عصر ایران؛ مبینا محمدی - مدت ها پیش بعد از چندین برخورد با یکی از کسانی که به تازگی با او آشنا شده بودم سر صحبت به اینجا باز شد که رشته ی تحصیلی هر کدام مان چیست؟ متوجه شدیم که هر دویمان در دوره دبیرستان علوم انسانی را انتخاب کرده ایم؛ یادم می آید با آنکه هنوز یک سال از او فاصله ی بیشتری با کنکور داشتم تا حدودی به یک اندازه درس می خواندیم؛ سال آخری بود و از اینکه چقدر دروس حفظی انسانی برایش دشوار و مفاهیم فلسفی آزاردهنده هستند، می گفت؛ وقتی از او پرسیدم که کدام درس را بیشتر دوست دارد نیز پاسخی نداشت؛ تا اینکه گفت از همان ابتدا علاقه ای به علوم انسانی نداشته و "هنر" رشته ای است که همیشه مورد توجه اش بوده.
قبل از آنکه بپرسم "پس چرا به دنبال علاقه اش نرفته؟" پیش قدم شد و از اجباری که خانواده بر او تحمیل کردند کمی گفت. در هر صورت کاملا مشخص بود که بر خلاف من که کاملا با علاقه همه ی درس ها را می خواندم، او تنها در حال گذران دوران کنکور بود و در آخر به اینکه بعد از کنکور وقت زیادی برای انتخاب مسیر آینده اش خواهد داشت دل خوش کرده بود. شرایطی که خانواده اش ایجاد کرده بودند نیز طوری بود که تنها باید در دانشگاهی سراسری آن هم فقط تهران قبول شود و لاغیر!
همان لحظه متوجه شدم او از دورانی که می گذراند هیچ لذتی نمی برد و آینده ای هم برای خود در این مسیر ترسیم نکرده است؛ اما چیزی که بیشتر من را به فکر برد مربوط میشد به اینکه او تنها فردی نیست که چنین شرایطی را دارد.
نوعی فشار روانی بر روی دانش آموزانی که می خواهند تعیین رشته کنند هم از طرف خانواده و هم از طرف جامعه وجود دارد که آن ها را به سمت رشته های تجربی و ریاضی، خصوصا علوم تجربی سوق می دهد. اکثرا هم تمام دنیا را در یک نقطه که پزشکی نام دارد متمرکز می کنند! تفکری که به نظر من صد در صد غلط است و برتری دادن رشته ها نسبت به یکدیگر نتیجه ای جز مسدود کردن مسیر پیشرفت بعضی دانش ها را ندارد و عدم رشد آنها در نهایت اثراتی منفی کلانی بر بنیان های جامعه خواهد گذاشت.
کم نمی شناسم افرادی را که بسیار درسخوان و شاگرد اول بودند و آینده ی خود را در رشته های علوم انسانی دیده اند.
پیشتر در مطلبی از مفهوم موفقیت گفتم که آن را در لذت بردن از کاری که می کنیم خلاصه کردم؛ اگر فعالیت مان ما را شاد کند قطعا به ترقی منجر خواهد شد چرا که لذت نبردن و صرفا انجام کاری بر مبنای قضاوت دیگران، خواسته های والدین، حرف معلم ها و دوستان و... تنها خسته ترتان خواهد کرد.
اگر به خاطر دیگران انتخاب کنید، این شما هستید که قرار است باقی زندگی تان را در چنین شرایط زجرآوری تحمل کنید که ذره ای لذت برایتان ندارد. آنجاست که صبح برای رفتن به محل کارتان بی حوصله خواهید بود!
تا اینجای سخنم با آن دسته افرادی بود که علیرغم علاقه و استعداد نسبت به رشته ای آن را دنبال نمی کنند صرفا به این دلیل که ممکن است دیگران آن ها را نقد کنند یا تصوراتی از او در ذهن خود ایجاد کنند.
حال روی حرفم با کسانی است که با نظرات یا بعضا تحمیل هایی که اعمال می کنند (اکثرا والدین روی فرزندان) باعث می شوند مسیر زندگی فرزندان شان تغییر کند و چه بسا که این تغییر اثراتی بسیار مخرب داشته باشد.
