عصر ایران؛ امید جهانشاهی - بازآرایی نظام رسانهای بدون توجه به دلایل شکلگیری وضعیت موجود رسانهها و بدون تأمّل در وضعیت مطلوب رسانهها ممکن نیست. بیشک عوامل مختلفی در شکلگیری وضعیت موجود سهیماند اما یکی از مهمترین و زیربناییترین دلایل به نوع نگاه و رویکردی بازمیگردد که به چرایی رسانهها وجود دارد.
از زمان پهلوی اول به دلایل شرایط آن دوران، نوع نگاه به توسعه معادل با ساختن بود. ریشههای شکلگیری این نگاه که «تجدد گرایی آمرانه» نام گرفت به روشنفکران عصر مشروطه نیز بازمیگردد.
به واسطه بیسوادی و ناآگاهی عامه مردم و بیثباتی، اغلب روشنفکران و شاید عامه هوادار نوعی دیکتاتور یکپارچهساز و سازنده بودند که ایران را مقتدرانه بسازد. در این نگاه و چارچوب، حکومت همچون ماشین بولدوزری برای ساختن تعریف میشد و بر این مبنا، رسانه اساساً روابط عمومی حکومت و کمک کننده به پیشبرد پروژه ساختن ایران تعریف میشد.
در واقع رسانهها «تریبون» صاحب منصبان و «ویترین» سازندگی تعریف میشدند تا اخبار زِبَردستان را به زیردستان منتقل کنند تا آنها نسبت به خدمات مطلع شوند. در این نگاه انتقاد به معنای نوعی چوب لای چرخ بولدوزرِ آبادگر گذاشتن و اخلال در آن تلقی میشد. در عصر پهلوی دوم نیز همین نگاه و رویکرد به توسعه و به دنبال آن همین تعریف از رسانه غلبه داشت.
پس از انقلاب در پی یک دوره کوتاه همین رویکرد به توسعه در دوران پس از جنگ به دلیل نیاز به ساختن ویرانیهای جنگ تحمیلی به نوعی بازتولید شد و «سازندگی» بر صدر نشست و مشروعیت یافت. بر این مبنا همان نگاه به رسانه به عنوان «تریبون» مسؤولان آبادگر ادامه یافت. رسانهها وظیفه کمک به سازندگی را یافتند و به نوعی «روابط عمومی حکومت سازنده» بودند.
به نظر میرسد امروز و با گذشت چهل سال از عمر انقلاب و تغییر شرایط اجتماعی کشور، زمان آن است که در تعریف توسعه و به دنبال آن نگاه به رسانه تجدید نظر جدی صورت گیرد.
توسعه مترادف ساختن نیست بلکه محور توسعه، شهروند است. از این رو وظیفه رسانه توانمند کردن شهروندان است. با این نگاه، دیگر وظیفه رسانه رساندن اخبار زبردستان و حاکمان به زیردستان نیست بلکه ایجاد گفتوگو بین منتخبین جامعه برای اداره کشور و نخبگان جامعه برای شناختن مسائل، صورتبندی آنها و درک اولویتها و یافتن بهترین راههای مواجهه با آنهاست.
رسانه «روابط عمومی نظام» نیست بلکه ظرف گفتوگوی ملی برای «توانمند کردن نظام سیاسی» است. چرا که توانمندی با گفتوگو حاصل می شود. علوم انسانی با گفتوگو پیش می رود. خرد جمعی حاصل گفتوگوست. با گفتوگو، درک متقابل مردم و حکومت شکل میگیرد و اعتماد سیاسی ارتقا مییابد.
زمان تغییر از رسانه به عنوان «تریبون نظام» و «ویترین نظام» است و این را باید به گفتوگوی ملی گذاشت که رسانه اگر ظرف گفتوگوی ملی نباشد اصلاً رسانه نیست.
اگر در گذشته، قدرت حکومت در داشتن روابط عمومی قوی تعریف میشد و این نقش از رسانه ها توقع میرفت، امروز قدرت یک نظام سیاسی در مدیریت گفتوگو بین ایدهها و دیدگاههای مختلف برای شناخت و حل مسائل کشور است.
اگر در گذشته همبستگی ملی مترادف با یکدست سازی و ندیده گرفتن تفاوتها و سرکوب تضادها بود، امروز همبستگی ملی در گرو پذیرش تنوع و گفتوگوی ایده ها و سلایق متفاوت است.
