جام جم: تروريسم دريايي«تروريسم دريايي» عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم عباس محمدنژاد است كه در آن ميخوانيد؛حمله نظاميان رژيم صهيونيستي به كاروان كشتيهاي آزادي نوع ديگري از تروريسم دولتي اين رژيم را به نمايش گذاشت، آن هم «تروريسم دريايي».
750 فعال بينالمللي از بيش از 40 كشور جهان قصد داشتند با چندين كشتي بيش از 10 تن كمكهاي پزشكي، مصالح ساختماني، چوب، ساختمانهاي پيشساخته براي كساني كه منازلشان در جنگ اخير غزه تخريب شده و 5000 دستگاه ويلچر براي معلولان نوار غزه ارسال كنند كه در نزديكي سواحل غزه از هوا و دريا مورد حمله كماندوهاي رژيم صهيونيستي قرار گرفتند. در اين حمله تروريستي بيش از 20 تن شهيد و 50 نفر زخمي شدند.
اين كه زمينههاي چنين اقدام تروريستي از سوي صهيونيستها چيست را بايد مستقيما در سياستهاي آمريكا و حمايتهاي بيدريغ اين كشور و همچنين متحدان هميشگي كاخ سفيد يعني فرانسه و انگليس از رژيم جعلي اسرائيل جستجو كرد. آنجا كه در ادامه حمايتهاي همهجانبه آمريكا از تلآويو، كنگره آمريكا كمك 210 ميليون دلاري براي اين رژيم تصويب ميكند، آنجا كه پيشنويس قطعنامه كشورهاي اسلامي را در محكوميت آدمكشي دريايي رژيم صهيونيستي وتو ميكند، آنجا كه مانع از ارجاع پرونده جنايات جنگي اين رژيم «معروف به گزارش گلدستون» به شوراي امنيت ميشود و دهها مورد ديگر كه غرب را شريك جرم صهيونيستها در جنايات اين رژيم ميكند.
البته در كنار اين موضوع نيز نبايد از سكوت كه بدتر از آن حمايت برخي كشورهاي عربي از رژيم جعلي اسرائيل است، گذشت، كشورهايي كه نه تنها در 3 سال محاصره غذايي و دارويي و حياتي 5/1 ميليون زن، مرد و كودك در غزه كمكي به اين مردم نكردند كه خود نيز با جلوگيري از ارسال كمكهاي انساندوستانه به اين منطقه بر آلام اين مردم بيدفاع افزودند و در راستاي سياستهاي تلآويو عمل كردند. با وجود اين، پيامدهاي اقدام جديد رژيم صهيونيستي براي اين رژيم خوشايند نخواهد بود. آمريكا، انگليس و فرانسه ميتوانند در شوراي امنيت مانع از صدور قطعنامهاي شديداللحن عليه اسرائيل شوند اما آيا ميتوانند وجدانهاي بيدار شده ميليونها انسان در سراسر جهان را ناديده بگيرند كه اعتراض خود را در تظاهراتهاي ضدصهيونيستي به نمايش گذاشتهاند؟ آيا اسرائيل با سانسور شديد خبرهاي مربوط به حمله به ناوگان آزادي ميتواند اقدام خود را توجيه كند؟
حركت كشتيهاي آزادي به سوي نوار غزه براي شكستن حلقه محاصره مردم فلسطين نشان داد كه فلسطين ديگر نه مسالهاي عربي و حتي نه فقط مسالهاي اسلامي، بلكه به تعبير رهبر معظم انقلاب، مهمترين مساله حقوق بشري جهان معاصر است و مدعيان آزادي و حقوق بشر بايد براي سوالات افكار عمومي پاسخي بيابند.
اما در شرايط حاضر چه اقداماتي عليه رژيم صهيونيستي قابل اجراست؟ اين اقدامات در 3 سطح قابل دستهبندي است؛ در سطح دولتها، سازمان ملل و نهادهاي مردمي.
1ـ اقدامات دولتها: در مرحله نخست دولتهايي كه اتباع آنها در كشتيها و كاروان آزادي بودهاند در حمايت از شهروندان خود اقدام كنند. در مرحله بعدي دولتهاي عضو اتحاديه عرب و كشورهاي اسلامي تنها به صدور بيانيه اكتفا نكنند و اقدامات موثرتري انجام دهند.
2ـ در سطح سازمان ملل: طبيعتا مرجع رسيدگي به جنايات عليه بشريت و قواعد حقوق بشر ديوان كيفري بينالمللي است اما به علت اين كه نه دولت فلسطين و نه رژيم اسرائيل اساسنامه رم را امضا نكرده و عضو اين ديوان نشدهاند، شكايت عليه رژيم صهيونيستي در ديوان با مشكلات قانوني روبهروست. ولي از راه شوراي امنيت، همچون دادگاه يوگسلاوي و همچنين رواندا و سودان با توجه به گزاش گلدستون و دبيركل سازمان ملل و همين طور گزارشهاي نهادهاي مردمي و مدافع حقوق بشر از سوي دادستان ديوان كيفري ميتواند اقدامهاي موثري صورت گيرد.
3ـ نهادهاي مردمي: همانگونه كه رهبر انقلاب در پيام خود اشاره كردند كار نمادين و درخشان اعزام كاروان دريايي به غزه بايد در دهها شكل و شيوه بارها و بارها تكرار شود. حكومت سفاك صهيونيست و حاميان آن بويژه انگليس و آمريكا بايد قدرت شكستناپذير عزم و بيداري وجدان عمومي جهان را در برابر خود ببينند و حس كنند.
سازمانهاي غيردولتي همان طور كه در جريان جنگ 22 روزه غزه و همچنين جنگ 33 روزه لبنان بخوبي نشان دادند كه در كشورهاي عربي از حاكمانشان بسيار پيشي گرفتهاند اكنون نيز اين سازمانها و حتي نهادهاي غيردولتي مانند رسانههاي مستقل در منطقه و سطح بينالمللي ميتوانند با آگاهيبخشي به افكار عمومي و بسيج آنها ، فشارهاي بينالمللي را بر اين رژيم افزايش داده و حاكمان سازشكار و بيتفاوت را نسبت به اتخاذ مواضع جديتر تحت فشار قرار دهند.
رسالت: پويايي خط امام«پويايي خط امام»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم سيد مرتضي نبوي است كه در آن ميخوانيد؛چرا خط امام خميني(ره) پويا، زنده و جاودان است؟ براي اينکه خط امام، امتداد خط آدم، نوح، ابراهيم، موسي، عيسي و محمد(ص) است. براي اينکه خط امام، همان خط قرآن و عترت رسول خدا(ص) است. بي دليل نيست که حضرت امام(ره) وصيت نامه سياسي - الهي خود را با حديث ثقلين آغاز مي کنند. اني تارک فيکم الثقلين، کتاب الله و عترتي - اهل بيتي- فانهما لن يفتر قاحتي يردا علي الحوض. حضرت امام از راز نهفته در اين حديث پرده بر مي دارند. آن راز اين است که اين دو ثقل، اين دو وزنه يعني ثقل اکبر و ثقل کبير، يعني قرآن و عترت از يکديگر جدايي پذير نيستند.
چرا خط امام خميني(ره) پويا، زنده و جاودان است؟
براي اينکه خط امام، امتداد خط آدم، نوح، ابراهيم، موسي، عيسي و محمد(ص) است. براي اينکه خط امام، همان خط قرآن و عترت رسول خدا(ص) است. بي دليل نيست که حضرت امام(ره) وصيت نامه سياسي - الهي خود را با حديث ثقلين آغاز مي کنند.
اني تارک فيکم الثقلين، کتاب الله و عترتي - اهل بيتي- فانهما لن يفتر قاحتي يردا علي الحوض.
حضرت امام از راز نهفته در اين حديث پرده بر مي دارند. آن راز اين است که اين دو ثقل، اين دو وزنه يعني ثقل اکبر و ثقل کبير، يعني قرآن و عترت از يکديگر جدايي پذير نيستند.
قرآن بدون عترت و عترت بدون قرآن، هرگز! همين جا متوجه مي شويم، آنها که مي گويند کتاب خدا براي ما کافي است، يا آنها که مي گويند عترت براي ما کافي است، راه صواب نمي پيمايند. اگر حضرت امام چارچوب (پارادايم) عدم جدايي دين و سياست را مطرح فرمودند و گزاره «سياست ما عين ديانت ما است» را بيان کردند، به دليل آن است که قرآن و عترت از هم جدا شدني نيستند. در تاريخ اسلام آنجا فاجعه پيش آمده که اين دو منبع
الهام بخش بشريت را از هم جدا کرده اند و بين آن دو فاصله انداخته اند. بر عکس آثار افتخار آميز حکومت علوي و الگوي گرانقدر «معنويت سياسي» مرهون پيوند قرآن و عترت در دوران چند ساله ولايت اميرمومنان علي عليه السلام است.
وقتي قرآن و عترت به هم پيوند مي خورند ما شاهد پويايي (ديناميک) اسلام سياسي مي شويم، همان اسلامي که منشاء انقلاب بزرگ اسلامي به رهبري امام خميني(ره) شد، پشتوانه امام خميني(ره) در برپايي و رهبري انقلاب اسلامي نيز، قرآن و عترت بود. امروز منبع الهام بخش رهبر معظم انقلاب اسلامي - حضرت آيت الله خامنه اي- قرآن و عترت است. به همين دليل است که يکي از توصيه هاي مکرر معظم له به مردم بويژه جوانان فرهيخته ما اين است که با قرآن انس بگيريد و به همين دليل است که ايشان در اوج فتنه ها و در گرداب حوادث به آقايمان امام زمان (عترت) متوسل مي شدند و ديده ايم اين تمسک و توسل به قرآن و عترت چگونه کار ساز است و معجزه مي کند. توسل و تمسک به قرآن و عترت نقطه اتصال و پيوند ناگسستني مردم ما و رهبري است. چنگ زدن به قرآن و عترت روح «ولايت فقيه» است. رمز کار آمدي، به روز بودن، نوآوري، خلاقيت، تاثيرگذاري و گفتمان سازي رهبري اسلامي، يعني ولايت فقيه در تمسک به قرآن و عترت است.
