صابر گل عنبری در کانال تگرامی خود (نگاه دیگر) نوشت: امروز شی جین پینگ برای بار سوم به ریاست حزب کمونیست و به تبع آن ریاست جمهوری چین برای پنج سال آتی انتخاب شد؛ البته انتصابی خودخواسته که با انجام اصلاحات گسترده در کمیته مرکزی حزب صورت گرفت و امروز پینگ را در جایگاه قدرتمندترین رهبر چین پس از مائو قرار داده است.
امروز چهرهای که از او در اذهان برخی چینیها و ناظران جهانی نقش بسته است، با شی جین پینگ سال 2012، در هنگام رسیدن به قدرت کاملا متفاوت است. خیلیها فکر میکردند او آدم ترقیخواهی است و توسعه سیاسی را در کنار توسعه اقتصاد کلید خواهد زد و فضای بسته را خواهد گشود؛ اما عکس آن اتفاق افتاد و فضای بسته را سه قفله کرد و سختگیری فزاینده با مخالفان و حذف رقبای احتمالی در میان هم حزبیهای خود را در پیش گرفت و اینچنین قدرت را قبضه کرد.
نمونه چنین سیاستی، رفتار آشکار دیروز او با رئیس جمهور سابق چین و اخراج او از نشست بود. البته ناگفته نماند این قبضه کردن قدرت چون دیگر اقتدارگرایان و دیکتاتورها رفتاری صرفا نه از سر شهوت قدرت، برای بهرهمندی شخصی و خانوادگی از منافع آن است، بلکه برونداد دکترین کلان و خاصی است که پینگ نسبت به آینده چین و تبدیل آن به ابرقدرت جهان دارد.
او معتقد است که چین در سایه حفظ و تعمیق همین اقتدارگرایی داخلی است که میتواند ابرقدرت شود و خود را شخصی قادر به تحقق این آرزو میداند. او گشایش سیاسی را مساوی با فروپاشی داخلی چین و سدی فراروی تحقق این هدف و آن را عامل فروپاشی شوروری و سوسیالیسم در اروپای شرقی میداند. اما شی جین پینگ همچون پوتین بیگدار به آب نمیزند و در سیاست خارجی تحت الزامات اقتصاد جهانی چین محتاطانه عمل میکند؛ ولی با این حال زمان و فرصت آن فرا برسد همین اقتدارگرایی داخلی را نیز در سیاست خارجی در پیش خواهد گرفت.
اگر بخواهیم نگاهی روانشناختی به سیاستها و رفتارهای جناب پینگ بیندازیم، در واقع این خصلت اقتدارگرایی مطلق او جدا از این که برساخته حزب کمونیست و تاثیرپذیرفته از مائو نیز هست، بلکه در واقع محصول زندگی شخصی و خانوادگی پرفراز و نشیبی است که او از دوران کودکی تجربه کرده است. شی جین پینگ فرزند یکی از قهرمانان انقلاب مائو به نام شی چونگ شون است که تا مقام معاونت نخست وزیری نیز رفت، اما مغضوب مائو و انقلاب فرهنگی او قرار گرفت و حذف شد و به تبع آن خانواده او نیز قربانی این سیاست مائویی شده و مورد ستم قرار گرفتند؛ تا جایی که گفته میشود یکی از خواهران ناتنی او ناچار به خودکشی شد.
شی جین پینگِ مطرود از دوستان و همسالانش در سنین نوجوانی مجبور به کارگری در شرایط بسیار سخت بود و سرپناهی جز یک غار نداشت. این سختکوشی روح و روان او را پرورش داد و از او شخصیتی درونگرا، کم حرف، و در عین حال عنید، اقتدارگرا و بلندپرواز ساخت. از همان دوران جوانی بارها داوطلب عضویت در حزب کمونیست شد، اما به خاطر پرونده پدری در گزینش رد میشد؛ تا این که گویا در جلسات جذب ناچار به موضع گیری علیه پدر میشود و زبان به هجو او میگشاید. بالاخره در نتیجه همین عناد و سرزنش میراث پدری عضو حزب شد و پلههای ترقی را در روستای خود و سپس استان فوجیان تا ژجیانگ و شانگهای و بالاخره ریاست حزب و رئیس جمهور شدن در سال 2012 طی کرد.
این چنین شد که پسری مطرود از پدری اخراجی از حزب کمونیست امروز پا در کفش مائو تسه تونگ کرده و رهبر بلا منازع چین و به عبارتی دیگر مائوی دوم چین شده است. چون مائو میاندیشد؛ ادبیات او را به کار میگیرد؛ همچون او لباس میپوشد؛ ژست میگیرد و رفتار میکند.
مائوی دوم که میرود رهبر مادام العمر چین شود، هر چند در یک دهه اخیر چین را از لحاظ اقتصادی و نظامی قدرتمندتر ساخته و چین را به مزاحمی جدیتر برای هژمونی ضعیف شده آمریکا در سطح جهان تبدیل کند؛ اما پاشنه آشیل او در همین نقطه قوت و اقتدارگرایی مائوئیستی او نهفته است و همین میتواند او و چین را در نهایت قربانی این نوع اقتدارگرایی سازد.
البته در کل، آینده، بقا و افول قدرت چین و کسب جایگاه ابرقدرتی در جهان به تنازع هژمونتیک فزایندهاش با آمریکا بر میگردد که امروز اژدهای چینی را مهمترین چالش خطرناک فراروی خود میداند و از بیش از یک دهه پیش برنامه خود برای مهار آن را آغاز کرده و در سالهای اخیر تسریع بخشیده است.