سلب قدرت انتخاب از حتی نزدیک ترین افراد زندگی مان خودخواهی محض است و نمی توان به بهانه ی خیرخواهی آرزوهایی که روزی خودتان داشته اید را روی فرزندان تان پیاده کنید. اینکه فامیل ، دوست و آشنا در مورد رشته ی فرزندتان چه نظری دارند هیچ اهمیتی ندارد و اگر موفقیت او را می خواهید باید بدانید که او هرگز موفق نخواهد شد مگر در زمینه ای که به آن علاقمند باشد.
در نهایت به آن دسته معلم ها و مدیران مدارسی می گویم که وارد کردن افراد گوناگون با علایق و استعداد های گوناگون به ماشینی که قرار است تنها یک خروجی بدهد ظلم است و مساوی با نابود کردن استعداد افراد! اگر انتخاب دانش اموز ممتاز کلاس شما مطالعه در رشته ی هنر است چه اشکالی دارد؟! شخصا معلم هایی داشته ام که بعد از ورود من به علوم انسانی بسیار متعجب شده و احساس می کردند تمام زحماتشان را به باد داده ام!
اشکال اینجاست که تصوری غلط ایجاد شده مبنی بر اینکه باهوش ها و درس خوان ها همه وارد علوم تجربی و ریاضی فیزیک ، و همه ی درس نخوان ها محکوم به تحصیل در رشته های انسانی و هنر و فنی هستند!
ظرفیت هایی که هر رشته ای دارد به هیچ عنوان قابل قیاس با دیگری نیست و کسی که تجربی می خواند هیچگونه برتری ندارد نسبت به دانش آموز رشته ی هنر و بالعکس ! برتری افراد در رشته ها انجایی مشخص می شود که با عشق و علاقه آن را بخوانند و در آن موفق باشند!
به فرزندان تان رشته تحصیلی اش را تحمیل نکنید؛ اگر والدین خوبی هستید، کمک شان کنید تا در همان زمینه ای که استعداد و علاقه دارند، ادامه دهند و "حال خوب" را تجربه کنند.
از همین نویسنده:
*با خودتان دوست باشید؛ شما تنها سرمایه حقیقی خودتان هستید
*کنترل گری و باج گیری عاطفی: عاشق هستید یا مالک؟!
*«چرا» یا «چگونه»؟ / واکاوی علل ناتمام ماندن تصمیمات و برنامه های زندگی ما
*موفقیت را چگونه معنا می کنید؟
*بعد از قرنطینه چه تغییری می کنیم؟!
*قرنطینه ذهن
درسته که علاقه فرد و استعداد فرد مهمترین گزینه است آیا آینده ای برای تحصیل کنندگان در رشته های بجز تجربی وجودداره ، من همیشه نگران اینده فرزندم هستم ، متاسفانه مسئولان که اقتصاد کشور شدهواردات
و هم این که کاش دید پدر مادر ها را می شد عوض کرد که موفقیت فرزندانشان را در دکتر مهندس شدن نبینند
من با دونستن همه این ها دوست داشتم ک ب رشته گرافیک برم افرادی هم بودن ک مثل من با معدل های بالای ۱۹ این رشته رو دوست داشتن و عاشقانه ازش طرفداری میکردن... تا شهریور هم قرار بود این رشته اورده بشه...هیچکس نمیتونه بفهمه من چ حالی بودم...تمام ایندمو با این رشته ساخته بودم و حتا تا لحظه مرگمم خودمو قلمو بدست تصور میکردم...من از بچگی ب هنر علاقه داشتم و دارم و این تصمیمشون برای من رویا بود...
ولی مدیر اموزشگاه و والدین دانش اموزایی ک بچه هایی با معدل بالای۱۹ داشتن انقد اداره رفتنو برگشتن تا وقتی ک اداره بخشنامه داد ک کلا این رشته رو برای این منطقه نمیارن:(
اینک همه ما مجبور شدیم پخش شیم تو رشته های تجربی و انسانی ب کنار... اینک کاخ ارزوهامون رو سرمون هوار شدم ب کنار... اینک هممون تو اون سن شکست خوردیمم بیخیال...