رمز پيوند ناگسستني امت و امامت و مردم و رهبري در اتصالي است که قرآن و عترت بين آن دو برقرار مي کنند. قرآن نور خدا در بين ما است که خدا حفظ را تضمين فرموده است (انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون) و آن را از هر گونه تحريف مصون نگه داشته است. عترت و در زمان ما دوازدهمين اختر تابناک ولايت خود نوري است که با تائيدات الهي از نور قرآن استضائه مي کند (نور مي گيرد) و از وراي ابر غيبت به ما گرمي مي بخشد. ولي فقيه با ويژگي هاي خويشتنداري، دينداري، هوس گريزي و بندگي خدا (صائنا لنفسه، حافظا لدينه، مخالفا لهواه و مطيعا لامرمولاه) شرايط تمسک و توسل به قرآن و عترت را آنچنان در خود فراهم ساخته که به شايستگي رهبري جامعه اسلامي نايل گرديده است. اين نعمت کامل بر مسلمانان پيرو خط امام مبارک باد. امام خميني(ره) زنده است چون خط تابناک او زنده است.
ابتكار: شب خونين حقوق بشر«شب خونين حقوق بشر»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم آرمان حورسند است كه در آن ميخوانيد؛ هر چند تاريخ هفتاد سال اخير خاور ميانه سرشار از جلوههاي توحش غير قابل باور رژيم صهيونيستي عليه بشريت بوده و فجايعي چون دير ياسين، صبرا، شتيلا، قانا و جنگ اخير غزه ترديدي در سبوعيت بي حد و مرز ارتش اين رژيم باقي نگذاشته است، اما شايد زماني که فعالين حقوق بشر قبرسي که کمپين کمک به غزه را با مشارکت گروههاي اروپايي سامان ميدادند و نيز موسسه غير دولتي ترکيهاي که با شوق امداد رساندن به بزرگ ترين گروه انساني به گروگان گرفته شده، يعني ساکنين غزه، کاروان آزادي را به راه انداختند در بدترين حالت نيز گمان نميبردند با دد منشانه ترين شکل واکنش، توسط يک ارتش منظم و در عملياتي طرح ريزي شده مورد هجوم قرار گرفته و شاهد کشته و زخمي شدن هم راهان خويش باشند .
شش کشتي حامل ده هزار تن کمکهاي اوليه مانند غذا و دارو و ششصد فعال حقوق بشر از بيست کشور مختلف در حالي که در آبهاي بين المللي و در فاصله نود مايلي ( يکصد و پنجاه کيلومتر) ساحل غزه قرار داشتند توسط هليکوپترها و قايقهاي تندرو آن چنان مورد هجوم قرار گرفتند که به گفته منابع خبري قريب به هفتاد کشته و زخمي بر جاي گذاشته اند و مطابق معمول جلسه فوق العاده شوراي امنيت براي بررسي اين مسئله با وتوي ايالات متحده نسبت به قطعنامه تصويبي بي اثر ماند.
سواي اينکه محاصره غزه به بهانه جلوگيري از دست رسي گروههاي فلسطيني به سلاح و در نتيجه آن وقوع نسل کشي آرام و بي صداي ناشي از کمبود دارو و غذا، خود عملي خلاف حقوق بين الملل بوده و شايسته واکنش جهاني دولتهاي مسئول است اما در نوشتار حاضر کوشيده ميشود صرفاً واقعه اخير را مورد مداقه قرار داده و مسئوليت مرتکبين آن را بررسي نماييم .حقوق بشر دوستانه هر چند در ابتداي تشکيل سازمان ملل متحد و در منشور آن مورد تصريح قرار نگرفته است اما تحولات حقوق بين الملل عمومي، پس از ورود به دهه نود ميلادي با تاکيدات فراوان بر اهميت اين موضوع همراه بوده است .
شوراي امنيت به عنوان يکي از مهم ترين ارکان صلاحيت دار سازمان ملل، در قطعنامههاي متعدد از جمله 788 در مورد ليبريا يا 1270 در خصوص سيرالئون به اين موضوع اشاره نموده و در قطعنامه 1483 در خصوص عراق، صراحتاً بر نقش حياتي سازمان ملل در مورد حقوق بشر دوستانه تاکيد مينمايد .
شوراي امنيت همچنين در قطعنامه 1564 در رابطه با دارفور، ممانعت از کمکهاي انسان دوستانه در منازعات مسلحانه را نقض حقوق بشر دوستانه معرفي ميکند و در مواردي ديگر که قطعنامه اخير نيز در آن زمره قرار ميگيرد، نقض اين حقوق را تهديدي عليه صلح و امنيت بين المللي ميخواند .
شوراي امنيت هم چنين در مواردي از دولتها خواسته است تا ناقضين حقوق بشر دوستانه را محاکمه نمايند. در دادگاههاي ويژه رسيدگي به جرايم جنگي در يوگسلاوي سابق، سيرالئون و همچنين محاکمه صدام حسين و شرکايش، يکي از مورد رسيدگي، نقض حقوق بشر دوستانه بوده و شورا در قطعنامه 1593 به علت استنکاف دولت سودان از محاکمه و تعقيب کيفري مرتکبين نقض حقوق بشر دوستانه، پرونده را به ديوان کيفري بين المللي ارجاع نمود و بالنتيجه خواستار محاکمه رئيس جمهور سودان گرديد. امري که تحولي فوق العاده به شمار رفته و ميتوان آن را فصل جديدي از کتاب قطور تحولات حقوق بين الملل خواند.
حال با وحدت ملاک از قطعنامهها و موارد فوق الاشاره اگر عمل ارتش اسراييل، ممانعت از ارسال کمکهاي بشر دوستانه و نقض فاحش اين حقوق نيست، چه نام ديگري را ميتوان بر آن نهاد؟ عمل سازمان دهي شده و با سبق تصميم يک ارتش منظم، داراي سلسله مراتب فرماندهي که در نهايت به مقامات رسمي دولت و شخص نخست وزير ختم ميشود، در حمله به يک کاروان غير نظامي، غير مسلح و حامل کمکهاي بشر دوستانه، اگر نقض اين حقوق نيست، پس کدام عمل را ميتوان شايسته مداخله شوراي امنيت و درخواست تعقيب کيفري مرتکبين و عنداللزوم ارجاع پرونده به ديوان کيفري بين المللي دانست؟حال از زاويه ديگري به اتفاق تلخ حمله به کاروان آزادي ميپردازيم و آن ارتکاب جرم بين المللي راهزني دريايي است.راهزني دريايي از مسايل مبتلا به در تجارت دريايي بوده و از ساليان دور تا به امروز، همواره اين تهديد عليه کشتيها وجود داشته است .
در سالهاي اخير نيز به ويژه در آبهاي خليج عدن و سواحل شرق دور به کرات شاهد اقدام دزدان دريايي براي ربايش کشتيها و محمولههاي شان بوده ايم، اهميت حفظ امنيت دريانوردي تا به آن جا بوده که شوراي امنيت در قطعنامه 1897 به کشورهاي متعهد براي مبارزه با راهزني دريايي در آبهاي سومالي، مجوز ورود کشتيهاي نظامي و اقدام به عمليات در آبهاي اين کشور را داد.در حال حاضر دو تعريف از راهزني دريايي در دست داريم که اولين آن مستخرج از کنوانسيون حقوق درياها 1982 مونته گوبي است . اين کنوانسيون، راهزني دريايي را چنين تعريف مينمايد.
الف) هريك از اعمال غيرقانوني خشونت يا توقيف، يا هر عمل غارت، كه براي اهداف شخصي بوسيه ي خدمه كشتي يا مسافران كشتي خصوصي يا هواپيمايي خصوصي ارتكاب مييابد، و معطوف ميشود به : 1) در درياهاي پهناور، عليه كشتي يا هواپيماي ديگر، يا عليه اشخاص يا اموال موجود در اين كشتي يا هواپيما2) عليه كشتي، هواپيما، اشخاص يا اموال در محلي خارج از صلاحيت هر كشور
ب) هرگونه مشاركت داوطلبانه در عمليات يك كشتي يا هواپيما با علم به اينکه آن كشتي يا هواپيما، کشتي يا هواپيماي راهزني دريايي است؛
ج) هرگونه تحريك يا تسهيل عمدي اعمال مذكور در قسمتهاي الف و ب.(ماده101کنوانسيون 1982حقوق درياها)
منطوق تعريف فوق، انحصار ارتکاب آن در گروههاي غير دولتي و نيز در آبهاي بين المللي است اما در تعريف ديگر که توسط ديوان بين المللي حقوق درياها صورت گرفته، تعريف زير را از راهزني دريايي به دست ميدهد : عمل وارد شدن به عرشه ي كشتي يا شروع به سوار شدن به هر كشتي، با قصد آشكار ارتكاب سرقت يا هر جرم ديگر و با قصد آشكار يا بكارگيري زور در پيشبرد آن عمل در مقام مقايسه، تعريف اخير بسيار موسع بوده و هر نوع حمله يا شروع به حمله غير قانوني به يک کشتي را در هر محدوده دريايي، مصداق راهزني ميداند و هر چند در معاهدات حقوق بين الملل اشاره صريحي به عمل يک دولت در ارتکاب راهزني دريايي وجود ندارد اما ميتوان گفت آن چنان که دولتهاي دخيل در تجارت مواد مخدر يا ناقض حقوق بشر داراي مسئوليت بين المللي هستند، اقدام به راهزني دريايي به معناي ورود غير قانوني به عرشه کشتي، آن هم در آبهاي بين المللي، کشتن مسافرين آن و اعمال زور براي جلوگيري از حرکت آن به سوي مقصد به صورت غير مشروع ميتواند مصداق راهزني دريايي توسط يک دولت باشد و در واقعه اخير قرار گرفتن اين موارد در کنار جلوگيري آشکار از ارسال کمکهاي بشر دوستانه موجب مسئوليت مضاعف رژيم صهيونيستي است .وراي همه اين بحثهاي حقوقي، بي تفاوتي يا بي تاثيري نهادهاي حافظ صلح و امنيت بين المللي و در راس آن شوراي امنيت واقعيت آزار دهندهاي را به پيش چشم ميآورد که ضرورت عزم جهاني و انساني براي اصلاح اين رويه آزار دهنده را بيش از پيش ميسازد.
