عصرایران؛ اهورا جهانیان - تا پیش از حضور لیونل مسی در پاری سن ژرمن، تقریبا بسیاری از کارشناسان جهان فوتبال معتقد بودند پله و مارادونا و مسی سه بازیکن برتر تاریخ فوتبال بودهاند.
داوری فوق، البته مخالفان فراوانی دارد ولی اکثر مخالفان، غالبا کارشناس فوتبال نیستند و بویژه فاقد آشنایی عمیق با تاریخ فوتبالاند. این افراد معمولا تماشاگران مسابقات فوتبالاند که طبیعتا شیفتۀ بازیکنان دورۀ خودشان میشوند.
مثلا از 400 میلیون فالور کریس رونالدو در اینستاگرام، حتما بسیاری معتقدند رونالدو بهترین بازیکن تاریخ فوتبال است. این "طرفداران" البته دلایلی هم ارائه میکنند که قابل توجه است. مثلا میگویند رونالدو بهترین گلزن تاریخ است و بیشترین گل را با ضربۀ سر به ثمر رسانده و بهترین آمار گلزنی را در لیگ قهرمانان اروپا دارد و در لیگ برتر جزیره و لالیگا و سری آ نمایش درخشانی داشته است طی حداقل هفده سال اخیر.
اما اگر قرار بود گلزنی مهمترین ملاک انتخاب "بازیکن برتر" باشد، کارشناسان فوتبال باید پوشکاش را برتر از مارادونا میدانستند. به هر حال، هر طور که حساب کنیم، به نظر نمیرسد اجماع کارشناسان زبدۀ فوتبال این باشد که کریس رونالدو جزو سه فوتبالیست برتر تاریخ بوده.
این اجماع قبلا پله و مارادونا را سرتر از بقیۀ ستارگان بزرگ فوتبال میدانست اما در دهۀ اخیر، مسی تقریبا موقعیتی همانند پله و مارادونا بدست آورد. یعنی دوگانه تبدیل به سهگانه شد و حالا چند سالی است که سوال "پله بهتر بود یا ماردونا؟"، جایش را به این سوال داده است: پله و مارادونا بهتر بودند یا مسی؟
صعود مسی به قلۀ فوتبال و ایستادنش در کنار پله و مارادونا، جدا از درخشش خودش، مرهون نظرات بزرگان فوتبال هم بوده است. مثلا رونالدینیو و گری لینهکر، مسی را بهترین بازیکن تاریخ فوتبال میدانند. یوهان کرایف بزرگ هم ده سال قبل تصریح کرد که مسی را بازیکن بهتری نسبت به خودش (در دهۀ 1970 میلادی) دانست.
اگر مسی از کرایف آژاکس و تیم ملی هلند بهتر باشد، پس عجیب نیست که او را رقیب پله و مارادونا برای نشستن بر تخت پادشاهی تاریخ فوتبال بدانیم. بویژه اینکه شمار بازیکنان بزرگی که مسی را برترین فوتبالیست تاریخ دانستهاند، هیچ کم نیست.
اگر مسی فصل گذشته، پس از محرز شدن عدم تمدید قراردادش با بارسا، از دنیای فوتبال خداحافظی میکرد، احتمالا رقابتش با پله و مارادونا بر سر کسب عنوان بهترین بازیکن تاریخ فوتبال زیر سوال نمیرفت. اما نمایش او در پاری سن ژرمن به گونهای بوده است که این روزها مخالفان هماوردی مسی با پله و مارادونا، با قوت بیشتری میتوانند در این هماوردی تردید کنند.
لیونل مسی در پاری سن ژرمن نه گل میزند نه بازیسازی میکند نه شور و هیجانی دارد و نه اندوهی بابت شکست و ناکامی گریبانگیرش میشود. فقدان انگیزه در تیم جدید، شاید مهمترین تفاوت او با کریس رونالدو باشد. رونالدو در یوونتوس و منچستر کنونی، اگرچه به خوبی رئال مادرید نبود، ولی به هر حال سرشار از انگیزه بود.
