آيتا... محمد مؤمن با وجود اين كه بيش از 73 سال دارد با حافظه و صبر كمنظيري به سئوالات ما درباره استفتاء اخير از مقام معظمرهبري پاسخ ميگويد. موضوع اصلي مصاحبه با آيتا... مؤمن، برخي شبهات و تشكيك هايي بود كه سايتهاي ضد انقلاب و معاند درباره پاسخ معظم له به استفتاء مزبور بيان كرده بودند. برخي رسانهها كه عناد آنها با نظام اسلامي آشكار است، درباره اين استفتاء نوشته بودند كه ريشه و مبناي فقهي نداشته و بدعتي در بيان مسائل شرعي محسوب ميشود. با اين همه، آيتا... مؤمن ميگويد اين موضوع در كتب بسياري از فقهاي سابق مورد بررسي قرار گرفته، ولي به دليل اينكه ضرورتي وجود نداشته، تفصيلا به آن اشاره نشده است.
آيتا... مؤمن در پاسخ به سئوالات پنجره در باب التزام عملي و اعتقاد قلبي به ولايت فقيه ميگويد، اگر كسي خود را ملتزم به ولايت بداند، قهرا عمل به دستورات ولي فقيه و قانون را سرلوحه اعمال خويش قرار خواهد داد. به عبارت ديگر، وي معتقد است براي التزام به ولايت فقيه، نه تنها اظهار زباني كافي نيست، بلكه بايد در عمل، مكلف را سنجيد و يكي از روشهاي اصلي سنجيدن مكلف، ديدن اعمال او و اجراي همه مباحث قانوني است.
به اعتقاد آيتا... مؤمن، زماني اين شبهات مطرح ميشود كه فرد، حكومت را با حاكمان دنيايي فعلي مقايسه كند. حاكماني كه دغدغه احكام الهي و شرعي را ندارند. براي همين، وقتي كسي زورش از همه بيشتر بود، به حكومت ميرسد و زورمداري، دليل اصلي حاكميت است. ولي در ايران به دليل اينكه صفت عدالت از عمق جان ولي فقيه برميخيزد و در صورتيكه يك لحظه هواي نفس به وي غلبه كند، فاقد اين صفت ميشود، چنين مسائلي نوعا جاي طرح ندارد. آنچه در پي ميخوانيد، ماحصل گفتوگو با آيتا... مؤمن است كه تاكنون مسئوليتهاي اجرايي زيادي از جمله انتخاب و اعزام قضات شرع دادگاههاي انقلاب در سراسر كشور بهدستور حضرت امام خميني(ره)، رياست دادگاه عالي انقلاب اسلامي، عضويت شوراي عالي قضايي، عضويت شوراي نگهبان با حكم امام خميني(ره) در سال1362 و ابقاء در آن مسئوليت با حكم مقام معظم رهبري، مديريت حوزه علميه قم و عضويت در شوراي عالي سياستگذاري حوزه علميه قم از سال1371 تا 1374 و نيز عضويت در دوره چهارم شوراي عالي حوزه علميه قم، نمايندگي در دوره اول و دوم مجلس خبرگان رهبري از طرف مردم سمنان و در دوره سوم به نمايندگي از مردم قم و رياست مجمع فقه اهل بيت(عليهمالسلام) را بر عهده داشته و اكنون نيز در كسوت استادي، با عضويت در جامعه مدرسين حوزه علميه قم به تربيت طلاب آن خطه مشغول است.
حضرت آيت ا... مؤمن! موضوع استفتاء از مقام معظم رهبري درخصوص «ولايت فقيه» و التزام به آن، در هفته گذشته مباحثي را در جامعه داخل و خارج از كشور به وجود آورده. جمعي، حجت بر آنها تمام شده و تكليف خود را شرعا و قانونا دانستهاند و برخي از مغرضان و معاندان، به بهانههاي واهي، دست به موجآفريني زدهاند. به نظر حضرت عالي كه داراي مقام علمي والا و در زمره خواص هستيد، آيا پاسخ استفتاء مزبور، موضوع جديدي در فقه شيعه است؟خير. موضوع، كاملا مشهود و آشكار است. اين مباحث چون مباحث فقهي مفصل ميطلبد، شايد فرصت آن در اين اندك مهيا نباشد. ولي وقتي در مقام بيان معناي ولايت فقيه جستوجو كنيم، ميبينيم در تقريرات مرحوم حضرت امام مباحثي از اين دست فراوان است. چيزي كه ما در آنجا ميخوانيم، چيز ديگري غير از ولايت و امامت رسول گرامي و ائمه اطهار نميبينيم. اين ولايت بهجز سرپرستي امت، موضوع ديگري نيست. در روايات هم وارد شده است كه به فقها شأني از شئون آن بزرگواران اعطا شده. از جهت اين است كه فقها متصدي امر نشدهاند و بهعنوان متولي امر در روايات مطرح هستند.