شايد در ميانه خشم و بهت جهاني از اين دد منشي جديد، مردم جهان به ياد بياورند در روزجهاني کودک، کودکان بسياري در غزه، گرسنه و محروم از خدمات درماني هستند و معصومانه چشم به ساحل دوخته اند تا شايد کشتياي برسد و در آن لقمه ناني يا عروسکي يا مرهمي بر زخمهاي ناشي از بمباران، استفاده از بمبهاي فسفري و محاصره بي رحمانه يافت شود، اميدي که با خبر حمله به کشتيها نا اميد ميشود.شايد جهانيان لحظهاي خود را به جاي پزشکان غزه بگذارند که با دستهاي خالي شاهد مرگ بيماران شان هستند و آنها نيز به اميد کشتيها نشسته اند، کشتيهايي که اين روزها به خون فعالان حقوق بشر، اين پاسداران شجاع انسانيت و کرامت انساني در جهان بي رحم جديد شسته ميشوند و به مقصد نرسيده، بربرانه مورد هجوم قرار ميگيرند. و هزار شايد ديگر، اما در ميانه همه اين شايدها يک اطمينان هست و آن وعده الهي است :
« و سيعلم الذين ظلموااي منقلبٍ ينقلبون»
تهران امروز: در رثاي آزادي«در رثاي آزادي»عنوان سرمقالهي روزنامهي تهران امروز به قلم حسامالدين كاوه است كه در آن ميخوانيد؛ جنايت شنيع و نفرتانگيز رژيم صهيونيستي در درياهاي آزاد به كشتي آزادي كه حامل كمكهاي بشردوستانه مدافعان حقوق بشر و دوستداران مردم فلسطين از كشورهاي مختلف جهان بود و كشتار افراد بيسلاح و صلح دوستي كه تنها هدفشان ياري رساندن به مردم در محاصره قرار گرفته غزه بود نشان داد كه عربدهجويي غرب درباره حقوق بشر و كرامت انساني، تنها وهم وهنآلودي است كه اذهان افكار عمومي جهان را هدف قرار داده است تا با تخدير افكار به بهانه حمايت از حقوق بشر، پرده انكار بر تمامي اعمال و مقاصد ضدانساني خويش بكشند.
اهل اصطلاح، پوشش حق و حقيقت را كفر مينامند اما جنايت آشكار و رفتار عفونتزده رژيم «بنياسرائيل» همان اندك پردهها و پوشش را از روي حق زير پانهاده شده ملت فلسطين و مردم آزاده جهان به كنار زد تا كفر مضاعف سردمداران صهيونيسم و غرب سلطهگر را برملا سازد. انكار نميتوان كرد كه صهيونيسم بيپدر و مادر نيست، صهيونيسم پدري دارد و مادري، پدر آن تفكر ضدانساني فاشيسم است و مادر آن، امپرياليسمي كه كودك خونخوار خود را با خون ملتهاي زيرسلطه سيراب ميكند.
رژيم صهيونيستي نشان داد كه پايبند به هيچ يك از اصول پذيرفته شده در موازين و مناسبات و حقوق بينالمللي نيست، گرچه اين موضوع، تازه نيست و مسبوق به سابقه است اما جنايت دريايي تلآويو، نشان داد كه بهرغم تمام تكاپوهاي تبليغاتي دستگاههاي تبليغاتي و رسانهاي غربي، رژيم صهيونيستي هرگز رژيمي كه مطيع و منقاد موازين بينالمللي باشد، نيست.
در اين ميان مواضع دولتهاي غربي و بهويژه آمريكا درخور توجه است، رژيمهاي غربي كه براي تسهيل استيلاي خود بر ملتها و دولتهاي غربستيز و در تنگنا قرار گرفتن وابستگانشان، گريبان چاك ميكنند و حنجره ميدرانند، در برابر جنايت ضدبشري و آشكار رژيم صهيونيستي به گونهاي رفتار كردهاند كه گويي سربازان ددمنش نيروي دريايي رژيم بنياسرائيل به يك ناو جنگي يورش بردهاند.
شبيخون ناجوانمردانه نظاميان صهيونيست با هر تعبير و تفسيري، درخور محاكمه در دادگاههاي مربوط به جنايتهاي جنگي و جنايت عليه بشريت است. رهبر فرزانه انقلاب حضرت آيتالله خامنهاي در پيام دردمندانه و پرشور خود اشارت كردهاند: «اين جنايت بايد براي همه مدلل كرده باشد كه صهيونيسم، چهره جديد و خشنتري از فاشيسم است كه اين بار از سوي دولتهاي مدعي آزادي و حقوقبشر و بيش از همه دولت ايالاتمتحده آمريكا، حمايت و كمك ميشود.»
مهمترين ويژگيهاي فاشيسم، عبارتند از: 1 - نژاد پرستي، 2 - سلطهجويي، 3 - جنايت بنياد بودن تفكر فاشيسم، 4 - تقديس خشونت و خشونتگرايي ذاتي، 5 - جنگ افروزي و بالاخره تبديل جامعه به يك ارتش همگن و مطيع كه همه در قالب ايدئولوژي فاشيسم تئوريزه و به جامعه تزريق ميشود، صهيونيسم در تمام اين ويژگيها با فاشيسم اشتراك ذهني، اعتقاد و رفتاري دارد اما درندهخويي و دژمنشي صهيونيسم تا بدان جاست كه ايدئولوژي فاشيسم در برابر جنايتآفريني آن، قاصر و اندك جلوه ميكند.
فراموش نشود از ميان ويرانههاي فاشيسم بود كه صهيونيسم سربركشيده و با حمايت و پشتيباني امپرياليسم، مجال جنايت و غصب حقوق غيرقابل انكار ملت فلسطين را يافت. در متن پيام مقام معظم رهبري آمده است: «فلسطين، ديگر نه مسئلهاي عربي و حتي نه فقط مسئلهاي اسلامي، بلكه مهمترين مسئله حقوق بشري جهان معاصر است.»
بسيار روشن و واضح است كه روش و شيوه رويكرد ملتهاي مسلمان در برابر صهيونيسم و حاميانشان در اين بخش از پيام الهي – انساني مقام معظم رهبري تعيين و تبيين شده است. امروز تكليف ما به عنوان مسلمان، ايراني يا هوادار حقوق انساني آن است كه سطوح افشاگري را در تمام عرصهها و زمينههاي مربوط به غيربشري و بلكه ضدبشري بودن رژيم صهيونيستي را در تمامي جهان انتشار دهيم.
رژيم صهيونيستي رژيم ضدبشري است و آشكارا حقوق بشر را نقض كرده است با چنين رويكردي است كه ميبايد افكار عمومي جهان را آگاهي بخشيد. بايد مردم جهان در برابر رژيم ددمنش بنياسرائيل و حاميان سلطهطلب آن، صفآرايي كنند و البته روزي فرا خواهد رسيد كه رژيم صهيونيستي تاوان جنايتهايش را به سختترين شكل پس بدهد.
وطن امروز: جنگ با صلح!«جنگ با صلح !» عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم مهدي امامقلي است كه در آن ميخوانيد؛ پس از آنکه رژيم غاصب اسرائيل و جهان غرب در جنگهاي 33 روزه لبنان و22 روزه غزه با شکستهايي مفتضحانه روبهرو شدند، با حمله ددمنشانهاي به ناوگان آزادي که براي کمک به غزه روي آبهاي بينالمللي در حرکت بود، پرده ديگري ازعمق جنايت عليه بشريت را درانظار بينالمللي رقم زدند.قطع نظر از انعکاس اخبار واصله از اين جنايت بينالمللي که روز گذشته در صدر اخبار رسانهها قرار گرفت، نکتهاي قابل تامل به نظر ميرسد و آن اينکه چگونه تهور و گستاخيهاي بينالمللي يک رژيم بدان حد ميرسد که اقتدار ملل آزاده جهان را ناديده گرفته و به مسلماناني که در پي صلح و براي کمک به مسلمانان ديگر شتافتهاند، حملهور شده و با قتل عام آنها جهانيان را با حيرت و شگفتي يک جنايت بينالمللي روبهرو ميسازد؟بيشک يکي از دلايل اين جنايت بينالمللي، جانبداري غرب و عمال غربي است که در دولتمردان آمريکايي،انگليسي، رسانههاي غربي و نهايتا هر آنکس که همنوا با رژيم خونخوار اسرائيل با غزه سر ستيز دارد، خلاصه ميشود.
در ايران بويژه در وقايع پس از انتخابات، جريان مغلوب انتخابات دهم رياست جمهوري به سرکردگي ميرحسين موسوي، خاتمي و کروبي با تحرکات و مواضع راديکالي خود پردههايي از فتنه را رونمايي کردند تا جاييکه از سوي هواداران و لايههاي فعال آنها، شعار «نه غزه، نه لبنان » مطرح شد و اين درحالي بود که چند روز پيش از طرح اين شعار (در روز قدس سال گذشته) سايت وابسته به رژيم صهيونيستي آن را براي جنبش مخملي ايران، طراحي و پيشنهاد کرده بود. ناگفته نماند طرح اين شعار و گزارههاي مشابه آن که برگرفته از پيشنهاد اسرائيليها بود، پيش از اين نيز درمواضع ميرحسين موسوي و مهدي کروبي که در تبليغات و مناظرههاي تلويزيوني تصريح ميکردند ماجراي فلسطين و مظلوميت ملتهاي لبنان و فلسطين به ما ربطي ندارد! به خوبي آشکار بود.
از اين رو بود که ميرحسين نه تنها طرح شعار «نه غزه، نه لبنان» را هرگز محکوم نکرد بلکه با نفي آرمانهاي جمهوري اسلامي، درصدد توجيه آن نيز برآمد ! ميرحسين موسوي در اولين کنفرانس خبري خود در فروردين 88 با بيان اينکه «نوع مطرح کردن هولوکاست را مناسب نميدانم» عنوان کرد: «ما در سياست خارجي خود بايد از هر کار ناپسندي خودداري کنيم و بايد آن را از حالت پدافندي به يک امر فعال و پويا تبديل کنيم و ما ميتوانيم چهره ايران را در کل جهان ارتقا داده و مشکلات را کاهش دهيم.» وي در بيانيهها و سخنرانيهايش، سياست خارجي دکتر احمدينژاد در قبال فلسطين، لبنان وغزه را به باد انتقادهاي راديکالي خود گرفت.(25/خرداد/88) «به دليل نبود سياستهاي روشن، ماجراجويي و بيتدبيري، وضع پيراموني ما، وضع خوبي نيست و يک وضع تهديدکننده عليه ما شکل گرفته است. ما بدترين حالت را در سياست خارجي و روابط بينالملل داريم و به نظر ميرسد ساير تحريمها و فشارهاي بيشتري را شاهد باشيم.» (بيانيه شماره 13): « اينک بر اثر سياست خارجي غلط و «ماجراجويانه» دولتي که مردم ما بدان دچار شدهاند، کشور در آستانه بحرانهايي قرار گرفته است که بيشترين خسارت آن را قشرهاي محروم خواهند پرداخت».ازاين رو است که رژيم سفاک اسرائيل وسايتهاي اسرائيلي مانند بالاترين و فيسبوک و ديگر رسانههاي غربي در طول يکسال گذشته از مواضع و اظهارات آنارشيستي و راديکالي سران فتنه حمايت کرده و آنان را به عنوان قهرمانان جنبش مخملي و شيخ شجاع! ستايش کردهاند.
