صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۵۳۵۰۷۷
تعداد نظرات: ۳ نظر
تاریخ انتشار: ۱۴:۴۷ - ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۶ - 22 April 2017
به بهانه 2 اردیبهشت؛ روز زمین پاک

باشه! تو خوبی!

اگر این کشور را دوست داریم، دلمان برای دریاچه ارومیه اش می سوزد، از اینکه آثار باستانی اش در معرض هوازدگی ناشی از همسایگی! با سدها قرار گرفته است دل چرکینیم، این گوی و این میدان!
 

عصر ایران؛ احسان محمدی- حکایت می کنند که جوانی داشت نماز می خوند، پیرمردی رد شد و گفت احسنت! چه جوان خوبی، داره نماز می خونه! ... جوان سر ذوق آمد و همانطور که توی قنوت بود گفت: تازه! روزه هم هستم!!

دو سال پیش توی مترو کرج پشت سر زن جوانی که دست پسر چهار، پنج ساله اش را سفت گرفته بود از گیت رد شدم. بلیط را روی زمین انداخت. فاصله اش تا سطل زباله کمتر از دو متر بود. خم شدم ، بلیط را برداشتم و انداختم توی سطل زباله. حتی سرم را بلند نکردم نگاهش کنم که یک وقت خجالت نکشد، یا مثل آن جوان رو به دوربین نگفتم  «تازه! من فعال محیط هم هستم«!

چند قدم جلوتر بیخ گوشم گفت: یعنی می خوای بگی تو خوبی؟ باشه تو خوبی! من سکوت... من نگاه...

هنوز هم هستند شهروندانی که دم از تمیزی خیابان های دوبی و تایلند می زنند و همان لحظه بطری آب معدنی یا چیپس و پفک شان را پرت می کنند کف خیابان! هستند عزیزانی که با دقت و وسواس تمام زباله های داخل ماشین شان را جمع می کنند، توی مشما می ریزند و با یک پرتاب سه امتیازی از شیشه ماشین می اندازند بیرون و ...!

محمود سریع القلم استاد روابط بین الملل دانشگاه شهید بهشتی در یک گفتگو می آورد:« یک بار من به عنوان یک کار میدانی از تهران تا چالوس که در ماشین نشسته بودم و راننده هم نبودم یک تکه کاغذ دستم گرفتم و بطور هدفمند در جاده نگاه می کردم. تمام زباله هایی که مردم از ماشین شان بیرون می ریختند من شماره گذاری می کردم و بعد یک وزن حدسی هم جلویش می گذاشتم. از فیلتر سیگار گرفته تا یک ماشینی که یک کیسه بزرگی را بیرون انداخت، فکر می کنم حدود هشت کیلو وزن داشت. بعد از تهران تا چالوس وقتی که این ها را جمع زدم 502 کیلو اشغال از ماشینها به بیرون در جاده پرت شد. این یک مثال کوچک است ولی معنا دارد و معرف تعلق خاطر ما به کشور است. می خواهم بگویم تعلق به جامعه باعث می شود که من خیلی از این کارها را انجام ندهم. یعنی بگویم که این جاده ها مال من است، مال کشور من است، من اگر زباله ای در ماشینم دارم یک پلاستیک بر دارم و هر وقت به محل مناسبی رسیدم دور ریزم. دهها و صدها نوع از این مصداق ها را می شود مطرح کرد. تعلق خاطر به کشور یک مساله عقلانی است یعنی باید یک جایی در وجود انسان، کشور برایش مهم باشد و ما خیلی کارها انجام می دهیم، خیلی حرفها می زنیم، خیلی واکنش ها نشان می دهیم که اینها به صلاح کشور نیست، به صلاح هارمونی یک ملت نیست. به خاطر اینکه کشور هنوز خیلی برای ما مهم نیست. ما در هرم وفاداری سه عنصر داریم، وفاداری به فرد، وفاداری به گروه، وفاداری به کشور. به نظر من ما ایرانیها عمدتا بین وفاداری به فرد و وفاداری به گروه کار می کنیم. وفاداری به کشور در ما بسیار ضعیف است.»

برخی به کنایه با به رخ کشیدن تمدن هزاران ساله ایرانی، شرقی های چشم بادامی را مردمانی خطاب می کنند که تازه از فراز درخت ها و کلبه های چوبی فرود آمده اند و شهرنشینی را تمرین می کنند اما همان «برخی» وقتی به این کشورها مسافرت می کنند یکی از سوغاتی هایشان تعریف کردن از تمیزی خیابان ها و مراکز خرید و گردشگاههای آن کشورهاست.