این حرفایی ک میشنویم ک رشته انسانی و هنر و فلان نسبت ب تجربی هیچ حساب میشنو چیکار کنیم؟!چجوری دلتون میاد؟! دل شکست انقد راحته؟نمیتونین درک کنین ک با توجه ب این حجم ازبی انگیزه بودن چقد سخته درس خوندن تو این رشته سخت؟!
خدا رو شکر موفق هست و مدیر یکی از بخش های اسنپ هست .درآمدش هم خوبه الحمدلله . به خاطر علاقه به رشته و کارش بسیار موفق هست و در حال پیشرفت . جدیدا با شرکت های خارجی هم اینترنتی کار می کنه .
دخترم هم سال دوازدهم رشته انسانی تحصیل می کنه و علاقه زیادی داره روانشناسی شهید بهشتی ادامه تحصیل بدا
همیشه این بحث انتخاب رشته هست و بعضی ها با راهنمایهای غلط وعدم توجه به استعداد های فرزند خود آینده راخراب میکنند چرا از رشته فنی حرفه ای مانند برق مکانیک وتراشکاری صحبتی نیست .
حالاهم که بایدکنکوربدیم بلاتکلیف موندیم
کیه که بشنوه
چون اصلا دیگه تحصیل برای پولدارشدن نیست، مگر اینکه علاقه داشته باشی
همینطور دیگه خدمت به مملکتم مطرح نیست
از ما که گذشت ولی لطفا بذارید بچه هاتون تو مسیر مورد علاقشون قدم بر دارن
ولی اینو به عنوان کسی که تجربه داره میگم
شرایط جامعه خیلی از اوقات باعث انتخاب های غلط میشه
قصد توهین به رشته علوم انسانی ندارم ولی شما برید آینده کاریش رو تو ایران چک کنید
به غیر از رشته حقوق که تازه فقط موکل های انگشت شماری پولدار شدن بقیه رشته هاش اکثرا کم در امد هستن
با این اوضاع اقتصادی چطور به علاقه مون فکر کنیم
متاسفانه بیشتر از جبر والدین ایئ جبر روزگاره که بچه ها رو به این سمت کشونده.1میلیون نفر میان تجربی برای تضمین ایندشون که فقط حدودای4000 نفر رشته های خوبش رو در میان و بقیه...
ببخشید طولانی شد
اگه بزارینش ممنون میشم
شما چرا اینم در نظر نمیگیری که خیلی از تجربیا ادامه نمیدن و نصفه ول میکنن برا همینم متقاضی چون بیشتره فکر میکنید به مراتب از انسانی بهتره
ی ذره به طور منطقی فکر میکردین متوجه میشدین که معلم های که به شما درس دادن تا اینجوری نطق کنین فارغ التحصيل انسانی هستن
واقعا رشته تجربی سختی ها وفشار بسیار بالایی نسبت به سایر رشته ها داره و بی انصافیه که گفته شه جایگاه انسانی و تجربی یکیه!خودم با علاقه تجربی رو انتخاب کردم و با علاقه هم امسال به پایان رسوندمش و فقط اگه میخواین تو سه سال دبیرستان خوش بگذرونین و دل ول کردن مهمونی و گردش و ندارین و میخواین ک با یه ساعت درس خوندن قبول شید سراغ رشته تجربی نیاید! بنظرم بفرمایید انسانی ک فی سبیل الله دانش اموزو قبول میکنن!
البته اینم لحاظ کن که پنجاه درصد بچه های تجربی برا کلاس و پز میرن این رشته تا بهشون بگن دکی جون
دوستی داشتم تجربی بود یه درس دینیشون فقط یه درسش کمی فلسفی قاطیش بود مث چی گیر کرده بود توش
مگه زندگی فقط طبابته یا پرستاری
این همه معلم و قاضی و حسابدار و مترجم و فیلسوف و روانشناس و ... دانش آموخته انسانی نیست مگه که به نظرت از تجربی کمتر ه به نظرم بری کمی درباره فواید علوم انسانی و خدماتی که این رشته به جامعه ارایه میده تحقیق کنی بهتره
خوبه معلمی که بهت یاد داده از حرف الفبا تا آخر یک فارغ التحصيل انسانیه
شمایی ک تجربی میخونی با جسم افراد سرو کار داری و کسایی ک انسانی میخونن با روحشون...همه این ها ب هم مربوطه
کسی ک بیماری روحی داره ممکنه ب بیماری های جسمی مبتلا بشه و کسی ک بیمار جسمیه ممکنه ب بیماری روحی مثل افسردگی دچار شه...