شيمون پرز در گفتوگوي اختصاصي خود با مجله آلماني فرانکفورتر خواستارحمايت سياسي از جنبش اعتراض آميز ايران! شد.يوري لوبراني مسؤول دفتر امور ايران در وزارت دفاع اسرائيل، گفته بود: «بهترين راه مقابله با حکومت اسلامي، حمايت از مخالفان است نه حمله نظامي. ما بايد هر چه در توان داريم براي حمايت از مخالفان جمهوري اسلامي انجام دهيم.» سخنان لوبراني
2 هفته پس از آن منتشر شد که شيمون پرز، رئيس رژيم صهيونيستي اعلام کرد: «مخالفان در ايران به نيابت از ما با جمهوري اسلامي ميجنگند و جنگ با ايران نه از خارج مرزهاي اين کشور بلکه از داخل مرزها آغاز ميشود». به دليل همين حمايتهاي خارجي بود که ميرحسين موسوي براي مقابله با تز عدالتخواهي دکتر احمدينژاد خود را ناچار ديد تا با تابوشکنيها وساختارشکنيهاي راديکالي
« گفتمان نه شرقي، نه غربي » و «استراتژي صدور انقلاب اسلامي» حضرت امام خميني(ره) را به مهميز خيانت و خباثت خويش بکشاند و اقتدار و عزت بينالمللي ايران را در نظر رژيمهاي امپرياليزم جهاني کاهش دهد تا نتيجه آن شود كه رژيم خونخوار اسرائيل با حمايتهاي جهان غرب و حتي مسلمان نماهاي ايراني! (سران فتنه) چراغ سبزها را دريافت کرده و به ددمنشي و تحرکات وحشيانه خود ادامه دهد. از اين رو است که در فتنههاي بينالمللي و جنايت رژيم صهيونيستي اسرائيل، بويژه جنگ با صلح (حمله به ناوگان آزادي) نميتوان نقش و مشارکت سران فتنه88 را ناديده گرفت.
كيهان:بازي با الفاظ راهبرد جديد آمريكا«بازي با الفاظ راهبرد جديد آمريكا»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم حميد اميدي است كه در آن مي خوانيد؛پنجشنبه گذشته باراك اوباما، استراتژي جديد امنيت ملي آمريكا را منتشر كرد. براساس قوانين ايالات متحده، دولتهاي اين كشور در ابتداي هر دوره از زمامداري خود بايد گزارشي حاوي راهبردهاي امنيت ملي آمريكا را به كنگره ارايه دهند. در اين گزارش تلاش مي شود تا تهديدهاي امنيتي احتمالي عليه آمريكا برشمرده شده و به راه حل هاي آن نيز پرداخته شود.
اين اولين گزارش دولت اوباما دراين باره پس از به قدرت رسيدن وي در ژانويه 2009 مي باشد. براساس سند ارايه شده، اصلي ترين تهديد امنيتي براي آمريكا، تروريسم و مهمترين دشمن اين كشور شبكه القاعده تعيين شده است. اين راهبرد بر 4 محور به عنوان منافع ملي دراز مدت تاكيد كرده است؛ امنيت، شكوفايي، ارزش هاي ملي و نظم بين المللي.
وجه عمومي سند جديد، برخاسته از خوي دموكراتيزه اوباما، طبعاً از اسناد منتشر شده در زمان بوش جمهوري خواه نرمتر بوده و الفاظ فريبنده اي در آن به كار رفته، اما ماهيت جرياني كه آمريكا را رهبري مي كند - فارغ از مهره هاي چيده شده در پازل حاكميتي اين كشور- يكسان بوده و مهمترين مشخصه آن مشي «سلطه جويانه» قدرتهاي حاكم بر كاخ سفيد است.
در 2 گزارشي كه بوش ارايه كرده بود، جنگ طلبي موج مي زد و از واژه هاي «دفاع»، «جنگ»، «پيشگيري» و «مبارزه با تروريسم» به كرات استفاده شده بود. در حاليكه در گزارش استراتژي جديد اوباما، بر واژه هايي چون «مبادله» و «همكاري» بيشتر تاكيد شده است.
هر چند اوباما سابق بر اين نيز وعده كاهش نظامي گري آمريكا در جهان را مطرح كرده بود، اما در عمل تصميمات وي نشانگر آن بود كه ادامه دهنده سياستهاي جنگ طلبانه بوش است. رئيس جمهور آمريكا پيشتر در آكادمي نظامي «وست پوينت» اظهار كرده بود كه برتري نظامي اين كشور كماكان به عنوان اساس دفاع ملي و تامين امنيت جهاني در دستور كار وي قرار دارد، هرچند كه گزينه نظامي گري را تنها عامل تامين برتري آمريكا در نظام جهاني نمي داند، اما عليرغم تمام اين ادعاها ادامه جنگ در افغانستان و عراق خلاف آن را ثابت كرده است.
اوباما در حالي اقدام به انتشار سند جديد نموده كه به رغم برخي عقب نشيني هاي ظاهري از مواضع دولت بوش، نهايتاً با عناوين ديگر و بعضاً فريبنده بر طبل جنگ طلبي مي كوبد، هرچند تلاش نموده تا ديگر از عبارت «مبارزه با تروريسم» استفاده نكند.
مطابق آن راهبرد، نظم بين المللي مورد «قبول» آمريكا، نظمي است كه ايالات متحده نقش اصلي را در آن ايفا كرده و آمريكا امنيت جهاني را در آن تامين نمايد. از سوي ديگر بايد موسسات و سياست هاي قرار گرفته در قالب نظم جهاني، منعكس كننده ارزش هاي آمريكا و مطابق با منافع اين كشور باشد!
در حقيقت عليرغم پذيرش لفظي توزيع قدرت، راهبرد جديد اعلام مي كند كه؛ «يكي از منافع اصلي ملي آمريكا، نظم جهاني است كه با رهبري ايالات متحده توسعه يافته و صلح، امنيت و فرصت ها از طريق همكاري نزديك و رسيدگي به چالش هاي جهاني با محوريت آمريكا ايجاد شده باشد»!
آمريكا سالهاست روياي كدخدايي براي دهكده جهاني را در سر مي پروراند. هيلاري كلينتون روز پنجشنبه در تبيين راهبرد جديد امنيت ملي آمريكا به صراحت مدعي مي شود؛ «حقيقت مسلم اين است كه بدون همكاري آمريكا هيچ مشكلي در جهان برطرف نخواهد شد»! طبق اين راهبرد، كشورهايي كه از قوانين آمريكا تبعيت نكرده و در مسير منافع ايالات متحده قدم برنمي دارند، به عنوان «كشورهاي مخالف» شناخته شده و ناگزير با يكي از اين 2 گزينه مواجه خواهند شد؛ يا هنجارهاي بين المللي- كه طبق تعريف راهبرد جديد، تبعيت از آمريكاست- را بپذيرند و به جامعه بزرگ جهاني بپيوندند و يا در صورت سر باز زدن از اين گزينه، تبعات آن را قبول كنند. آيا اين سياست تكرار شعار جاه طلبانه بوش مبني بر «با ما يا عليه ما» نيست؟!
در بخشي از اين سند صراحتاً آمده؛ «ما نه تنها متحدان سنتي خود را حفظ كرده، روابط خود را با قدرتهاي در حال ظهور مستحكم مي كنيم و به شكست القاعده ادامه مي دهيم، بلكه به شكل گيري يك ساز وكار هسته اي جديد و مطمئن دست مي زنيم و با شكست طالبان به ايجاد يك دولت موثر در افغانستان مبادرت مي كنيم و به اعمال فشار بر كشورهايي مثل ايران و كره شمالي كه از اجماع بين المللي تبعيت نمي كنند(!) ادامه مي دهيم.
واقعيت آن است كه دولت اوباما راهبرد امنيت ملي كشورش را بر پايه دخالت در امور كشورهاي ديگر، توسعه تسليحات هسته اي و تهديد بنا گذارده و قصد دارد در قالب لفاظي هاي جديد در مسير اسلاف خود گام بردارد. رهبرمعظم انقلاب نيز بر اتحاد كشورهاي ديگر و مبارزه عليه خوي سلطه جويانه آمريكا بارها تاكيد كرده اند.
ايالات متحده عليرغم وجود تمام مشكلات داخلي كه با آن دست به گريبان است و هزينه هاي هنگفت ناشي از جنگ هاي عراق و افغانستان كه شرايط بحران زده اقتصادي اين كشور بر روي دست مردمش گذاشته، باز هم تلاش مي كند تا ابهت پوشالي خود را حفظ كرده و براي ملتهاي ديگر خط و نشان بكشد. غافل از آنكه چه بخواهد و چه نخواهد موج بيداري ملتهاي جهان، كشتي طوفان زده آمريكا را درهم خواهد شكست.
اين سند دولت را ملزم مي كند كه تمام تلاش هاي لازم براي حفظ برتري نظامي آمريكا در جهان را به انجام برساند تا عليرغم چالش هاي جدي كه دو جنگ عراق و افغانستان براي كاخ سفيد به ارمغان آورده، ارتش اين كشور را همچنان بزرگترين ارتش دنيا نشان دهد. بد نيست بدانيد به جز هزينه هاي چند برابري جنگ افغانستان، از سال 2003 تاكنون فقط جنگ عراق بالغ بر 700 ميليارد دلار هزينه دربر داشته و 4400 ارتشي آمريكا نيز در اين كشور كشته شده اند و اين آماري است كه برخي از صاحبنظران آمريكايي ارقام آن را به مراتب بزرگتر از آنچه رسماً اعلام شده مي دانند.
سند راهبرد امنيت ملي آمريكا، تاكيد دارد كه سلامت جان مردم اين كشور بايد براي دولت اوباما به عنوان اولويت امنيتي در همه جاي دنيا و در صدر تمام اهداف آن قرار گيرد.
اين ادعا به طور طبيعي راه را براي دخالت آمريكا در امور كشورهاي ديگر باز مي گذارد تا به بهانه مبارزه با تروريسم اقدام به درگيري نظامي نمايد.
اما، ماجرا به همين جاها ختم نمي شود. شالوده راهبرد جديد امنيتي آمريكا، حفظ منافع رژيم صهيونيستي در تمامي دنياست. ارتباط عميق اسرائيل جنايتكار با آمريكا پشت هيچ پرده اي، مخفي نمي ماند. همين دو روز پيش بود كه آمريكا قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل عليه جنايت هولناك اسرائيل در حمله به كاروان آزادي در آبهاي بين المللي را وتو كرد و هفته پيش اوباما با اعضاي يهودي كنگره آمريكا ديدار كرد تا بار ديگر بر تعهد تزلزل ناپذير خود در رابطه با رژيم صهيونيستي تاكيد كند. «دنيس راس» و «دان شاپيرو» كه هر دو معاونان اوباما هستند نيز نشست هاي مشابهي با رهبران يهودي آمريكا برگزار كردند تا تعهد آمريكا به اسرائيل را نشان دهند. چند روز پيش نيز اوباما با تامين بودجه بيشتر سامانه دفاع موشكي «گنبد آهنين» اين رژيم موافقت كرد. دادگاه عالي آمريكا قدرت بسيار زيادي در كنترل زندگي آمريكايي ها دارد. قرار است اوباما «الناكاگان» يك زن يهودي را كه مشاور حقوقي دولت وي بوده است را به عنوان رئيس اين دادگاه تعيين كند.
