عصرایران؛ احسان محمدی_ عادت دارم شب ها آنقدر دیر بخوابم تا روزنامه هایی که سایت دارند، مطالب فردا را آپلود کنند. گزارش صفحه نخست روزنامه «شهروند» با تیتر «
زندگی در گور» به قلم مریم روستایی آنقدر تلخ بود که خواب از چشمم گرفت. تمام روز هم عکس ها را نگاه می کردم و می بستم. دیدن شهروندانی که در گور، زندگی( واقعاً زندگی؟!) می کردند روز و روزگارم را تلخ کرد.
انگار شرم داشتم از دیدن آن چهره های دود گرفته ی سر از گور بیرون آورده. انگار حس می کردم دست من هم به این گناه آغشته است. اسمش را می گذارم گناه. چون غفلتی تا این اندازه از رنج انسان هایی که با ما، هم وطن و هم دین و چه بسا هم خون هستیم نامی جز گناه ندارد.
تا شب واکنش های بسیاری دیدم، از نامه اصغر فرهادی که یکبار دیگر نشان داد هنرمند مردم است تا انواع و اقسام واکنش های اینستاگرامی چهره های هنری و سیاسی و اجتماعی.
جوان ترها در شبکه های اجتماعی گلایه های تندتری کردند. آنقدر تند که نمی شود گفت. نمی شود نوشت. از یک سو خوشحالم که هنوز برای روزنامه شهروند و گزارشگر و عکاسش مشکلی پیش نیامده . از سوی دیگر از کسانی که با دیدن این عکس ها تعجب کرده اند می پرسم واقعاً خبر نداشتید که در این کشور مردمانی هستند که در شرایطی این چنین رقت انگیز در زیر پل ها، خرابه ها و حلبی آبادها زندگی می کنند؟ باور نمی کنید کسانی هستند که به زور یارانه زنده اند؟
مردم عادی را شاید نشود شماتت کرد اما مسئولانی که بر صندلی های معتبر نشسته اند و تریبون های پرقدرت در اختیار دارند و از بام تا شام به خلایق درس اخلاق و تقوا می دهند از این زخم ها بی خبرند یا می دانند و به روی خودشان نمی آورند؟ اگر بی خبرند از رنج مردم که شایسته نشستن بر صندلی مدیریت نیستند و اگر خبر دارند پناه بر خدا که اگر باور ندارند از پس امروز بُوَد فردایی!
قلبم انار شتک زده ای است به جدار سینه. می نویسم و پاک می کنم. اشک و مویه و شکوه مردم را در شبکه های اجتماعی می بینم و می گذرم. باور قلبی دارم که نه تحریم آمریکا و نه تهدید اسرائیل هیچکدام تن ایران را خراش نمی دهد اما فغان از اشک دیده یتیم و آه بینوایان که عرش کبریایی را می لرزاند. مردم می پرسند وعده هایتان به کوخ نشینان را فراموش کردید که هموطنانی گورنشین شدند؟ می پرسند اگر مولاعلی(ع) زنده بود و از کنار این قبرستان می گذشت نمی فرمود: «مسلمانی اگر از این اندوه بمیرد شهید است»؟. مردم لب می گزند و می پرسند ...
بترسیم از سست شدن باور مردم.
این فاجعه در روستایی پرت در گوشه ای دور از کشور رخ نداده است که اگر بود هم غمش قلب «انسان» را می فشرد، گورستانی در یک ساعتی تهران است. ام القرای اسلام. پایتخت کشوری که دست سخاوتش حتی تا آمریکای لاتین رفته و برای بولیویایی و اکوادری سرپناه ساخته و حالا هموطن خودش جایی بهتر از قبر پیدا نکرده است. چهار نفر در یک قبر! تصورش را بکنید. شب و وهم گورستان و چهار انسان در قبری که تازه اگر بمیرند آنقدر گران است که بعید است همینجا دفن شان کنند.