او در یوونتوس یکبار آقای گل سری آ شد، در بازی حساس یووه و اتلتیکو مادرید هتتریک کرد و باخت دو بر صفر بازی رفت را با پیروزی سه بر صفر تلافی کرد و حساسترین ضربات پنالتی را گل کرد.
اما مسی جدا از اینکه پنالتی حساس بازی رفت پاری سن ژرمن و رئال مادرید را از دست داد، اساسا جوری بازی میکند که گویی انگیزۀ چندانی برای خوب بازی کردن ندارد.
ولی بعید است که مسی فاقد انگیزه باشد؛ چراکه او دست کم در گلزنی با کریس رونالدو رقابت دارد و میکوشد که با پیشی گرفتن از رونالدو، برترین گلزن تاریخ فوتبال شود. همچنین مسی قطعا مثل گواردیولا در صدد است که ثابت کند بیرون از بارسلونا هم میتواند مفید و درخشان باشد.
ضمنا او هشت ماه بعد باید در جام جهانی 2022 شرکت کند؛ بنابراین بعید است که خودش را رها کرده باشد؛ چراکه در این صورت، فرم مطلوبش را از دست میدهد. او بهتر از هر کسی میداند که یک فصل بد میتواند مقدمۀ یک جام جهانی بد باشد. و 2022 آخرین فرصت او برای فتح جام جهانی است. و اگر مسی جام جهانی را فتح نکند، همیشه چیزی کمتر از پله و مارادونا خواهد داشت.
پس چرا مسی نمیتواند در پاری سن ژرمن خوب بازی کند؟ ظاهرا علت این ناتوانی چیزی جز این نیست که لیونل مسی در زمین فوتبال یک "متغیر وابسته" است نه یک "متغیر مستقل".
مسی سالها به تغذیه شدن از جانب ژاوی و اینیستا عادت کرده؛ و به اینکه گل سرسبد تیم باشد و دیگران به او کمک کنند که بهترین نمایش ممکن را در زمین داشته باشد. یعنی چنین کمکی، اساسا تار و پود سیستم و تاکتیک تیم باشد.
مثلا مسی در بارسلونای یازده سال قبل، مهاجم مرکزی نبود. گواردیولا تیمش را 3-3-4 میچید و داوید ویا مهاجم وسط بود و نقش گلزن اصلی را ایفا میکرد. اما گواردیولا مسی را از بازیکنی مابین هافبک هجومی و فوروارد، تبدیل کرد به یک فوروارد تمامعیار. او را به نقطۀ مرکزی خط حملۀ بارسا برد و داوید ویا را در به "مهاجم کناری" بدل کرد.
همین تغییر سرآغاز نابود شدن داوید ویا در بارسا بود. با هدر رفتن ویا، مسی نه تنها درخششی ویژه پیدا کرد، بلکه یک مهاجم و گلزن تمامعیار شد. اما مسی در پاری سن ژرمن چنین شانسی نداشته. مربی سیستم و تاکتیک تیمش را برای درخشش او تغییر نداده است.
در واقع لیونل مسی یک ستارۀ "دریافتکننده" است. یک رسیور، که دیگران باید در خدمت او باشند. به همین دلیل او یک "متغیر وابسته" در معادلات تاکتیکی درون زمین است. به این معنا، مسی در قیاس با برخی از بزرگان فوتبال، نه یک "ستاره" که یک "سیاره" است.
سیاره جرمی سماوی است که به دور ستاره میچرخد و تحت تاثیر گرانش ستاره قرار دارد. با این حساب، باید گفت ترکیب ژاوی- اینیستا ستارهای را تشکیل میدادند که مسی سیارۀ آنها بود. ولی نور و درخشش نصیب مسی میشد. حتی پس از رفتن ژاوی و اینیستا از بارسا، کل تیم حکم ستارهای را داشت که با نیروی گرانش خودش مسی را در مدار موفقیت قرار میداد.