اوباما چند روز پيش طي بيانيه ويژه اي درباره بزرگداشت ميراث فرهنگي يهوديان آمريكا اعلام كرد: آمريكا هميشه سنگر و خانه اي براي يهوديان بوده است. اينها تنها بخش هاي كوچكي از آخرين نشانه هاي دلبستگي بين دولت آمريكا با سران رژيم جنايتكاري است كه در قواعد انساني پايبند هيچ چيز نيست و حتي به غيرنظاميان و افراد بشردوستي كه همراه ناوگان غيرنظامي حامل كمك هاي غذايي و دارويي به مردم مظلوم و بي پناه غزه حمله مي كنند و دهها تن از آنان را شهيد و زخمي مي نمايند.
رئيس جمهور آمريكا در اين سند بار ديگر ادعاي واهي غرب درباره برنامه هسته اي ايران را تكرار كرد. گزارش اوباما در 2 بخش جداگانه به طور صريح به رويكرد آمريكا در قبال ايران مي پردازد. در بخشي از متن سند راهبردي امنيت ملي آمريكا تحت عنوان «تحقق ايراني پاسخگو» اوباما مدعي شده كه جمهوري اسلامي ايران منافع آمريكا در منطقه خاورميانه را به خطر انداخته است. علاوه بر برنامه هسته اي اين كشور (ايران) كه خلاف مقررات بين المللي است، تهران همچنان به حمايت از تروريسم و تضعيف صلح اسرائيلي- فلسطيني ادامه مي دهد.
آژانس انرژي اتمي تاكنون 21 گزارش درباره برنامه هسته اي ايران منتشر كرده و 21 بار تاكيد كرده كه انحرافي در فعاليت هاي اتمي كشورمان مشاهده نكرده است. از سوي ديگر ايران در بيانيه 3جانبه تهران پذيرفت كه محل تبادل سوخت كشور ثالث (تركيه) باشد، اما بازهم آمريكا ادعاي خود عليه پرونده هسته اي كشورمان را تكرار كرده و يك روز پس از امضاء بيانيه تهران، پيش نويس قطعنامه تحريم ها را به شوراي امنيت مي فرستد!
گزارش راهبرد امنيت ملي در ظاهر دم از حمايت از مراكز نفوذ و قدرتهاي در حال ظهور مي زند. اين در حالي است كه پاسخ منفي به تلاش اخير برزيل و تركيه در زمينه تبادل سوخت هسته اي با ايران نشان مي دهد كه واشنگتن همچنان خود را قدرت يكه تاز دنيا مي داند و در عمل اعتباري براي كشورهاي ديگر قائل نيست.
زاويه شيب فروپاشي آمريكا روز به روز تندتر مي شود. آمريكا چشمان خود را به روي واقعيات بسته و يكه تازي مي كند اما بايد بداند كه اين مسير به دره اي منتهي مي شود كه پيش از اين ابرقدرتي چون شوروي و قبل تر از آن امپراطوريهاي بزرگ ديگر با سر سقوط كرده و جزيي از تاريخ شده اند.
جمهوري اسلامي:براي حفاظت از ميراث امام«براي حفاظت از ميراث امام» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛ اگر نهضت امام خميني هيج نتيجهاي جز سرنگوني رژيم فاسد شاهنشاهي و استقرار نظام جمهوري اسلامي در ايران به بار نياورده بود، باز هم تاريخ ايران و آحاد مردم ايران از 1357 تا همهي نسلها بايد خود را مديون اين نهضت و شخص امام خميني بدانند كه توانست چنين كار بزرگي را انجام دهد.
محصول نهضت امام خميني فقط اين جابجائي نبود، بلكه يك فهرست بلند از كارهاي بزرگ در كارنامه اين مرد الهي ثبت است كه هر كدام از آنها ميتواند براي حيات يك انسان افتخاري بزرگ محسوب شود. بعضي از اين كارها اينها هستند.
- آشنا ساختن مردم ايران با اسلام ناب كه اسلام آزاديخواهي، آزادانديشي، كرامت ا نساني، ارزشمداري و استقلال است.
- برداشتن غل و زنجيرهاي در اسارت طاغوتها بودن از دست و پا و فكر مردم ايران و تبديل كردن آنها به الگوي مبارزه عليه ستمگران.
- منفور ساختن فرهنگ استبداد و استعمار نزد مردم ايران كه تا قبل از انقلاب اسلامي تلاش ميشد به عنوان يك فرهنگ مثبت ترويج شود.
- معرفي اسلام به عنوان مكتب مبارزه با ظلم و استبداد و استعمار و به ثبت رساندن اين واقعيت در تاريخ ايران و جهان.
- خط بطلان كشيدن بر تز دروغين لنين و ساير سران ماركسيسم كه ميگفتند: "دين افيون توده هاست".
- تأمين استقلال واقعي ملت ايران به دست خود ملت و در سايه تعاليم دين اسلام.
- حاكم ساختن فرهنگ قرآن و اهل بيت بر زندگي مردم و استوار ساختن بنيان خانواده بر شالوده ايماني و اعتقاد ديني.
- اثبات اين واقعيت كه يك ملت بدون اتكا به قدرتهاي استعمارگر شرقي و غربي ميتواند با تكيه بر مكتب الهي و اعتماد به نفس، در برابر قدرتهاي تا بن دندان مسلح داخلي و خارجي پيروز شود.
- ابطال تز استعماري "جدائي دين از سياست" و اثبات اين واقعيت جاري شده بر زبان شهيد مدرس كه "ديانت ما عين سياست ما و سياست ما عين ديانت ماست".
- اثبات اين واقعيت بسيار مهم كه يك ملت با تكيه برايمان و برخورداري از وحدت كلمه ميتواند در برابر بزرگترين قدرتها و ابرقدرتها بايستد و پيروز شود.
- تزريق اعتماد به نفس به ملتي كه قرنها تحقير شده بود و به او باورانده بودند كه نميتواند پيشرفت كند و هميشه بايد دست نياز به سوي ديگران دراز كند، و تبديل چنين ملتي به جامعهاي كه به گوهر گرانبهاي "ما ميتوانيم" رسيد و راههاي پرپيچ و خم علم و صنعت را به سرعت طي و قلههائي را نيز فتح كرد.
- توجه دادن مردم به قدرت دفاعي خود در برابر تهاجم دشمنان بگونهاي كه يك ملت تازه انقلاب كرده و فاقد نيروهاي نظامي منسجم و امكانات كافي براي مقابله با دشمن مهاجم، توانست در 8 سال جنگ تحميلي با قدرتي شگفتآور حماسههاي بزرگ بيافريند و توطئههاي ابرقدرت ها، كه با تمام توان نظامي و فني و مالي از متجاوز حمايت ميكردند، را خنثي كند و نام خود را به عنوان پيروز اين نبرد سنگين به ثبت برساند.
- تشويق مردم به كارو تلاش و رساندن كشور به خودكفائي در بسياري از زمينههاي علمي، پزشكي، صنعتي و كشاورزي.
- شكوفا نمودن استعدادهاي جوانان و هموار ساختن راه پيشرفت آنان در همهي رشتههاي علمي و فني و هنري.
- دست يافتن كشور به عمران و آباداني سريع با زيرساختهاي مستحكم در زمينههاي مختلف
- انتقال فرهنگ جهاد و مبارزه عليه استبداد و استعمار به ساير ملتها و گسترش نهضت بيداري اسلامي در جهان اسلام.
- تثبيت اصل مهم و زيربنائي سياست "نه شرقي - نه غربي" در اذهان ملتها و ترويج فرهنگ مبارزه با قدرتهاي مداخلهگر در سراسر جهان.
- تبديل نهضت آزاديبخش ملي فلسطين به نهضت آزاديبخش اسلامي فلسطين و تزريق روح اميد به فلسطينيان و خارج ساختن آنان از حالت دفاعي و رساندن به حالت تهاجمي با نگاه اميدوارانه به پيروزي نهائي آرمان فلسطين و زوال رژيم غاصب صهيونيستي.
اين فقط بخشي از كارهاي بزرگ امام خميني است كه در حيات پربركت ايشان پايه ريزي شد و به فرجام رسيد و بعد از رحلت آن عزيز دوران نيز ادامه و گسترش يافت.
عظمت اين خدمات بر كسي پوشيده نيست كما اينكه در اين واقعيت نيز كسي تر
ديد ندارد كه اين كارها زيربنائي هستند و همچون كوههاي استوار در برابر بادها و طوفانها مقاومت ميكنند و پا برجا ميمانند و شاخ و بالهاي خود را در مناطق مختلف جهان ميگسترانند. همين استواري و ماندگاري و گسترش حتمي است كه قدرتمندان فاسد و زورگوي جهان را دچار وحشت نموده و به تكاپوي مقابله وادار كرده و تا توطئه براي براندازي پيش برده است.
برخلاف خواست دشمنان، نظام جمهوري اسلامي با ريشه استواري كه در قلبها دارد قطعا ماندگار است و نام امام خميني و ميراث گران سنگ او در آينده نيز از يكطرف گرمابخش قلبهاي دوستان و از طرف ديگر تحقير كننده دشمنان بشريت خواهد بود.
اين واقعيت را نيز بايد در نظر داشته باشيم كه تضمين بقاء نظام جمهوري اسلامي و ميراث امام خميني مشروط به التزام ما به افكار و سيره امام خميني خواهد بود. خود امام با يادآوري كلام مبارك پيامبر گرامي اسلام كه فرمود: "قصم ظهري رجلان، عالم متهتك و جاهل متنسك" از اينكه انقلاب و نظام جمهوري اسلامي گرفتار اين دو طايفه افراطي شود اظهار نگراني ميكردند.
در ماههاي اخير، انحرافهائي از مسير امام خميني توسط اين دو طايفه مشاهده شد. عدهاي با طرح شعارهاي انحرافي "نه غزه، نه لبنان، جانم فداي ايران" و "جمهوري ايراني" و ضديت با "اصل ولايت فقيه" به ميراث گرانبهاي امام خميني خيانت كردند و عدهاي نيز باتوسل به حربه دروغ و تهمت و رمي و طرد و ضرب و شتم و داغ و درفش و هتك حرمت ها، از راه امام خميني فاصله گرفتند و به آرمانها و اصول و ارزشهاي انقلاب و نظام اسلامي پشت كردند. اين هر دو طايفه، با منطق دين خدا بيگانه هستند و به ميراث گرانبهاي امام خميني ضربه ميزنند.