ما که با نام و نشان می نویسیم، چراغ مان در این خانه می سوزد. دلمان با این نظام است و تن مان می لرزد از سست شدن باور مردم. سقف این خانه بریزد روی سر همه مان می ریزد. اندکی از قیل و قال دعواهای سیاست کم کنید و به مردم نگاه کنید. به همین مردم نجیب و صبور. به همین مردم که هنوز وفادارند و دل در گرو این آب و خاک دارند. این مردم کجا کم گذاشتند؟ در جنگ تحمیلی؟ راهپیمایی؟ انتخابات؟ تحمل تحریم؟
کاش در میان انبوه بخشنامه های کم حاصل، یک نفر نامه مولا علی (ع) به عثمان به حنیف عامل بصره را برای مسئولان و مدیران بفرستد. آنجا که می نویسد:« هيهات كه شب با شكم انباشته از غذا سر بر بالين نهم و در اطراف من شكم هايى گرسنه و جگرهايى تشنه باشد. آيا چنان باشم كه شاعر گويد:و حسبك داء آن تبيت ببطنة / و حولك اكباد تحنّ الى القدّ (تو را اين درد بس كه شب با شكم سير بخوابى و در اطراف تو گرسنگانى باشند در آرزوى پوست بزغاله اى) آيا به همين راضى باشم كه مرا اميرالمؤمنين گويند و با مردم در سختي هاى روزگارشان مشاركت نداشته باشم؟ يا آنكه در سختى زندگى مقتدايشان نشوم ؟»
گور خواب ها! روی من سیاه بود اگر نمی نوشتم. روی من سیاه است که بیش از این کاری از دستم بر نمی آید...
خدا دزدها ، بی تفاوت ها و مسئولین بدردنخور را لعنت کند
ما که شرمساریم ......
اگر اینها در قبر می خوابند خواست خودشان است.
باور کنید اگر خانه هم بهشان بدید بازهم با فلاکت زندگی می کنند.
اگر بچه دارید-خدا بچه تان را به شما ببخشاید.
بیشتر از این هم از من بر نمی آید.
نه مسولین،نه احمدی نژاد وروحانی،ههمه مون،همه همه مون......
ما به خون شهدا خیانت کردیم...ما آبروی اسلام رو بردیم.....ما مدیون امام وشهداییم
گفته ام من دردهـــا را بارهـــــــا
خسته ام خسته از این تکرارهـــا
ای کــــه می آیدصدای گــریه ات
نیمه شـــبها از پس د یوار هـــــا
من بــه در گفتم ولیکن بشنو ند
نکته هـــا را مـو به مو دیوارهــــا
دررود بی باپان برشما آقای محمدی
"""از یک سو خوشحالم که هنوز برای روزنامه شهروند و گزارشگر و عکاسش مشکلی پیش نیامده"""
والبته هنوز.....درد اینجاست
اگر دولت از هزينههاي اضافه و ... بكاهد و مردم به جاي هزينه براي تجملات و ... و ترك تشريفات زائد، به همنوعان خود به عنوان اشرف مخلوقات كمك كنند صحنههاي دلخراش به مرور از بين ميرود.
- تقصیر دولت قبل است.
ولی آقاین میروند و این بی خانمان ها را بی خانمان تر میکنند و صورت مسئله را پاک میکنند
میگی نه نگاه کن ..
چون فرزند آقای آهنگران مطلب می نویسد، آقای فرهادی می نویسید، شما می نویسید، من می خوانم، دیگری هم می خواند و بیشتر از من آه می کشد ولی هیچکدام کاری نمی کنیم. فقط حرف می زنیم و تعطیلات آخر هفته را که پشت سرگذاشتیم هم یادمان می رود.
بابا جان! بجای نوشتن کاری کنید! نمی دانم چه کاری، ولی نوشتن، خواندن، آه کشیدن، گریه کردن، به رئیس جمهور، دلواپسان و دیگران گیر دادن دردی را از این بیچاره ها درمان نمی کند.
ای که دستت میرسد کاری بکن
شما هم که دستت می رسد کاری بکن ولی غر نزن
ما کاری هم اگر برای این هموطنان انجام دهیم مقطعی و موردی است. درمان ریشه ای و همیشگی باید با برنامه ریزیهای خرد و کلان حکومتی صورت بگیرد. برخی کشورها در این زمینه برنامه های موفقی داشته اند. چه اشکالی دارد از آنها یاد بگیرند؟!
البته راست گفتند برای خوشون حله ! ولی برای مردم بدبخت منحله!!!!!!!!!!!!
نه اینکه در دولت محبوب شما همه ی معتاد ها خانه دار شدن و سطح زندگی مردم در حد اعلا رسید!!!!
اونهایی که عهده دار حکومت و نظام اند باید بنا به مدعای خودشان به اینها برسند.
کسی میدونه.......
شاید جهنم
واقعا از دنیا دل بریده ایم؟
اگر ما مسئول شویم و حقوق چند میلیونی به ما بدهند میگیریم یا میگوییم حق مردم است؟
عصرایران خیلی ماهی ...خیلی