بخشهایی از اظهارات عباس عبدی در این مصاحبه را می خوانید:
* اگر کسی غیر از ترامپ در انتخابات حضور میداشت، شاید برای ایران خیلی فرق نمیکرد کدام نامزد روی کار بیاید. حتی میشود گفت فشار دموکراتها به دولت ایران میتواند بیشتر از جمهوریخواهان باشد، اما ترامپ فرق دارد و او حتی مسئلهاش فقط ایران نیست؛ با کل جهان به شکل جدیدی برخورد میکند و این اهمیت دارد و به نظرم نهفقط ایران بلکه کل جهان به این انتخابات حساس است.
*شخصا دوست دارم بایدن انتخاب شود؛ به دلیل اینکه نظام جهانی را به جایگاهی که قبلا بود، برگرداند و کمی از این فضای تنش بیرون بیاورد.
*البته واقعیت این است که در زمان ترامپ در مقایسه با دوران بوش یا اوباما، جنگی اتفاق نیفتاده است و شاید این نکته مثبت ترامپ باشد. نباید فراموش کرد که مردم جهان از تنش بیزارند. من بهعنوان کنشگر برای مسئله داخلی ایران تنشزدایی را بهتر میدانم، اما اینکه بگویم انتخابات آمریکا تأثیر تعیینکنندهای در سرنوشت ما دارد، فکر نمیکنم اینطور باشد.
*هنوز هم ترامپ رأی درخور توجه ثابتی دارد که با این همه دروغ، دغلبازی و لجنپراکنی این حداقل آرایش تکان نمیخورد. مطمئنا جامعه آمریکا به وضعیت دوقطبی خطرناکی رسیده که به هر حال اتفاقی نبوده و حتما در بطن جامعه ایالات متحده تحولاتی رخ داده که به اینجا رسیده است. این را باید صاحبنظران آشنا به جامعه آمریکایی توضیح دهند.
*نیازمند گفتوگوی صریحتر میان روشنفکران و کنشگران ایرانی هستیم. باید این ذهنیت را کنار بگذاریم که گروهی میتواند گروه دیگر را حذف کند.متأسفانه در فضای دوقطبی این اتفاق میافتد و همه فکر میکنند با حذف یک گروه، مملکت گلوبلبل میشود. اما بعد از تحمل هزینههای بسیار، وقتی این اتفاق میافتد، تازه معلوم میشود که بدتر از قبل شده است. به نظرم بحث مفصلی باید در سه حوزه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی صورت گیرد. باید با تکتک این عوامل و تحولات آنها آشنا شویم و به توافق برسیم و در این چارچوب عمل کنیم.
*ویژگیای که تقریبا در اکثر اظهارات هر دو طرف و بهویژه اصولگرایان و مواضع آنان دیده میشود و اخیرا به طرحهای مجلس نیز رسیده است، سیاست «ستیز» یا تقابل و حذف است. تقابل و شدت عمل و گفتار در سیاست خارجی، در تقابل با دولت و در تقابل با نیروهای سیاسی و اجتماعی دیگر. با اطمینان میشود گفت در گفتار و کردار غالب آنان، کمتر جملهای پیدا میشود که در آن نوعی ستیزهجویی یا دشمنی یا تقابل دیده نشود. از منظر آنان دیگران در هر قالبی که باشند، نوعی دشمنی و خطر تلقی میشوند. جالب اینکه نگرش مزبور در عمل تعمیم داده میشود و بهنوعی گریبان خودشان را نیز میگیرد و با همفکران خود نیز همینگونه برخورد میکنند، زیرا این نگرش به اخلاق و فهم ثانویه یک نیروی سیاسی تبدیل میشود و اقتضای طبیعت یا سیاست آنان میشود.
* کینه، نفرت و ادبیات خشن را باید کنار بگذاریم و ایمان داشته باشیم که این شرایط نمیتواند با این سیاست ادامه پیدا کند، نه به این دلیل که ما بخواهیم آن را بازداریم بلکه این وضعیتی نیست که حتی در شرایط عادی هم بتوان آن را تحمل کرد و تا پایان ادامه داد. مشکل این است که قبل از آن وارد درگیری و خشونت نشویم. اگر همین یک مورد را بپذیریم و در موردش توافق کنیم، شاید بتوانیم در ادامه راه هم توافق جدیتری را در دستور کار قرار دهیم.