راه پاسداري از انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، التزام به اصول و ارزشها و آرمانهاي معرفي شده توسط امام خميني در سايه وحدت بر محور ولايت فقيه است. خروج از اين چارچوب، عرض خود بردن و زحمت براي ديگران فراهم ساختن است. نظام جمهوري اسلامي در كشاكش اين حوادث، استوار ميماند هرچند در راه رسيدن به اهداف بالاتر دچار زحمت ميشود.
سالگرد رحلت امام خميني، ميتواند همهي وفاداران به بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي را متوجه اين واقعيت انكارناپذير كه نياز امروز ما براي حفاظت از ميراث امام، وحدت كلمه و پرهيز از تفرقه است نمايد و هركس به تناسب مقدورات خود براي تحقق اين مهم بكوشد.
آفرينش: چشم انداز ورود بانک هاي خارجي«چشم انداز ورود بانک هاي خارجي»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش است كه در آن ميخوانيد؛برکسي پوشيده نيست که بانک و بانکداري ايراني در جايگاهي فروتر از بانکداري جهاني قرار دارد در اين حال با تصويب ورود بانک هاي خارجي به ايران به نظر مي رسد گام مهمي در راستاي تحول ساختارهاي نظام بانکي و مالي کشور برداشته شد. با نگاهي به نظام بانکي کشور در سه دهه اخير دولتي و ملي شدن بانک ها، ايجاد بانک هاي خصوصي دو تحول عمده نظام بانکي بودکه اکنون با مجوز مجلس براي ورود بانک هاي خارجي به کشور مرحله سوم و مهمي در نظام بانکي کشور اتفاق افتاد.
در واقع ورود بانک هاي خارجي به کشورهاي در حال توسعه نسخه اي آزموده شده است نسخه اي که بي شک در کنار پيامدهاي مثبت فراوان، مضراتي را نيز مي تواند براي کشوري ميزبان داشته باشد. در اين راستا درگذشته و هم اکنون کشورهاي بسياري با آزادسازي نظام مالي و انجام اقدامات گسترده توانسته اند با استفاده از ورود بانک هاي خارجي اهداف اقتصادي خود را پيگيري کنند اهدافي که بيش از هر زمان اقتصاد کشور را به اقتصادهاي کشورهاي ديگر مرتبط خواهد کرد.
نظام و ساختار بانکداري ايراني اينک پس از طي تحولاتي در يک دهه اخير کوشيده است تا با افزايش کارايي خود را اصلاح کند اما اين ساختار همچنان با اشکالات و معايب عمده اي روبرو بوده است اشکالاتي که به نگاه بسياري نتوانسته است روند توسعه در کشور را شتاب بخشد در اين حال ورود بانک هاي خارجي هرچند هنوز مقررات و ضوابط آن چندان مشخص نشده است اما مي توان اثرات بسيار آن را بر بانک هاي ايراني و بطور کل بر اقتصاد کشور متصور شد.
در اين راستا از آنجا که ورود بانک هاي خارجي دسترسي بنگاه ها، صنايع و شهروندان کشور را به منابع جديد و متنوع فراهم مي کنند باعث افزايش قدرت انتخاب و گزينش مشتريان بانک ها خواهد شد امري که باعث ايجاد فضاي رقابتي در ميان بانک هاي داخلي و خارجي مي شود امري که باتوجه به بالا بردن کارايي و خدمات در بين بانک هاي داخلي خواهد شد و به نوعي باعث قدرت گرفتن نظام بانکي داخلي مي شود. در عين حال نبايد از تاثير منفي ورود بانک هاي خارجي بر کاهش اعتبار بانک هاي داخلي در کوتاه مدت چشم پوشي کرد.
درواقع ورود بانک هاي خارجي به کشور تاثيرات مهمي همچون تاثير بر عملکرد بانک هاي داخلي، تاثير بر روند وام دهي کشور، ثبات مالي و اقتصادي و تامين سرمايه دارند اين تاثيرات بي شک در کنار بکارگيري سياست هاي دقيق و مدون ازسوي بانک مرکزي و دولت هاي ميزبان مي تواند فرصتي مهم براي افزايش رشد کشور باشد اما پرسش مهم اين است که کشور ميزباني چون ايران آيا خواهد توانست با بهره گيري از سياست هاي مناسب مالي و بانکي ازورود بانک هاي خارجي به کشور حداکثر منافع را بدست آورد يا اينکه تداوم سياست هاي فعلي همچنان مشکلات ساختاري نظام بانکي کشور را حل نمي کند.
آنچه مشخص است هرچند به نگاه منتقدان ورود بانک هاي خارجي به کشور اثراتي همچون کاهش درآمدهاي ارزي دولت، تغيير قواعد بازي و ناکارآمدي بانکداري سنتي و جدا شدن بسياري از مشتريان بزرگ از بانک هاي داخلي در کنار خطر افزايش نقش کشورهاي خارجي در اقتصاد کشور وجود دارد اما تجربه ساير کشورها حکايت از آن دارد که از يک سو افزايش پيوند اقتصاد و نظام بانکي با ساير کشورها امري ناگزير است در کنار اين ورود بانک هاي خارجي تاثيرات به مراتب مثبتي را مي تواند براي اقتصاد کشوري همانند ايران داشته باشد تاثيراتي که درصورت نگاه فرصت انديشانه به آن مي تواند تهديدات حاشيه اي را بزدايد و در راستاي تدوين مقررات نظارتي در راستاي منافع ملي کشور باشد.
آرمان:نمايش چهره غير انساني«نمايش چهره غير انساني»عنوان سرمقالهي روزنامهي آرمان به قلم دکتر حسين علايي است كه در آن ميخوانيد؛ سرانجام پس از چند روز که موضوع اعزام کشتيهاي حامل کالاهاي بشر دوستانه براي مردم غزه صدر اخبار رسانههاي کشورهاي عربي و اسلامي قرار داشت، صبح روز دوشنبه نيروهاي ويژه ارتش اسرائيل به يکي از شش فروند کشتي حامل کمکهاي مردمي براي ساکنان در محاصره نوار غزه ، حمله کرد و طبق گزارشها 10نفر کشته و بيش از پنجاه نفر از سرنشينان آن مجروح شدند.اين جنايت اسرائيل در حالي صورت گرفت که بسياري از تحليلگران بر اين باور بودند که حداکثر گامي را که رژيم صهيونيستي در مقابل اين ابتکارخواهدبرداشت، توقيف کشتيها و بردن آنها به يکي از بنادر اسرائيل خواهد بود.
اما به دليل اينکه از سوي افکار عمومي مردم جهان اين اقدام بشردوستانه يک کار درست و صحيح محسوب ميشد، اسرائيل حاضر نشد شرايطي را به وجود بياورد که از نظر افکار عمومي به عنوان يک رژيم جنايتکار محکوم نشود. وليکن متاسفانه مشاهده شد که اسرائيل به رغم تمام خوشبينيها به اين کشتي حمله کرد و جنايت جديدي را آفريد.
حال اين سوال مطرح ميشود که چرا اسرائيل چنين اقدامي را انجام داد؟به نظر ميرسد پس ازگذشت سه سال از محاصره نوار غزه که يک و نيم ميليون فلسطيني در بزرگترين زندان جهان، بدون امکان دريافت مواد غذايي و مصالح ساختماني به سر ميبرند، برخي از سازمانها و نهادهاي مدني تلاش داشتند با اين اقدام بشر دوستانه به صورت نمادين محاصره غزه را بشکند.اين يک فعاليت درست و اصولي بود که ميتوانست افکار عمومي مردم جهان را نسبت به وضعيت وخيم فلسطينيها در نوار غزه جلب بکند و راهي را براي نجات اين مردم از محاصره دائمي باز نمايد و اگر اين شيوه اي که انجام شد، که مردم به صورت خود جوش حرکت بکنند به طرف نوار غزه و کمکهاي خودشان را به آنجا برسانند، و با موفقيت توأم ميشد، طبيعتا گروههاي بيشتري به طرف نوار غزه به راه ميافتاد و ميتوانست برنامه اسرائيل براي تداوم محاصره غزه را بدون استفاده از زور و سلاح و با يک حرکت مدني و مردمي با شکست فاحش مواجه کند.
به نظر ميرسد که اسرائيل عمدا دست به حمله به يکي از اين کشتيها زد و تلاش کرد نفرات آن را بکشد تا يک وحشت بزرگي در بين مردم علاقمند به رفع مشکل فلسطينيها به وجود بياورد و اين ذهنيت را در مردم جهان ايجاد کند که کمک به فلسطينيها مجازات اش مرگ است و نبايد چنين شيوه اي از سوي مردم جهان بکار گرفته شود که بتوانند با يک حرکت انساني محاصره نوار غزه را در هم شکنند.
از اين به بعد موضع گيريهاي کشورهاي مختلف در برابر اين فاجعه انساني مهم است.آمريکا که از ابتداي تشکيل رژيم صهيونيستي همواره حمايتهاي آشکار و مستمري را از اين رژيم داشته بايستي در چنين شرايطي روشن کند که آيا همچنان از جنايتکاران اسرائيلي حمايت خواهد کرد؟ يا در ظاهر هم شده همدردي با خانواده کشته شدگان و کساني که دست به اين اقدام بشر دوستانه زدند خواهد کرد؟اين جنايت اسرائيل واکنشهاي مردمي زيادي را ايجاد خواهد کرد.
الان گزارش هايي ميرسد که در ترکيه اولين واکنشها آغاز شده و حتي مردم به کنسولگري رژيم صهيونيستي در استانبول حمله کرده و تلاش نمودند که واکنش خودشان را به اين اقدام اسرائيل نشان دهند و به تداوم نمايندگي سياسي در ترکيه هم اعتراض کنند. به هر حال يکي از معضلات بزرگ جهان اسلام وجود اسرائيل در خاورميانه و مشکلاتي است که اين رژيم براي امنيت خاورميانه به طور مستمر ايجاد ميکند.
طبيعتا اين اقدام اسرائيل تلاشهايي را که آمريکاييها و برخي از کشورهاي عربي به دنبال آن بودند که مذاکرات صلح را بين اسرائيل و فلسطينيها دوباره زنده کنند و شهرک سازي اسرائيليها در سرزمينهاي فلسطيني ادامه پيدا کند را با چالش مواجه خواهد کرد و چهره اسرائيليها را براي مردم جهان بيشتر روشن خواهد کرد.