اما مسی در پاری سن ژرمن فاقد چنین شانس و امکانی است. در نتیجه، ما در پاری سن ژرمن جنبهای مغفول از فوتبال لیونل مسی را داریم تماشا میکنیم: اینکه او نمیتواند سرنوشتساز باشد و سرنوشتش به دست دیگران رقم میخورد.
تفاوت مسی با میشل پلاتینی و زین الدین زیدان دقیقا در همین ویژگی نهفته است. پلاتینی در سنت اتین بهترین بازیکن فوتبال فرانسه بود و در جام جهانی 1982 نیز بهترین بازیکن جام بود. حتی از زیکو و سوکراتسِ برزیلِ تلهسانتانا برتر بود.
بعد از جام جهانی هم به یوونتوس رفت و در یووه نیز همچنان بهترین بازیکن تیم بود و سه بار آقای گل سری آ شد و دو سال بعد هم فرانسه را با 9 گل در پنج بازی قهرمان اروپا کرد و کلاً نقش محوری بینظیری در یوونتوس و تیم ملی فرانسه ایفا میکرد.
زیدان نیز در یووه موفق بود و بعد هم که به رئال مادرید رفت، همچنان دستش در دامن توفیق بود. در تیم ملی فرانسه هم دقیقا همان نقش پلاتینی را ایفا میکرد.
پلاتینی و زیدان و البته کرایف آژاکس و بارسا و تیم ملی هلند و قطعا بکنبائر بایرن مونیخ و تیم ملی آلمان، متغیر وابسته نبودند. مستقلاً عالی بودند و دیگران برای خوب بودن به آنها وابستگی داشتند.
این چهار کاپیتان بزرگ تاریخ فوتبال، سرنوشت مسابقه و کیفیت بازی یارانشان را رقم میزدند. نمایش تیمهایشان در گرو درخشش آنها بود. این طور نبود که بد بازی کنند ولی تیمشان خوب بازی کند. ولی مسی در پاری سن ژرمن بد بازی میکند در حالی که تیمش خوب بازی میکند. در دو بازی حساس مقابل رئال، تیمش در بازی رفت خوب بازی کرد، ولی مسی بد بود. در بازی برگشت هم تیمش بد بازی کرد و طبیعتا مسی هم در چنین شرایطی، کاری از دستش برای تیم برنیامد.
مسی در شکستهای بارسلونا مقابل رم و لیورپول نیز در بازی برگشت، که حذف بارسا رقم خورد، نتوانست به داد تیمش برسد. او در بازی رفتِ هر دو مصاف، خوب بود چراکه بارسا خوب بازی میکرد. اما در بازی برگشت که بارسا به مشکل خورد، مسی نتوانست کاری برای بارسا انجام دهد. و این به قیمت از دست رفتن دو چمپیونز لیگ برای مسی و بارسا تمام شد.
در واقع مقایسۀ مسی با پلاتینی و زیدان و کرایف و بکنبائر، بیش از پیش ثابت میکند که گل زدن نه همه چیز است نه مهمترین چیز. بازیکن بزرگ باید سرنوشت بازی را رقم بزند. مثل زیدان در فینال 1998 (جام جهانی) و فینال 2002 (لیگ قهرمانان). مثل مارادونا.
علاوه بر این، بازیکن بزرگ معمولا همیشه خوب بازی میکند ولو که تیمش ببازد و یا چنانکه باید خوب بازی نکند. بکنبائر در سه جام جهانی (1966، 1970، 1974) بازیکنی بسیار موثر برای تیم ملی آلمان بود. اما مسی در هیچ یک از چهار جام جهانی دوران فوتبالش، بازیکن چندان موثری برای آرژانتین نبوده است. نه مثل زیدان 1998 موفق شده تیمش را به قهرمانی برساند. نه مثل پلاتینی و بکنبائر و کرایف توانسته است عالی بازی کند ولو که تیمش قهرمان جام نشده باشد.