 اما در این سوی دنیا با همه توصیه های دینی و باورهای ملی کسانی پوشک مصرف شده بچه شان را در دریای مازندران می اندازند، اگر کسی حوصله کند و زباله های ریخته شده در ساحل این دریای بسیار پر مشتری را در یک کار تحقیقی مورد بررسی قرار بدهد مسلماً به کلکسیونی شگفت انگیزی از سرنگ و بطری نوشابه تا پوشک و موشک! دست پیدا خواهد کرد! چطور می شود هم عاشق این کشور بود و از اعماق وجود «ایران ای مرز پرگهر» را فریاد زد اما کیسه زباله را از ماشین به میان اتوبان انداخت و شاهکاری بدبو و بد منظره آفرید؟ چطور می توان به دامنه زیبای دماوند و سهند و سبلان رفت اما آنجا انبوهی از بطری های پلاستیکی آب معدنی را رها کرد و برگشت؟

اگر این کشور را دوست داریم، دلمان برای دریاچه ارومیه اش می سوزد، از اینکه آثار باستانی اش در معرض هوازدگی ناشی از همسایگی!! با سدها قرار گرفته است دل چرکینیم، این گوی و این میدان! از فردا زباله ای را کف خیابان ها و بیابان هایش رها نکنیم، اگر به طبیعت رفتیم زباله های اندک سر راهمان را در کیسه ای بریزیم و برگردانیم به جایی که امکان امحا و دفنش وجود دارد تا از دیدن عکس کره ای ها در ورزشگاه آزادی خجالت نکشیم. دوست داشتن یک کشور فقط به زبان آوردن نام آن نیست، دوست داشتن همه آن چیزهایی است که در طول تاریخ برای ما به یادگار مانده است، کشورمان را دوست داشته باشیم، دستکم پوشک بچه مان را در دریایش رها نکنیم!

ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۱۲
غیر قابل انتشار: ۰
هموطن
۱۵:۳۲ - ۱۳۹۶/۰۲/۰۲
به قول مرحوم سهراب :" هيچ چشمي عاشقانه به زمين خيره نبود".خيلي از آموزش‌ها و البته پرورش‌ها! مي‌بايست حتي از قبل از دوران دبستان آغاز شود.يكي از آنها هم حفظ نظافت شهر و محيط زيست است.شعار نظافت از ايمان است ما گوش فلك را كر مي‌كند ولي در عمل . . . .! آيا در دوران دبستان يا راهنمايي متوليان امور دانش آموزان را تحت نام مثلا" اردوي نظافت به كنار رودخانه‌اي،جنگلي، دشتي و . . . برده‌اند تا عمق فاجعه را به آنها نشان دهند و از خود آنها تحت يك كار گروهي و آموزشي بخواهند كه آن منطقه را پاكسازي نمايند.يا حتي كمتر از آن آيا از اين دانش آموزان تا كنون خواسته اند كه حياط مدرسه‌اشان و سالنها و كلاسهاي خودشان را نظافت نمايند؟ راستي عكس العمل والدين در قبال ريختن زباله در منزل با فرزندانشان چگونه است؟ مگر نه اينكه شهر ما خانه ماست! البته با روابط پر دامنه و گسترده امروزه انسان و بزرگ شدن شهرها به عقيده اينجانب شهر ما ديگر خانه ما نيست بايد نكاه كلان تري به اين مقوله داشته باشيم.زمين ما دهكده ماست، زيرا آلودگي محل،شهر و كشور در نهايت به آسيب زمين منجر خواهد شد.پس بياييم قدر اين موهبت الهي را با رعايت نظافت، بدانيم.
ناشناس
۱۵:۲۴ - ۱۳۹۶/۰۲/۰۲
حرف حساب... واقعا حرف حساب. فقط بلدیم بگیم اونور دنیا اینطوریه و اونطوریه اما خودمون اینجا آشغال بریزیم
علیرضا
۱۵:۰۵ - ۱۳۹۶/۰۲/۰۲
لطفا وقتی از دریاچه ارومیه صحبت میکنید، از زاینده رود و سوء مدیریت اعمال شده بر آن و فصلی شدن آن هم سخن بگویید.
تعداد کاراکترهای مجاز:1200