از سوژه ايران کدام هدف را پيگيري مي کند.
برجسته نمودن خطر ايران و اتهامهاي بي اساس و فاقد استدلال، سبب تخريب چهره ايران مي شود و کاخ سفيد از اين منظر تلاش مي کند تا با يارگيري و القاي تهديدآميز بودن پروژه هسته اي ايران، بستر سناريوهاي تدوين شده در کميته آيپک را تحقق ببخشد.
اين در حالي است که جمهوري اسلامي آمادگي خود را براي مذاکره در چارچوب توافقهاي بيانيه تهران اعلام نموده است و فراتر از آن رئيس جمهور در همايش ايرانيان خارج از کشور بود که اعلام نمود آماده است با رئيس جمهور آمريکا در بالاترين سطح در حضور رسانه ها مذاکره کند.
پرداختن به موضوع ايران و لشکرکشي رسانه اي در دنياي ارتباطات مجازي، سبب ايجاد حاشيه امن براي مقامهاي تل آويو مي گردد تا آنها در غياب رسانه ها و افکار عمومي، هدفهاي ضد بشري خود را تعقيب کنند. حملات جنگنده هاي اين رژيم به باريکه غزه و طرح هاي اسرائيل براي يهودي سازي قدس که تلاش مي شود با گمراه کردن افکار عمومي جهان در سکوت رسانه اي انجام گيرد، در اين راستا قابل ارزيابي است.
رژيم صهيونيستي با بهره برداري از پيش نويس بيانيه کنگره آمريکا که در يکي از مفاد آن مجوز حمله را به ايران مي دهد، با فضاسازي از قبيل برگزاري مانور در برخي از کشورهاي اروپايي، فاصله تل آويو تا تهران را شبيه سازي و تلاش مي کند تا افکار عمومي جهان را از تحولات داخلي سرزمينهاي اشغالي به خارج از مرزها معطوف نمايد.
سران اين رژيم نيک مي دانند که تاکنون بارها برخي از دولتمردان آنها ايران را تهديد کرده اند، ولي هر بار با واکنش قاطعانه جمهوري اسلامي، در اظهاراتي ناشي از ضعف و استيصال وادار به عقب نشيني شده اند.
هنوز اظهارات «شائول موفاز» رئيس ستاد مشترک اين رژيم از اذهان محو نگرديده است که در سخناني مدعي گرديد تل آويو آماده است تا نيروگاه اتمي بوشهر را بمباران کند ولي در مقابل پاسخ کوبنده و قاطعانه وزير دفاع وقت جمهوري اسلامي، ناگزير شد در اظهاراتي اعلام نمايد: «من نگفته بودم که ما آماده حمله به ايران مي شويم، گفته بودم در صورت حمله ايران به اسرائيل قادريم نيروهايمان را به گونه اي جا به جا کنيم که آسيب پذيري را به حداقل برساند، ولي روزنامه هاآرتص اظهارات مرا تحريف نموده بود».
نامه اوباما به آقاي محمود عباس در خصوص مذاکره، چراغ سبز برخي سران عرب براي آغاز مذاکرات مستقيم بين تشکيلات خودگردان و رژيم صهيونيستي، بهره برداري از سفر پادشاه عربستان به بيروت و امان و پرداختن به دادگاه بين المللي رفيق حريري با محوريت اتهام زني به مقاومت لبنان، منجر به تعرضهاي اين رژيم جعلي به نوار غزه گرديد که براي اجتناب از تمرکز رسانه اي بر حوادث فلسطين، نيازمند سناريوسازي هستند.
ممانعت اين رژيم از ورود کشتي هاي کمک رسان جهانيان به مردم محاصره شده غزه و حمله نيروهاي اين رژيم غاصب به کشتي مرمره و قتل عام انسانهاي آزاده اي که صرفاً براي انجام يک وظيفه انساني به همنوعان در بند خود عازم غزه بودند و همين طور اعلان سران اين رژيم در مقابله مشابه با کمکهاي امدادي ديگر، سبب شکل گيري موجي از نفرت جهاني از اين رژيم و حاميان آن گرديد.
از اين رو، براي کاستن از اين فشارهاي رواني به ايجاد يک سوژه جديد نياز دارند که گزينه ايران را در شرايط کنوني مقرون به نتيجه ارزيابي مي کنند.
گفتني است، از آغاز ژانويه سال جديد افزون براستمرار محاصره غزه، تلفات جاني و تحميل خسارتهاي مالي ناشي از تعرضها تا پايان ژوئيه، 2340 شهروند فلسطيني به اسارت رژيم صهيونيستي درآمده اند که از اين تعداد 150 نفر کودک بوده اند.