او در بازیهای مهم تیم ملی آرژانتین سرنوشتساز نبوده. در پاری سن ژرمن هم سرنوشتساز نیست. ظاهرا مسی فقط در بارسلونا میتواند خوب بازی کند. اگرچه خوب بازی کردن او در بارسا نیز طی سالهای پایانی حضورش در این تیم، تاثیر چندانی در رقم زدن سرنوشت بازی در رویاروییهای حساس بارسا نداشت. به همین دلیل بارسا در شش سال آخر برخورداری از حضور مسی، نتوانست حتی به فینال چمپیونز لیگ برسد.
همۀ این نکات و ملاحظات دال بر این است که بسیاری از کارشناسان و طرفداران فوتبال باید دربارۀ جایگاه لیونل مسی در تاریخ فوتبال تجدید نظر کنند. در واقع نباید تسلیم "فضای زمانه" و "اتمسفر دوران" شوند.
میشل پلاتینی و زین الدین زیدان و یوهان کرایف قطعا بازیکنانی موثرتر از لیونل مسی بودند. این سه ژنرال بزرگ، در هر تیمی که بازی میکردند، اولا عالی بودند، ثانیا تیم را در مدار خودشان قرار میدادند؛ به این معنا که با توانایی "همیشه خوب بازی کردن"، کیفیت بازی تیمشان را ارتقا میدادند.
این حکم احتمالا شامل حال بکنبائر هم میشود ولی چون او بخش قابل توجهی از دوران فوتبالش را در نقش یک "لیبرو" سپری کرد، مقایسهاش با مسی به آسانی مقایسۀ پلاتینی و کرایف با مسی نیست. ولی به هر حال قدرت تاثیرگذاریاش بر بازی تیم خودش، قطعا بیشتر از قدرت تاثیرگذاری مسی بود. تیم بکنبائر هم آلمان و بایرن مونیخ بود. یعنی قهرمان اروپا و قهرمان جهان و قهرمان جام باشگاههای اروپا. یعنی بکنبائر در بالاترین سطوح فوتبال، تاثیر عمیق و پایداری بر بازی تیمش داشت.
الان از دوران درخشش بکنبائر و کرایف و پلاتینی سالها گذشته است؛ ولی ما نباید گرفتار "حجاب زمانه" شویم. همچنین نباید تحت تاثیر الکلاسیکو و رقابت مسی-رونالدو در دهۀ اخیر، فکر کنیم که گل زدن مهمترین کار یک "بازیکن بزرگ" است.
حتی اگر طبیعتا گرفتار حجاب تاریخ شویم و حوصله نداشته باشیم بازیهای کرایف و پلاتینی را پیدا کنیم و تماشا کنیم، از دوران درخشش زیدان زمان زیادی نگذشته است. زیدان بازیکنی بود که سرنوشت را رقم میزد ولو که تیمش چنگی به دل نمیزد.
تیم ملی فرانسه در جام جهانی 2006 به مراتب ضعیفتر از تیم ملی آرژانتین در جامهای 2010 و 2014 و 2018 بود؛ اما با زیدان به شکوه و قدرتی رسید که آرژانتین با مسی در هیچ یک از این سه جام بدان دست پیدا نکرد.
بنابراین به نظر میرسد باید شجاعانه در این داوری عمومی که مسی جزو سه بازیکن برتر تاریخ فوتبال است، تردید کنیم. او قبلا در تیم ملی آرژانتین و الان در پاری سن ژرمن نشان داده است که چیزی از کرایف و بکنبائر و پلاتینی و زیدان کم دارد.
فقط جام جهانی 2022 ممکن است این داوری را تغییر دهد. البته نه قهرمانی آرژانتین در این جام، بلکه کیفیت بازی مسی و نقش او در تیم ملی آرژانتین؛ کیفیت و نقشی که البته باید آرژانتین را دست کم تا فینال جام جهانی پیش ببرد.