حالا گیریم همه خیلی سفت و سخت رفتن تو تجربی و پزشک شدن...چجوری میتونن ب بیماری ک از نظر روحی ضعیف شده کمک کنن؟
ولی بار ها و بارها شنیدیم و شاید دیدیم افرادی رو ک ب بیماری های لاعلاج مثل سرطان دچار بودن ولی با کمک مشاور و روحیه خوب و.مثبتی ک بهش انتقال پیدا کرده خوب شده....
از نظر سختی هم انسانی با تجربی اگه رشته انسانی سختتر نباشه مساوین... تو رشته تجربی همچی با حفظ فرمول ها و قورت دادن خط ب خط کتاب حل میشه...اما رشته انسانی برخلاف باور و اعتقاد بقیه ک میگن رشته ایه ک حفظیه اگه نتونی باور کنی و "یادبگیری" چیزایی ک خوندی رو ک کار خیلی سختی نسبت ب حفظ کردنه واقعا واقعا ب هیچ جایی نمیرسی....
برای شعور و ذهن مسموم شما و امثال شما متاسفم و براتون دعا میکنم ک یک روزی "بفهمین" ک با این تفکرات چ ظلمی میکنین ب بچه های انسانی.
پس ریاضی تجربی هم مهم هست به اندازه خودش
بتدریج مردم را به سمت و سوی کشورهای کمونیستی سابق سوق میدهند، رشته تحصیلی، نام فرزند، رنگ لباس، نوع غذا، .... همه توسط حکومت تعیین شود.
در سن ۱۵ سالگی با انجام یه سختگیری کوچک، راه رو بچه نشون ندیم چون تو اون دوره جوگیری ممکن به هر چیز نامطلوبی دل ببنده؟؟ مثل این می مونه که همین بچه ۱۵ ساله بگه میخوام ازدواج کنم و شما هم بگی باشه برو به علاقه ات برس..... بعد همین بچه، تو سن سی سالگی نمیاد بگه " والد باشعور!!! من بچه بودم، تو هم هیچی.....؟؟؟ الان تو سن سی سالگی به دلیل انتخاب بد ۱۵ سال پیشم هشتم گرو نهم است و توی والد ، در زمان کلیدی، مانع پرت شدنم نشدی." بعد چه جوابی داری بدی استاد؟؟؟؟ خود شما رو مثال بزنم، بهتر نبود والدین شما، مجبورتون میکردند بری پزشک بشی (در صورت توان) ؟ و یا اینکه رفتی انسانی وکالت بخونی و یا حقوق که بتونی گلیمت رو بکشی بیرون؟ یا الان بهتره که توی روزمره هات میمونی و به همین دلیل هر چی بالادستیت میگه، مجبوری تیتر و متن بزنی؟؟!!
حالت دوم هم داره، همین شغلی هم که داری رو با شایستگی به دست نیاوردی، پس طعم خیلی دردها رو نمیدونی، پس برات فرقی هم نمیکنه که چی خونده باشی، با همین دست فرمون برو جلو.
یادم رفت، حالت سوم هم داره. این مقاله رو از یک ژورنال یه کشور درست و حسابی کپی-پیست کردی تو google translate، بعد یه کم ویرایش و چون شعاریه، مجوز چاپ دادند....
همین.....
من همیشه دوست داشتم سینما بخوانم ولی پدرم مخالف شدید بود و می گفت باید دکتر یا مهندس بشی. الانم مهندس شدم و کار تقریبا پردرآمدی دارم ولی ازش لذت نمی برم و همش با حسرت به سینمای از دست رفته ام نگاه می کنم.