برخي سران عرب بايد بدانند، فرار از واقعيتها و رقصيدن با ساز صهيونيستي- آمريکايي، حيثيت عربي- اسلامي آنها را مخدوش مي نمايد بنابراين، کشورهاي اسلامي مي بايد با اتخاذ مواضع رئاليستي، نسبت به سناريوهاي دشمن صهيونيستي غفلت نکنند و در اقدامي اسلامي، زمينه همگرايي گروه هاي فلسطيني را براي اعاده حاکميت اسلامي- فلسطيني در سرزمين هاي اشغالي فراهم نمايند، به نحوي که بشار اسد رئيس جمهور کشور سوريه در اظهاراتي اذعان داشت: «کاملاً باور قلبي دارم که هزينه ايستادگي و مقاومت هرچه باشد کمتر از هزينه سرسپردگي و تسليم است و تصريح کرد: عربده کشي هاي اخير اين رژيم دليلي بر قدرت آنان نيست، بلکه شاهدي است بر ترس، پريشاني و تشويش در ديدگاه آنان.
جمهوري اسلامي: «تشويق صهيونيستها به گستاخي»«تشويق صهيونيستها به گستاخي» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي خوانيد:
بسم الله الرحمن الرحيم
رژيم صهيونيستي با از سرگيري حملات وحشيانهاش به غزه طي 48 ساعت گذشته دهها فلسطيني را به خاك و خون كشيده و چندين واحد مسكوني را نيز ويران ساخته است. دور تازه جنايات اخير رژيم صهيونيستي و جريتر شدن اين رژيم در جنگ افروزي را بايد نخستين نتيجه اجلاس خيانت بار هفته پيش وزراي خارجه عرب در قاهره و موافقت ذلتبار آنها با از سرگيري مذاكره مستقيم با تل آويو دانست.
وزير خارجه قطر در كنفرانس مطبوعاتي مشترك با عمروموسي، دبيركل اتحاديه عرب در پايان اجلاس هفته گذشته قاهره، در توجيه تسليم شدن خفت بار به مشاركت در روند سازش گفت: ميخواهيم به دنيا ثابت كنيم كه صلح طلب هستيم!
اين توجيه مضحك وزير خارجه قطر درحالي صورت ميگيرد كه طرف مقابل، يعني رژيم صهيونيستي به هيچ معيار صلحي پايبندي ندارد و بدون كمترين ملاحظه اي، اعلام كرده است حاضر به دادن هيچ امتيازي به اعراب نيست و اعراب بايد با همين شرايط به صلح با اين رژيم تن دهند.
تصميم اعراب در اجلاس قاهره آنچنان ذليلانه و منفعلانه بود كه حتي صهيونيستها نيز انتظار چنين امتيازدهي را نداشتند و بلافاصله و با ذوق زدگي از اين تصميم استقبال كردند.
آمريكا و اتحاديه اروپا نيز از تصميم شركت كنندگان اجلاس قاهره استقبال نموده و آنرا گامي «بزرگ و اميدوار كننده» خواندند.
شگفت زدگي صهيونيستها و حاميان بينالمللي آنها از آن جهت بود كه با وجود سياستهاي افراطي بنيامين نتانياهو و كابينه تندرو او، اعراب چنين تصميمي اتخاذ كردهاند.
نتانياهو، صهيونيست افراطي، درطول يكسال حضور دوباره اش در مسند قدرت در رژيم صهيونيستي، بيشترين ظلمها را در حق فلسطينيها روا داشته، سياست يهودي سازي مناطق فلسطيني به ويژه بيت المقدس را با جديت و سرعت دنبال نموده و تمامي مفاد پيمانهاي گذشته سازش با اعراب را زير پا گذاشته است.
نتانياهو حتي با وجود درخواست باراك اوباما، حاضر نشد از سياست شهرك سازي، ولو به طور موقت چشم بپوشد تا اوباما بتواند با اين مستمسك، براي فريب دادن اعراب خود را صلح طلب و ميانجي منصف معرفي كند. پذيرش مذاكره با چنين كابينهاي كه براي اعراب هيچ حقي قائل نيست و آنرا به صراحت نيز اعلام كرده است هيچ دليلي جز ضعف و زبوني حكومتهاي عرب و وابستگي و سرسپردگي آنها ندارد.
آمريكا و ديگر دولتهاي غربي متحد رژيم صهيونيستي از چندي پيش به تكاپو افتادهاند تا با احياي روند سازش و برگزاري دور جديدي از مذاكرات نمايشي، بلكه بتوانند قضيه فلسطين را بدون اينكه امتياز قابل ملاحظهاي به اعراب داده شود و ضرر و خسراني متوجه رژيم صهيونيستي بشود، فيصله دهند.