يعني نظريات ولايت فقيه به اين صورت كه شعبهاي از شعبات ولايت ائمهاطهار و رسولا... باشد، در فقه مسبوق به سابقه است؟بله، كاملا مسبوق به سابقه است. در مباحث ولايت فقيه، مرحوم امام در كتاب البيع مباحث را واضح بيان كردهاند. بزرگواران ديگري هم در اينباره تقريرات و فرمايشات فراواني دارند. منتها اين سخنان را مفصل بيان نكردهاند. در اصل از زمان مرحوم شيخ، عين اين مسئله مطرح شده است. در تعابير فقهي البته موضوع « موكول العلل الي الحاكم» مطرح شده. اين را بايد دقت كرد. منتها چون آن بزرگواران هميشه در زمان تقيه بودهاند و حكومت از آن زمان در دست غير شيعه بوده است، نميتوانستند مفهوم «حاكم» را به صورت مبسوط بيان كنند. و تفصيلات اين موضوع در كلمات علما نيست، با اين حال فراوان ميبينيم كه اشارتا اين موضوع در كلام آن بزرگواران وجود دارد.
يعني در فقهاي سابق نيز موضوع ولايت فقيه بهعنوان شعبهاي از ولايت رسولا... مطرح بوده است؟ببينيد؛ اين موضوعات تماما يكي است. ميخواهم عرض كنم كه ولايتي كه رسول گرامي اسلام در ابتداي تاريخ اسلام داشته، همان را ائمه اطهار(س) داشتهاند و اين ولايت فقيه نيز كه شما اشاره كرديد، مقداري از همان ولايت ائمه اطهار و پيامبر است كه براي سرپرستي امت اسلامي تعيين شده است.
پس با اين حساب به قسمت دوم پاسخ معظمله ميرسيم كه موضوع «التزام عملي» به ولايت فقيه را به «اطاعت از دستورات حكومتى ولى امر مسلمين» تعبير فرمودند؟ببينيد اگر كسي ملتزم به ولايت فقيه باشد، جايي، تخلف از دستورات، از وي سر نميزند. يعني اينطور حساب كنيد اگر كسي ملتزم به ولايت و فرمايشات رسول گرامي اسلام، باشد هيچجا از فرمايشات آن بزرگوار تخلف نميكند و ديگر شما نميبينيد جايي بر خلاف دستورات ايشان رفتار كند.
با اين همه، ميتوان اينطور برداشت كرد كه ميتوان بين التزام عملي و اعتقاد قلبي در اين خصوص، تفكيك قائل شد.
البته موضوعي كه مطرح شده است قطعا بررسي در مقام عمل است، نه حرفي كه تنها به زبان گفته شود. شما ببينيد در صدر اسلام نيز منافقان در زمان رسول، اظهار ايمان و ارادت و التزام به زبان ميكردند، ولي عملا كار ديگري انجام ميدادند. عمل، اصليترين ملاك است. اگر كسي گوش به فرمان رسول و حضرت اميرالمؤمنين باشد، در مقام عمل، قهرا حلقه به گوش فرمايشات ايشان خواهد بود و قهرا در راه آنها قدم برميدارد. اين چنين است كه قهرا اگر كسي ولايت مجتهد را قبول داشته باشد، در مقام عمل نيز به همان راه ميرود كه ولي فقيه ميگويد. يعني التزام عملي نيز به دستورات پيدا ميكند.