حمله به کشتيهاي حامل مواد عذايي و کمکهاي مردمي جنايت بزرگي است و فرصت مناسبي را براي جهان اسلام و مردم طرفدار مظلومين ايجاد نموده تا اعتراضهاي خودشان را به اين جنايت اسرائيل نشان دهند.در رابطه با اين جنايت اتحاديه عرب هم واکنش نشان خواهد داد.
وليکن سوال اينجاست که آن واکنشي را که اتحاديه عرب نشان ميدهد متناسب با اين جنايتي که اسرائيل انجام داده خواهد بود يا نه. الان يکي از اعضاي اتحاديه عرب يعني کشور مصر در محاصره غزه شريک جنايتهاي اسرائيل است . بهترين واکنش براي اتحاديه عرب اين است که از مصر بخواهد که مرز رفح را باز بکند و محاصره نوار غزه را بشکند و دست از همکاري با اسرائيل در فشار بر مردم فلسطين و نوار غزه بردارد.
اما نقش ايران در شرايط بوجود آمده مهم است و ميتواند ابعاد اين جنايت اسرائيليها را از طريق رسانههاي خودش بيشتر به جهان منعکس بکند ايران ميتواند در محافل ديپلماتيک و سياسي تلاش بکند براي محکوم شدن جهاني اسرائيل و تلاش کند براي محکوميت اسرائيل و در سازمان ملل قطعنامه اي صادر شود و همه ظرفيتهاي دولتي و ملي خودش را در چنين شرايطي به نفع ملت فلسطين و عليه اسرائيل بکار گيرد.
دنياي اقتصاد:چالش بزرگ اقتصاد ما و گزينههاي پيش رو«چالش بزرگ اقتصاد ما و گزينههاي پيش رو»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم دكتر فرخ قبادي است كه در آن ميخوانيد؛
1 - در همايش يک روزهاي که هفته گذشته در تهران و تحت عنوان «همايش بهرهوري و برنامه پنجم توسعه» برگزار شد و تعدادي از اقتصاددانان صاحب نام و نمايندگان مجلس در آن شرکت داشتند،
يکي از سخنرانان با بررسي شرايط جمعيتي کشور و ورود متولدين دهه 60 به بازار کار، نتيجه گرفت که طي چند سال آينده، بايد همه ساله يک تا 2/1 ميليون شغل در کشورايجاد شود واين مساله را يکي از مهمترين چالشهاي فراروي دولتها در سالهاي پيش رو دانست. پيشتر نيز وزير کار و امور اجتماعي از تصميم دولت برايايجاد 1/1 ميليون شغل در سال خبر داده بود. (1)
2 - طي دو سال گذشته، مساله شدت و ضعف رکود اقتصادي در کشور و ظرفيت واقعي مورد استفاده صنايع ، همواره مورد بحث و مناقشه بوده است. اتاق بازرگانيايران از فعال بودن کمتر از 50 درصد واحدهاي صنعتي کشور سخن گفته، در حالي که رييس شرکت شهرکهاي صنعتيايران اعلام کرده است که 86 درصد از واحدهاي موجود در شهرکهاي صنعتي مشغول فعاليت هستند.اين مناقشه ميتوانست به سهولت توسط نهادهاي مسوول آمارهاي اقتصادي کشور، حل و فصل شود که متاسفانه تحقق نيافته است.
البته آماري که اخيرا توسط معاون بانک مرکزي ارائه شد و رشد توليد ناخالص داخلي کشور را در سال 87، معادل نيم درصد اعلام کرد (که به معناي رشد سرانه منفي است)، دراين رابطه بهاندازه کافي گويا است. اگر در سال 87 که ما بالاترين رقم درآمدهاي نفتي را داشتيم، توليد ناخالص داخلي فقط نيم درصد رشد داشته، رشد صفر درصدي يا حتي منفي در سال 88 که درآمدهاي نفتي ما بسيار کمتر بوده، دور از ذهن به نظر نميآيد. در هر حال رکود و کسادي بازارها، براي فعالان اقتصادي که از نزديک دستي بر آتش دارند، واقعيتي ملموس است و از ديدگاه آنها نيازي به اثبات آمارياين مساله احساس نميشود.
بااين همه، مطالعهاي که توسط يکي از کارشناسان کشورمان در مورد شرايط شهرکهاي صنعتي صورت گرفته، کاري سودمند و قابل تقدير است.
اين محقق، بر اساس آمار و ارقام ارائه شده توسط «پايگاههاي اطلاعرساني شهرکهاي صنعتي»، نتيجه گرفته است که ارزيابي اتاق بازرگانيايران بسيار نزديکتر به واقعيت به نظر ميآيد. مطالعهايشان نشان ميدهد که واحدهاي غيرفعال در هريک از شهرکهاي صنعتي و نيز در استانهاي مختلف کشور، با يکديگر تفاوتهاي چشمگير دارند، اما با در نظر گرفتن همه عوامل بهاين نتيجه رسيده است که «تا حدياين گفته محمد نهاونديان، رييس اتاق بازرگاني و صنايع و معادن ايران در مورد رکود 50 درصدي شهرکهاي صنعتي در کشور تاييد ميشود» .(2)
متاسفانه، دراين مطالعه مشخص نشده که آن دسته از واحدهاي مستقر در شهرکهاي صنعتي که «فعال» شناخته شدهاند، با چه ظرفيتي مشغول به کارند و چه مقدار از ظرفيت توليدي آنها، به دلايل مختلف، بدون استفاده ماندهاند. يافتن پاسخ بهاين سوال البته بسيار دشوارتر است، اما غفلت از آن نيز شدت واقعي رکود را در ابهام باقي ميگذارد.
3 - در هر حال و با توجه به کسادي و رکود حاکم بر بازار، هرگاه پذيرفته شود که يکي از بزرگترين چالشهاي فراروي دولتهاي ما،ايجاد اشتغال براي بيش از يک ميليون نفر در سال، طي چند سال آينده است (آن هم به شرط آن که اشتغال موجود حفظ شود و شاغلان کنوني مشمول «تعديل نيرو» نشوند)، بايد پذيرفت که سياستگذاران دولتي وظيفهاي دشوار پيش روي خود دارند. به ياد داشته باشيم که در طول برنامههاي سوم و چهارم توسعه، به طور ميانگين سالانه فقط 600 هزار فرصت شغلي در کشور ايجاد شده است.(3) روشن است که ايجاد بيش از دو برابر فرصت شغلي در سال نسبت به سالهاي دهه گذشته، هرگاه ميسر باشد، بيترديد تدابير ويژهاي را طلب ميکند. در اين رابطه توجه به چند نکته بيفايده نخواهد بود.
الف – در شرايط کنوني و با چالشهاي گوناگوني که بنگاههاي اقتصادي با آن مواجهند، اين فرض که شاغلان کنوني شغل خود را حفظ ميکنند و گرفتار تعديل نيرو نميشوند، به هيچ وجه نميتواند امري مسلم تلقي شود. واحدهاي فعال، صرفنظر از فضاي نامساعد کسب و کار که سالها است با آن دست به گريبانند، اين روزها هم مشکل فروش دارند و هم از کمبود شديد نقدينگي رنج ميبرند. بسياري از آنها قادر به تامين مواد اوليه خود در حد لازم نيستند و به همين دليل با ظرفيت نازل کار ميکنند و تداوماين شرايط، دير يا زود، به کاهش نيروهاي شاغل در اين واحدها منجر خواهد شد. اين فرآيندي است که از چندي پيش آغاز شده و نشاني از توقف يا بهبود آن هم به چشم نميخورد. اين مساله بدان معني است که ارقام اعلام شده براي اشتغالي که بايد سالانه ايجاد شود، بيش از رقم وروديهاي جديد به بازار کار است و چالشي که اقتصاد ما با آن روبهرو است، به همان نسبت جديتر خواهد بود.
ب – هم منطق اقتصادي و هم عقل سليم، ايجاب ميکند که حفظ اشتغال موجود و نيز به کارگيري نيروهاي جديد با بهرهگيري از سرمايههاي ثابت عاطل و باطل مانده، در مقايسه باايجاد اشتغال جديد از طريق راهاندازي واحدهاي نوپا، ارجح تلقي شود. بي ترديدايجاد بنگاههاي جديد و به کار گرفتن تازه واردين به بازار کار در اين واحدها نيز امر مهم و واجبي است، اما اگر انتخابي مياناين دو گزينه باشد و محدوديتهاي منابع و به ويژه سرمايه موجود، تعيين اولويت را ناگزير سازد، منطق حکم ميکند که به گزينه نخست، اولويت داده شود.
يادمان باشد که هم براي واحدهاي فعالي که با کمتر از ظرفيت واقعي فعاليت ميکنند و هم براي بسياري از واحدهايي که به دلايل مختلف فعاليت خود را متوقف کردهاند، هزينههاي اصلي (احداث ساختمان و تاسيسات، خريد و نصب ماشينآلات و...) انجام گرفته و با اندکي مساعدت و حمايت مالي، ميتوان فرصتهاي شغلي قابل توجهي پديد آورد. نيازي به تاکيد ندارد که هزينهايجاد اشتغال دراين بنگاهها به ميزان چشمگيري کمتر از هزينهاي است که براي ايجاد اشتغال در واحدهاي جديد بايد تقبل شوند. (صرفنظر از بنگاههايي که به دلايل مختلف، بخشي از ظرفيت توليد خود را بي استفاده گذاشتهاند، متاسفانه تعداد واحدهايي که به دليل بدهکاري به دارايي يا بيمههاي اجتماعي و اداره برق، تعطيل شدهاند نيز کم نيستند.
از آنها بيشتر تعداد واحدهايي است که به دليل ناتواني در پرداخت بدهيهاي بانکي تعطيل شده و همچنان تعطيل ماندهاند). چشمپوشي ازاين بدهکاريها البته پيامدهاي نامطلوب خواهد داشت، اما تعطيل ماندن اين بنگاهها و در همان حال سرمايهگذاري برايايجاد واحدهاي جديد – در بسياري موارد براي فعاليتهاي مشابه – از مطلوبيت و منطق ضعيفتري برخوردار است.
ج – تصميمگيري در مورد مناسبترين راهکارها براي ايجاد اشتغال پايدار، مستلزم تامل در اين مقوله است که چرا واحدهاي فعال با ظرفيت کامل، توليد نميکنند و چرا نيمياز واحدها اساسا توليد خود را متوقف ساختهاند؟ پاسخ جامع به اين سوالات تحليل جداگانهاي را ميطلبد، اما واقعيت اين است که بزرگترين مشکل براي اغلب اين واحدها، صرفنظر از کمبود نقدينگي، در دشواري فروش خلاصه ميشود.