تغییر نگاه به توسعه، نقطه عزیمت تحول رسانههاست. کار حکومت، ساختن نیست بلکه مدیریت کردن است و مدیریت یک جامعه یعنی مدیریت گفتوگو و این تعریف رسانههاست که ظرف گفتوگو باشند.
این امروز یک انتخاب نیست بلکه یک اجبار است. چون اساساً اکوسیستم صنعت رسانه تغییر کرده است و دوران تلویزیون به عنوان رسانه یکهتاز و یکپارچه ساز و حاکم بر عموم به سر آمده است. رسانهها وارد عصر رسانههای اجتماعی شده اند عصری که در آن رسانهای که تعاملی نباشد رسانه نیست.
امروز همه استودیوهای تلویزیونهای خبری، مجهز به امکانات گفتوگوی تصویری با کارشناس است چون با پلتفورمهای اجتماعی و نرم افزارهای موبایلی به تعبیر هرمیدا «خبر، ما را همچون هوایی که تنفس میکنیم در بر گرفته است» و حالا کار رسانههای خبری تکمیل و تحلیل خبر است. حالا وظیفه خبرنگار تلویزیونی تهیه بسته ای است برای باز شدن خبر و رفتن به عمق. او باید مدام برای شناخت و تحلیل یک خبر مدیریت گفتوگو کند بین دو کارشناسی که نگاهی متفاوت به رویداد دارند.
کار خبرنگاری وارد فضای فرهنگی دیگری شده است. اینکه رسانههای رسمی ما آنچنان که توقع میرود مورد اقبال نیستند فقط به دلیل کاهش اعتماد سیاسی و مسائل گفتمانی نیست بلکه ریشه در عقب افتادن از این فضا هم دارد. برای مثال ارزش خبری شهرت آن هم به طور غلیظ مبنای کار رسانه های رسمی ماست، چیزی که همیشه مطبوع مخاطب نیست. ذائقه مخاطب امروز، نحوه ارائه خبری مسئولمدار را پس میزند. بسیاری از رسانهها برای شناخت ذائقه مخاطب تحریریه کامنت ایجاد کردهاند.
با این مخاطب بیشکیب و پرشتابی فناوری ها، تحول در رسانهها نه تنها مطلوب که امری ناگزیر است. از این رو، آنچه «بازآرایی نظام رسانهای» نامیده شده است را به فال نیک می گیرم اما این تحول و بازآرایی در صورتی کامیاب و گره گشاست که بر مبنای مختصات انقلاب دیجیتالی و فضای اکوسیستم نوظهور رسانهها و عصر رسانه های تعاملی باشد.
همچنین بر مبنای نگاه و تعریفی تازه از چرایی رسانهها که متناسب با این فضای جدید است؛ یعنی رسانه به معنای ظرف گفتوگوی ایدهها و سلایق و نه رسانه به معنای به اصطلاح روابط عمومی مسئولان؛ که این رسانه ساختارش سلسله مراتبی، و خبرنگارانش کارمندگونه اند و مبنای کارش شهرت محوری است و دیگر خصوصیاتی که دیده ایم و خوب میشناسیم و اما یکی از مهمترین ویژگی های رسانه مطلوب نه ساختار چابک یا خبرنگاران چند مهارته و توانمند بلکه داشتن استقلال حرفهای است.
با استقلال حرفه ای، پاسخگویی و شفافیت در حکومت ممکن میشود و در واقع حکمرانی خوب به شرط رسانه های دارای استقلال حرفهای ممکن میشود.
پس از عملیات تروریستی در قندوز افغانستان و کشتار مردم نمازگزار، بارها گفته شد که چرا رسانههای بزرگ جهانی آنچنان که باید به این جنایت نپرداختند اما جای این سؤال هم هست که چرا کشور ما یک برند رسانهای بین المللی مؤثر ندارد.
در تحول و بازآرایی نظام رسانهای باید برندهای رسانهای را همچون سرمایه های ملی دید که با همه تنوع و تقابلشان در نقدها و تنش در گفتوگوها در نهایت اعتماد و لذا مشارکت جمعی برای حل مسایل اقتصادی و اجتماعی را ارتقا میدهند و از این رو پشتوانه نظام سیاسی هستند.