بهنظر حضرتعالي آيا ميتوان «اطاعت از دستورات حكومتي» را همان اطاعت از قانون دانست؟ زيرا با مشروعيت يافتن قوانين بر طبق اصول متعدد قانون اساسي، كليه قوانين كشور در حكم قوانين شرعي و يا به تعبير ديگر، دستورات حكومتي ولي فقيه، خواهد بود.همينطور است، منتها قانون را بايد كاملا پذيرفت. قانون حرف خودش را دارد. ببينيد! در قانوناساسي كشور و يا ساير قوانين، موضوعي كه مورد بحث ماست، بهعنوان «ولايت مطلقه فقيه» مطرح شده است. بايد اين را در نظر داشت كه قانون فقط مصوبات مجلس نيست. در بحث استثناهايي كه در وضع قوانين وجود دارد، مجتمع تشخيص مصلحت نيز مصوباتي دارد؛ آنها نيز قانون است. در برخي جاها نيز دستورات خاصي از طريق ولي امر صادر ميشود كه آنها نيز قانون است. اينها را ما در قانون اساسي خود داريم. پس بايد به اين نكته توجه داشت كسي كه ملتزم است، بايد به كليه اينها كه قانون هستند، ملتزم باشد. حال چه دستورات حكومتي ولي فقيه باشد يا قوانين ديگر. منتها برخي از افراد كه تعدادي از قوانين را قبول دارند و تعداد ديگري را قبول ندارند، ملتزم حساب نميشوند.
در اين ميان، موضوع ديگري نيز به ذهن ميرسد و آن بحث «جذب حداكثري» است كه نظام هم در اين راستا قدم برميدارد. به نظرحضرتعالي ، اين تعبير از «التزام به ولايت فقيه» آيا فتح بابي براي موضوع جذب حداكثري تمام افرادي كه در چهارچوب قانون فعاليت ميكنند، نخواهد بود؟ببينيد! قبلا عرض كردم آن كسي كه در دلش اعتقاد راست دارد، در مقام عمل نيز ملتزم است. اعتقاد و التزام را بايد در عمل ديد. والا كسي اگر ولي فقيه را قبول نداشته باشد كه به دستورات وي هيچگاه عمل نخواهد كرد. در امور اعتقادي مثل توحيد و قبول داشتن خداوند، مسئله به قلب برميگردد. در بحث ولي امر و التزام به ولايت فقيه، لازم است عقيده قلبي وجود داشته باشد و ما آن را ببينيم. اين موضوع از لحاظ عمل مطرح ميشود. اگر كسي هست كه اعتقاد دارد و در مقام عمل نيز اجرا ميكند، موضوع، ديگر كافي است و مشكلي ندارد.
در هفته اخير شاهد بوديم برخي معاندان و سايتهاي خارج از كشور، موضوع را به اين صورت مطرح كردهاند كه مقايسه بين ولايت فقيه و ولايت رسولا... به بهانه و دلايل سياسي و نه فقهي مطرح شده است؟ببينيد! چيزهايي كه در سايتهاي خارجي ميآيد، بر اساس حكومتهاي عالم است كه جنبه الهي در آنها نيست. در آن حكومتها، هر كس زورش برسد، حاكم ميشود و هر كار دوست داشت، ميكند. ولي در مسائل شرعي، فرض كنيد اگر كسي رهبر شود، شروطي دارد. يكي از شروط اصلي اين فرد، اجتهاد است كه همان شرط علمي است و ديگري عدالت است كه در ذات شخص، قائم است. اگر جايي هواي نفساني بر رفتار اين شخص حاكم شود، وي خود به خود جنبه رهبرياش را از دست ميدهد، چون صفت عدالت را از دست داده است. براي مسئله شرايط حاكم، فقها سخن بسيار گفتهاند. بر اين پايه اعتقاد به عدالت از ديد فقها، از عمق جان فرد ولي فقيه برميآيد و طوري است كه دنبال گناه و هواي نفساني نميرود. پس جايي براي اين حرفها باقي نميماند. منشأ اين حرفها مقايسه در حكومتهاي عالم است كه هر كس زورش رسيد، هر كار دلش خواست ميكند. وقتي جنبه الهي در حكومت مطرح شود، ديگر جايي براي اين حرفها باقي نميماند. شما هم بيش از حد به اين سخنان بها ندهيد.