طبق یک تفسیر رایج از نمایشنامۀ «خروج ممنوع»، سارتر در این کتاب نگاهی بدبینانه به روابط میان انسانها را ارائه میکند؛ دیدگاهی که بر اساس آن، زندگی انسانها در کنار هم، خواه ناخواه به تعارضاتی همیشگی و غیرقابل حل منجر میشود. طبق دیدگاه این مفسران، این همان مضمونی است که در بحثهای بدبینانه سارتر درباره روابط انسانی در کتاب مشهور «هستی و نیستی» (۱۹۴۳) نیز میتوان ردپایی از آن را مشاهده کرد.
به گزارش فرادید؛ اما در این مقاله توضیح میدهیم که چرا این تفسیر بدبینانه از سارتر نادرست است. یک بررسی دقیق از آثار و برخی نقلقولهای سارتر نشان میدهد که او درباره روابط انسانی بسیار خوشبینتر از آن چیزی بوده است که عبارت معروف «دیگران جهنم هستند» آن را القا میکند.
نمایشنامه «خروج ممنوع» با سه شخصیت اصلی خود یعنی گارسن، اینز و استل آغاز میشود که به یک اتاق نشیمن قدیمی وارد میشوند. آنها یکدیگر را نمیشناسند، اما میدانند که مردهاند و اکنون در جهنم هستند. اما جهنم آنطور که آنها انتظار داشتند نیست. پس دیوهای شاخدار چنگکبهدستی که قرار است آنها را شکنجه دهند کجا هستند؟ پس از اینکه آنها خیلی زود اعصاب یکدیگر را به هم میریزند، اینز حقیقت وضعیت را متوجه میشود: «هر یک از ما به عنوان شکنجهگر دو نفر دیگر عمل خواهد کرد.»
ژان پل سارتر و سیمون دوبوآر
برای دیدن چگونگی این مسأله بیایید به گارسن توجه کنیم. گارسن یک روزنامهنگار است که به گفته خودش، به دلیل صلحطلبیاش از جنگ فرار کرده است. اما خود او نگران است که مبادا دلیل واقعی فرارش ترسو بودنش بوده باشد. او به شخصی نیاز دارد تا به او اطمینان دهد که این درست نیست. او سعی میکند این اطمینان را از استل بگیرد، اما به زودی متوجه میشود که نظر او بیارزش است، زیرا او برای جلب محبت یک مرد هر چیزی را خواهد گفت.
گارسن بعداً امیدش را به اینز میبندد؛ اما او هم طبیعتی حسود و سادیستی دارد که باعث میشود درخواست گارسن برای نامیده شدن به عنوان یک قهرمان را رد کند. بنابراین گارسن به طور مؤثری توسط دو نفر دیگر شکنجه میشود و این باعث میشود که او فریاد بزند: «جهنم دیگران هستند»!
سارتر در اثر فلسفی و نسبتا دشوارش «هستی و نیستی»، تصویری تاریک از روابط انسانی ترسیم میکند. او میگوید که روابط انسانی شامل یک مبارزه مداوم بر سر "آزادی" به عنوان تنها چیزی است که واقعا دارای اهمیت است.
این تنش میان انسانها از نظر سارتر به این دلیل ایجاد میشود که در روابط انسانی همیشه یا ما دیگران را به عنوان «اشیاء» در نظر میگیریم (که این نوع نگاه باعث تضعیف آزادی آنها میشود)، یا اجازه میدهیم به عنوان اشیاء توسط آنها در نظر گرفته شویم (که این امر آزادی ما را تضعیف میکند). بنابراین در هر حال، آزادی کسی تهدید میشود. بنابراین مواجهه با یک شخص دیگر لزوماً به یک مبارزه برای تسلط منجر میشود. طبق این برداشت، به نظر میرسد که دیدگاه بدبینانه سارتر درباره روابط انسانی در فلسفه کلیتر او ریشه دارد.
اما با وجود اینکه ظاهرا به نظر میرسد که «هستی و نیستی» تفسیر رایج از نمایشنامۀ «خروج ممنوع» را (که بر اساس آن روابط انسانی همیشه بد و رنجآور هستند) تأیید میکند، با این حال این تفسیر با چالشهایی جدی مواجه است.
خود ژان پل سارتر در مقدمهای شفاهی برای یکی از اجراهای نمایشنامهاش در سال ۱۹۶۴، ادعا میکند که جملۀ معروف «جهنم دیگران هستند» به طور گستردهای به اشتباه فهمیده شده است. او میگوید:
«تصور شده است که منظور من از این جمله این است که روابط ما با دیگران همیشه مسموم است و روابط انسانی همیشه روابطی جهنمی هستند. اما آنچه واقعاً منظور من بوده، چیزی کاملاً متفاوت است. منظور من این بوده است که اگر روابط ما با شخص دیگری کژ و معوج و فاسد باشد، آنگاه آن شخص میتواند جهنم باشد».