دشواري فروش نيز، بيش از هرچيز، به محدوديت بازار و ناتواني واحدهاي مذکور در رقابت با کالاهاي ارزان قيمت وارداتي مربوط ميشود. حل اين معضل، شرط لازم براي مقابله با چالشي است که هم اقتصاددانان مستقل آن را بزرگترين چالش اقتصادي دولت بر ميشمارند و هم دغدغه اصلي سياستگذاران دولتي و نمايندگان مجلس به شمار ميرود.
دشواري فروش مشکلي است که در حال حاضر اغلب اقتصادهاي جهان با آن مواجهند. فشار کشورهاي غربي بر چين براي افزايش ارزش «يوآن» و مقاومت سرسختانه اين کشور در مقابلاين فشارها، ناشي از محدوديت بازارهاي داخلي و نياز به گسترش بازارهاي صادراتي است. پرداخت يارانههاي پنهان و آشکار صادراتي و گاه دامپينگ کالاها در بازارهاي هدف نيز از همين دشواري نشات ميگيرد.
حل مشکل فروش، يا دست کم تخفيف قابل توجهاين مشکل، براي توليدکنندگان ما نيز به حفاظت منطقي از بازار داخلي در مقابل ارزان فروشي خارجيان نياز دارد، به ويژه آن که بر اساس آخرين آمار موجود ( مربوط به سال 87)، هزينههاي مصرفي بخش خصوصي کشور نيز رو به کاهش داشته که در اقتصاد ما پديده نادري به شمار ميرود.(4) روشن است که در اين شرايط، فروش دشوارتر و رقابت در بازار شديدتر خواهد بود.
متاسفانه سياست ارزان نگهداشتن نرخ ارز، که ظاهرا به مثابه اهرمي براي مبارزه با تورم داخلي صورت ميگيرد، نفوذ به بازارهاي ما را براي صادرکنندگان خارجي آسانتر و رقابت با آنها را براي توليدکنندگان داخلي دشوارتر کرده است.اين سياست که قدمتي ده ساله دارد، با ناديده گرفتن تفاضل تورم (و هزينه توليد) داخلي با تورم در کشورهاي طرف معامله ما، رقابت نابرابري را به توليدکنندگان داخلي تحميل کرده که با گذشت هر سال، تحمل آن دشوارتر ميشود. انباشته شدن ما به التفاوت هزينههاي توليد ( به ريال ) در داخل و خارج کشور طي ده سال اخير، اکنون کار را به جايي رسانده است که سياستهاي متعارف و معقول حمايت از توليدات داخلي، نظير اعمال تعرفههاي گمرکي، نه تنها کاري از پيش نميبرند، بلکه با افزايش قاچاق کالا، شرايط را براي توليدکنندگان داخلي حتي دشوارتر ميسازند.
واقعيت اين است که با تداوماين سياست و «عقب افتادن» روزافزون توليدکنندگان داخلي از رقباي خارجيشان، نه تنها ايجاد اشتغال براي بيش از يک ميليون ورودي جديد به بازار کار، که حفظ اشتغال موجود نيز براي سياستگذاران، چالشي جدي به نظر ميآيد.
اصلاح نرخ ارز، رقابت در بازارهاي داخلي و خارجي را براي توليدکنندگان ما عادلانهتر و آسان تر ميسازد و در آن صورت، هم واحدهاي فعال، توليد خود را به ظرفيتهاي واقعي نزديکتر ميکنند و هم بنگاههايي که وجود دارند اما توليد نميکنند، صرفه خود را در راهاندازي واحدهاي خود ميبينند. اين تدبير ممکن است بزرگترين چالش پيش روي دولت ما را از ميان برندارد و يک ميليون واندي شغل در سال ايجاد نکند، اما ترديدي نيست که در تخفيف ابعاداين چالش، تاثيري انکارناپذير بر جاي خواهد گذاشت.
پا نوشتها
1 - ن.ک. به سخنراني دکتر مسعود نيلي دراين همايش. نقل شده از جمله در دنياي اقتصاد 3 خرداد 1389 و نيز سخنان وزير کار در مردمسالاري 20/2/89
2 - بر اساس پاسخهاي دريافت شده توسطاين محقق، در شهرکهاي صنعتي استان مرکزي 57 درصد واحدها فعال بودهاند، در استان اصفهان (با 55 شهرک صنعتي)، 7/52 درصد، در استان قزوين (با 8 شهرک صنعتي)، 46 درصد، در استان خوزستان ( با 27 شهرک صنعتي )، 35 درصد و در استان سمنان (با 8 شهرک صنعتي)، 22 درصد واحدهاي موجود فعال بودهاند. مطالعه انجام شده به 5 استان صنعتي کشور محدود بوده است، اما به نظر نميرسد که با شمول همه استانها نيز تغييري در اين تصوير پديد آيد. . ن. ک. به مسعود يوسفي : «خواب آرام شهرکهاي صنعتي». روزنامه پول 3 خرداد 1389
3 - از متن سخنان دکتر نيلي در همايش فوقالذکر ( ن.ک. به پانوشت 1)
4 - بر اساس آمار بانک مرکزي، در سال 87، هزينههاي مصرفي بخش خصوصي (با احتساب نرخ رشد جمعيت) 4 درصد کاهش يافتهاند. نقلشده در «زنگ خطر کاهش رشد» نوشته محمد صادق الحسيني در «دنياي اقتصاد» دوشنبه 3 خرداد 1389.
جهان صنعت: جنايت در شکلي تازه«جنايت در شکلي تازه»عنوان سرمقاله ي روزنامهي جهان صنعت است كه در آن ميخوانيد؛پس از حمله وحشيانه 22 روزه رژيم صهيونيستي به غزه، اولين اجلاس جهاني که به اين موضوع واکنشي در خور نشان داد اجلاس داووس در بهمنماه 87 بود که نخستوزير ترکيه در حضور دبيرکل سازمان ملل و دبير کل اتحاديه عرب، شيمون پرز صهيونيست را قاتل صدا زد و با ترک جلسه، يکي از جنجاليترين مباحثهها ميان دو چهره بينالمللي را ساخت و روابط مساعد تلآويو- استانبول را وارد دور تازهاي کرد.
صداي بلند اردوغان شوک و عصبانيت پرز را به همراه داشت و گمانهزنيها را بر کدورتهاي گستردهتر ميان دو کشور و احتمال انتقامجويي صهيونيستها از ترکيه استوار کرد تا اينکه کشتي حامل کمکهاي بشردوستانه ترکيه مورد حمله مستقيم اسراييل واقع شد تا علاوه بر قتل انسانهاي بيگناه، بشردوستي و صلح جهاني مورد حمله قرار گيرد.
از سوي ديگر زمان اين حمله نيز مشابهت نزديکي به حمله صهيونيستها در سال 87 به غزه دارد.
آن زمان المپيک چين بود و اکنون ايام جامجهاني فوتبال.آن زمان بسياري درگير رويدادي جهاني بودند اما اين بار کشتار 20 انسان بيگناه و گروگانگيري 612 نفر از صلحجويان شرايطي ايجاد کرد که پيش از اين سابقه نداشت.
بر اين اساس ميتوان اين پيشبيني را مطرح کرد؛ غاصبان صهيونيست با انتقامجويي ددمنشانه خود از ترکيه به دنبال فضاسازي براي ظلم بيشتر به غزه است و بعيد نيست اگر جامعه جهاني کوتاه آيد فاجعهاي انساني در غزه ايجاد و بار ديگر نسلکشي تازهاي آغاز شود.هرچند جامعه جهاني به هوش بود اما بايد پذيرفت برخوردي در شان وقاحت اسراييليان نداشته و بايد بيشتر به اين نکته پرداخت که صهيونيستهاي اسراييل به هيچ مرامي در دنيا پايبند نيستند چه رسد به قانون و محکوميت در سازمان ملل!
پول: اقتصاددان ايراني؛ مقدمه يا ذيالمقدمه؟«اقتصاددان ايراني؛ مقدمه يا ذيالمقدمه؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي پول به قلم مهرداد خدير است كه در آن ميخوانيد؛يکي از دلايلي که دولتها در ايران ديدگاههاي صاحبنظران اقتصادي را چندان جدي نميگيرند و نسخههاي آنان را راه درمان نميدانند اين است که اقتصاددانان ايراني هنوز خود بر سر اصول به اتفاق نظر نرسيدهاند و در حالي هر يک از دريچهاي سري بيرون ميآورد و ديدگاه خود را مطرح ميسازد که در اندروني رابطهاي با يکديگر ندارند.
اصول مشترک به فهم مشترک و نهايتا به زبان مشترک ميانجامد و با اين زبان مشترک ميتوان سخن گفت، نقد کرد و راهکار ارايه داد. نگاهي به مجادلات علماي اقتصاد در اين سرزمين اما نشان ميدهد که همچنان و هنوز بحث بر سر بديهيات است. همانگونه که فرض اوليه گفتوگوي دو اديب پارسي زبان اين است که سعدي را استاد سخن بدانند و فرض اساسي مباحثه دو فقيه اينکه ارجاع به کتاب و سنت را بپذيرند يا در رياضيات، بحثي بر سر قواعد نداشته باشند.
در اقتصاد نيز مادام که زبان مشترک ايجاد نشود و مفاهمه حاصل نيايد، ناظر بيروني درنمييابد که اقتصاددان ايراني در پي چيست. يکي از دريچه اقتصاد اسلامي بانک را بنگاه رباخواري ميخواند، ديگري از پنجره اقتصاد آزاد به تبعيت از توماس فريدمن پول را کالايي مثل ديگر کالاها قلمداد ميکند که در بنگاهي به نام بانک عرضه ميشود.
سومي از منظر نهادگرايي نه آن است و نه اين و چهارمي مُصر است که روزنه اقتصاد دولتي را باز و گشوده نگاه دارد. پس به سخن واحدي نميرسند که از آن پيام قابل انتقالي حاصل آيد و اينگونه است که دولتها هم راه خود را ميروند.
وقت آن است که اقتصاددانان ايران، از «مقدمه» به درآيند و به بحث بر سر بديهيات پذيرفته شده و آزموده در دنياي امروز و تجربه شده در تاريخ معاصر ايران، پايان دهند و وارد «ذيالمقدمه»شوند که همانا استنتاج بر پايه اصول مشترک و پذيرفته شده جهاني اقتصادي است تا دولتها به جاي آنکه امکان گريز از آنها را پيدا کنند گزيري جز اجراي آنها به مثابه اصول علمي و غيرقابل انکار نداشته باشند. تاکنون «مقدمه» بود؛ در انتظار «ذيالمقدمه» ميمانيم.