انگيزه صهيونيستها و حاميان بينالمللي آنها از عجله و شتاب در تحركات اخير نيز يكي اينست كه اكنون به زعم آنها حكام عرب در ضعيفترين شرايط قرار دارند و دوم آنكه احساس خطر ميكنند كه با مرگ مبارك رئيس رژيم مصر، كه نقش محوري در جناح سازش طلب عرب ايفا ميكند، شرايط دگرگون شود و اوضاع از كنترل خارج گردد.
به جرات بايد گفت درصورت مرگ مبارك، كمتر كسي ميتواند و يا حاضر ميشود جاي وي را در ساختار سياسي منطقه براي آمريكا و رژيم صهيونيستي بگيرد و استفاده حداكثري از اين متحد سرسپرده منطقهاي آمريكا و صهيونيستها، هم اكنون در دستور كار واشنگتن و تل اويو قرار گرفته است.
ديدارهاي پي در پي مقامات رژيم صهيونيستي و همچنين فرستاده آمريكا از قاهره در همين چارچوب قرار دارد. پس از ديدار هفته گذشته نتانياهو و ميچل فرستاده آمريكا، شيمون پرز رژيم صهيونيستي نيز اين هفته در قاهره با مبارك ملاقات و مذاكره كرد.
وجود مبارك تا به آن حد براي صهيونيستها حياتي است كه هفته گذشته يك مقام دولتي آمريكا با گستاخي اعلام كرد كاخ سفيد بايد مبارك را در زمان حياتش براي تعيين جانشين خود تحت فشار قرار دهد. اين ضعف و زبوني حاكم بر حكام جهان عرب، عامل اصلي مصيبتهاي مردم منطقه و بويژه ملت فلسطين است.
حكومتهاي كنوني كشورهاي عربي به دليل وابستگي محض به آمريكا، نه تنها قدرت هيچ تحرك و اقدام عملي در احقاق حقوق تضييع شده خود را ندارند بلكه از بيم به خطر افتادن پايههاي حاكميت خود تا حد يك مزدور تنزل كرده و ذليلانه به همه ديكتههاي واشنگتن عمل ميكنند.
در مقطع كنوني نيز، اين حاكمان به دستور آمريكا به تكاپو افتادهاند تا با امضاي پيمان سازشي ديگر، خوش خدمتي خود را به آمريكا و رژيم صهيونيستي به اثبات برسانند و ضمن ايجاد زمينه آتش افروزيهاي جديد رژيم صهيونيستي در فلسطين و منطقه، زمان آزادي فلسطين را به تاخير انداخته و برگي ديگر بر پرونده خيانت بار خود بيفزايند.
مشاركت در مذاكره مستقيم با رژيم صهيونيستي با شرايط حاضر، به مفهوم پذيرش شرايط قلدرمآبانه و توسعه طلبانه صهيونيستها و به مثابه مشروعيت بخشيدن به موجوديت اين رژيم جعلي است.
سران عرب بايد بدانند با اين اقدام، چشم بسته خود را در دامي مياندازند كه صهيونيستها براي آنها پهن كردهاند و چه بسا امكان رهايي از اين دام را پيدا نكنند چرا كه ملتهاي منطقه با چنين تحركات خائنانهاي مخالف هستند و هرگز زير بار پيمانهاي ذلت بار نخواهند رفت.
اكنون ملتهاي منطقه حاضر نيستند زورگويي صهونيستها و متحدين آنها را تحمل كنند. گرايش گسترده به گروه هاي مبارز و ضد صهيونيست در مناطق و ديگر جوامع مسلمان منطقه مويد اين واقعيت است كه سازش طلبي جايي در ميان ملتها ندارد و تنها با مبارزه و مقاومت است كه ميشود صهيونيستها را به استرداد حقوق ملتهاي منطقه مجاب كرد.
20 سال تجربه مذاكرات سازش نشان داد كه اين گونه مذاكرات هيچ دستاوردي براي اعراب ندارد و تنها به ادامه حيات شرورانه و توسعه طلبي رژيم صهيونيستي كمك ميكند. هر آنچه فلسطيني ها، لبنانيها و ديگر ملل مورد تعدي صهيونيستها به دست آوردهاند بر اثر مبارزه و نبرد با صهيونيستها بوده است چرا كه اين، تنها زباني است كه صهيونيستها آن را ميفهمند.
در چنين شرايطي، مشاركت در هرگونه مذاكره و مصالحه با اين رژيم، چه مستقيم و يا غيرمستقيم، يك خيانت بزرگ تلقي ميشود.