به عبارت دیگر، به گفته سارتر، جمله «جهنم دیگران هستند» در واقع یک جملۀ «مشروط» است: «دیگران برای ما جهنم هستند "اگر" روابط ما با آنها بد باشد».
سارتر در ادامه توضیح میدهد:
«رابطۀ بد آن رابطهای است که در آن، من خودم را در وابستگی کامل به شخص دیگری قرار میدهم؛ و آنگاه من واقعاً در جهنم هستم. در جهان تعداد زیادی از مردم وجود دارند که در جهنم هستند زیرا آنها "به قضاوت دیگران وابستهاند". اما این به هیچ وجه به این معنا نیست که نمیتوان روابطی سالم با دیگران داشت. نکته فقط تاکید بر اهمیت نوع رابطهای است که ما با دیگران داریم».
به اعتقاد سارتر، قضاوتهای دیگران همواره در افکار و احساسات ما دربارۀ خودمان تاثیر میگذارند. البته این به خودی خود بد نیست، زیرا ما بدون این قضاوتها نمیتوانیم واقعاً خود را بشناسیم. آنچه بد است این است که ما خود را (مانند گارسن) به طرز بیش از حدی به نظرات دیگران وابسته کنیم. این وابستگی به آنجا میانجامد که آن افراد برای ما «جهنم» میشوند. اما هرچند که دیگران میتوانند برای ما جهنم باشند (اگر با آنها به این صورت ارتباط برقرار کنیم)، این ضرورتا به این معنا نیست که آنها همیشه اینطور هستند (اگر وابستگی ما به قضاوتها آنها بیش از حد نباشد).
اما این تفسیر مشروط از عبارت «جهنم دیگران هستند»، چگونه با توضیح بدبینانۀ سارتر دربارۀ روابط انسانی در کتاب «هستی و نیستی» تناسب پیدا میکند؟ کلید پاسخ به این سوال را در یک پاورقی در انتهای بحث او درباره روابط انسانی در «هستی و نیستی» میتوان یافت:
«این ملاحظات احتمال وجود نوعی اخلاقِ نجات و رهایی را رد نمیکند. اما این نوع اخلاق تنها پس از یک تغییر رادیکال که نمیتوانیم در اینجا درباره آن بحث کنیم، میتواند به دست آید».
«تغییر رادیکالی» که سارتر در این عبارت به آن اشاره دارد، تغییر از «بدباوری» به «اصالت» است؛ تغییری که تاکید بر آن در واقع در هستۀ فلسفه او قرار دارد. از نظر سارتر مردم زمانی در حالت «بدباوری» هستند که خود را «فریب میدهند» تا به خودشان بقبولانند که موجوداتی آزاد نیستند و مسئولیت اعمال خود را به عهده ندارند. فردی که انتخابی در زندگیاش انجام داده و حالا با آوردن انواع توجیهات میکوشد تا خودش را در برابر خودش مبرا از آن انتخاب و تصمیم نشان دهد، گرفتار «بدباوری» است.
این درست نقطۀ مقابل «اصالت» است؛ انسانی که به اصالت دست پیدا کرده کسی است که خودش را به عنوان موجودی آزاد و در نتیجه به عنوان موجودی مسئول میشناسد و میپذیرد. او خودش و تصمیماتش را پشت توجیهات و نقشها و نقابها پنهان نمیکند بلکه مسئولیت اعمال خود را میپذیرد و شجاعانه نتایج آنها را قبول میکند. از نظر سارتر، روابط بین افرادی که در حالت بدباوری هستند محکوم به شکست است؛ اما روابط بین افرادی که در حالت اصالت هستند میتواند موفق شود.
به نظر میرسد که سارتر هرگز به ما نمیگوید برای رسیدن به این «تغییر رادیکال» از بدباوری به اصالت چه باید بکنیم. تنها چیزی که او به ما میگوید این است که این مشکل را در یک کتاب بعدی بررسی خواهد کرد؛ کتابی که نوشتنش را آغاز کرد اما هرگز آن را به پایان نبرد. اما با این حال او به تفکر درباره روابط انسانی ادامه داد. او در یک مصاحبه در سال ۱۹۷۱، هنگامی که از او درباره جملۀ «جهنم دیگران هستند» سؤال شد، پاسخ داد:
«اما این فقط یک طرف سکه است. طرف دیگر که ظاهرا هیچکس به آن اشاره نمیکند این است که "بهشت دیگران هستند". جهنم عبارت است از جدایی، ارتباطناپذیری، خودمحوری، تمایل به قدرت، ثروت و شهرت. اما از سوی دیگر، بهشت چیزی بسیار ساده و در عین حال بسیار دشوار است: اهمیت دادن به همنوعان خود».
بنابراین، حتی در اواخر زندگیاش، سارتر هنوز بر این باور بود که روابط انسانی میتوانند موفق یا به عبارت دیگر «بهشتی» باشند.