عصر ایران ؛ کاوه معینفر - کوچ ابدی رضا داوودنژاد و اتفاقات بعد از آن در همین یک هفته گذشته چند نکته قابل توجه داشت که ذکر آنها خالی از لطف نیست.
رضا داوودنژاد بازیگری از یک خانواده هنری بود، پدر او علیرضا داوودنژاد (فیلمنامه نویس و کارگردان) از دهه پنجاه و عمویش محمدرضا داوودنژاد (بازیگر) از دهه شصت در سینما فعالیت خود را آغاز کردهاند. رضا داوودنژاد هم از بچگی (6 ساله) در مقابل جلوی دوربین حضور پیدا کرد ولی بعدتر غیر از فیلمهای ساخته پدرش با کارگردانان دیگری هم در سینما، تلویزیون و شبکه نمایش خانگی همکاری داشت.
نکته قابل تامل این بود اکثریت قریب به اتفاق مخاطبان از این درگذشت نابهنگام متاثر و ناراحت بودند و در فضای مجازی هم هر شخصی به هرشکلی که توانست این غم و ناراحتی خود را به اشتراک رساند. با کامنت، پست، استوری و ...
هیچ گاه به کلماتی که اندکی بار معنایی منفی داشته باشد هم اشارهای نشد (مثل سلبریتی، آقازاده سینما و ...) همگی اذعان داشتند که رضا بازیگری توانا و بسیار دوست داشتنی بود که لبخند بر روی لبان مردم میآورد و جایگاهی که در قلب و جان مردم پیدا کرده بود واقعی بود.
در روز بدرقه و خاکسپاری، مراسم ختم و ... علاوه بر مردم و علاقمندان رضا داوودنژاد و دوستان و همکاران او هنرمندان بسیار زیادی کنار خانواده داوودنژاد حاضر شدند تا بار سنگین این غم را از دلشان بردارند. از همه طیف مدیران سابق و فعلی سینما و تلویزیون هم یا با پیام دادن و یا به صورت حضوری فقدان این بازیگر سینمای ایران را تسلیت گفتند. یک همدلی بزرگ در این غم بزرگ وجود داشت.
قطعا بیحاشیه بودن خود رضا داوودنژاد و خانوادهاش در این قضایا بسیار تاثیرگذار است و این که خانواده داوودنژاد با هدایت علیرضا داوودنژاد چند فیلم خاص خانوادگی را به سینمای ایران هدیه دادند که همه خانواده حتی همراه با پسرخاله و دیگر اعضای فامیل در آن بازی میکردند و بازگو کننده موقعیتها و درگیریهای معاصر خانوادههای ایرانی بودند، حال این درگذشت یکی از اعضای اصلی این خانواده به غمی همگانی برای افراد زیادی از مردم ایران تبدیل شد.
یک اتفاق آموزنده دیگر این بود که چند روز بعد از درگذشت رضا، علیرضا داوودنژاد فیلمی از لحظه خاصی از ارتباط عروس و پسرش را منتشر کرد و به صراحت برای همراهی و زحمات ده ساله غزل بدیعی (همسر رضا) از او تشکر کرد و خطاب به عروسش نوشت:
«غزل بدیعی اسطوره عشق و وفاداری به همسر
او مخصوصا در ده سال بیماری رضا همچون پروانه ای به دور او می گشت. عروس عزیزم تا ابد در قلب من جا داری...»
این قدرشناسی علیرضا داوودنژاد از عروسش یک اقدام بسیار زیبا و انسانی است که نشان داد با تمام غم و ناراحتی که دارد حواسش جمع است و میداند که در این روزها غزل بدیعی چه غم بزرگی در دلش نشسته است. چه خوب است که همیشه قدردان و ستایشگر زحمات، وفادری و عشق دیگران با صدای بلند باشیم.
یک انتقاد هم از برخی افراد حاضر در این مراسمها داشته باشم، واقعا برایم غیر قابل درک است که وقتی یک بازیگر یا هنرمند برای درگذشت دوست یا همکارش به چنین مراسمی آمده است چگونه رویتان میشود به کنار او رفته و ازش درخواست کنید که یک عکس سلفی با شما بگیرد. آن بازیگر، هنرمند، سلبریتی یا ... با یک دنیا غم و ناراحتی آمده است تا به احترام دوست یا همکار درگذشتهاش حضور داشته باشد.
اگر آن هنرمند را دوست دارید که خواهان گرفتن عکس یا سلفی با او هستید ذرهای هم به دل او و غم و ناراحتیاش فکر کنید، به احساس انسانی و فضای حریم شخصی او در این لحظات آکنده از غم و اشک احترام بگذارید.
اصلا عکسی که با یک هنرمند در زمان مراسم خاکسپاری دوستش بگیرید چه ارزشی میتواند داشته باشد غیر از اینکه شخصی فرصت طلب و بی ملاحظه بخواهد از هر اتفاق خوشایند و ناخوشایندی برای خود خاطره بسازد که به چهار نفر دیگر نشانش بدهد و ... از قدیم گفتهاند «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد»، بگذریم.
در نهایت، هیچ چیزی در این جهان جای خالی رضا را برای خانواده داوودنژاد پر نخواهد کرد و این روزها آنها بسیار غمگین و ناراحت هستند ولی چه افتخارآمیز است که یک خانواده هنگام درگذشت یکی از عزیزانشان این چنین توجه و همدلی مردم را در کنار خود احساس کنند.
روح رضا داوودنژاد شاد و یادش گرامی و آروزی صبر برای خانوادهاش دارم.